از تحصیل در تهران تا ویزیت در کابل- زندگی یک پزشک زنان و زایمان افغانستانی
داستان زندگی یک پزشک زنان و زایمان افغانستانی که در ایران به دنیا آمد…
شبنم رحمتي: «عبدالسلام« پدر «مرونا» مي گفت: «مردم اين ملكت، افغان ها را برای کارهای ســخت می خواهند و مانند انســان های درجه دوم با آنها رفتار می کنند.» چنانکه وقتی شــنید صابر، کارگر ایرانی عاشق دختر نوجوان او شــده با حالتی پریشــان که شاید ناشی از نفــرت از جامعه پناه دهنده اســت، فریــاد برآورد که «عاشــق چی دختر ما شــده اند؟ عاشــق بیچارگی و پریشانی او؟!» (دیالوگ فیلم چند متر مکعب عشق)
صرف نظر از اینکه چه عواملی به شکل گیری چنین نگرشی دامن زده و رفتار ما ایرانی ها در برابر مهاجران افغانســتانی معلول چه عوامل و سیاست هایی است، این روزها با نســل جوانــی از مهاجران افغــان روبه رو هســتیم که در ایران به دنیا آمده انــد و با وجود بحران هویتــی که گاه با آن روبه رو هســتند، مانند بســیاری از جوانان ایرانــی عطش تحصیل و رفتن به دانشــگاه را دارنــد.
گرچه ایــن علاقه گاه به خاطر مشــکلات مالی، مخالفــت خانواده هــا با ادامــه تحصیل فرزندانشــان و مشــکلاتی کــه بعضا در محیط زندگــی با آن مواجه می شــوند، در حــد آرزو باقــی می مانــد، امــا هســتند جوانانــی که بــا وجود این مســایل، از فرصتــی که در ایران در اختیارشــان قرار گرفته، اســتفاده می کنند و در مســیر خود پیش می روند؛ روندی کــه به احتمال زیاد در نهایت برخی نگرش های غلط را تغییر خواهد داد.
نام: نسیبه
نام خانوادگی: حیدری
نام پدر: محمدعلی
نام مادر: لیلا
سن: 32ساله
محل تولد: مشهد
تابعیت: افغانستان
شغل: متخصص زنان و زایمان
خانــواده اش از موج اول مهاجرت انبــوه افغان ها به ایران بوده اند. به دنبال حمله شوروی به افغانستان در ســال۹۷۹۱، پدر نســیبه که یک کشــاورز بوده، مانند صدهــزار هموطن دیگــرش، به همراه همســر و دختر کوچکــش از روســتای کوچکی در قندهار افغانســتان به ســمت ایــران آمدنــد.
آنهــا چندیــن روز در کوه ها، رودخانه هــا و کویرها با پای پیاده راه رفتند تا در نهایت بــا ورود بــه ایران و اخــذ پناهندگی در شــهر مشــهد ســکنی گزیدند؛ جایی که نســیبه در سال 1360 در آنجا به دنیا آمد.
نســیبه با خانواده اش تا ســن ۹ســالگی در مشــهد زندگی کرد ولــی به خاطر اینکه پــدرش بتواند به کار کشــاورزی بپردازد، این شهر را به مقصد آب سرد دماونــد تــرک کردنــد. از همــان ابتــدا که به مدرســه رفت، شــاگرد درس خوانی بــود و به راحتی جای خود را در دل معلمــان و همکلاســی هایش باز کرد.
پس از پایان دوره دبیرســتان در کنکور سراسری شرکت کرد و توانســت با رتبه خوبی در رشــته موردعلاقه اش قبول شــود. تهــران را به مقصد یزد برای دوران هفت ســاله تحصیل در رشــته پزشــکی ترک کرد. پس از شرکت در امتحان تخصصی در رشــته زنان و زایمان، در دانشــگاه شهیدبهشــتی پذیرفته شــد و اکنون یک سالی است که کار در ایــن عرصه را آغاز کرده اســت.
نســیبه حیدری در قالب طرح مشــترک کمیســاریای عالــی پناهندگان ســازمان ملل، اداره کل امور اتبــاع و مهاجرین خارجی وزارت کشــور و وزارت بهداشــت، در درمانگاه یغمایی محله دولت آباد شــهرری مشــغول به کار بود، روزانه تعــدادی از زنان ایرانی و اتباع افغانســتانی را معالجه می کــرد و طبــق این طــرح، معالجــه زنان افغــان را به صــورت رایگان انجام می گرفت.
او که از همان ابتدا با توجه به آمار قابل توجه مرگ و میر زنان در کشــورش، علاقه داشــته که در رشــته زنان و زایمان تحصیل کند، در مــورد نحــوه اقامت خــود و خانــواده اش در ایران می گویــد: «پدر و مــادرم بــرای زندگــی در ایــران کارت آمایشی داشــتند ولی من برای تحصیل و کسب ویزای کار، کارت آمایشــی ام را تبدیــل بــه گذرنامــه کــردم و سال به سال آن را تمدید می کردم.»
نســیبه ســه خواهر و دو بــرادر دارد و در مــورد وضعیــت خانــواده اش می گوید: «پدرم ۴۶ســال دارد و شــغلش کشــاورزی اســت؛ گرچــه اکنون بــه دلیل وضعیت جســمی اش چندان نمی توانــد فعالیت کند. مادرم خانه دار اســت. در مشــهد که بودیم، به نهضت ســوادآموزی رفت و تا پنجم ابتدایی تحصیل کرد ولی بعد از آن، شرایط، اجازه ادامه تحصیل را به او نداد.»
پدر و مادر نســیبه که فاقــد تحصیــلات بودند، آرزو داشــتند فرزندانشان در این عرصه موفق باشند و حتی از نان شبشــان کنار می گذاشــتند تا خرج تحصیل آنان را بدهند.
«خواهرم ســال آخر داروســازی در دانشگاه شهید بهشــتی اســت. یکی از برادرانم هم دانشــجوی علوم سیاسی در همین دانشگاه است. برادر کوچک ترم در مقطــع پیش دانشــگاهی و خواهــر کوچک تــرم در ســال دوم دبیرســتان مشــغول به تحصیل است. البته خواهــر بزرگم ادامــه تحصیــل نــداد و ازدواج کرد.»
نســیبه خاطرات خوبــی از دوران تحصیل در مدرســه دارد: «از نظر برخورد معلمان و دانش آموزان مشکلی نداشتم چون درسم خوب بود و به راحتی مورد پذیرش قــرار می گرفتم. در این دوران احســاس نکردم که بین من که یک دانش آموز افغان هســتم با یک دانش آموز ایرانی از ســوی معلمــان تفاوتی وجــود دارد. حتی در مدرســه ابتدایی، معلم هــا به من شــاگرد می دادند تا در زمینه تحصیلی به آنــان کمک کنم.
البته در دوران تحصیل در دانشگاه در ابتدا موضوع کمی متفاوت بود. هنگامی که به دانشــگاه شــیخ صدوق یزد رفتم، چون در آنجــا تعداد افغان هــا کم بود، در ســال اول و دوم دانشگاه، همکلاسی هایم که عمدتا یزدی ، اصفهانی و شــیرازی بودند، چندان با من ارتبــاط برقرار نمی کردند و حتــی گاه که ســلام می کــردم جوابــم را نمی دادند. پدر و مادرم تاکید می کردند کــه از این موضوع ناراحت نشــوم و خودم هم تلاش می کردم که از برخوردهایی که می شــود دلســرد نشــوم. گرچه برخی دانشجویان هموطنــم را می دیدم که وقتی یک اســتاد یا بعضی از همکلاسی هایشــان نسبت به آنها به خاطر عدم آگاهی یا تصورات غلط موضع گیری منفی می کنند ناراحت یا دلســرد می شــوند ولی من هدفم کاملا مشخص بود و ســعی می کردم به این موانع که باعــث بی انگیزگی ام می شــد چنــدان توجــه نکنــم. وقتی بــه مــرور زمان شــناخت من و همکلاســی هایم از یکدیگر بیشــتر شد و ارتباط بیشــتری بیــن ما به وجود آمد، نــگاه آنان نیز متفاوت شــد. آنان می گفتند که پدر و مادرمان از بچگی به ما تلقین کرده اند که افغان ها خوب نیســتند. تصور ذهنــی ما کاملا در این ارتبــاط منفی بود ولی تو دید ما را عوض کردی. اکنون من با بســیاری از آنان رابطه ای صمیمانه دارم.»
در کشور افغانستان براساس آمارهای ســازمان بهداشــت جهانی، تعداد مرگ و میــر مادران در هنــگام زایمــان به علت کمبود امکانات بهداشــتی و ازدواج زودهنگام دختران، نســبت به ســایر کشورها بســیار بالاســت. نســیبه با علم به این موضــوع، برای کسب تخصص، رشته زنان و زایمان را انتخاب کرد و به دانشگاه شهیدبهشتی رفت.
«میــزان مرگ و میــر مــادران در افغانســتان بســیار بالاست و من بسیار می شنیدم که فلان خانم هموطنم در ســن بســیار کــم به خاطر نبــود متخصــص زنان و محرومیت هــای بهداشــتی، ســر زا مــرده اســت. من احســاس می کــردم باید در ایــن رابطــه اقدامی انجام شود و براساس همین باور تلاش کردم که در این رشته تحصیل کنم تا اگر یک روزی به کشورم برگشتم، بتوانم بــه آنان کمک کنم؛ گرچه هدف کلی من خدمت کردن اســت و چندان فرقی نمی کند در کجا و به چه کسانی کمک کنم.»
این پزشــک جوان افغانســتانی درباره بازگشــت به افغانســتان، اظهــار می کند: «ایــن دیــدگاه را از همان ابتــدا داشــتم که بــه افغانســتان برگردم ولی شــرایط برای بازگشــتن ما امکان پذیر نبود. حملات انتحاری در آنجا زیاد بود و برای من به عنوان پزشــک خانم، امنیت چندانی وجود نداشت. مشکل دیگری نیز در این ارتباط وجود داشــت که بحث مدرک بــود. تایید مدرک من از ســوی دولت و وزارت بهداشت افغانستان و تبدیل آن، تقریبا یک ســال زمان می برد. گرچه مهم ترین مساله در این زمینه، امنیت جانی و مالی است و اینها در مجموع موجــب می شــود انگیزه ما برای بازگشــت کم شــود. خیلــی از بچه هــای افغانســتان که در ایــران تحصیل کرده اند، دوســت دارند به کشورشــان برگردند، چراکه در ایران به خاطر اشباع رشــته های مختلف تحصیلی، پیدا کردن شــغل به ویژه برای اتباع خارجی، کار سختی است.»
از قدیم در رســانه ها یا از اطرفیان شنیده ایم برخی از افغان های ســنتی ســاکن ایران صرف نظر از مسایل مالی، از نظر فرهنگی و بینشــی چنــدان تمایلی برای تحصیل فرزندانشــان به ویژه دختران در مدارس ایران ندارند؛ روایتی شــبیه بــه آنچه نســیبه بازگو می کند:
«برخی از خانواده های افغان که در اطراف ما زندگی می کردنــد به فرزندانشــان اجــازه نمی دادنــد ادامه تحصیل بدهند، چون می ترســیدند این ادامه تحصیل باعث شــود دیــد فرزندانشــان تغییر کند یــا اعتقادی برخلاف اعتقاد خانــواده پیدا کنند و محیط، اثر منفی روی آنان بگذارد. وقتی ما به مدرسه می رفتیم، برخی از آنها به خانواده ما اعتراض می کردند که چرا اجازه ادامه تحصیل بــه فرزندانتان می دهید؟ در منطقه ای کــه مــا زندگــی می کردیم، مقطــع پیش دانشــگاهی وجــود نداشــت. بین خانــه ما تــا نزدیک تریــن مرکز پیش دانشــگاهی ای که من در آنجا تحصیل می کردم، حــدود نیم ســاعت راه بود. در آن موقــع اطرافیان به پدر و مادرم خــرده می گرفتند که چــرا چنین اجازه ای می دهیــد؟ زمانــی هم که دانشــگاه قبول شــدم، در ابتدا برخی از ایــن خانواده ها به پدر و مادرم می گفتند بــا چه جراتی بــه دخترتان اجازه می دهیــد به چنین مسافت دوری سفر کند؟ آنها یک فرهنگ سنتی دارند و تعصبشــان روی دختــران خیلــی زیاد اســت، ولی وقتی وارد دانشگاه شدم کم کم برایشان تبدیل به یک الگو شــدم و خانواده های بیشتری تشــویق شدند که بچه هایشــان را به مدرسه بفرســتند تا درس بخوانند و به این ترتیــب دیــدگاه مثبتــی در ایــن ارتبــاط ایجاد شــد؛ به طوری که بســیاری از بچه های این خانواده ها به دانشــگاه رفتنــد و در رشــته های مختلف ازجمله رشته های مهندسی درس خواندند.»
ایــن پزشــک جــوان افغانســتانی کــه بیمــاران او اتبــاع ایرانــی و افغانســتان بودنــد، در مــورد واکنش مراجعه کنندگان هم وطنش در هنگام مواجهه شــان با او و مشــکلاتی که آنها داشــتند، چنین روایت می کند:
«آنهــا وقتــی می دیدنــد با یک پزشــک افغــان روبه رو هســتند، خوشحال می شدند؛ چراکه در برخی از مواقع این بیماران به خاطر لهجه ای که داشتند نمی توانستند منظورشــان را به خوبــی به یک پزشــک ایرانــی منتقل کننــد، ولــی من با لهجه خودشــان صحبــت می کردم و به همین خاطر احســاس راحتی بیشــتری می کردند. مشــکل بســیاری از بیماران افغانی که به من مراجعه می کردند، مشــکل مالی بود و برای درمانشان پیگیری منظمــی ندارنــد که ایــن موضوع هــم به فقــر مالی برمی گــردد. مثلا یــک بار یک مریض افغان داشــتم که م بارداری بود. قنــد دوران بارداری اش ُدر هفته ســی ام 360 شــده بــود کــه بایــد تحت درمــان انســولین قرار می گرفت و آب دور بچه اش خیلی زیاد شــده بود، ولی ایــن خانم به دلیل فقــر مالی به هیچ وجــه حاضر نبود در بیمارســتان بستری شــود. در حال حاضر نیز با وجود اینکه طرح تحول سلامت اجرا شده، هزینه های درمان برای آن دسته از اتباع افغانستان که بیمه ندارند بیشتر شــده و این، کار را برای آنها ســخت کرده اســت. آنها هم دوســت دارند به بهداشتشــان اهمیت بدهند، اما به خاطر مشکلات مالی پیگیر درمانشان نمی شوند.»
نســیبه حیــدری چندی پیــش در اولیــن «نشســت نخبگان پناهنده، نخبه پروری و رسالت آنان در بازسازی افغانســتان»، که در کرج برگزار شد طی سخنانی اعلام کرد «طبق آمار وزارت علوم، ۳۱هزار دانشجوی افغان در ایــران تحصیــل می کننــد و تاکنــون تعــداد زیادی فارغ التحصیل شــده اند.»
وقتی از او می پرسم با توجه بــه این آمار، چرا نخبگان افغــان حاضر در ایران، برای تغییــر برخی از ذهنیت هایی کــه در ارتباط با مهاجران افغان وجود دارد، اقدامی نمی کنند؟
در پاسخ می گوید: «اقداماتــی در ایــن زمینه درحــال انجام اســت؛ برای مثــال اخیرا یک ســری همایش ها از ســوی اداره اتباع وزارت کشور با همکاری کمیســاریای عالی در راستای شناســایی نخبگان افغان، مشــکلات آنها و استفاده از ظرفیت آنها برگزار شده که امیدوارم این گونه اقدامات باعث معرفی هرچه بیشــتر نخبــگان افغان در جامعه ایران و تغییر برخی از دیدگاه های غلط شود.»
دغدغه نســیبه، مانند خیلی دیگــر از جوانان ایرانی و افغانســتانی، تحصیل در دانشــگاه و اشــتغال است؛ گرچــه او معتقــد اســت وضعیــت افغان هــا در ایــن زمینه به مراتب بدتر اســت:
«در حال حاضر 30 پزشک متخصص افغان از دانشــگاه های ایران فارغ التحصیل شــده اند و 150نفر در رشــته های پیراپزشــکی تحصیل کرده انــد، ولــی به نوعــی بلاتکلیف هســتند. از طرفی امکان بازگشــت به افغانســتان برای آنها وجود ندارد و از ســوی دیگــر وضعیت شغلیشــان باثبات نیســت، در حالی که این افراد از امکانات همین کشــور اســتفاده کرده اند و درس خوانده اند و دوســت دارند از توانایی و ظرفیت هایشان استفاده شود.»
منبع: روزنامه شرق