افغانیکِشی قصه نسل دوم مهاجران در ایران
مرور کتاب افغانیکِشی نوشته محمدرضا ذوالعلی، نشر پیدایش، چاپ اول: 1394، 20000 تومان
افغانیکِشی به واقع اولین اثر محمدرضا ذوالعلی است که به جامعه ادبی عرضه شده. این نویسنده اهل کرمان است و فوق لیسانس روانشناسی دارد. افغانیکِشی در جایزه “مهرگان ادب” تحسین شده است و به نظر میرسد این تحسین واقعا بر حق بوده است.
افغانیکِشی یک شغل است. به خاطر ورود مهاجران افغانستانی غیرقانونی به ایران و هم ممنوعیت مهاجران افغانستانی برای عبور و مرور بین شهری، شغلی به اسم افغانیکِشی بوجود آمده است و به کسانی که مهاجران افغانستانی را بین شهرها جا به جا میکنند، افغانیکِش میگویند.
داستان کتاب افغانیکِشی از این قرار است که فیروزه و مادرش پس از سالها قصد عزیمت به افغانستان را دارند، برای خاطر ازدواج فیروزه با پسرعمویش در آنسوری مرز. فیروزه اما دوست ندارد به این سفر برود چرا که به اینجا احساس تعلق میکند و خودش را ایرانی میداند. در ایران بدنیا آمده و اینجا بزرگ شده است. همه زندگیاش اینجا گذشته و همه دوستان و خاطراتش اینجاست. تا به حال جای دیگری غیر از ایران را ندیده است. فیروزه نماد کاملی از نسل دوم مهاجران حاضر در ایران است که خود را ایرانی میدانند و هیچوقت افغانستان را ندیدهاند اما جامعه ایران آنها را پس میزند و معتقد است آنان متعلق به این آب و خاک نیستند. نسل دومیها در کشاکش هویتی هستند و این رمان به خوبی با شخصیت فیروزه، این مساله را تصویر میکند.
فیروزه و مادرش برای رفتن به افغانستان باید ابتدا از کرمان به زاهدان بروند. رسول مامور رساندن آنان به زاهدان میشود. پسر جوان مطلقهای که در آژانس کار میکند. رسول به خاطر مهریه زنش به زندان افتاده است و کارش را از دست داده است. با فروش خانه پدری مهریه را داده و آزاد شده است. رنج حبس و زندگی شکست خورده که او در شکست آن چندان دخالتی نداشته است، همواره همراه اوست.
حالا او در خانه عمهاش زندگی میکند و تنها به گذران زندگی روزمره فکر میکند. این سفر اما دوباره به زندگی رسول شوک وارد میکند و او را از این وضعیت خارج میکند. او بارها به خود گوشزد میکند که نباید دیگر به زنی دل ببندد و همه زنها مثل هم هستند اما چشمپوشی از فیروزه برای رسول ممکن نیست. کل جریان داستان در مسیر رفت و برگشت از کرمان به زاهدان میگذرد. اتفاقاتی که در مسیر میافتد فیروزه و رسول را بهم نزدیکتر میکند و دیگر یک راننده و مسافر معمولی نیستند.
افغانیکِشی از معدود نوشتههای نویسندگان ایرانی در مورد مهاجران است. با وجود 40 سال حضور مستمر مهاجران افغانستانی در ایران، داستانهای کمی درباره مهاجرت و مهاجران افغانستانی در ایران نوشته شده است به خصوص بوسیله نویسندگان ایرانی. نویسنده افغانیکِشی کرمانی است و با توجه به اینکه مهاجران افغانستانی زیادی در کرمان زندگی میکنند، نویسنده از آگاهی خود در مورد سبک زندگی و نگرشهای آنان بهره برده است و لذا تجربه زیسته نویسنده نقش پررنگی در پروراندن داستان داشته است.
در جای جای داستان وقتی از مشکلات و دغدغههای فیروزه به عنوان یک مهاجر نسل دوم صحبت میکند، گویی که در حال خواندن متنی مستند مانند یک گزارش یا مصاحبه واقعی از زندگی مهاجران هستیم و نه یک رمان. از این جهت افغانیکِشی بسیار با زندگی مهاجران در ایران و واقعیات موجود پیوند خورده است و این نقطه قوت آن است. چیزی که دست کم در مورد مهاجران در ایران کمبودش احساس میشود و نیاز به پرداختن به آن وجود دارد.
من به عنوان مترجم این اثر
باید بگم که
ایران وارد مرحله ای جدید در ادبیات داستانی شده.
این اثر از بهترین آثار این دهه ایر است/