پنج شنبه های دایاسپورایی
پنج شنبه های دایاسپورایی … از 8 دی ماه ۱۴۰۱، روزهای پنجشنبه، ساعت ده صبح گرد هم جمع میشویم. قرار است ده داستان کوتاه منتخب با موضوع مهاجرت و هویت بخوانیم. کانون ادبی کلمه قم با همکاری موسسه شهرستان ادب در زمستان 1401 برای دورهمیهای داستانی خود دست به ابتکار زده و با برگزاری پنجشنبههای دیاسپورایی، اهالی دور و نزدیک به ادبیات و داستان را دعوت به حضور کرده است تا ده هفته، هر پنجشنبه، داستان بخوانند. اما نه هر داستانی، بلکه داستانهایی کوتاه با مضمون مهاجرت، هویت، غم غربت، عشق به وطن و دوری از آن.
معصومه امیری نویسنده و داستاننویس اهل کشور افغانستان و سردبیر مجلهی سیندخت، گردانندهی این دوره است. تحلیل و بررسی سطوح مختلف داستانهای کوتاه از منظر ادبی تنها بخشی از وظیفهای است که امیری در این جلسات برعهده دارد. چرا که تجربیاتش در زمینهی مهاجرت به درک و سپس انتقال مفاهیم، احساسات درونی شخصیتها و روابط آنها کمک فراوانی به او کرده است.
ده داستان کوتاه منتخب پنجشنبههای دیاسپورایی از این قرار است:
2. اینک دانمارک، محمدآصف سلطانزاده
4. سادگی، روت پراور جابوالا
5. قحطسالی، اکرم عثمان
6. فقط هشت هفته، تینا محمدحسینی
8. کابوسهای کارلوس فوئنتس، حسن بلاسم
10. شام خانوادگی، کازئو ایشیگورو
برگزارکنندگان هدف از این دوره را عمیقتر شدن نگاه افراد به مسأله مهاجرت و هویت میدانند. اینکه تغییرات جغرافیایی، نوستالژی و یا جستوجوی هویت چه نوع داستانی را به وجود میآورد و نویسندگان اصولا چه نوع قالب و بیانی را برای آن انتخاب میکنند. به دلیل اینکه غالب افراد حاضر در این دوره مهاجرین و بالاخص مهاجرین کشور افغانستان میباشند، هرکدام تجربه زیستهای شبیه و یا نزدیک به هریک از این داستانهای کوتاه دارند و به نحوی در آن به دنبال نقاط مشترک با زندگی خودشان میگردند.
پنج شنبه های دایاسپورایی در استان قم به صورت حضوری و به تلاش کانون ادبی کلمه تا تاریخ 11 اسفند 1401 ادامه خواهد داشت. داستانهای منتخب یک روز قبل از برگزاری جلسه، در گروه ایتای دورهی پنجشنبههای دیاسپورایی بارگذاری میشود.
عصر دایاسپورا
امروزه به دلیل وسایل ارتباطی نوین، مهاجرتهای اختیاری و افزایش ناامنیهای اقتصادی، مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و جنگ پدیده مهاجرت بیش از هر زمان دیگری رخ میدهد. تعداد مهاجرتهادر دهههای اخیر بیش از هر زمان دیگری در کل تاریخ جهان بوده است. امروزه مهاجرت پدیدهای در قرن 21 است که به اوج خود رسیده است. مهاجرت از پیامدهای زیست بشر در جهان مدرن است. مهاجران اجباری، مهاجران غیرقانونی، پناهندگان و آوارگان و …تنها بخشی از افرادی هستند که سرزمین اولیهی خود را به مقصد مکانی دیگر ترک کردهاند. نیاز کشورهای توسعه یافته به نیروی کار ورزیده و متخصص (Skilled worker) و مهاجرت نخبگان به کشورهای دیگر از دیگر دلایلی است که قرن 21 را میتوان عصر دایاسپورا نامید.
مهاجرت عادات روزمره، اصول اخلاقی، روابط خانوادگی، آداب اجتماعی و ارزشهای بسیار دیگری را دچار چالش و دگرگونی میکند و انسان مهاجر به تبع این پدیده و مکان جدید، ناگزیر به تجدیدنظر در معیارهای و ارزشهای قبلی خود است.
ادبیات مهاجرت و دایاسپورا
نمود اولیهی مهاجرت در زبان و فرهنگ شخص نشان داده میشود. انسان مهاجر به زندگی و مسایل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیاش در سرزمین بیگانه مینگرد و سعی در روایت آن دارد و اینچنین ادبیات مهاجرت یا دایاسپورا به وجود میآید.
ادب مهاجرت جایی مهم در بحث از کشورها و فرهنگها دارد. ادبیات مهاجرت بیش از هر چیز پاسخی به خانه از دست رفته و مسائلی مانند جابهجایی، نوستالژی، تبعیض، بقاء، تغییر فرهنگ و هویت است. جابه جایی یکی از نخستین احساساتی است که جامعه مهاجر را تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی مردمان مهاجر خود را جدا شده از جامعه اولیه خویش مییابند، از نظر ذهنی غمگین میشوند و میکوشند تا خود را در یک گذشته نوستالژیک به یاد آورند (آناپورانی و ساتیا پریا، ۲۰۱۸ ۲۳6) . ادبیات مهاجرت نوعی بیان احساسات مهاجران است. این بیان بر اساس فضا و مکان و شخصیت های داستانی، شکلهای متفاوتی مییابد.
ادبیات مهاجرت و بیان درونیات انسان مهاجر
معصومه امیری در پاسخ به سوال چیستی و چگونگی ایجاد ادبیات مهاجرت میگوید: «مهاجرت عموما تغییر جغرافیایی معنی میشود که در واقع پیامد اجتماعی و حتی روانی هم برای مهاجر و هم برای مردم میزبان دارد.
خلق ادبیات توسط این مهاجران برای اشتراک تجربههایی که احتمالا دیگران در فهم تمام آن عاجزند از بهترین راههای تعامل بین جامعه مهاجر و میزبان است و شاید بهترین روش برای خودآگاهی مهاجر از وضعیت موجودش».
هرچند دایاسپورای معادل با مهاجرت معنای عامی از آن است، اما بر اساس تعریف کوین کنی در کتاب «دایاسپورا، مقدمهای بسیار کوتاه» ، مفهوم دایاسپورا زمانی ارزش توصیفی پیدا میکند که دارای سه شرط باشد:
1. مهاجرت غیراختیاری باشد.
2. رویای بازگشت به سرزمین مادری همواره پرداخته شود.
3. یک شبکهی ارتباطی بین افراد حاضر در سرزمینهای مختلف با سرزمین مبدا مشترک حول مفهوم بازگشت شکل بگیرد.
دایاسپورا در واقع مفهومی است برای درک جهان متاثر و ساخته شده از مهاجرت؛ تمرکز بر روی ارتباطاتی که مهاجران در سرتاسر جهان با یکدیگر برقرار میکنند، از سرزمین مادری خویش یاد میکنند و رویای بازگشت را در سر میپرورانند. دایاسپورا توصیفکنندهی همین شرایط است.
ادبیات مهاجرت نیز در واقع ساخت نسخهی کهنهای است از سرزمین مادری؛ هر چند اغلب، شرایط مسلط بر مهاجرت این اجازه را به نویسنده و روایتگر نمیدهد و همواره در میان بودن (in between) در زندگی و ادبیات وی حس میشود و سوال وطن من کجاست؟! برای او بیپاسخ میماند. مهاجرت داستان انسانهاست، انسانهایی در تنگنای نوستالژیا (حسرت گذشته) و هویت سرگردان خود، که تلاشش در نهایت به ایجاد فضایی سوم، میان غایبان سرزمین خود و بیگانگان سرزمین میزبان میانجامد. مهاجر در وضعیت آستانهای خویش توانایی طرد یا پذیرش مطلق هیچ یک از دو سرزمین را ندارد.
تجلی مهاجرت در سبک هندی
سید احمد مدقق دبیر ادبی کانون ادبی کلمه از قدمت ارتباط ادبیات و پدیدهی مهاجرت میگوید:
به نظر میرسد که ادبیات و مهاجرت نسبت وثیق و دیرینهای دارند که حتی میشود ادعا کرد که یکی از سبکهای چهارگانهی ادبیات فارسی به نام سبک هندی، محصول مهاجرت ادیبان و شاعرانی بود که از وطن و دیار خودشان مهاجر شدند و در دربار شاهان هندی و در فضای هند آمدند و دست به آفرینشگری ادبیات زدند. که این در طول زمان یک سبکی را شکل داد که امروزه ما به این سبک، سبک هندی میگوییم.
یا حتی ادبیات تغزلی، اگر بخواهیم ما تغزل و عشق ورزی را در معنای وسیع و خیلی کلی در نظر بگیریم و مهاجرت را همچنین در معنای وسیع و خیلی کلی و از یک دورافتادگی در نظر بگیریم، حتی ادبیات تغزلی هم در این معنا در این دستهبندی گنجانده میشود. به این معنا که مهاجرت اگر محصول یک دورافتادگی باشد، ادبیات تغزلی هم همان دورافتادگی و هجران از یار است که این هجران باعث و انگیزهای میشود که عاشق دست به آفرینشگری ادبی بزند که محصولش همان ادبیات تغزلی هست. بنابراین مهاجرت خیلی ظرفیتهای وسیع و انگیزههای درونی قوی ایجاد میکند که هنرمند یا ادیب و اینجا به صورت خیلی خاص داستاننویس، دست به آفرینش اثر ادبی، هنری و آفرینشگری بزند.
استراتژیهای یک مهاجر در سرزمین جدید
پژوهشگران و جامعهشناسان استراتژیهای مختلفی که انسان مهاجر در مواجهه با سرزمین میزبان به کار میبرند را بررسی کردهاند و به نتایج نسبتا مشابهی رسیدهاند؛ همانندگردی، جدایی، ادغام و حاشیهای شدن راهکارهایی است که با عنوانهای دیگری نیز در حل بحران هویت و بازنمایی خرده فرهنگ در حاشیه رانده شدهی مهاجر به کار بسته میشود.
مجموعه داستان لاهیری، اولین داستان خوانده شده در پنجشنبههای دیاسپورایی قم، با عنوان مترجم دردها خود روایتگر نظریهی دیگری است از راهکارهای انسان مهاجر در فضا/ مکانی که به آن مهاجرت کرده و باید با زندگی در جهان نشانهها تلاش کند هرآنچه تجربه میکند را ترجمه کند و در واقع مترجم سبک زندگی جدید خود باشد.
داستان “وقتی آقای پیرزاده برای شام به خانه ما میآمد” از همین مجموعه چند نماینده از مهاجران هندی را در خود جای داده است. لیلیا نسل دوم مهاجرین است و پدر و مادر او نسل اولی که قصد بازگشت به وطن ندارند و آقای پیرزاده که خانوادهش در پاکستان در خطر جنگ و مرگاند. شاید برای مخاطب در نگاه اول راوی آنچنان مانوس نباشد. اما لیلیاست که در دوزخ تفاوتهای خانه خودشان و بقیه، رفتار خانم معلم و … گرفتار است و این همان فضای سومی است که او در جستوجوی آن است و بهترین شخص برای ترسیم آن خود اوست.
مولفههای فکری ادبیات مهاجرت عبارتاند از:
- نوستالژیا یا غربتزدگی
- ترس و سرگردانی
- مرگاندیشی
- تعامل/تناقض فرهنگی: پارداوکس مهاجرت
- دوگانگی (hybridity) و بحران هویت و شک در خود.
سرگردانی و گمگشتگی انسان مهاجر
پیوند همیشگی با سرگردانی (Diasporic) و گمگشتگی در داستان هفتهی دوم، نوشتهی آصف سلطانزاده و القای حس و حال قوی شخصیت و فضای داستان به مخاطب نشات گرفته از همین مولفههای فکری مشترک است.
همانطور که بالاتر اشاره شد در عصر کنونی شاهد تنوع مهاجرت با دلایل متفاوت هستیم اما پیدا کردن پیامد مشترک از میان آنها کار خیلی سختی نیست. تجربه زندگی در فضای بین فرهنگی، نگاه مهاجر به جامعه میزبان، مشکلات هویتی و اجتماعی به اندازهای یکسان هست که تفاوتی نکند لاراواپنیار روس باشید و غذا را دستمایهای برای بیان امید و آرزوی آیندهی یک مهاجر کنید یا نویسندهای از نسل دوم مهاجرین افغانستانی ساکن در قم و دلتان نخواهد دوباره حس و حال زندگیای غیر از همیشه مهاجر شناخته شدن را لمس کنید.
ادبیات مهاجرت در پی روایت تاثیر مستقیم مکان در شکلدهی شخصیت انسان مهاجر است و این چنین او که در بحران هویت به سر میبرد و به دنبال پاسخ من کیستم؟ سرگردان است، حال باید از خود بپرسد من کجا هستم؟
جمیله عثمان در جستار نقشهی چیزهای گمشده مینویسد: «اهل کجایی؟ مردم هنوز این سوال را از من میپرسند و هنوز هم پاسخ دادن به این سوال ساده نیست».
نا-خانگی در ادبیات مهاجرت
مفهومی وجود دارد در ادبیات مهاجرت به نام نا_خانگی (Unhoused Ness)؛ یعنی حالت نیمه زندگی برای فرد مهاجری که به حاشیه رانده شده است. در جایی که مفهوم خانه و کاشانه بار عاطفی دارد و به فرد احساس امنیت، تعلقخاطر و ثابت بودن را میدهد، مهاجر در حالت آشناغریبی و زندگی در فضای سوم ساختگی خویش در جستوجو و بازسازی هویت اصلی خویش است.
ادبيات داستاني، زمينـه طرح اَشكال و پيامدهاي متنوع مهاجرت است و نویسنده خواسته یا ناخواسته در آثار خویش تضادهای فرهنگی و معضلات اجتماعی_انتقادی را بازتاب میدهد؛ هرچند این خود نیز مورد انتقاد است و محدود شدن ادبیات و هنر در خدمت اجتماع را نه تنها امری ضروری نمیدانند که به نظر موجب کاهش کیفیت نیز میشود.
تاکنون چهار هفته از پنجشنبههای دایاسپورایی گذشته و داستانهای وقتی آقای پیرزاده برای شام به خانه ما میآمد، اینک دانمارک، کلم بروکلی و سادگی خوانده و دربارهی آن گفتگو شده است.
معصومه امیری به عنوان گردانندهی دوره به عناصر و جنبههای ادبی داستان میپردازد؛ اینکه ادبیات تا چه حدی میتواند احساسات و اتفاقات زندگی یک مهاجر را به مخاطب انتقال دهد. وجوه اشتراک مهاجرین در سراسر دنیا، احساس غربت، دلواپسی برای آینده، چنگ زدن به سادهترین عناصر زندگی در غربت برای ادغامپذیری یا بازگشت به احساسات به جای گذشته در وطن، عدم ثبات و تلاش برای بازیابی هویت خویش از مهمترین مسائلی بوده که در این چند جلسه بیان شده است. شش هفتهی دیگر از این دوره باقی مانده و قرار است سفری جهانی در دنیای داستانها داشته باشیم تا با ادبیات مهاجرت آشنایی پیدا کنیم؛ از روسیه تا عراق، از ایران تا ژاپن.