شاعر بادهای قندهار

جاوید تکاوران
محبوبه ابراهیمی شاعر و فیلمساز افغانستانی در سال ۱۳۵۴ در قندهار به دنیا آمده، در ایران بزرگ شده است و اکنون در سوئد زندگی میکند.
“بادها خواهران مناند” اولین مجموعه شعر این شاعر است که ۴۷ قطعه شعر را در بر دارد. این شعرها در قالبهای غزل، چهارپاره، نیمایی و سپید سروده شدهاند.
تنوع در قالبهای شعری این مجموعه بیانگر یکی از ویژگیهای مهم شاعر یعنی گرایش به تجربههای تازه است؛ او همان طور که وطنش را بر دوش خواهرانش بادها گذاشته و در جستجوی زندگی دلخواهش از کشوری به کشوری دیگر مهاجرت میکند، ضرورتی برای تقید به قالبی ویژه را هم در خود احساس نمیکند.
اما جابجاییهای محل زندگی شاعر مهاجر، خاطرات زادگاهش را از یاد او نمیبرد. این تاثیر عمیق در ناخوداگاه شاعر از جنگ گریخته را میتوان در جا به جای کتاب از جمله شعر ” صبح، خبر تازه، خبر جنگ بود” حس کرد:
دوباره تلویزیون ها تو را نشان دادند/ و صبح مردم خوشبخت را تکان دادند/ تو را، سیاه ترین روزگار آدم را/ نشان مردم آسوده جهان دادند
گریز از این جنگ شاید بزرگترین دلیلی باشد که شاعر و چمدانهای سنگین پر از وطناش را به فرودگاه میکشاند و او را ناگزیر به “سفر”ی طولانی و شاید همیشگی میکند:
تو چقدر ساکتی! صندلی روبه رو!/ من سؤال می کنم: – چند ساعت است راه؟! /« ـ : پنج ساعت و سه ربع، صبح می رسیم تا…»/ از همیشه خسته تر می کنی به من نگاه/ پانصد وسی وچهار، صندلی سی وهفت/ آخرش پریدی از این شب بدون ماه”
شاعر مهاجرت میکند اما وزیدن گاه و بیگاه خاطرات وطن رهایی ندارد و کوچکترین بهانهها او را به یاد کشور درگیر جنگش میاندازد؛ حتی اگر آن بهانه رسیدن بهار باشد:
باز هم بهار شد پرندهها!/ باخبر! دوباره جنگ میشود/ دشتها و تپههای دهکده/ باز لانهی تفنگ میشود/…آی بچههای ده! دعا کنید/ تا خدا بهار را نیاورد/ تا همیشه برف باشد و کسی/ جنگ را به خانهها نیاورد
هراس و دلهرههای ناشی از جنگ لحظهای شاعر را راحت نمیگذارد و در عاشقانهها نیز معشوق تفنگ بر دوش دارد و در پی بوسه، خنثی شدن مین و تفنگ و خشخشاش را انتظار میکشد:
از تو میترسم/ در جيبهايت ميدانهای ماين را پنهان كردهای/ مردانی را كشتهاند/و در چاه دلت انداختهاند/ بوسههايت میگويند/صدايت اما خسته و خراشيده به من میرسد :/ – بيا [به] خانه برويم/ مرا اگر ببوسی/ ماينها خنثی میشوند/ تفنگها /خشخاشها/ بوسهات كبوتری سپيد است/ شكوفهای نازک بر منقارش.
شاید بشود از جنگ گریخت؛ اما جنگ نه تنها خودت بلکه فرزندانت را هم رها نخواهد کرد و تاثیر عمیق آن را تا نسلها در کابوسهای شبانهشان میتوان دید:
دریا دریا خوشبختی ارزانیات دخترکم!/ مطمئن باش!/ این صدای شلیک نیست/ انار ها در باغ ترک می خورند بی تاب رسیدن لبهایت/…/مطمئن باش/بمبها را خواب دیدهای آن وقتها که مادرت را ترسانده بودند از عروسکهای خندان!
“بادها خواهران مناند” شاعری را به ما معرفی میکند که اگر چه اکنون در سوئد زندگی میکند، اما بادها همیشه از جانب قندهار به سوی او میوزند.
٭معرفی کتاب “بادها خواهران مناند”؛ شاعر: محبوبه ابراهیمی، تهران: انتشارات سوره مهر: ۱۳۸۷.