معرفی کتاب زبان و مهاجرت

متنی را که در ادامه خواهیم خواند برداشتی است از دو فصل اول کتاب زبان و مهاجرت، پیامدهای زبانی مهاجرت ایرانیان به آمریکا نوشته یحیی مدرسی. این کتاب شامل شش فصل است که فصول اول و دوم به مقدمه و مبحث پیامدهای زبانی مهاجرت میپردازد. در این دو فصل نشان داده میشود که مهاجران با تغییر سپهر نشانهای که یکی از آن نشانهها زبان است، به 4 دسته گوناگون در مواجهه با حفظ یا از دست دادن زبان مادری تقسیم میشوند.
در فصول بعدی مدرسی به عنوان نمونه وضعیت زبان در میان مهاجران ایرانی به آمریکا را بررسی کرده و نسل دوم مهاجران ایرانی در ایالت اوهایو را کیس مطالعاتی خود قرار داده است. سپس بیان میدارد که با احتیاط میتوان نتایج این پژوهش را فقط به ایالتهایی که حضور ایرانیان و نسبت جمعیتیشان با میزبان شبیه به ایالت اویایوست میتوان تعمیم داد.
هرچند مهاجرت از قدیمیترین رخدادهای بشری است اما به عنوان یک پدیده اجتماعی فرهنگی که تاثیرات فراوانی بر مناسبات جهانی دارد، در دو سه قرن اخیر مطرح شده است. از جنبه های اهمیت پدیده مهاجرت پیامدهای زبانی و فرهنگی آن است. در این میان زبان از مهمترین مولفههای فرهنگی شاید بیش از سایر نشانههای سپهر فرهنگی مهاجر مورد تعرض و توجه قرار بگیرد. برای بررسی این تاثیر و تأثرات زبانی ابتدا باید مفهوم مهاجرت را ارزیابی کنیم.
پیچیدگی تعریف پدیده مهاجرت
مدرسی به عنوان مقدمه بحث مروری کوتاه به تعاریف گوناگونی که از پدیده مهاجرت بیان شده است دارد. سادهترین تعریف برای مهاجرت اینگونه آمده: نقل مکان فرد یا گروهی از افراد از منطقه خود به منطقه و سرزمین دیگر. همانطور که مشخص است به دلیل سادگی تعریف، ابهامات گوناگونی به ذهن متبادر میشود. مثلاً آیا کسی که به قصد مسافرت از مکانی به مکان دیگر نقل مکان میکند مهاجر است؟
همین عاملِ دلایل نقل مکان کردن از دیگر مولفههای تعریف جدید قرار گرفت. در ادامه مولفههایی چون میزان مسافت، مدت زمان، قصد بازگشت و … نیز در تعاریف گنجانده شد. با همه اینها باز هم تعاریف جدید قابلیت نقد و استثنا را از میان نبرد. در جدیدترین تعاریف از پدیده مهاجرت، شرط تغییر در سبک و شیوه زندگی مطرح است؛ به این معنا که اگر شخصی با نقل مکان خود، تغییر سپهر نشانهای را در سرزمین جدید حس کند، آنگاه به معنای واقعی پدیده مهاجرت رخ داده است.
نویسنده در ادامه با ذکر نقل قولی میگوید مثلاً حرکت کولیها به دلیل آنکه تغییر فرهنگی ایجاد نمیکند مهاجرت خوانده نمیشود. پس از نظر او چنانچه نقل مکان از سرزمینی به سرزمین دیگر موجب نقل مکان از سپهر نشانهای به سپهر نشانهای دیگری منجر شود که مهاجر را مجبور به واکنش (خواه پذیرش، خواه مقاومت یا خواه حالتی بینابین در مواجهه با سپهر نشانهای جدید) کند، اینجاست که ما با پدیده مهاجرت روبرو هستیم. البته مدرسی به این نکته اشارهای نمیکند که امروزه توجه به مفهوم زبان، در تعریف مهاجرت ابهاماتی را ایجاد کرده است. توضیح آنکه اگر در نقل مکان، به تغییر زبان به عنوان پیشقراول و از شاخصهای اصلی فرهنگی هر جامعه، نیازی نباشد، عملاً پدیده مهاجرت شکل نگرفته است چرا که اشکالی در برقراری ارتباط برای گویشور همزبان پیش نخواهد آمد، در نتیجه تغییری در سپهر نشانهای نیز آنگونه که دردسرساز باشد پدید نمیآید.
مهاجرت در زبان
با این تعریف، شاید نقل مکان یک ترکزبان (به شرط ناآشنایی با زبان فارسی) به تهران، مهاجرت دانسته شود هر چند هر دو شهر در یک قلمرو سیاسی محسوب میشوند اما نقل مکان یک فارسزبان کابلی به تهران، مهاجرت خوانده نمیشود گرچه دو شهر متعلق به دو سرزمین با دو حاکمیت سیاسی متفاوت هستند. البته این موضوع نیز مانند سایر مباحث مربوط به مهاجرت تشکیکپذیر است.
با این تعریف، شاید نقل مکان یک ترکزبان (به شرط ناآشنایی با زبان فارسی) به تهران، مهاجرت دانسته شود، هر چند هر دو شهر در یک قلمرو سیاسی محسوب میشوند، اما نقل مکان یک فارسزبان کابلی به تهران، مهاجرت خوانده نمیشود، گرچه دو شهر متعلق به دو سرزمین با دو حاکمیت سیاسی متفاوت هستند. البته این موضوع نیز مانند سایر مباحث مربوط به مهاجرت تشکیکپذیر است.
به بحث بازگردیم. صحبت از این بود که امروزه از مولفههای تعریف مهاجرت، تغییر و یا مقاومت در برابر تغییر در سبک و شیوه زندگی مهاجر است. اینجا زبان به عنوان شاخصی تعیینکننده میتواند بین مهاجر و افراد سرزمین میزبان ایجاد تمایز کند. به دیگر سخن اولین نشانه از سپهر نشانهای سرزمین مبدا، توسط سپهر نشانهای سرزمین میزبان به چالش کشیده میشود. با مواجهه میان دو فرهنگ، 4 حالت پدید میآید: یا مهاجر بر فرهنگ خود اصرار میورزد و فرهنگ بیگانه را رد میکند، یا فرهنگی میانه را برمیگزیند که در این صورت خود با دو حالت مواجه میشود؛ یا میان دو فرهنگ آشتی برقرار میکند و از هر کدام، بخشی را برمیگزیند و یا هیچکدام را نپذیرفته و به حالتی بحرانگونه برمیخورد. در حالت چهارم مهاجر فرهنگ سرزمین میزبان را برمیگزیند.
در این میان دلایل انتخاب هر یک از این 4 دسته متفاوت است. مهاجران از بدو ورود به سرزمین میزبان با چالشهای مهمی روبرو هستند. زبان در این میان نقش تعیینکنندهای در حفظ هویت آنان دارد. اینکه چه ظرفیت، توان، علاقه، انگیزه و از همه مهمتر نیازی به حفظ زبان در مهاجر وجود دارد بحث مهمی است. این سوالها در ارتباط با نسل دوم مهاجرین احتمالا تفاوتهایی نسبت به پاسخهای نسل اول دارد.
وضعیت زبانی مهاجرین پس از مهاجرت
نسل اول با ورود به سپهر نشانهای جدید دچار شوک فرهنگی میشود. مهاجران نسل اول عموماً به دو دسته شیفته و مقاوم تقسیم میشوند. از دلایل شیفتگی نسبت به فرهنگ و زبان جدید، دو عامل جادبه میزبان و ریشهدار نبودن ارزشها را میتوان نام برد. در مقابل از دلایل مقاومت در برابر فرهنگ و زبان جدید، تعصبت سطحی نسبت به فرهنگ میزبان و نیز ریشهدار بودن ارزشها در مهاجر است.
از پیامدهای مهاجرت، به خصوص مهاجرت قومی و گروهی، تنوع و همگونی در شهر میزبان است. البته این همگونی همواره موافقان و مخالفانی داشته است. کسانی که مهاجران را نمیپذیرند و او را به حاشیه میرانند و کسانی که با ادغام موافقند. در اینجا البته یک حالت نیز وجود دارد که عاملیت آن نه به جامعه میزبان که به مهاجرین برمیگردد و آن تسخیر فرهنگی و زبانی سرزمین میزبان است که البته به ندرت اتفاق میافتد.
هرچند مدلهای گوناگونی از مهاجرت وجود دارد، اما اتفاقاتی که برای زبان مهاجرین رخ میدهد معمولاً مشابه است. دلیل این تشابه به عوامل تقویت زبان برمیگردد که تقریباً در سرزمین میزبان غیرممکن یا دشوار است. اولین عامل، جایگاه یک زبان به عنوان بان رسمی یک کشور است. در چنین شرایطی، همه اماکن دولتی، بخشهای آموزشی و … به زبان رسمی آن کشور خواهد بود و عملاً حتی در صورت وجود چندین زبان در سرزمینی، زبان رسمی به عنوان زبان میانجی به کار برده شده و تشخص مییابد. دومین عامل تقویت زبان، رسانهها هستند. رسانهها از عوامل ارتباط میان افراد یک جامعه بوده و زبان به کار گرفته شده در آن نسبت به سایر زبانها تقویت میشود. (نویسنده در اینجا به شبکههای اجتماعی فارسیزبان در آمریکا نیز اشارهای دارد؛ چرا که از عوامل مهم حضور و کاربرد زبان فارسی حتی در میان نسلهای بعدی، همین رسانهها میتوانند باشند.)
قرضگیری زبانی
در این میان توجه به اتفاقاتی که برای زبان مهاجرین رخ میدهد مهم است. از جمله این اتفاقات، مسئله قرضگیری زبانی است. حضور مهاجر در سرزمین میزبان موجب جابجایی عناصر میان زبان مهاجر و میزبان میشود. البته غالب این جابجایی یکطرفه و از سوی زبان میزبان به زبان مهاجر است. زبان مهاجر در دو ساحت کلان عناصری از زبان میزبان دریافت میکند. یکی در سطح واژگان و دیگری در سطح ساختار. در سطح ساختار عناصر صرف و نحو از زبان میزبان وازد زبان مهاجر شده و در سطح واژگان که گستردگی بیشتری دارد، علاوه بر واژگان، تاثیرپذیری در آوای کلمات، الگوهای تکیه و آهنگ واژگان دیده میشود.
مهاجر با برقراری ارتباط مداوم با جامعه میزبان، برخی واژگان کمکاربرد زبان خود را حذف کرده و واژگان پرکاربرد و پربسامدی از زبان میزبان قرض میگیرد. نویسنده در اینجا مثالی از قرضگیری ساختاری میزند: استفاده از الگوی SVO (به ترتیب: فاعل، فعل و مفعول) که در زبان انگلیسی کاربرد دارد به جای الگوی فارسی SOV (به ترتیب: فاعل، مفعول و فعل). همچنین در مورد قرضگیری واژگانی مثالهای فراوانی میتوان برشمرد. High way (به جای بزرگراه)، credit card (به جای کارت اعتباری) exit (به جای خروج) و … .
این قرضگیری به حدی طبق الگو در میان ایرانیان ساکن لسآنجلس تکرار میشود که برخی قائل به وجود نوعی فارسی به نام فارسی لسآنجلسی هستند. البته این اتفاق به ندرت به صورت بالعکس نیز دیده میشود. مثلا واژه کباب که در میان انگلیسیزبانان رایج است. همچنین استفاده از کلمه farsi به جای persian که به صورت رسمی در لغتنامههای انگلیسی برای مخاطب قراردادن زبان فارسی به کار رفته است حاصل قرضگیری زبان جامعه میزبان از زبان مهاجرین است.
البته این اتفاق در میان همه مهاجرین یکسان نیست. به عنوان مثال اسپانیاییزبانهای آمریکا به حدی جامعه بزرگی را تشکیل میدهند که لزوم ارتباط با غیراسپانیاییزبانها برای بسیاری از آنان درک نمیشود، در نتیجه تداخلی نیز میان زبانها رخ نمیدهد. با این نگاه، باید به مفهوم دوزبانگی و تکزبانگی توجه کرد.
مهاجر تکزبانه، مهاجر دوزبانه
مهاجر تکزبانه مهاجری است که فقط به یک زبان تکلم میکند و برخلاف او مهاجر دوزبانه قابلیت صحبت به زبان مادری و زبان جامعه میزبان را دارد. در اینجا مفهومی به نام دوزبانه غالب یا چیره پدید میآید. دوزبانه غالب یعنی کسی که به هر دو زبان مادری و میزبان تسلط دارد اما تسلط او نسبت به یکی از زبانها بیشتر است. البته بهندرت به مهاجرانی نیز برمیخوریم که دارای حالتی همتراز هستند. با این توضیحات عملاً از منظر تقسیمبندی زبانی ما با 5 دسته از مهاجرین روبرو هستیم: 1. مهاجران تکزبانه که فقط به زبان مادری سخن میگویند. 2. مهاجران دوزبانه که زبان مادری در آنها غالب است. 3. مهاجران دوزبانه که حالتی همتراز میان زبان مادری و زبان میزبان دارند. 4. مهاجران دوزبانه که زبان جامعه میزبان در آنها غالب است و 5. مهاجران تکزبانه که زبان جامعه میزبان را برای استفاده برگزیدهاند.
معمولاً دسته اول بهزودی به این نتیجه میرسند که برای فرار از درحاشیهبودن و اجتنابناپذیر بودن برقراری ارتباط، باید زبان جامعه میزبان را فراگیرند و به دسته دوم نقل مکان میکنند. دسته چهارم را نیز معمولاً مهاجران نسل دوم به بعد تشکیل میدهند که تحت آموزشهای رسمی و غیر رسمی جامعه میزبان قرار گرفتهاند و به دلیل همین گستردگی حضور در جامعه به زبان جامعه میزبان بیش از زبان مادری احتیاج دارند. همانگونه که آموزش این گروه توسط جامعه میزبان موجبات دوزبانه بودن آنان و غلبه زبان میزبان را فراهم آورده، آموزش از سوی نسل اول و جامعه مهاجرین میتوانند این دسته را به سوی دسته دوم سوق دهد. نهایتاً دسته آخر نیز کسانی هستند که دلیل برای یادگیری و استفاده از زبان مادری نداشته و آن را برای همیشه از یاد میبرند. هرچند بستر لازم برای آموزش این افراد به زبان مادری نسبت به گویشوران سایر زبانها فراهمتر است.
زبان مادری یا زبان میزبان؛ انتخاب مهاجرین کدام است؟
آخرین بحثی که در دو فصل ابتدایی کتاب مطرح میشود، دلایل استفاده از زبان میزبان یا زبان مادری است. نویسنده معتقد است که زبان میزبان برای مهاجرین زبانی کاربردی است در حالیکه زبان مادری بیشتر استفادهای ذهنی و عاطفی دارد. در جامعه میزبان برای پیشبرد امور اقتصادی و روزمره زندگی برای نائل شدن به جایگاه اجتماعی و فرهنگی لاجرم این زبان جامعه میزبان است که کاربرد دارد.
به نظر میرسد این مهمترین بخش دو فصل اول و به نوعی نتیجه آن است؛ هرچند نویسنده به توضیحات کوتاه در مورد آن بسنده میکند اما میتوان نتیجه گرفت که از دلایل رخوت زبان مهاجرین در جامعه مهاجرپذیر عدم کاربرد آن در جهت پیشبرد اهداف و در جهت امور روزمره زندگی است. مهاجر در تلاش است تا در سرزمین میزبان، جایگاهی بیابد و از حاشیه به سوی مرکز و متن جامعه گام بردارد، پس نیاز دارد تا بیشازپیش از سپرناشنهای مادری خود فاصله بگیرد و به سپهرنشانهای جدید روی آورد. این اتفاق در میان نسل دوم بیش از نسل اول دیده میشود چرا که نسل اول، دلبستگی عاطفی و ذهنی بیشتری با نشانههای سزمین مادری خود دارد.
با نگاهی سیاستگذارانه، به نظر میرسد چانچه سیاستگذاران زبانی، به دنبال راهی برای حفظ و گسترش زبان مادری مهاجران در سرزمین میزبان داشته باشند، باید راهی برای کاربردی کردن زبان مادری در زندگی روزمره مهاجران بیابند؛ گسترش فضای رسانهها، حفظ ارتباط اقتصادی و فرهنگی با جامعه مادری و … از جمله پیشنهاداتی است که میتواند راهگشا باشد. همه اینها میتواند در دوزبانگی تجلی یابد.
البته نباید از این نکته غافل بود که در مقابل افرادی که عقیده دارند دوزبانگی به تکثر منجر شده و تکثر به رشد اقتصادی از راه رشد داد و ستد کمک میکند، همواره عناصری از جامعه میزبان با حالتی محافظهکارانه نگران مسئله وحدت ملی در کشور خود هستند. آنان تکزبانگی را عامل آزادی میدانند و معتقدند که دوزبانگی قومیگرایی را در برابر ملیگرایی تقویت کرده و وابستگی مهاجر به قوم و نژاد خود را حفظ میکند. در نتیجه در مقابل هرگونه آزادی زبانی مهاجرین از خود مقاومت نشان خواهند داد.