محرومیت کودکان مهاجر از تحصیل: یک بازی باخت-باخت
از ابتدای حضور مهاجرین در ایران، فراز و نشیبهای بسیاری در روند ثبتنام و تحصیل آنان وجود داشته است. در سالهای اخیر با وجود اینکه پیشبینی درخواست چندبرابری دانشآموزان افغانستانی برای ثبتنام در مدارس وجود داشت، خانوادههای بسیاری در اواسط تابستان دلنگران این بودند (و هستند) که آیا امسال فرزندانشان جایی بر روی نیمکتهای مدارس دولتی خواهد داشت یا نه؟!
آموزش، نقطه عطف تغییرات اجتماعی، فرهنگی و علمی در هر کشوری و برای هر انسانی محسوب میشود. آموزش فراگیر مستلزم توجه به تمامی دانشآموزان است و تفاوتی در ملیت، نژاد و مذهب افراد نباید باشد. این نکته در بسیاری از اسناد حقوق بشری همچون پیماننامه حقوق کودک نیز تصریح شده است. عدم توجه به این موضوع زمینهی بیمعنا شدن ماهیت و کارکردهای آموزش و پرورش را فراهم میکند. بنابراین توجه به دانشآموزان بخصوص دانشآموزان غیرایرانی که از محیط آموزشی و فرهنگی ایران دورند، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
به نظر میرسد یادآوری چند مسئله در رابطه با اهمیت تحصیل دانشآموزان غیرایرانی در این یادداشت ضروری است:
ایرانی؟ افغانی یا افغانستانی؟
4 دهه از حضور مهاجرین افغانستانی در ایران میگذرد. نسل دوم و سوم مهاجرین افغانستانی برای زندگی در ایران یکی از چند فرآیند مواجهه با جامعه میزبان را برمیگزینند. در فرآیند ادغام، فرد هم به جامعه میزبان تعلق پیدا میکند، هم نسبت به فرهنگ قبلی خود احساس مثبتی دارد. مهمترین عامل در فرآیند اجتماعی شدن و ادغام افراد در جامعه، آموزش است. در این میان اگر شرایط لازم و کافی برای آموزش کودکان در مدارس وجود نداشته باشد، این کودکان با آسیبهای اجتماعی همچون سرخوردگی، بزهکاری، کار کودک و … رشد میکنند . این آسیبها در درازمدت برای جامعه و کشور ایران، پیامدهای نامطلوب اجتماعی-فرهنگی و امنیتی-سیاسی به بار خواهد آورد.
کودکان و نوجوانان بسیاری نیز در دو سال اخیر، از افغانستان به ایران به قصد تحصیل مهاجرت کردهاند. آنان از جنگ و محدودیتهای گروه طالبان فرار کردهاند تا در کشور همسایه و همزبان، آموزش ببینند. با وجود تاریخ و فرهنگ مشترکی که افغانستان و ایران با یکدیگر دارند، سیاستهای غلط مهاجرتی، شکافهای بسیاری میان آنها ایجاد کرده. اولین راهکار برای دور شدن از خطرات احتمالی حضور مهاجرین، آموزش و پرورش است. ايجاد امكان تحصيل در بلندمدت میتواند زمينه بروز بسياری از جرائم و آسيبهای اجتماعی در آينده را به طور قابل ملاحظهای كاهش دهد. كودكانی كه در پايينترين لايههای اجتماعی در ايران رشد ميكنند، چه به كشور خود بازگردند و چه در ايران ماندگار شوند، در صورت عدم تحصیل و محرومیت از فرهنگپذیری در ایران به تهديدی بالقوه برای ايران بدل خواهند شد.
در بخشی از یک پژوهش [1] آمده: «به نظر میرسد پناهندگان و جوامع میزبان فرصت تعامل در حوزههای اقتصادی و اجتماعی زندگی روزمره را دارند، به عنوان مثال بازار محلی یا مدارس، در روابط آنها نقش خوبی دارد.»
بنابراین یکی از خدمات مهمی که در کشور مهاجرپذیر میتواند در اختیار و خدمت مهاجرین و جامعه میزبان و محل تعامل آنان باشد، مدرسه است.
خاطرهی تلخ محروم شدن از تحصیل
خواهر زهرا یکی دانشآموزانی بود که به دلیل ممنوعیت تحصیل در ایران، قید آرزوهایش را زده و خانهنشین شده. زهرا میگوید: «من اونموقع مدرسه نمیرفتم، ولی خواهرم تا دوم راهنمایی تو مدرسه خودگران خونده بود. بعد که اجازه ثبتنام مدرسه دادن، بهش گفتن برو از اول بخون. 7 سال خیلی بود خدایی؛ دیگه نه تونست خودگردان رو ادامه بده نه دولتی رو. هنوزم دوست داره درس بخونه و آرزوش بود پرستار بشه. ولی الآن تبدیل شده به یه آدم بیانگیزه، هیچ وقت یادش نمیره اون ظلم رو.»
محمد که امروز در کشور سوئد زندگی میکند از همان سالی میگوید که تحصیل برای اتباع افغانستان ممنوع شد:
« من اونموقع درسم بد نبود، دلم میخواست ادامه بدم. اگر درس نمیخوندم باید کار میکردم. اون سال هم که نذاشتن بریم مدرسه، منم رفتم سرکار. هر کاری، از بنایی تا خیاطی. چیزی عایدم نشد، محیطهای کاریشون طوری نبود بتونی سالم دربیای. تهش یا سیگاری میشدی یا ….! دیگه فهمیدیم که اینجا ما رو قبول ندارن، قاچاقی اومدم سوئد، درس خوندم و کار پیدا کردم. الآن زندگیم خوبه»
این دو نفر نمونههایی از نتایج سیاست غلط در سالهای گذشته است. کسانی که میتوانستند با تحصیل در ایران، هم برای جامعه میزبان فایده داشته باشند، هم حضور و فعالیتشان در مسیر رشد و توسعه فردی و جمعی قرار میگرفت، امروز یا تبدیل به یک فرد ضدفرهنگ/جامعه ایرانی شدهاند، یا مهاجرت دوم را برای ادامه زندگی انتخاب کردهاند.
در بسیاری از کشورهای جهان الگوی ادغام و رویکرد چندفرهنگی و پذیرش تنوعات و قومی، نژادی، مذهبی موفقتر از رویکرد تکمحوری عمل کرده و در نهایت یک نتیجهی برد-برد را برای جامعهی میزبان و مهاجر پدید آورده است. برای مهاجرین یادگیری ارزشها، بایدها و نبایدهای جامعه میزبان از طریق تحصیل در آن جامعه به بهترین شکل خود رخ میدهد و برای شهروندان هر کشوری بخصوص کودکان آن، برخورد با جهان متنوع و چند فرهنگی در آینده آنان بسیار تأثیرگذارتر بوده است.
مدرسه به جای خیابان و گود زباله
از شواهد و قرائن چنین بر میآید که حضور مهاجرین افغانستان بخصوص قشر ضعیفتر آنان در ایران به هر صورت ادامه دارد و [با توجه به اینکه این قشر از درآمد اقتصادی بالا، بلکه سطح متوسطی نیز برخوردار نیستند] نه امکان مهاجرت به کشورهای اروپایی را مییابند و نه توان ارتقای طبقهی اقتصادی خود را با توجه به وضعیت ایران دارند. بنابراین به حاشیه رانده شده و دامنه جمعیت افراد حاشیهنشین را افزایش میدهند. اما اِعمال سیاستهای تسهیلات آموزشی برای درس خواندن و مدرسه رفتن کودکان مهاجر سبب توسعهی مهارتهای اجتماعی و فرهنگیشان میشود که بر توقف چرخهی فقر اقتصادی تاثیرگذار است.
حسن قد و قوارهی یک پسربچهی 10 ساله را دارد، پدرش فوت کرده و با مادرش در یکی از شهرستانهای قم زندگی میکند. این روزها در یکی از ساختمانهای 10-15 طبقهی تهران کار میکند، از پارسال مدرسه نرفته و قصد ندارد دیگر در ایران به مدرسه برود. علتش را که میپرسم میگوید: « من مدرسه میرفتم تا دوسال قبل، کلاس هفتم بودم، ولی مدیر مدرسهمون سال بعدش گفت دیگه برای اتباع جا نداریم. ثبتنامم نکرد. ما هم مدرسه دیگهای نداشتیم تو روستامون. پول هم برای سرویس و رفتن به روستاهای اطراف نداشتیم. منم دیگه نرفتم مدرسه، اومدم سرکار، کمک خرج مادرم هم هستم.»
معضل کودکان کار و خیابان در ایران
در سالهای اخیر همیشه درصد بالایی از آماری که از کودکان کار در اخبار اعلام میشد، کودکان افغانستانی بوده است؛ طبق پژوهشهای مختلفی که در مورد کار کودکان در سطح بینالمللی انجام شده، آموزش و کار کودک دو پدیدهی کاملا درهم تنیده و مرتبط با یکدیگر هستند.
رابطه مستقیم آنها به این صورت است که اگر کودکی بیشتر با مدرسه، آموزش، معلمین و همکلاسیهای خود درگیر باشد، تمایل کمتری به کار کردن دارد و برای مهارتآموزی و داشتن یک شغل خوب در آینده تلاش میکند. با حذف کار کودکان هم، آنها فرصت بیشتری برای کسب دانش و .. دارند.
تا به امروز که کار کودک حذف ناشدنی بوده است، پس با رفتن به سمت ارتقای امکانات و شرایط آموزش میتوان به حذف کار کودکان از این طریق کمک فراوانی کرد. آموزش بهترین راه خارج ساختن کودکان از بازار کار است. اصل آموزش و تحصیل اجباری به عنوان یک حق بشری این تعهد را بر دوش والدین، جوامع و دولتها قرار میدهد تا به تسهیل و تأمین حق آموزش کودک کمک کنند. اولین مرحله برای افزایش سطح آموزش کودکان برقراری آموزش ابتدایی رایگان و همگانی است. بخش بزرگی از کودکان کاری (ایرانی یا غیرایرانی) که در خیابانها و کارگاههای سطح شهر میبینیم ناشی از بیمسئولیتی نهادهای آموزشی در برابر این تکلیف بزرگ و بااهمیت است.
پژوهش کرمان[3] نشان داده است در حالی که بیش از ۲۵ درصد کودکان کارگر زیر ۱۱ سال افغان هستند این نسبت در میان کودکان کار ایرانی تنها ۸/۸ درصد است. در نتیجه کودکان افغان کار را از سنین بسیار پایین آغاز می.کنند این در شرایطی است که نزدیک به ۷۸ درصد آنان هرگز به مدرسه نرفتهاند و ۶۱ درصد آنان کاملاً بیسوادند. این نتایج با یافتههای (کاماکو، ۱۹۹۹) در آسیا و یافتههای بالوترا (۲۰۰۳ در آفریقا همخوانی دارد. مسئله عدم امکان ورود به مدرسه و در نتیجه رفتن به سمت بازار کار از سنین بسیار پایین مورد توجه پژوهشگران در ایران نیز قرار گرفته است (وامقی و همکاران، ۱۳۸۸: ۳۷۱).
محرومیت از تحصیل کودکان مهاجر و تقویت چرخهی فقر
کار کودک، معلول و نمود نابرابریهای اجتماعی و توزیع نامناسب امکانات فرصتها در نظام اجتماعی و نظام شهری است. کودکانی که وارد چرخه کار میشوند، فرصت و امکان فراگیری مهارت را نداشته و این نابرابری، نه فقط کودکی آنها را نابود میکند، بلکه در آینده نیز آنها بزرگسالانی بیمهارت خواهند بود که در چرخه باز تولید نابرابری قرار میگیرند. این بازتولید فقر، روند توسعه یافتگی را نیز دچار اخلال میکند. بنابراین آسیبهای کار کودکان نه فقط به فرد و نهادهای خرد، بلکه در یک بعد وسیعتر کل جامعه را متأثر خواهد نمود.
فعال اجتماعی پیشکسوت در حوزه کودکان کار و خیابان درباره آسیبهای ناشی از کار کودکان چنین اظهار میکند[4]:
«کار کودک را میتوان با محرومیت از آموزش و عدم حضور در مدرسه و حضور در مکانهای دیگر و انجام کاری به غیر تحصیل تعریف کرد. آزارهای جسمی و جنسی، سوء تغذیه، مستعد بودن برای ابتلا به بیماریهای واگیردار تحمیل نابرابری و در معرض خشونت بودن از جمله این آسیبهاست.»
ما هم هستیم
بسیاری از مهاجرین در کشورهای مختلف، قربانی پیشفرضهایی میشوند که رسانهها و … در ذهن مردم کشور میزبان ساختهاند. این موضوع درمورد اتباع افغانستان هم صادق است. اما با حضور دانشآموزان افغانستانی در کنار دانشآموزان ایرانی، آنان میتوانند تصور نادرستی که از آنها شکل گرفته را تصحیح کنند و کودکان ایرانی هم با ایجاد رابطه دوستی و … با همکلاسیهایی از قوم، نژاد و دین و مذهب دیگر میتوانند مهارتهای اجتماعی همچون انعطافپذیری را در خود رشد دهند.
فروزان، ۱۴ سال دارد و کلاس هفتم است[2]:
«ایرانی ها فکر میکنن افغانیها چون بچه های زیادی دارند دختراشون رو میفروشن، به تحصیل بچههاشون اهمیت نمیدن به خاطر همین بیفرهنگن.»
درحالیکه با حضور کودکان افغانستانی در مدارس، بسیاری از این پیشفرضهای اشتباه از بین میرود و کودکان فارغ از هر نوع مرزبندیای با یکدیگر تعامل میکنند.
حمد ۱۵ ساله دارد و از تفاوت رفتار هم سنوسالان ایرانیاش در مدرسه میگوید: «در مدرسه چون من درسم خوب بود بعضیا به همین خاطر با من دوست بودن و اشکالات درسیشونو از من میپرسیدن و گاهی من هم با کسایی که در درس خواندن میتونستن به من کمک کنن دوست میشدم.»
تحقیقات دیگری هم نشان داده است که تحصیلات بالای مهاجرین در میزان عاطفهی منفی مردم ایران نسبت به مهاجرین افغانستانی نقش کاهشدهندهای دارد و اینچنین در وضعیت متعادلتری با مهاجرین زندگی میکنند.
آخر صحبتهایم با علی بود که گفت: «من و خیلی از دوستام اینجا به دنیا اومدیم، اصلا نمیدونیم افغانستان چیه و کجاست؟! چه فرقی داره آخه بین من و دوست ایرانیم؟ همونقدر که اون میتونه تو آینده برای ایران مفید و افتخارآمیز باشه، منم میتونم. اگه نذارن ما اینجا درس بخونیم و کار کنیم دیگه هیچ فایدهای برای هیچکجا نداریم. افغانستانم که الآن طالبان اومده، دیگه نمیشه برگشت.»
با همه اینها، این روزها کودکان افغانستانی و خانوادههایشان در اضطراب و نگرانی عدم ثبتنام در مدارس ایرانی هستند و ممنوعیتهای قانونی (ممنوعیت تحصیل برای کودکان بدون مدرک قانونی)، محدودیتها (تعیین شهریه برای برخی مدارس) و ایرادات اجرایی (اختلالات سایت سازمان ملی مهاجرت) و رفتار سلیقهای برخی مدیران مدارس و عواملی دیگری از این دست، زنگ خطر جا ماندن تعداد بسیاری از کودکان مهاجر افغانستانی از مدارس در سال 1402-1403 را به صدا درآورده است. درحالیکه نه تنها عدم تحصیل آنان به ضرر جامعه میزبان است، بلکه تحصیل آنها منافع ملی-دولتی را در بلندمدت تامین میکند.
[1] How do refugees affect social life in host communities? The case of Congolese refugees in Rwanda
[2] موانع ادغام اجتماعی نوجوانان افغانستانی در جامعه ایرانی (مطالعه موردی شهر تهران)
[3] مقایسهی وضعیت کودکان کارگر ایرانی و افغان در استان کرمان بر پایهی چهار اصل پیماننامه حقوق کودک؛
[4] گونهشناسی کار کودکان و آسیبهاي ناشی از آن بر کودکان کار در شهر تهران