روایت یک افغانستانی «همیشه مهاجر» از زیست مهاجران افغانستانی در آلمان

انجمن دیاران چندی پیش با همکاری انجمن مطالعات صلح نشستی با عنوان «تجربه هم‌زیستی مهاجران افغانستانی در آلمان» در خانه اندیشه‌ورزان برگزار نمود. در این نشست دکتر داوود عرفان به عنوان مهمان حاضر شد تا تجربه و روایت خودش را از زندگی در کشور آلمان به عنوان بخشی از جامعه مهاجران افغانستانی ارائه دهد. داوود عرفان ۳ بار به ایران مهاجرت کرده و حالا که ۱۱ماه است به آلمان رفته تا به عنوان یک «همیشه مهاجر» زندگی جدیدی را در کشوری اروپایی آغاز کند، ناگفته‌های زیادی از ۴ دهه خانه به دوشی دارد.

عرفان تا قبل از به حکومت رسیدن دوباره طالبان استاد دانشگاه «هریوای افغانستان» بوده‌؛ او یک سفرنامه درباره روزهای مهاجرت از افغانستان به ایران نوشته و نامش را «از هری‌رود تا زاینده‌رود» گذاشته است که سال گذشته منتشر شد. البته این نویسنده جوان، تجربه ۳ بار مهاجرت به ایران را در برهه زمانی‌های متفاوت دارد. اولین بار، آن قدر کوچک بوده که حتی یادش نمی‌آید چه سالی به ایران آمده‌اند؛ فقط می‌داند که متولد افغانستان است. دو بار بعد هم پس از روی کار آمدن طالبان به ایران مهاجرت کرده و در آخرین مهاجرتش، چند ماه بیشتر مهمان کشور ما نبوده و راهی آلمان شده است.

مهاجران افغانستانی در آلمان

آلمان بعد از ایران و پاکستان، سومین کشور میزبان مهاجران افغانستانی در دنیا است. از سال ۲۰۱۵، عبارتی تحت عنوان «بحران مهاجرتی» در مجامع اروپایی مطرح شد که به خصوص بر حضور مهاجران افغانستانی و سوریه‌ای تاکید زیادی می‌کرد. همان دوره، در سال‌های ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ بسیاری از افغانستانی‌هایی که به کشورهای اروپایی از جمله آلمان مهاجرت کردند، کسانی بودند که در ایران زندگی کرده و زبان‌شان فارسی ایرانی شده بود؛ مهاجرانی که برخی از آنها حتی لهجه افغانستانی نداشتند.

در این زمان برای بسیاری از ایرانی‌هایی که در آلمان مشغول به تحصیل بودند شغل جدیدی تحت عنوان «مترجم پناهجویان افغانستانی» یا «دیلماج» پدید آمد. درآمد دیلماجی آنقدر بالا بود که برای مثال اگر یک مهندس ساعتی ۱۰ یورو به دست می‌آورد با مترجمی ۵۰ یورو کسب می‌کرد. گسترش مهاجرت پناهجویان افغانستانی به اروپا باعث شد، مقایسه‌ای میان تجربه زیست آنها در «ایران و پاکستان» با «آلمان» صورت بگیرد؛ مقایسه‌ای که در اظهارات «داوود عرفان» می‌توان رگه‌هایی از آن را جست‌جو کرد.

من گوری بی‌نشانم در مرزهای عالم

عرفان خودش را از هر جنبه شخصیتی یک «مهاجر» می‌داند؛ مهاجری که حتی در وطن خود نیز این احساس را داشته است. او مروری بر خاطراتش می‌کند و به خاطر می‌آورد که چرا در وطن خود نیز یک مهاجر بوده است. سال ۱۳۷۳ که به مدت یک سال برای درس خواندن به افغانستان بازمی‌گردد، تمام مدت به خاطر لهجه فارسی ایرانی‌اش مسخره می‌شود.

به گفته خودش چه سال ۷۳ و چه وقتی که در دوره جمهوریت به افغانستان بازگشت، امنیت جانی نداشت؛ چرا که هم‌وطنانش او را دشمن می‌پنداشتند. عرفان در این باره توضیح می‌دهد: «این دشمنی چند شناسه داشت؛ لهجه فارسی ایرانی، تاجیک بودن و سومی که مهم‌ترین شناسه هم محسوب می‌شود طرز فکرم بود که با تفکرات بومی تفاوت داشت چرا که من آدم تعصبیِ قبیله‌ای نبودم. همه این‌ها دلایلی بودند که باعث می‌شد مردم کشورم با من سر ستیز داشته باشند.»

این نویسنده درباره چالش دیگری که در بازگشت از ایران به افغانستان با آن مواجه بود این طور می‌گوید: «میان ایران و افغانستان تفاوت‌هایی وجود دارد. یکی از این تفاوت‌ها این بود که در جامعه افغانستان، بعضی رفتارها تابو شناخته می‌شد و درباره آن تعصب وجود داشت در حالی که در ایران این چنین نبود. بعدها به این نتیجه رسیدم که باید رفتارم را متناسب با آن محیط تغییر دهم.»

معتقد است هر سه دوره مهاجرتش به ایران با یکدیگر متفاوت هستند و هر کدام داستان خود را دارند؛ اما مهاجرت به آلمان برایش تجربه جدیدی بوده است: «فکر رفتن به آن سوی آب‌ها همواره در ذهنم وجود داشته و این فکر در شعرهایی که قبلاً سروده‌ام کاملاً مشهود است.» و بعد شروع به خواندن شعری می‌کند که وقتی ۱۴ افغانستانی در مرز هری‌رود کشته شدند، آن را سروده بود: «من مرزهای عالم را می‌شناسم، از دهانه ذوالفقار تا مرزهای ترکیه، از یونان تا صربستان، من آب‌های جان را می‌فهمم، از هری‌رود تا دریای سرخ تا اقیانوس هند تا کرانه‌های استرالیا، مرز آب سرزمین معاد به خشکه، من گوری بی نشانم در مرزهای عالم، من جسدی گمنامم در آب‌های جهان، من مرزهای جهان را درنوردیده‌ام، بانی فلسفه دربدری‌ام، جسد شهروند جهانم، من هم‌سفر آبم، آواره مرزهای قانونی، من هری‌رودم، عرق خجلت بر پیشانی خراسان.»

مهاجرت فقط تغییر جغرافیا نیست

نویسنده افغانستانی که سال‌های زیادی از عمر خود را به عنوان یک مهاجر زندگی کرده است، باور دارد که مهاجرت فقط تغییر جغرافیا نیست: «آدمی در فرایند مهاجرت تجربه‌های جدیدی به دست می‌آورد و تا زمانی که وارد این پروسه نشود از درک مفهوم مهاجرت عاجز است.» عرفان از حس «بی‌وطنی» که زیر سایه مهاجرت سال‌ها گریبان‌گیرش بوده این گونه یاد می‌کند: «یک مسأله احساسی که در آلمان، خصوصاً برای عده‌ای از مهاجران افغانستانی وجود دارد، حس بی‌وطنی است.»

همه این‌ها در حالی است که او خودش را برای روزهای سخت آماده کرده بود: «درست است که مشکلات زیاد است، اما همان روز اول توقعاتم را پایین آوردم و برای خودم این را تعریف کردم که هر چه باشد یک مهاجرم و طبیعتاً با یک آلمانی‌الاصل شرایط یکسانی ندارم. مثلاً بین من با مدرک دکتری و یک کارگر که به آلمان آمده تفاوت چندانی وجود ندارد و هر دو باید مراحل مربوطه را بگذرانیم.»

مهاجران در صف خرید آیفون پرومکس

او که تحصیل‌کرده در رشته‌های جامعه‌شناسی و علوم سیاسی است می‌گوید: «با توجه به رشته‌هایی که در آن درس خوانده‌ام عادت کرده‌ام به همه پدیده‌ها نگاه ویژه‌ای داشته باشم و آنها را با دید موشکافانه از نظر بگذرانم. به همین دلیل اکنون اگر بخواهم مقایسه‌ای بین ایران و آلمان داشته باشم با توجه به یافته‌های ۱۱ ماهه زندگی‌ام در آلمان است و شاید بعداً نظرم تغییر کند.»

عرفان معتقد است هر فرد تا زمانی که در محیط قرار نگیرد متوجه تفاوت کشورهای توسعه‌یافته با کشور جهان سومی نمی‌شود؛ تفاوت‌هایی مثل فاصله طبقاتی کم، تفاوت کمرنگ شهر و روستا و قانون‌مداری مواردی هستند که ۱۱ ماه زندگی در آلمان توجه عرفان را جلب کرده است. البته او تاکید می‌کند که این شناسه‌ها به این معنی نیست که اروپا و کشورهای غربی بهشت برین باشند و یادآوری می‌کند که این تصور اشتباهی است که میان مردم خاورمیانه رواج دارد.

نکته جالبی درباره یکی از تفاوت‌ها میان یک مهاجر و شهروند آلمانی که به چشم عرفان آمده درباره خرید تلفن همراه «آیفون» است: «در این کشور به ندرت می‌بینید که یک آلمانی آیفون داشته باشد؛ اما مهاجران در صف خرید آیفون پرومکس صف می‌بندند. بعد از گفت‌وگو با شهروندان آلمانی متوجه شدم کیفیت زندگی خیلی برایشان اهمیت دارد. آنها معتقدند چرا باید ۱۸۰۰ دلار برای موبایل آیفون بپردازند در حالی که می‌توانند با همان پول به یک مسافرت بروند.»

خاموشی به وقت ۹ شب!

این نویسنده که تجربه سال‌ها زندگی به عنوان یک مهاجر را دارد بر این باور است که فرهنگ، پدیده‌ای نسبی است و تعیین خوب یا بد بودن آن از عهده ما خارج است؛ اما با این وجود آلمانی‌ها عادت‌ها و فرهنگ‌های بدی دارند که گاهاً به ضرر مهاجران هم بوده است. برای مثال باید ساعت شش عصر شام بخورند، ۹ شب خاموشی بزنند و بخوابند.

او از کلاسی تحت عنوان «زندگی در آلمان» یاد می‌کند که در آن روش‌های ادغام با محیط جدید، آشنایی با ارزش‌های اجتماعی کشور و … به پناهنده و مهاجر آموزش داده می‌شود. این کلاس برای آن است که فرد مهاجر با فرهنگ و قوانین اولیه زندگی در آلمان آشنا شود. فرایند و ساز و کاری که در حال حاضر در ایران جای خالی آن به شدت احساس می‌شود. به نظر می‌رسد قرابت‌ها و اشتراکات میان دو کشور ایران و افغانستان باعث شده، دستگاه‌های اجرایی و سیاست‌گذار در ایران فراموش کنند که ایجاد آشنایی برای زندگی در هر کشوری یک ضرورت است.

عرفان با اشاره بر اینکه قانون خاموشی یکی از مواردی است که در کلاس «زندگی در آلمان» تاکید زیادی بر آن می‌شود؛ توضیح می‌دهد: «خاموشی، قانونی دو لبه است. کسانی که مهاجرستیز هستند با پلیس تماس می‌گیرند و گزارش غیرواقع می‌دهند که همسایه مهاجر ما سر و صدای زیادی دارد. مشکل آن است که در این مواقع نمی‌توان حقیقت را ثابت کرد و خیلی از مهاجران با این پدیده روبرو بوده و اذیت شده‌اند.»

مهاجرپذیری به سبک آلمان

با همه این‌ها بنا بر اظهارات عرفان، آلمان کشوری است که در بحث کنترل‌های اجتماعی، عملکرد خوبی داشته است. جامعه میزبان تلاش می‌کند ادغام میان مردم خودش و مهاجران به خوبی شکل بگیرد طبیعی است تا مشکلات اجتماعی به وجود نیاید؛ بنابراین طبیعی است که این کنترل را درباره مهاجران با صورت شدیدتری اعمال کند.

عرفان که زمانی از ایران به افغانستان رفته و متوجه تفاوت‌های رفتاری شده بود، حالا بعد از مهاجرت به آلمان نمونه‌های دیگری از این اختلافات فرهنگی را تجربه می‌کند: «یکی از این تفاوت‌ها، برخی رفتارها مقابل زنان است. مواردی هستند که در جوامع ما عادی است اما در آلمان جرم و خشونت شناخته می‌شود.» البته او تاکید می‌کند که افغانستانی‌ها و ایرانی‌ها نسبت به مهاجرانی که از کشورهای عربی و آفریقایی به آلمان می‌آیند، سازگاری بیشتری با فرهنگ کشور میزبان دارند.

آلمان به ترتیب میزبان مهاجرانی از اوکراین، کشورهای عرب‌زبان، ایران و افغانستان است و در شهرهای بزرگش تا چشم کار می‌کند از هر ملیتی مهاجر به چشم می‌خورد. حضور مهاجران در این کشور به قدری زیاد است که عرفان در خاطره‌ای می‌گوید: «مادر بیمارم را به بیمارستان بردم و آنجا متوجه شدم تعداد انگشت‌شماری از پزشک‌ها و کادر درمان در این کشور، آلمانی هستند.»

آنچه این نویسنده می‌گوید در اخبار هم شنیده شده است. مدتی پیش بود که نماینده مجلس آلمان درباره مهاجرت پزشکان ایرانی از این کشور اظهار نگرانی کرد و گفت: «اگر پزشکان ایرانی که سالیان طولانی است در نظام سلامت آلمان نقش بزرگی ایفا می‌کنند تصمیم بگیرند آلمان را ترک کنند خسارت‌های زیان‌باری به سیستم پزشکی آلمان وارد خواهد شد.»

«هامبورگ» یکی دیگر از شهرهای آلمان نیز بسیار مهاجرپذیر است. حدود یک سوم جمعیت شهر را مهاجران تشکیل داده‌اند و بیشتر آنها افغانستانی‌های اهل هرات هستند: «تعداد هراتی‌هایی که در هامبورگ زندگی می‌کنند، آنقدر بالا است که به شوخی آنجا را هرات‌بورگ صدا می‌زنند. هرجای این شهر می‌توانید به راحتی فارسی صحبت کنید. حتی مطلب طنزی ساخته‌اند که یک هراتی یک آلمانی را در هامبورگ می‌بیند و می‌پرسد او اینجا چه کار می‌کند؟»

چهره انسان‌دوستانه از کشوری سابقا نژادپرست

عرفان معتقد است آلمان دو چهره دارد: «یکی از آنها چهره حاکمیت است که بسیاری از آلمانی‌ها هم آن را رعایت می‌کنند و سعی می‌کنند یک چهره خوب و دموکرات از خود نشان دهند. چهره‌ای دموکرات که در آن سیستم اداری از پناهنده به خوبی دفاع می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر یک پناهنده ثابت کند شهروند آلمانی علیه او عمل نژادپرستانه انجام داده قانون، فرد آلمانی را مجازات خواهد کرد.

او یادآوری می‌کند: «درست است که ثابت کردن چنین ادعایی از سوی یک مهاجر قدری دشوار است اما قوانینی در آلمان وجود دارد که از حقوق مهاجران دفاع و حمایت می‌کند؛ قوانینی که مشابه آن در ایران اصلاً دیده نمی‌شود. همه اینها در شرایطی است که افکار نژادپرستانه در آلمان بیشتر از ایران است.» برایش سخت است که تحقیرها و توهین‌هایی که در ایران شنیده را بازگو کند اما تاکید می‌کند که در طول ۴۳ سال زندگی‌اش ۱۱ ماه است که احساس زنده بودن دارد.

این نویسنده جوان می‌گوید که در فرهنگ آسیایی پدیده‌ای به نام «نژادپرستی» وجود نداشت و بحث‌های نژادپرستانه و ناسیونالیسم اولین بار از غرب وارد جوامع و فرهنگ شرقی شده است: «در گذشته مولانا از بلخ به قونیه می‌رفت و تبدیل به محبوب قونیه می‌شد. شما چنین چیزی را در آلمان نخواهید دید.»

آلمان با قوانین و مقرراتی که علیه مهاجرستیزی و نژادپرستی تنظیم کرده توانسته تا حدی از این رفتارها جلوگیری کند: «گاهی در یک اداره دولتی نفرت به مهاجر، چه افغانستانی چه از کشورهای دیگر، کاملاً در چشم‌های کارکنان مشخص است؛ با این وجود مجبورند کار مهاجر را به درستی انجام دهد چرا که سیستم و قانون از مهاجر به خوبی حمایت می‌کند.»

او درباره ذهنیت دولت آلمان نسبت به پناهنده افغانستانی توضیح می‌دهد: «کسانی که در گذشته به آلمان مهاجرت کرده‌اند متأسفانه ذهنیتی منفی نسبت به مهاجران افغان ایجاد کرده‌اند. دولت آلمان، افغانستانی‌ها را چه از نظر فرهنگی، چه اقتصادی و … باری اضافه برای کشور می‌داند؛ اما کسانی که به تازگی به آلمان مهاجرت کرده‌اند در تلاش هستند که ذهنیت دولت را تغییر داده و مهارت‌های خود را به آنها نشان دهند.»

افسردگی پس از مهاجرت

مهاجرت سخت است و شرایط سختی را به دنبال دارد. خانواده‌ای که در کشور خود زندگی نسبتاً خوبی داشته در آلمان مجبور است با حقوق بخور و نمیر زندگی کند؛ در نتیجه آلمان در کنار مزیت‌هایش مشکلاتی هم دارد. اما عرفان درباره مشکلی می‌گوید که از سختی‌های اقتصادی مهم‌تر است: «مشکل اساسی در جامعه آلمان نوآموز بودن است؛ زبان آنها را نمی‌دانید و طول می‌کشد که بیاموزید. همچنین از نظر فرهنگی تفاوت‌های فاحشی بین ما و آنها وجود دارد، برای مثال فضاهای غیر اخلاقی زیادی در آلمان وجود دارد که برای ما و خانواده ما پسندیده نیست.»

او درباره نقاط ضعف این کشور اروپایی بیشتر توضیح می‌دهد: «در شهرهای مختلف آلمان، مواد مخدر گوناگونی خرید و فروش می‌شود. یکی از مشکلات دیگر آلمان ایجاد بی‌انگیزگی در فرد است؛ چرا که همان حقوق اندکی که به مهاجران و پناهندگان می‌دهند آنها را تن‌پرور بار می‌آورد؛ البته گفتنی است از زمانی که فرد سر کار برود، دولت آلمان پولی که پرداخت کرده را به علاوه مالیات از حقوق او کسر خواهد کرد. با این وجود شخصاً با توجه به اینکه از کودکی کار کرده‌ام زمانی که دولت به من پول می‌دهد احساس بدی شبیه به گدایی در من ایجاد می‌شود.»

این نویسنده در کنار همه نقاط سیاه و سفیدی که درباره‌شان گفته، در پایان روایتش از «افسردگی پس از مهاجرت» می‌گوید؛ از اینکه ایران چیزهای زیادی برای دل‌خوشی دارد که در غرب دیده نمی‌شود: «در آلمان خبری از آن شور شرقی نیست و بسیاری از مهاجران افسرده می‌شوند!»

او معتقد است با تمام آنچه که گفته شد اگر یک ایرانی یا افغانستانی در ایران شرایط نسبتاً مطلوبی دارد دلیلی ندارد به آلمان یا کشور دیگری مهاجرت کند. عرفان در آخر تاکید می‌کند: «یادتان باشد اگر چه مهاجرت چیزهای به شما می‌دهد اما چیزهایی از شما نیز خواهد گرفت که شاید هیچوقت نتوانید آنها را دوباره به دست بیاورید.»

این یادداشت پیش از این در خبرگزاری مهر به قلم فاطمه برزویی منتشر شده بود که در این مطلب تغییرات اندکی در آن داده شده است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *