فصلی نو در داستان مهاجران افغان
کرونا سبب بروز تغییرات خرد و کلان و برهم خوردن معادلات بسیاری در تمام عرصههای زندگی «انسان خداگونه»(۱) قرن بیست و یک شد. تحلیلهای متنوع و فراوانی که در این دوره توسط اندیشمندان عرصههای مختلف برای توصیف و تبیین زندگی انسانی در عصر پساکرونا، پیشبینی و ارائه میشود، همگی حاکی از تأثیرات بحران مذکور است.
یکی از پیامدهای همهگیری کرونا را میتوان در این امر دانست که کرونا همهی مرزهای “خودی و دیگری” را نوردید و همه آحاد نسل بشر را فارغ از اینکه از چه نژاد و زبانی و ملیتی باشند و یا در چه سطح اجتماعی و طبقه اقتصادی قرار دارند، در خود درگیر نمود و بسیاری از مرزبندیهای اعتباری را فاقد اعتبار ساخت. کرونا به همه فهماند که ما همه سوار یک قایق هستیم و ابتلای هر فرد جامعه به این بیماری، میتواند غرق شدن دیگران را هم در پی داشته باشد. این پیامد سبب شد بسیاری از هویتهای پنهان و خاموش جامعه نیز دیده شوند و از حالت حاشیهای خود خارج شوند.
مهاجران افغان را نیز میتوان در همین زمره به حساب آورد، با وجود اینکه بیش از چهار دهه از حضور آنها در جامعه میزبان ایرانی میگذرد، عدم مدیریت مناسب و سیاستگذاری مشخص در قبال آنها موجب شده که هم مهاجران از وضع موجود راضی نباشند و هم دولت و کشور میزبان با وجود تقبل هزینههای متعدد در این زمینه، دستاورد و بهرهبرداری لازم را در این خصوص نداشته باشد.
تاکیدات ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، آقای دکتر ریسی، در ماههای اخیر مبنی بر تشکیل «سازمان مهاجران» علاوه بر اینکه حاکی از اتخاذ نگاهی نو در خصوص سیاستهای مهاجرتی کشور میزبان دارد؛ همانطور که در صحبتهای ایشان نیز نمایان است گویای این واقعیت میباشد که با گذشت بیش از چهل سال از سابقه و تجربه حضور مهاجران افغان در ایران، سیاستگذاریهای حوزه مهاجرتی با آسیبها و نابهسامانیهایی همراه بوده است که نیازمند تجدید نظر اساسی و راهبردی در این زمینه میباشد.
نویسنده که خود سالهاست تجربه زیسته مهاجرت در ایران را دارد در نوشتار پیش روی میکوشد توصیف و تبیینی از وضعیت مهاجران افغان در ایران ارائه دهد تا با واکاویی و نگاه انتقادی به تجربه گذشته، مسیر پیشروی در این حوزه، با کمترین هزینه و بیشترین بهرهبرداری همراه باشد.
موضوع چیست و اوضاع از چه قرار است؟
جمهوری اسلامی ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی، دسترسی آسان، پیوندهای فرهنگی و مذهبی یکی از کانونهای جذب موقت و دایم مهاجران افغان بوده است؛ که حضور چندین میلیون مهاجر افغان در چهار دهه اخیر گواهی بر آن میباشد. از همین روی مهاجرت چه به عنوان چالش و چه به عنوان فرصت یکی از موضوعات مهم برای مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی محسوب میشود.
با مطالعه و بررسی مهاجرت افغانها به ایران که بیش از چهار دهه از عمر آن میگذرد، شواهد و قرائن حاکی از آن است که جمهوری اسلامی ایران در سیاستگذاری و سیاست اجرایی در حوزه مهاجرت و مهاجران، نابسامانیها و نواقصی داشته که این امر سبب شده است که عملکرد ایران در این زمینه ضعیف قلمداد شود و انتقادات تند و تیزی نیز بدان وارد شود؛ به نحوی که از موضوع حقوق و وضعیت مهاجران افغان در ایران، همواره رسانههای معاند غربی و ضد جمهوری اسلامی، به عنوان یک پاشنهآشیل بهرهبرداریهای بسیاری کردهاند.
مستندات و مشاهدات میدانی در این زمینه حاکی از آن است که وضعیت ایران و مهاجران افغان به جای بازی “برد_برد” به بازی “باخت_باخت” بدل شده است؛ که هم مهاجران از وضع موجود راضی نیستند و هم جمهوری اسلامی با تقبل هزینههای پیدا و پنهان مختلف در این زمینه به دلیل عدم مدیریت بهینه و صحیح آن، بهرهای از منافع موجود در پدیده مهاجرت و پتانسیل مهاجران به دست نیاورده است.
تنها وجود هزاران دانشجوی مهاجر افغان، مشتی نمونه خروار و گواه بر این حقیقت است که چه ظرفیتها و پتانسیلهای بزرگی در میان مهاجران نهفته است؛ علاوه بر این، نخبگان علمی و دانشگاهی، نخبگان ورزشی، هنری و غیره در میان مهاجران افغان وجود دارد که با اینکه بسیاری از ایشان متولد و بزرگشده ایران هستند و در همین کشور پرورش یافتهاند، اما به علت عدم سیاستگذاری مناسب در این زمینه، نهتنها استفاده و بهرهبرداری از آنها نشده است بلکه درست زمانی که هنگام بهرهوری آنهاست، مجبورند ایران را به مقصد یکی از کشورهای اروپایی یا آمریکایی ترک کنند، هرچند اکثر ایشان نیز به این امر راغب نیستند، چراکه ریشههای پیوندشان در ایران گره خورده است اما ناگزیرند و در این میان فایده و برد نهایی از آن کشورهای اروپایی و آمریکایی میشود. علاوه بر این از ظرفیتهای اقتصادی بسیاری که در جامعه مهاجر، و در میان تاجران، اهل فن، کارآفرینان مهاجر افغان وجود دارد، جمهوری اسلامی نتوانسته است استفاده مطلوب را آن هم در راستای تقویت نظام اقتصادی خویش بهرهبرداری نماید.
ماجرای “مریم منصف” یک نمونه کوچک این قصه پر غصه “فرصتهای دیده نشده” است؛ او یک مهاجر افغان در ایران بود که تا ۱۱ سالگی در ایران زندگی کرد، اما چون حتی شرایط تحصیل در مدرسه هم برایش سخت و دشوار بود و اجازه تحصیل را نداشت به کانادا رفت و در آنجا توانست تا مرحله وزارت در کابینه دولت کانادا، استعدادش را نشان دهد.
در همین راستا ضروری است که تجربه زیسته مهاجران افغان را مورد پژوهش علمی قرار دهیم تا بتوانیم در گامهای بعدی برای آسیبشناسی، بهبود و رفع آن چارهجویی کنیم.(۲)
از سیاست درهای باز تا سیاست سازماندهی
در مشهد طنز عامیانهای در بین مردم وجود دارد مبنیبر اینکه به ایرانیهای مقیم مشهد میگویند چهارشنبه به ایران آمدهاند و به کسی که برگه هویت موقت (کارت آمایش) دارد، میگویند: «پنجشنبه آمده» و به آن کس که مهاجر بیمدرک است میگویند: «جمعه آمده»، کنایه از اینکه این دسته از افراد روز جمعه به ایران رسیدهاند و اداره ثبتاحوال بسته بوده و آنها نتوانستهاند برای خود مدرکی فراهم کنند.
حضور مهاجران افغان در ایران، در ابتدا، امری موقت و گذارا تصور میشد که چنانچه روزی شرایط افغانستان مساعد شود مهاجران به کشورشان باز خواهند گشت اما تحولات معاصر افغانستان به گونهای رقم خورد که عملا هیچگاه شرایطی را فراهم نکرد تا همه مهاجران بازگردند و از همین روی ماندن در ایران را ترجیح دادند.
بنا بر تحقیقات و پژوهشهای آرش نصر اصفهانی در خصوص مهاجران افغانستانی در کتاب «در خانه برادر»(۳)؛ دوره زمانی بیش از چهل ساله حضور مهاجران افغان در ایران از زمان ورود اولین موج در سال ۱۳۵۸ تا امروز را میتوان به سه دوره متمایز تقسیم کرد.
دوره اول (۱۳۵۸_ ۱۳۷۰) را میتوان دوره «سیاست درهای باز» نام نهاد که از زمان شروع مهاجرتهای گسترده تا زمان سقوط دولت کمونیستی در افغانستان را در بر میگیرد. در این مقطع، مهاجران افغانستانی بدون هیچگونه محدودیتی پذیرفته میشدند. با اینکه ایران درگیر جنگ تحمیلی با عراق بود. سیاست درهای باز را میتوان محصول بیسازمانی نظام اداره کشور در دوران بیثبات پس از انقلاب و آغاز جنگ دانست.
شایان ذکر است از بدو ورود مهاجران افغانستانی از سوی مقامات دولتی ایران بر «موقتی بودن» این پدیده تاکید میشد و مجموعه استاد و مدارک موجود نشان میدهد از همان ابتدا آنها مهمانی در خانه برادر خوانده میشدند که روزی باید به خانه خویش بازگردند.
بازه زمانی دوم (۱۳۷۱_ ۱۳۸۵) را میتوان دوره «سیاست بازگشت» نامگذاری کرد. در این دوره شوروی از افغانستان خارج شده بود و از جانب ایران دیگر دلیلی برای تداوم حضور مهاجران وجود نداشت. در این دوره زمانی «سیاست بازگشت» و اصرار بر خروج مهاجران افغان از ایران مهمترین مشخصه سیاست رسمی بود. از یک سو حضور آنها عامل کمبودها و مشکلات اقتصادی تصویر شد و از سوی دیگر و با قدرت گرفتن طالبان، افغانهای ساکن ایران در چهره تهدید بالقوه امنیتی علیه ایران تصور شدند.
از باز زمانی سوم (۱۳۸۶ تا کنون) میتوان تحت عنوان دوره «سیاست سازماندهی» نام برد. مشخصه اصلی این دوره اذعان به اهمیت نیروی کار افغانستان در اقتصاد ایران و جایگزینی « بازگشت» با رویکرد «سازماندهی» یا به عبارت دیگر «کنترل» است.
خواسته اصلی مهاجران افغان که سالها در ایران زندگی میکنند این است که دولت و ملت ایران آنان را همچون شهروندانی برابر با سایر ایرانیان به رسمیت بشناسند، حال آن که سیاستها و قوانین در ایران بر اساس اصل به رسمیت نشناختن آنان بنا شدهاند.
یکی از مهمترین تحولات در مورد مهاجران افغانستانی، ظهور نسل جدیدی است که بر خلاف والدین خود در ایران به دنیا آمده و رشد کرده است، این نسل در مدارس ایران آموزش دیده و در فضای ایران مراحل جامعهپذیری را طی کرده و با محیط افغانستان نیز بیگانه است. مطالبه اصلی این قشر نسبتا زیاد و جوان مهاجر که در نوعی «برزخ بیهویتی» به سر میبرند از جامعهای که در آن متولد یا بزرگ شدهاند این است که آنها را بپذیرد و شرایط مشارکت کاملشان در زندگی اجتماعی را فراهم سازد.
و سوال اساسی همینجاست که این نسل جدید متولد شده در ایران را تا چه زمان میتوان به همین شکل بلاتکلیف به عنوان یک گروه خارجی ساکن در ایران نگه داشت. (۴)
از نگاه هزینه_چالش تا نگاه فرصت_منفعت
نویسنده پیش از این در یادداشت «تهدید امنیتی مهاجران افغانستانی؛ از افسانه تا واقعیت» (۵) با توجه به نظریه امنیتی مکتب کپنهاگ به نقد نگاه امنیتی مهاجران افغان و از لزوم تغییر این رویکرد در حوزه سیاستگذاری مهاجرتی پرداخته است. چرا که مهاجران افغان بیش از آنکه بالقوه و بالفعل “تهدید امنیتی” باشند، “امنیتیسازی” شدهاند.
یکی از ثمرات تلخ نگاه تهدید امنیتی به مهاجران افغان این است که علیرغم “هزینههایی” که در کشور میزبان برای مهاجرین میشود از ظرفیتها و “فرصتهای” آنها هیچ استفادهای نمیشود، بسیاری از دانشجویان و نخبگان مهاجر افغانستانی که از اول ابتدایی تا مقاطع تحصیلات تکمیلی را در ایران میگذرانند، از آنجایی که هیچ راهکار عملی برای استفاده از ظرفیت آنها نبوده رهسپار کشورهای غربی میشوند و آنها استفاده و بهرهبرداریشان را در راستای منافع خودشان میکنند. همچنین در سایر ظرفیتهای ورزشی، هنری، فرهنگی و… که نمونه دردآور آن “محمدکاظم کاظمی” شاعر و نویسنده مهاجر است، وی با وجود اینکه عضو “فرهنگستان زبان و ادب فارسی” میباشد در “کارت اشتغال”ش باید شغل “چوپانی” درج شود.
البته همانطور که در یادداشتهای دیگر نیز به این موضوع پرداختهام، بسیاری از تصورات قالبی و کلیشههای ذهنی جامعه ایرانی از افغانستان و مهاجران افغانستانی نیازمند اصلاح و تغییر است.(۶)
عمده تصاویر و تصورات نقش بسته در ذهن جامعه ایرانی از افغانستان و افغانستانیها در این موارد خلاصه میشود؛ تریاک و مواد مخدر، خشونت و جنگ، طالبان و القاعده، زنان مخفی در زیر نقاب، معضل اجتماعی و امنیتی، کارگر و…
دراینبین رسانهها، بسیار نقش مخربی داشتند، اینکه مهاجران افغان فقط باید سوژه صفحه حوادث و جرائم خبرها در ایران باشند یا میتوان فقط بهعنوان سوژه خنده آغشته به توهین و تحقیر در تلویزیون نشان داده شوند، نقش یک دستگاه تمامعیار تولید انگاره و کلیشهسازی را در این زمینه ایفا میکند.
از همین روی برای بهبود روابط و مرتفع نمودن بسیاری از این سوءتفاهمهای به وجود آمده در نقش و عملکرد رسانهها، متولیان فرهنگی، آموزشوپرورش بازبینی اساسی انجام گیرد. در همین راستا حضور مهاجران افغان در ایران میتواند بهترین فرصت و ظرفیت برای دو کشور برای بهبود روابط و ارتقای آن باشد.
جمهوری اسلامی ایران میتواند در بسیاری از سیاستهای حوزه مهاجران، تصمیمات و اقدامات جدیتر و جدیدتری را اعمال کند که دیگر «مهاجران افغان» بهعنوان پاشنه آشیل روابط دوجانبه نباشد و رسانهها نتوانند مدام آب را گلآلود کنند و از سوژه «مهاجران» ماهی بگیرند. افغانستان نیز علاوه بر اینکه میتواند از ظرفیتهای متعدد مهاجران در عرصههای مختلف برای بازسازی و سازندگی خویش استفاده کند همانطور که در دو دهه اخیر بهره برده است، باید نگاه امنیتی و برچسب اتهام گونه را از فرزندان مهاجر خود بردارد.
جمعبندی
قوانین مرتبط با ازدواج، مالکیت، اشتغال، تحصیل، جا به جایی و مانند آن همگی به طور روزمره موقعیت یک مهاجر افغان را به عنوان یک «بیگانه» تعریف و تثبیت میکند و او را از یک شهروند ایرانی متمایز میسازد که همانطور در سخنان ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران بدان اشاره شده است این امورات نیازمند بازنگری اساسی هستند که بنا به گفته آقای دکتر ریسی تشکیل «سازمان مهاجران» اهمیت و اولویت دارد.
سیاست اصلی دولت ایران در طی دهههای گذشته، با فراز و فرودهایی مدیریت و کنترل مهاجران افغان بوده است. در نتیجه همواره تلاش شده تا قوانین و مقررات داخلی به شکلی طراحی و اجرا شوند که از مزایای زندگی در ایران برای این جمعیت بکاهند و آنان را در موقعیتی ناپایدار نگه دارند.
جمهوری اسلامی ایران در زمینه سیاستگذاری حوزه مهاجرت و مهاجران با نابسامانیهایی مواجه است، عدم مدیریت مناسب و سیاستگذاریهای دارای خلل و اشکال در این حوزه موجب شده که هم مهاجران از وضع موجود راضی نباشند و هم دولت و کشور با وجود تقبل هزینههای متعدد در این زمینه، دستاورد و بهرهبرداری لازم را در این خصوص نداشته باشد.
یکی از موضوعات بسیار مهم در این خصوص که سایر موضوعات و مسائل در این زمینه از آن ناشی می شود، جنبه حقوقی و قانونی «تابعیت و اقامت» جمهوری اسلامی ایران است. با اینکه قوانین «تابعیت و اقامت» موجود که همان قوانین مدنی سال ۱۳۱۳ _دوره پهلوی اول_ است، و در مادههای مربوط به «تابعیت ایرانی» موادی دارد که مشمول نسل دوم و سوم مهاجران میشود اما شاهد هستیم که در مرحله اجرای قانون، سنگاندازیها و موانعی اجرایی توسط نهادها و سازمانهای مربوطه اعمال میشود به نحوی که اینطور به ذهن متبادر میشود که چنین ماده قانونی وجود ندارد. برای مثال، موضوع تابعیت فرزندان مادرایرانی که با فراز و فرودهای بسیار تصویب شد پیش از این خود یک مشکل و بحران اساسی در کشور بود.(۶)
همانطور که در آغاز بدان اشار شد یکی از پیامدهای بحران بیماری کرونا را میتوان در این دانست که هویتهای حاشیهای و یا به تعبیر دیگر هویتهای خاموشی همچون مهاجران افغان هم “دیده” شوند؛ چرا که این اپیدمی و بحران همه مرزهای “خودی و دیگری” را نوردید و به همه فهماند که ما همه سوار یک کشتی هستیم. امید است که کرونا فرصت و مجالی خوبی بری سیاستگذاران برای بازنگری و اعمال سیاستهای مناسب در حوزه سیاستگذاری مهاجرتی و مهاجران شود.
پینوشتها:
۱_ «انسان خداگونه: تاریخ مختصر فردا» نام کتابی از یووال نوح هراری.
۲_ میتوان گفت تحقیقات آکادمیک صورت گرفته درباره مهاجران افغانستانی در ایران با توجه به مدت حضور و جمعیت مهاجران یکی از حوزههای به شدت نیازمند مطالعه و بررسی است.
۳_ «در خانه برادر؛ پناهندگان افغانستانی در ایران»، آرش نصر اصفهانی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، تهران، چاپ اول ۱۳۹۷.
آرش نصر اصفهانی در این کتاب که در واقع رساله دکترای وی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بوده در پژوهشی کیفی گسترده با بررسی اسناد و اطلاعات در کتابخانه ملی ایران به تحلیل جامعی از موانع ادغام مهاجران افغانستانی در جامعه میزبان دست زده است. به خصوص این تحقیق با تمرکز بر نسلهای دوم و سوم مهاجران افغانستانی که در ایران به دنیا آمده و یا بزرگ شدهاند و همچنین مسأله بیشناسنامه بودن فرزندان حاصل از ازدواج مردانی افغانستانی با زنان ایرانی، موانع حقوقی حاکم بر شرایط اقامتی مهاجران را مانع اصلی عدم ادغام آنها در جامعه میزبان قلمداد میکند.
۴_ نویسنده در مقالهای تحت عنوان «ایرانیگکها: تنگنای هویتی مهاجران افغان در ایران و افغانستان» در سایت ابرار معاصر تهران به این موضوع مفصلتر پرداخته است.
۵_ https://etemadonline.com/content/419433
۶_ https://tisri.org/?id=763ootlr
_ https://etemadonline.com/content/421725/اندر-خم-یک-نگاه-نگاه-ایرانیان-به-مهاجران-افغانستانی
۷_ https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/12/19/1965323/