ایران در عصر جهانی شدن
در پی گذشت سه دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و هژمون شدن نظم لیبرال در اکثر مناطق جهان، یکی از پدیدههایی که دنیا را در حوزههای مختلف درنوردیده، پدیده «جهانی شدن» است.
جهانی شدن در صنعت، خود را به صورت انتقال کارخانههای غولهای تجاری از کشورهای صاحب تکنولوژی به کشورهای دارای نیروی کار ارزان نشان داده است. در حوزه تجارت، جهانی شدن به معنی افزایش نقش صادرات کالا و خدمات در تولید ناخالص داخلی کشورها بوده است. همچنین در این سال-ها جابهجایی انسانها بین کشورها به دلایلی همچون مهاجرت و گردشگری نیز رشد قابل توجهی داشته و به سبب آن عناوینی همچون «توریسم سلامت» یا «توریسم آموزشی» در ادبیات علمی ظهور کرده است.
تمامی این موارد نهایتا موجبات گسترش برخورد فرهنگهای مختلف میشود و به نظر می-رسد کشورهایی که ظرفیت دادوستد فرهنگی بالاتری با سایر فرهنگها را داشته باشند بیشتر میتوانند از مزایای جهانی شدن برخوردار شوند. حال سوال این است که ایرانیان در قبال خارجیها و به تبع آن پدیده جهانی شدن چه رویکردی دارند؟ و فرهنگ ایرانی تا چه میزان جهت بهرهبرداری از موقعیتهای ناشی از جهانی شدن آمادگی داشته و دارد؟
به اعتقاد بسیاری از مورخان و اندیشمندان حوزه علوم سیاسی، تمدن ایران پس از قرن چهارم و پنجم هجری وارد دوره انحطاط فکری شده و به تبع آن بیش از آن که بر سایر تمدنها تاثیر بگذارد از آنها تاثیر پذیرفته است. هر چند در این دوران بلند، ایران گاهی مانند دوران سلجوقیان و صفویان کمر راست کرده اما بلافاصله با دورههای سخت جانسوز مانند حمله مغول یا حمله افغانها مواجه شده است. این تجربه تاریخی در دو قرن اخیر برای روح جمعی ایرانیان بسیار دردناکتر و آزارندهتر بود.
از آن جایی که ایرانیان در مقابل قدرتهای بزرگ یا خاک از دست دادهاند (قفقاز در برابر روسها و هرات در برابر انگلیسها) یا به روایت تاریخ متحمل قراردادهای استعماری شدهاند یا به علت موقعیت ژئوپلتیکی کشور در معرض مداخلات بیگانگان در امور داخلی کشور مانند کودتای 28مرداد بودهاند. این سابقه تاریخی شکست و هزیمت در کنار این مورد که ایرانیان خود را پرچمدار تمدن در جهان میدانند و در حافظه تاریخی خود به امپراتوری هخامنشی و ساسانی افتخار میکنند، باعث شده تا اکنون نتوانند با موقعیت فعلی خود در جهان ارتباط ذهنی برقرار کنند و آن را به عنوان واقعیت بپذیرند. کنکاش در زیست اجتماعی ایرانیان نشان از نوعی بیگانههراسی ناشی از این وضعیت است. این بیگانههراسی خود را به دو شکل غالب نمایان میسازد.
دوگانه «انفعال-پرخاش»
ایرانیان در قبال شهروندان قدرتهای بزرگ به دوگانه «انفعال-پرخاش» پناه میبرند. از یکسو تمامی مناسبات حاکم در کشورهای بزرگ را میستایند و خود را برای ساکن شدن در آن سوی جهان به آب و آتش میزنند، ولی از سوی دیگر همچنان بر اساس مناسبات استعماری میاندیشند و این کشورها را غارتگر منابع کشورهایی مانند ایران میدانند. این نگرش باعث شده که آنها نتوانند تعاملی متوازن و هوشمندانه را با غربیان برقرار سازند و در صورت ناکامی در روابطشان به توجیههای داییجان ناپلئونی و توهم توطئه دست میزنند.
وضعیت ایرانیان در قبال کشورهای همسایه از این هم تناقضبرانگیزتر است. ایرانیان با تبختری شوونیستی ساکنان این کشورها را با اوصاف نامناسبی خطاب قرار میدهند، اما در حسرت گذراندن دمی در شهرهایی همچون دبی، استانبول و تفلیس میسوزند. ایرانیان همچنان در ذهنشان خود را صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ میبینند که بایستی به کشورهای پیرامون خود امر و نهی کنند و آنان نیز همانگونه که در کتیبههای تخت جمشید تصویر شده است، هدایای خود را برای پادشاه ایران به ارمغان بفرستند.
اما جهانی شدن هر چند عرصه ستیزهای علمی و تجاری است، ولی پیشفرض ذهنی حاکم بر آن، احترام متقابل طرفین روابط به یکدیگر است. خودکمبینی یا خودبزرگبینی نابهجای کشورها در این فرآیند به مانعی برای بهرهمندی آنان از مزایا دنیای جهانی شده تبدیل میشود. از اینرو به نظر میرسد این وضعیت روانی پارادوکسیکال جامعه ایران در قبال خارجیها نمیتواند پیش برنده روابطی با ثبات و اعتمادساز در حوزههای فرهنگی و تجاری بین ایران و سایر کشورها شود و در نتیجه کشور را از مزایای جهانی شدن محروم میکند.
هر چند در نگاه اول بسیاری سیاست خارجی ایران را مانع همکاریهای بینالمللی با سایر کشورها میدانند، اما فرهنگ سیاسی یک جامعه یکی از نهادهای دیرپای تعیینکننده سرنوشت یک کشور است که سیاست خارجی آن کشور به عنوان خروجی آن در نظر گرفته میشود و تا تحول و اصلاحی در این فرهنگ رخ ندهد انتظار تغییر چشمگیر در سیاست خارجی و تعاملات بینالملل یک کشور گزاف خواهد بود. در این راستا توصیه نگارنده این است که اندیشمندان حوزه علوم سیاسی و علوم اجتماعی به برگزاری نشستهایی در باب بازخوانی تجربه مواجهه ایرانیان با خارجیها از منظر جامعهشناسی تاریخی بپردازند تا به تدریج زمینه برای گفتوگویی عمومیتر و نظریهپردازی در این حوزه فراهم شود.