سیاست‌گذاری مهاجرتی در ایران درباره مهاجران افغانستانی: از درهای باز تا ساماندهی

بررسی سیاست‌گذاری مهاجرتی در ایران و نسل دوم و سوم مهاجران افغانستانی در ایران.

در مشهد طنز عامیانه‌ای در بینِ مهاجران افغانستانی وجود دارد مبنی‌بر اینکه به ایرانی‌های ساکن مشهد می‌گویند “چهارشنبه” به ایران آمده‌اند و به کسی که مدرک اقامتی و برگه هویت موقت (کارت آمایش) دارد، می‌گویند: “پنج‌شنبه” آمده و به آن کس که مهاجر بی‌مدرک است می‌گویند: “جمعه” آمده. کنایه از اینکه این دسته از افراد روز جمعه به ایران رسیده‌اند و اداره ثبت‌احوال بسته بوده و آن‌ها نتوانسته‌اند برای خود مدرکی فراهم کنند.

جمهوری اسلامی ایران در دهه‌های اخیر با توجه به موقعیت جغرافیایی، دسترسی آسان، پیوندهای فرهنگی و مذهبی، یکی از کانون‌های جذب موقت و دائم مهاجران کشور افغانستان بوده است. حضور چندین میلیون مهاجر افغانستانی در بیش از چهار دهه اخیر، گواهی بر صحت این ادعا می‌باشد. از همین روی مساله مهاجرت و مهاجران، چه به عنوان چالش و چه به عنوان فرصت، یکی از موضوعات مهم برای مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود.

موج‌های مهاجرتی به ایران

اولین موج مهاجرتی افغانستانی‌ها به ایران، همزمان با جنگ تحمیلی عراق، با اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیرشوروی در سال ۱۳۵۸ش شروع شد که ده سال به طول انجامید. دومین موج در اثر جنگ‌های مجاهدین در سال‌های آغازین دهه هفتاد هجری خورشیدی روی داد و پس از آن با روی کار آمدن طالبان (۱۹۹۶_۲۰۰۱م) سومین موج انبوه مهاجران در نیمه دوم دهه هفتاد اتفاق افتاد.

برخی از صاحب‌نظران حوزه مهاجران افغانستانی در ایران، مهاجرت‌هایی که در سال‌های ۲۰۰۶-۲۰۱۴م از افغانستان به ایران روی داده را نیز به عنوان یک موج مهاجرتی در نظر می‌گیرند. اما از نظر نویسنده این یادداشت، نمی‌توان بدان “موج مهاجرتیِ انبوه” اطلاق نمود. اما سرازیرشدن میلیونی پس از سقوط کابل در مرداد ۱۴۰۰ را می‌توان با اطمینان بیشتری به عنوان “چهارمین موج مهاجرتی” قلمداد نمود که با سه موج یاد شده، مشابهات قابل توجهی دارد.

علاوه بر این، در موج مهاجرتی اخیر اتباع افغانستان به ایران، شاهد شکل‌گیری موج‌های مهاجرهراسانه و افغانی‌ستیزانه در فضای افکار عمومی به خصوص در شبکه‌های اجتماعی-مجازی بودیم که سعی وافر آن‌ها در راستای شکرآب نمودن روابط دو کشور و ایجاد انگاره‌های منفی و مخرب میان مردم ایران و افغانستان بوده است.

همانطور که اشاره شد و در ادامه یادداشت نیز بدان پرداخته می‌شود، در هر چهار موج، جامعه و کشور ایران در نوعی “عمل انجام گرفته شده” قرار داشتند و از سویی هم بخش عمده‌ای از اتباع افغانستان، علاوه بر زمینه و دلایلی که در سرآغاز یادداشت از آنها ذکر به میان رفت؛ جز ایران، گزینه دیگری برای پناه آوردن نداشتند.

مهمانانی که هرگز بازنگشتند

حضور مهاجران افغانستانی در ایران، از سوی سیاستمداران و سیاست‌گذاران در ابتدا، امری موقتی و گذارا تصور می‌شد که چنانچه روزی شرایط افغانستان مساعد شود مهاجران به کشورشان باز خواهند گشت اما تحولات معاصر افغانستان، همانطور که به صورت گذرا بدان اشاره شد، به گونه‌ای رقم خورد که عملا هیچ‌گاه شرایطی را فراهم نکرد تا تمامِ مهاجران به افغانستان بازگردند و از همین روی ماندن در ایران را ترجیح دادند.

سیاست‌گذاری مهاجرتی در ایران

بنا بر تحقیقات و پژوهش‌های آرش نصر اصفهانی در خصوص مهاجران افغانستانی در کتاب “در خانه برادر“(۱)؛ سیاست‌گذاری مهاجرتی حوزه مهاجران افغانستانی در ایران، از زمان ورود اولین موج در سال ۱۳۵۸ تا امروز را می‌توان به سه دوره متمایز تقسیم کرد.

سیاست درهای باز

دوره اول (۱۳۵۸-۱۳۷۰) را می‌توان دوره “سیاست درهای باز” نام نهاد که از زمان شروع مهاجرت‌های گسترده تا زمان سقوط دولت کمونیستی در افغانستان را در بر می‌گیرد. در این مقطع، مهاجران افغانستانی بدون هیچ‌گونه محدودیتی، و با رویکرد برادری اسلامی پذیرفته می‌شوند؛ آن هم در شرایطی که ایران درگیر جنگ تحمیلی از سوی عراق بود. سیاست درهای باز را می‌توان تا حدودی محصول بی‌سازمانی نظام اداره کشور در دوران پس از انقلاب و آغاز جنگ دانست.

شایان ذکر است از بدو ورود مهاجران افغانستانی از سوی مقامات دولتی ایران بر “موقتی بودن” این پدیده تاکید می‌شد و مجموعه استاد و مدارک موجود نشان می‌دهد از همان ابتدا آن‌ها مهمانی “در خانه برادر” خوانده می‌شدند که روزی باید به خانه خویش بازگردند.

سیاست بازگشت

بازه زمانی دوم (۱۳۷۱- ۱۳۸۵) را می‌توان دوره “سیاست بازگشت” نام‌گذاری کرد. در این دوره شوروی از افغانستان خارج شده بود و از جانب ایران دیگر دلیلی برای تداوم حضور مهاجران وجود نداشت. در این مقطع زمانی «سیاست بازگشت» و اصرار بر خروج مهاجران از ایران مهم‌ترین مشخصه سیاست رسمی بود. از یک سو حضور آن‌ها عامل کمبودها و مشکلات اقتصادی تصویر شد و از سوی دیگر و با قدرت گرفتن طالبان، افغان‌های ساکن ایران در چهره تهدید بالقوه امنیتی علیه ایران تصور شدند.

طرح‌های موسم به جمع‌آوری اتباع غیرمجاز و غیرقانونی توسط نیروی انتظامی که در میان مهاجران به “افغانی‌بگیر” معروف است نیز به این بازه زمانی باز می‌گردد. در خاطرات ام‌البنین حسینی در کتاب “خاتون و قوماندان”(۲)، روایت‌های در خور توجهی درباره مسائل و موضوعات مهاجران، به خصوص موضوعِ “افغانی‌بگیر” در این برهه زمانی روایت شده است.

شایان ذکر است کتاب “خاتون و قوماندان” از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی، به عنوان اثری که حوادث مربوط به مهاجران افغان در آن با صحت و اطمینان روایت شده،  تقریظ خورده است.

سیاست ساماندهی

از باز زمانی سوم (۱۳۸۶ تا کنون) می‌توان تحت عنوان دوره “سیاست سازماندهی” نام برد. مشخصه اصلی این دوره اذعان به اهمیت نیروی کار افغانستان در اقتصاد ایران و جایگزینی “بازگشت” با رویکرد “سازماندهی” یا به عبارت دیگر “کنترل” است.

با گذشت بیش از چهار دهه از حضور مهاجران افغانستانی در ایران یکی از نکات مهم و قابل توجه در این موضوع، ظهور نسل جدیدی از مهاجران است که بر خلاف والدین خود در ایران به دنیا آمده و در فضای ایران رشد کرده‌اند؛ این نسل در مدارس ایران آموزش دیده و در فضای ایران مراحل جامعه‌پذیری را طی کرده و با محیط افغانستان نیز بیگانه‌ هستند. از همین‌روی به این نسل از مهاجران افغانستانی که در ایران تجربه زیسته مهاجرتی دارند، در افغانستان با عنوانِ “ایرانی‌گک”(۳) برچسب و داغ‌ننگ زده شده و به این نحو در افغانستان نیز به نوعی “دیگری” قلمداد می‌شوند.

مطالبه اصلی این قشر نسبتا زیاد و جوان مهاجر که در نوعی “برزخ بی‌هویتی” به سر می‌برند از جامعه‌ای که در آن متولد یا بزرگ شده‌اند این است که آن‌ها را بپذیرد و شرایط مشارکت کامل‌شان در زندگی اجتماعی را فراهم سازد.

معضل نسل دومی‌ها و سومی‌ها

و سوال اساسی همینجاست که این نسل جدید متولد شده در ایران را تا چه زمان می‌توان به همین شکل بلاتکلیف به عنوان یک گروه خارجی ساکن در ایران نگه داشت؟

اما آنچه که این یادداشت بدان تصریح دارد، این است که موضوع حضور مهاجران برای هر کشوری، مجموعه‌ای از فرصت‌ها-چالش‌ها یا فایده‌ها-هزینه‌ها را هم برای جامعه مهاجر و هم برای کشور و جامعه میزبان به وجود می‌آورد. از همین‌روی از سوی کارشناسان به سیاستمداران و سیاستگذران پیشنهاد می‌شود، با تغییر نگاه هزینه‌محور به فرصت‌محور به موضوع حضور مهاجران بنگرند. در موضوع حضور مهاجران افغانستانی در ایران نیز با چنین رویکردی در حوزه سیاست‌گذاری‌های مهاجرتی، می‌توان به یک سیاستِ “سازماندهی” مناسبی از حضور مهاجران رسید.

البته که موج مهاجرتی میلیونی اخیر بعد از روی کار آمدن طالبان تاثیرات گوناگونی بر سپهر سیاستگذاری مهاجرتی ایران و نیز نگرش‌های مردم ایران نسبت به مهاجران افغانستانی داشته است. شاید بتوان این موج مهاجرتی و ورود مهاجران تازه‌وارد که مسلما چالش‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی زیادی را به وجود آورده‌اند پرداختن به موضوع نسل دومی‌ها و سومی‌ها را عملا به حاشیه برده است.

تاکیدات ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران، آقای دکتر ریسی، در یکی دو سال اخیر مبنی بر تشکیل “سازمان مهاجران” علاوه بر اینکه حاکی از اتخاذ نگاهی نو در خصوص سیاست‌گذاری مهاجرتی در ایران دارد؛ همانطور که در صحبت‌های ایشان نیز نمایان است گویای این واقعیت می‌باشد که با گذشت بیش از چهل سال از سابقه و تجربه حضور مهاجران افغانستانی در ایران، سیاست‌گذاری‌های حوزه مهاجرتی با آسیب‌ها و نابه‌سامانی‌هایی همراه بوده است که نیازمند تجدید نظر اساسی و راهبردی در این زمینه می‌باشد.

تنها وجود بیش از ۶۰۰ هزار دانش‌آموز و بیش از ۸۰ هزار دانشجوی افغانستانی در ایران، مشت نمونه خروارِ ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های مهاجران است؛ علاوه‌ بر نخبگان علمی و دانشگاهی در زمینه‌ها و رشته‌های مختلف، فراوان سرمایه‌گذار طرح‌های خُرد و کلان اقتصادی و نخبگان ورزشی، هنری و غیره نیز در میان مهاجران افغانستانی وجود دارد که با ایجاد تغییرات مثبت و سازنده در سیاست‌گذاری‌های مهاجرتی، این ظرفیت‌ها برای هر دو کشور، می‌توانند ثمرات درخشان علمی، فرهنگی و اقتصادی به بار آورند.

پی‌نوشت‌ها:

۱_ «در خانه برادر؛ پناهندگان افغانستانی در ایران»، آرش نصر اصفهانی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، تهران، چاپ اول ۱۳۹۷.

آرش نصر اصفهانی در این کتاب که در واقع تغییریافته رساله دکترای وی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بوده، در پژوهشی کیفی گسترده با بررسی اسناد و اطلاعات در کتابخانه ملی ایران به تحلیل جامعی از موانع ادغام مهاجران افغانستانی در جامعه میزبان دست زده است. به خصوص این تحقیق با تمرکز بر نسل‌های دوم و سوم مهاجران افغانستانی که در ایران به دنیا آمده و یا بزرگ شده‌اند و همچنین مسأله بی‌شناسنامه بودن فرزندان حاصل از ازدواج مردانی افغانستانی با زنان ایرانی، موانع حقوقی حاکم بر شرایط اقامتی مهاجران را مانع اصلی عدم ادغام آنها در جامعه میزبان قلمداد می‌کند.

۲_ برای آشنایی بیشتر با کتاب “خاتون و قوماندان” این یادداشت را بخوانید.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *