روایتهایی از دردهای زنان افغانستان
مرور کتاب نخ قرمز به جای لبهایش نوشته زهرا نوری، نشر پیدایش، چاپ دوم: 1397، 12000 تومان
نویسنده کتاب نخ قرمز به جای لبهایش، مهاجرزاده جوانی است که در ایران بدنیا آمده و تا به حال افغانستان را ندیده است اما با وجود این، تصمیم به نوشتن در مورد زنان و محیط افغانستان گرفته است. زهرا نوری لیسانس مدیریت بازرگانی دارد و با این کتاب وارد عرصه نویسندگی شده است.
نخ قرمز به جای لبهایش مجموعه داستان کوتاهی است که یازده داستان در مورد زنان افغانستان را شامل میشود. نویسنده تلاش دارد مشکلات زنان خاستگاه خانوادگیاش را بازگو کند. همه داستانها شرحی بر ظلمها و محرومیتهای زنان افغانستان هستند؛ بروز نشانههای بلوغ، درد دوران قاعدگی، حتی پوشیدن کفش پاشنهبلند و لباس زنانه در فضایی مردسالارانه برای زنان به مساله بدل میشود. مسائلی که درد میشوند و روح و جسم زنان را نشانه میروند چرا که هر چیز زنانهای باید پنهان شود در جایی که زنانگی مذمت میشود. زنان باید در پستوی خانهها و زیر چادریها باقی بمانند و دیده نشوند. همینهاست که باعث شده شخصیتهای داستان منفعل باشند و نتوانند برای رهایی از ظلم کار بکنند. کتاب با داستان “دلم یک مادر خوب میخواهد” شروع میشود. همانطور که از عنوان این داستان پیداست، مادر هم خواسته یا ناخواسته با دنیای مردانه همراه شده و به ستیز با دخترش برآمده است تا جایی که دختر برای داشتن یک مادر خوب خیالپردازی میکند و خودش را جای دختران دیگر میگذارد. این روند در داستان “مگر خودش یک زن نیست؟” هم وجود دارد و باز هم گله و شکایت از عدم همراهی زنان است. حتی در مقابل زنان هم نمیتوانی از دردهای زنانه بگویی و آنان نیز برای سرکوب شخصیت اصلی داستان با مردسالاری همدست شدهاند. داستان “بیرون از خانه، زیر چادری” ماجرای دعوا بر سر پوشیدن کفش پاشنهبلند است. مسالهای به ظاهر پیش پا افتاده اما یادآور عدم آزادی زنان در انتخاب نوع پوشش. انگار هر عنصری که یادآور زنانگی باشد باید محو شود حالا چه از بدن زن باشد و چه از لباس و متعلقات بیرونی.
شخصیتها در داستانهای این کتاب اسم ندارند و حتی ما از طریق نامها با مکان ارتباط برقرار نمیکنیم که بدانیم اینجا افغانستان است. نویسنده شخصیتها را با دردهایش به ما نشان میدهد، انگار شخصیتها هر کدام تمثیل یک دردند و فقط قرار است ما آن درد را ببینیم. حس فضایی که قرار است ما با نام مکانها بدست بیاوریم را نویسنده با واژگان به ما منتقل میکند؛ واژگانی از زبان دری. نویسنده سعی کرده با زبان پیوندش را با افغانستان حفظ کند و با همین زبان است که ما به افغانستان میرویم و با نویسنده همراه میشویم تا سختیهای زندگی زنان افغانستان و دلیل انفعالشان را دریابیم. این استفاده از زبان از قضا ما را با شیوه نوشتاری جدید آشنا میکند. این سبک خاص از نوشتن که چیزی بین فارسی و دری است را میتوان مختص مهاجران افغانستانی حاضر در ایران دانست یا به عبارت بهتر نویسندگان ایرانی-افغانستانی. این را میتوان سبکی نوظهور و از تاثیرات مهاجرت بر ادبیات دانست. از این نکته هم نباید غافل شد که مسائل کتاب نخ قرمز به جای لبهایش فراتر از جغرافیای سرزمین افغانستان هستند. همه آن مسائل با شدت و ضعف در نقاط دیگر دنیا نیز قابل رویتاند و همین است که موضوع کتاب را همهگیر میکند و جالب توجه.