مهاجرین و دیوار بلند محدودیت
محدودیت های مهاجران در ایران به روایت محمدکاظم کاظمی
هدف اصلی از این یادداشت، پرداختن به ممنوعیتِ واگذاری سیمکارت تلفن همراه و کارت عابربانک برای مهاجران افغانستان در ایران است، چیزی که ممکن است در ابتدا باورنکردنی به نظر برسد که «یعنی محدودیت تا اینحد؟» ولی وقتی فهرست «نه»ها برای مهاجرین را بگشاییم، میبینیم که این فقط دو ردیف از این فهرستِ طولانی است.
مهاجرین ما برای بسیاری از امور و ضروریات طبیعی زندگی یک فرد در یک جامعه، یا دچار ممنوعیت هستند، یا محدودیتی نزدیک به ممنوعیت.
استخدام؛ اشتغال در بیشتر مشاغل؛ بیمه؛مسافرت کردن؛ دریافت گواهینامه رانندگی؛ کارت عابربانک؛ خط تلفن همراه؛ پیوند عضو؛ اهدای خون؛ مالکیت منزل و خودرو؛ داشتن مغازه و کارگاه تولیدی؛ داشتن مؤسسات خدماتی و چه میگویم؟ نه تنها داشتن، که استخدام در نهادهای دولتی و بسیاری از مؤسسات خصوصی.
ممنوعیت و پاک کردن صورت قضیه
من دیدهام که مسئولان محترم و اولیای امور مهاجرین برای هریک از این ممنوعیتها توجیهی و دلیلی مطرح میکنند. حتی گاه بعضی جنبههای امنیتی و اقتصادی و سیاسی امور بیان میشود. البته در مواردی منکر آنها هم نمیتوان بود و باید پذیرفت که هر تبعۀ خارجی در بعضی موارد با محدودیتهایی روبهروست.
ولی چیزی که در مورد ما مهاجرین افغانستان به وضوح حس میشود، این است که غالباً «ممنوعیت» اولین گزینه برای مدیریت قضیه است، نه آخرین گزینه. علت آن هم روشن است. با ممنوعیتها گاهی راحتتر میشود پدیدهها را مدیریت کرد. به ویژه وقتی که عوارض آن برای آن شخص محدودشونده برای ما چندان مهم هم نباشد. در واقع همان پاک کردن صورت قضیه.
در یکی از ادارات مربوط به امور مهاجرین در شهر مشهد، بردن تلفن همراه ممنوع است. تلفنها را نگهبانی آن اداره تحویل میگیرد. خوب این را میشود پذیرفت و توجیه کرد. اما باری دیده شد که بر تابلو نوشتهاند که تلفن همراه تحویل گرفته نخواهد شد. یعنی نه اجازۀ بردنش را داریم، نه میتوانیم آن را تحویل دهیم.
حالا شما تصور کنید آن شخصی که مثلاً از گلشهر یا بلوار طبرسی برای انجام کار اداری خود به رضاشهر آمده است، با تلفن همراهش چه کار کند؟ یعنی برود آن را در منزل بگذارد و برگردد؟
ممکن است مسئول مربوطه این را مطرح کند که در تحویل تلفنها مشکلی پیش آمده یا مثلاً تلفنی مفقود شده است یا هر چیزی که ما از آن خبر نداریم. آیا این ممنوعیت ناگهانی و بیخبر و بدون هیچ جایگزین، اولین چاره کار است؟
ملاحظه میکنیم که موضوعی که میشود به شکلی دیگر مدیریت شود که برای مردم هم مشکلی پیش نیاید، با یک «نه» به یک معضل لاینحل بدل میشود.
محدودیت های مهاجران در ایران و عبارت اتباع بیگانه
موضوع مهمی که در مورد مهاجرین مطرح است، این است که غالباً همان قوانین امنیتی که برای «اتباع بیگانه» در کل کشور ایران نافذ است، بر مهاجرینی هم اعمال میشود که بسیاری از آنها در کودکی به ایران آمده و حتی در ایران متولد شدهاند.
اینها از نظر رعایت مقررات و جامعهپذیری، کاملاً در جامعۀ ایرانی حل شدهاند. به طوری که در عمل چیزی آنها را از یک فرد جامعۀ میزبان متمایز نمیکند، جز همان مدارک هویتیشان. و این گروه وسیع از مهاجرین که در عمل جزئی از جامعۀ ایران به حساب میآیند، محدودیتهایی را تحمل میکنند که به خاطر تعداد اندکی از اتباع بیگانه که شرایط خاصی داشتهاند، اعمال شده است.
قضیه مثل این است که مثلاً همه دانشآموزان یک مدرسه را از ورزش کردن منع کنیم. به دلیل این که یکی از آنها دچار ناتوانی جسمی است یا لباس ورزشی ندارد یا حتی تخلفی کردهاست (در بدترین حالت).
محدودیت های مهاجران در ایران و امنیتیتر شدن موضوع
حال بیاییم یک جنبۀ دیگر قضیه را ببینیم. به راستی این ممنوع ساختنها گاهی خودش مایۀ دردسرهایی حتی برای جامعۀ میزبان و مسئولان محترم نمیشود؟
چون وقتی ممنوعیت از حد گذشت دیگر شخص ناچار میشود راهی برای رفع آن بیابد که متعارف نیست. امروزه تلفن همراه از ضروریات زندگی همه آدمهاست.
وقتی شما به گروه وسیعی از افراد جامعه حق ثبت سیمکارت اعتباری را نمیدهید، اینها ناچارند آن را به اسم دوستان و آشنایان ایرانی بگیرند. همین اکنون سیمکارت اعتباری فرزند خود من به اسم یکی از دوستان ایرانی است.
آنگاه در مواقع مسدود شدن یا مفقود شدن یا هر موضوع دیگری که حضور شخص را ایجاب میکند، باید آن شخص به میدان بیاید.
دیگر همان جنبههای امنیتی که شاید منظور نظر مسئولان باشد هم دیگر از میان میرود. شما آنگاه بهتر کنترل و نظارت بر قضیه دارید که میدانید که فلان شماره خطهای تلفن نزد مهاجرین است؟ یا وقتی که ندانید به راستی چند خط تلفن از اینهایی که به اسم اتباع ایرانی ثبت است، در عمل نزد خودشان نیست. همین قضیه برای کارتهای عابربانک هم قابل طرح است.
رنجی چند دههای
با این اوصاف، میشود این پرسش را مطرح کرد: به راستی رنجی که گروه وسیعی از آدمهای داخل همین جامعه به خاطر این «نه»ها میبرند، نباید هیچ مهم باشد؟ شما کافی است یک ماه، یا حتی یک هفته سوئیچ ماشین، تلفن همراه، کارتهای عابربانک و دفترچۀ بیمهتان را کنار بگذارید؛ مدتی از مسافرت صرف نظر کنید.
یا هم فرض کنید که برای یک سیمکارت اعتباری ناچارید به در و همسایه رو بیندازید، برای یک حساب بانکی ناچارید یک شخص دیگر را به بانک ببرید؛ فرض کنید که منزل مسکونی شما به اسم دیگری است؛ فرض کنید که از استخدام ادارهتان بیرون آمدهاید و همواره خود را در سایۀ این «نه»ها حس میکنید، تا دریابید که میزان این رنج چقدر است، رنجی که سی سال و یا بیشتر است که مردمی تحمل میکنند و نمیدانم تا چه زمانی قرار است که تحمل کنند.