آن سوی مهاجرت: داستان زندگی یک مهاجر موفق در آلمان

معرفی کتاب آن سوی مهاجرت – نگاهی به چالش‌های مهاجران و پناه‌جویان و فرهنگ زندگی در آلمان نوشته‌ی امیتیس پهل که توسط انتشارات آگرین کتاب منتشر شده است.

«امیتیس پهل» یک زن ایرانی‌الاصل است که از ۱۳ سالگی به آلمان مهاجرت کرد، در آلمان درس خواند، با یک مرد آلمانی ازدواج کرد، تحصیلات عالیه کسب کرد، کار کرد و بالاخره به خاطر فعالیت‌های حرفه‌ایش در سال ۲۰۱۸ جایزه‌ی کارفرمایان موفق آلمان را از آن خود کرد. به سایت شخصی‌اش که سر می‌زنی می‌بینی دو کتاب را در کارنامه‌ی کاری خودش دارد: یک کتاب به زبان آلمانی و یک کتاب به زبان فارسی. هر دو کتاب هم اتفاقا با موضوع مهاجرت و ادغام نوشته شده‌اند. کتاب «آن سوی مهاجرت- نگاهی به چالش‌های مهاجران و پناه‌جویان و فرهنگ زندگی در آلمان» یک جور ادای دین امیتیس پهل به سرزمین پدری‌اش است. امری که در همان صفحه‌ی اول کتاب هم امیتیس پهل بر آن تأکید می‌کند: «من خیلی زیاد به این موضوع فکر کرده‌ام که برای وطن قدیمی‌ام ایران و آلمان و چه اتفاقاتی می‌افتد! چون در سینه‌ی من دو قلب می‌تپد… تقدیم به پدرم، مرحوم رضا لیلاز مهرآبادی».

کتاب «آن سوی مهاجرت» سه موضوع کلی دارد: زندگی‌نامه‌ی امیتیس پهل، نگرش‌ها، تجارب و انتقادهای او به سیستم مهاجرتی کشور آلمان و مجموعه یادداشت‌هایی در مورد فرهنگ زندگی در آلمان و نکات جالب توجه آن. فصل اول کتاب یک سری اطلاعات ویکی‌پدیایی در مورد آلمان و ویژگی‌های جمعیتی و مهاجرتی این کشور ارائه می‌کند. در حقیقت کتاب از فصل دوم آن آغاز می‌شود. جایی که امیتیس پهل حادثه‌ی انزجارآور شب سال نو در شهر کلن را بهانه‌ی روایتش قرار می‌دهد و به سیاست‌های پناهنده‌‌پذیری آلمان انتقاد می‌کند:

«در آن شب فاجعه‌بار چنان که بعدا در رسانه‌ها اعلام شد حدود هزار مرد با ظاهر عرب و آفریقایی‌تبار در محوطه‌ی مقابل ایستگاه قطار مرکزی شهر کلن جمع شده و در قالب گروه‌های ۱۰ تا ۳۰ نفری زنان را محاصره کرده بودند. صدها زن مورد تعرض و آزار و اذیت جنسی قرار گرفتند و وسایل‌شان به سرقت رفت. پلیس کلن، ۱۱۰۰ شکایت در ارتباط با این وقایع دریافت کرد. یکی از دوستانم بعدا گفت که ده مرد او را دوره کرده بودند و قصد داشتند به او تعرض کنند». ص ۵۵

این حادثه در حقیقت آن‌چنان خانم امیتیس پل را تحت تأثیر قرار داده که باعث شده تا او این کتاب را بنویسد. او از یک سو خود یک مهاجر است و از سرزمینی هم آمده که ۵ نفر از مظنونین حادثه از آن کشور آمده‌اند. از طرف دیگر او فرآیند ادغام درستی را در سرزمین آلمان طی کرده و در حال حاضر خود را آلمانی‌تر از خود آلمانی‌ها می‌داند. او نگران جامعه‌ و آینده‌ی آلمان است و تلاش می‌کند تا تجربیات و عقاید خود را به عنوان یک مهاجر موفق مکتوب کند تا در سیاست‌های مهاجرتی و نحوه‌ی اجرای آن‌ها در آلمان تغییرات مثبتی اتفاق بیفتد.

فصل سوم کتاب داستان زندگی خود امیتیس پهل است. دختر ۱۳ ساله‌ای که در بحبوحه‌ی جنگ ایران و عراق از پدر و مادر خودش جدا می‌شود و به شهر هامبورگ آلمان می‌رود تا با حمایت مادربزرگش در آلمان درس بخواند و بزرگ شود. آلمان در دهه‌ی ۸۰ میلادی کشور مهاجرپذیری نبود. خاطره‌ی تمدید ماهانه‌ی اقامت در اداره‌ی خارجی‌های آلمان از خاطرات فراموش‌نشدنی زندگی او است:

«وضعیت اقامت من در آلمان از همان ابتدا یک دردسر همیشگی بود و زمانی من موفق شدم این مسئله را حل کنم که ازدواج کردم. من به عنوان نوجوانی به‌آلمان آمده بودم که هیچ همراهی نداشت. در قیاس با مهاجران امروزی به معنای واقعی کلمه پناه‌جو نبودم. من پناهندگی نمی‌خواستم. به همین خاطر به من مجوز اقامت موقت می‌دادند و دائما باید آن را تمدید می‌کردم تا مجوزی برای ادامه‌ی تحصیل باشد. از ابتدا باید ماهی یک بار ساعت ۵صبح بیدار می‌شدم و در باد و باران و هوای تاریک، به اداره‌ی خارجی‌ها در کنار ایستگاه راه‌اهن می‌رفتم و نوبت می‌گرفتم. چرا که فقط صبح‌ها می‌شد به اداره‌ی خارجی‌ها رفت و البته باید خودم حضوری‌ می‌رفتم و بی‌خیال مدرسه و کلاس می‌شدم. اگرچه چون هر بار از درس عقب می‌افتادم و مجبور بودم خودم به تنهایی عقب‌ماندگی را جبران کنم از این قضیه متنفر بودم». ص ۸۴

پدر امیتیس واردکننده‌ی تجهیزات پزشکی به ایران بود و ازین منظر امیتیس از منظر مالی کاملا تأمین بود. او فقط باید تلاش می‌کرد و تلاش هم کرد و پله پله توانست در آلمان پیشرفت کند. مرگ مادربزرگ و پدر جزء تلخ‌ترین اتفاقات‌ زندگی او بودند که او به روایت آن‌ها می‌پردازد.

نویسنده‌ در فصل چهارم با عنوان «در حسرت بازگشت به ایران» به ویژگی‌های هویتی خودش به عنوان یک مهاجر ایرانی‌الاصل که سال‌هاست در آلمان زندگی می‌کند می‌پردازد:

«یک بار مرد تاجری در حین احوالپرسی به من گفت: «به قیافه‌ی شما نمی‌خورد که اسم‌تان پهل باشد!» قبل از این که همدیگر را ملاقات کنیم فقط از طریق ایمیل مکاتبه کرده بودیم. پهل طنینی آلمانی دارد و من هم آلمانی تمام عیاری نیستم، این موضوع او را عصبی کرده بود. مطرح کردن این موضوع تحقیر نیست ولی شاید این‌جا مسئله‌ی ادب مطرح باشد که آدم نباید بی‌مقدمه چنین حرف مهملی را مطرح کند. نام خانوادگی خودم لیلاز مهرآبادی است. حالا اگر همسرم موقع ازدواج این فامیلی را قبول کرده بود آلمانی‌ها به او می‌گفتند به عنوان یک خارجی دقیقا شبیه آلمانی‌هاست! ارزش دارد که این کار یک بار امتحان شود.

مسئله‌ی عمده این است که اشتیاق بازگشت به این اصل و ریشه که در وجود همه‌ی ما نهفته است وجود دارد و ادغام شدن به این معنا نیست که منکر این ریشه‌ها شویم، آن‌ها را کنار بگذاریم یا چیزی جایگزین‌شان کنیم؛ بلکه باید این نهال را در زمین جدیدی بکاریم. همان‌طور که نهال مرا از تهران به هامبورگ منتقل کردند اما ریشه‌ها همچنان بی‌تغییر ماند!…» ص ۱۱۶

در فصل پنجم امیتیس پهل به شرح دیدگاه‌هایش در مورد ادغام مهاجران در جامعه‌ی آلمان می‌پردازد. او بر این باور است که بدون خانواده ادغام در جامعه‌ی آلمان ممکن نیست. او انتقادات زیادی به نحوه‌ی آموزش زبان المانی به پناه‌جویان و پناهندگان وارد می‌آورد. این‌که بسیاری از پناهجویان زبان آلمانی را یاد نمی‌گیرند به نظر او ضعف نظام مدیریت مهاجران در آلمان است. او همچنین برخی محتواهای آموزشی ارائه‌شده از سمت حکومت آلمان به پناهجویان را به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد. در این فصل او آلمانی‌تر از خود آلمانی‌ها ظاهر می‌شود و مراتب نگرانی خود از آینده‌ی آلمان را بیان می‌کند.

فصل ششم کتاب به مانند فصل قبلش دیگر جدی و انتقادآمیز نیست. در حقیقت امیتیس پهل در فصل ششم بسیار شوخ‌طبع می‌شود و جنبه‌های گوناگون زیست روزمره در آلمان را خیلی کوتاه روایت می‌کند. در هم آمیختن گزاره‌ها با تجربیات شخصی او از زندگی چند دهه‌ای در آلمان این فصل را به شدت خواندنی کرده است. می‌توان آن را برای مخاطب ایرانی جذاب‌ترین فصل کتاب دانست. فصلی که می‌تواند به صورت مستقیم هم خوانده شود. خارجی‌ستیزی و نژادپرستی آلمانی‌ها، گله‌مندی و ضعف در کنش‌ورزی، نظم و انضباط آلمانی‌ها، حسود بودن‌شان، صرفه‌جو و مقتصد بودن‌شان، مهم نبودن مشتری در سیستم‌های خدماتی آلمان، وسواس کنترل در بین آلمانی‌ها، غرور ملی‌شان، دیرجوش بودن‌شان، وقت‌شناسی و احترام به زمان، رک بودن، احترام به قوانین و مقررات، یکشنبه‌های آرام، تحصیل و درمان رایگان، رانندگی در آلمان، زبان آلمانی، بازار کالاهای دست دوم در شهرهای مختلف آلمان و… از زیرفصل‌های جالب فصل ششم کتاب است.

«در حالی‌که در آمریکا مردم موفقیت دیگران را تحسین می‌کنند، در آلمان تا همسایه‌ای یک ماشین بهتر می‌خرد در اکثر موارد حس حسادت است که تحریک می‌شود. یک آمریکایی در چنین مواردی به خودش می‌گوید: من هم باید بتوانم، من هم دوست دارم سوار چنین ماشینی بشوم! ولی در چنین وضعیتی یک آلمانی می‌گوید: این ماشین را از کجا آورده است؟ حتما تجارت غیرقانونی می‌کند یا یک طوری از دادن مالیات فرار کرده است! آره دیدید که با چه لهجه‌ای هم صحبت می‌کند، دوستانش را این اواخر دیده‌اید تا نصف شب اینجا می‌مانند! اگر از من سوال کنند مشخصات یک آلمانی واقعی چیست؟ پاسخ من این است که آلمانی‌ها مردم حسودی هستند!»ص ۱۶۸

آخرین فصل کتاب به دیدگاه‌های کلی آلمانی‌ها نسبت به ایران و ایرانیان بر اساس مشاهدات امیتیس پهل اختصاص دارد. او در این فصل تجربه‌ی بردن یک گروه از آلمانی‌ها به ایران برای بازدید را روایت می‌کند. یک تجربه‌ی بسیار باارزش که می‌تواند برای بسیاری از سیاست‌گذاران ایرانی در رابطه با نقش دایاسپورای ایرانی در تغییر تصویر جهانی برساخته‌شده از ایران در جامعه‌ی جهانی و نیز کسانی که به صنعت توریسم حتی در شرایط محدود فعلی می‌اندیشند خواندنی باشد. در آخر پیوست کتاب به شرح اعطای جایزه‌ی کارفرمایان موفق آلمان به امیتیس پهل در سال ۲۰۱۸ اختصاص دارد.

کتاب «آن سوی مهاجرت» زبان روانی دارد. ادعای آن‌چنانی ندارد. امیتیس پهل داستان زندگی‌اش را تعریف کرده، به شرح انتظاراتش از دولت آلمان در زمینه‌ی سیاست‌های مهاجرتی پرداخته و از تجربیات زندگی‌اش در آلمان به عنوان یک ایرانی مهاجر در این کشور روایت کرده است. کتابی که بسیار راحت‌خوان است و در پایان هم تصویری دقیق از زندگی در آلمان به دست می‌دهد و هم نکات زیادی از سیاست‌های مهاجرتی در آلمان و سایر کشورهای مهاجرپذیر را روایت می‌کند.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *