فقدانی تاریخی- اهمیت تدوین مواد آموزشی ویژه در تحصیل کودکان مهاجر در مدارس
در اغلب کشورهای مهاجرپذیر جهان، دانشآموزان نسل اول مهاجران (کسانی که در خارج از کشور میزبان و در سرزمین مادری/پدری خود به دنیا آمدهاند) عملکرد ضعیفتری در مقایسه با دانشآموزان بدون پیشینه مهاجرت دارند.[1] وضعیت تحصیلی دانشآموزان نسل دوم (کسانی که متولد کشور میزبان هستند) بین دو گروه نام برده قرار دارد؛ نسل اول و دانشآموزان بومی. این تفاوت عملکرد تحصیلی درتوانایی خواندن بسیار بیشتر از دروس ریاضی یا حل مسئله (problem solving) است. بنابراین موانع زبانی میتواند به خوبی چرایی این تفاوت را در بین دانشآموزان مهاجر و بومی نشان دهد. اگرچه در بررسی عملکرد دانشآموزان مهاجر شاخصهایی مانند موقعیت اجتماعی-اقتصادی و انگیزهی آنها یا حمایت خانوادهشان بسیار اهمیت دارد، اما براساس پژوهشهای جهانی عملکرد مدارس در ادغام دانشآموزان و میزان پیشرفت تحصیلی آنها نیز تاثیرگذار است؛ به عبارتی دقیقتر برخی از کشورهای میزبان در پرورش استعدادها و توانایی های دانش آموزانی که دارای زمینههای فکری و فرهنگی متفاوت هستند، بهتر از سایر کشورهای میزبان عمل میکنند. به عنوان مثال میتوان به اطلاعات برنامهای برای دانشجویان بینالمللی(PISA) در سالهای مختلف[2] اشاره کرد که عملکرد تحصیلی دانشآموزان مهاجر از یک کشور مشخص را در کشورهای میزبان متفاوت بررسی میکند؛ دانشآموزان کشورهای عربزبان در هلند عملکرد بسیار بهتری در مقایسه با دانمارک دارند.
به علاوه، تغییر عملکرد دانشآموزان مهاجر در طول زمان نیز نشان میدهد که سیاستهای آموزشی میتواند مکمل سیاستهای اجتماعی در تقویت ادغام جامعه مهاجر در جامعه مقصد باشد. طبق پژوهشهای انجامشده، تفاوت تحصیلی در دروس ریاضی بین دانشآموزان مهاجر و بومی به طور متوسط بین سالهای 2003 و 2012 حدود 10 درصد کاهش یافت. همچنین این کاهش شامل دانشآموزانی است که موقعیت اجتماعی-اقتصادی یکسانی دارند. بنابراین میتوان ادعا کرد نقش مدارس در پیشرفت یا پسرفت دانشآموزان مهاجر میتواند مهمتر از سایر شاخصها باشد. گاهی این نقش مستقیم و بیواسطه است؛ مانند طرز رفتار و برخود مسئولان مدرسه، نحوه پذیرش و ثبتنام دانشآموزان و قوانین حاکم بر مدرسه و گاهی نیز غیرمستقیم بر عملکرد دانشآموزان مهاجر تاثیر میگذارد.
به عنوان مثال میتوان به مطالعات انجامشدهای[3] اشاره کرد که نشان میدهند فقدان تجربیات مهاجران از برنامههای درسی یا کتابهای درسی مدرسه، یا تحریف تاریخ و فرهنگ مهاجران در کتابها، میتواند تأثیر منفی بر عزت نفس دانشآموزان مهاجر داشته باشد و نیز میتواند بر شانس موفقیت در مدرسه تأثیر منفی بگذارد. همچنین با ارزیابی برنامه درسی و سازوکار روتین تدریس در کشورهای اروپایی، گزارش میدهند که شیوه غالب مدرسه هنوز بر اساس ارزش ها، هنجارها و تجربیات جمعیت بومی است. این امر میتواند در کودکان مهاجر و دانشآموزان اقلیتهای قومی «به تدریج احساس حقارت، بیربط بودن و رنجش» را به وجود آورد. در نهایت همانطور که این پژوهشگران توضیح میدهند «آموزش بینفرهنگی از نظر سیاستگذاری در حاشیه باقی میماند»؛ عدم شواهد تجربی درباره اثربخشی این رویکرد بر یادگیری دانشآموزان مهاجر، محققان و سیاستگذران را به زیر سوال بردن چنین اقداماتی سوق میدهد.
روایت پیشروی گزارشیست مردمنگارانه به مدت چهار ماه_ از اسفند 1398 تا خرداد1399_ در دوران شیوع بیماری کرونا که به عنوان معلم شروع به تدریس کودکان مهاجر افغانستانی کردم. محل تدریس خانهای دوطبقه حوالی میدان راهآهن تهران بود که سه دانشآموز دختر با خانوادهی خود زندگی میکردند و من به صورت هفتگی به خانهی آنها رفتوآمد میکردم. هر جلسه حدود 3الی 4ساعت به تدریس میگذشت و در باقی ساعات به گفتوگو و مصاحبه با اهالی خانه.
در روزی از روزهای اردیبهشتماه روبهروی فاطمهی 11ساله نشستهام،در حالیکه امیدم را از دست دادهام تکرار میکنم: رنگارنگ. دخترک پشت سر من تکرار میکند. میگویم: رنگارنگ از چه حروفهای تشکیل شده؟ ر، نون، گاف، الف، ر،نون، گاف، حالا ادامهاش را بخوان. میخواند اما سر هر واژه مکثی میکند تا باز برسد به آن واژهای که برایش غریب و ناآشناست. و باز من میخوانم. مثل یک دور بیانتها. نگاهم میافتد به سقف آشپزخانه و ظروفی که چشم به راه دستان کوچک فاطمه و هایده هستند. فاطمه دخترکی متولد هرات است که قبل از ورودش به مدارس ایران، در مکتبخانه درس خوانده. کلاس اول را با کمک معملم قبول شده اما دوسال است که در کلاس دوم مانده. امسال شهریور ماه اگر قبول نشود نمیتواند در مدرسه حاضر شود. مادرش نگران است و میگوید: بخاطر کروناست که این بچه مونده تو کلاس دوم. قبلا مدرسه میرفت سرکلاس یاد میگرفت ولی وقتی کرونا شد، من که دستفروشی میکردم، باباش هم سرکار بود، این طفلی از خواهر کوچیکترش نگهداری میکرد و به خونه زندگی میرسید. سال اولی که قبول نشد من هرچقدر این در اون در زدم نتونستم براش گوشی بگیرم. حالا که گوشی خریدم سیمکارت نداره…
من هم مات و مبهوت سرم را تکان میدهم اما هنوز باورم نمیشود که دخترک حروف الفبای فارسی را نمیتواند حفظ کند. ایرادی پایهای که معلوم نیست حتی با شرط قبولیاش ترمیم شود یا نه. اسفند ماه بود که بخاطر پایاننامهی کارشناسی، راهی خانهشان شدم و در نقش معلم شروع به مردمنگاری کردم. من به هایده و فاطمهی یازدهساله فارسی و ریاضی درس میدادم و همکلاسی دیگرم به ناهید دهساله. مشکلات درسی بچهها آنقدر پایهای بود که تمام زمان کلاس صرف مرور دروس سالهای قبل میشد. ناهید کلاس چهارم بود اما هنوز جدول ضرب و به صورت کلیتر، اعداد را از بر نبود. هایده کلاس پنجم بود اما در دروس سال چهارم هنوز مشکل داشت و فاطمه که در تمام دروس به نحوی ضعیف بود. شیوع کرونا و آموزش آنلاین مشکلات بچهها را دوبرابر کرده بود؛ اما این مشکلات عمیقتر از ظواهر بیماری بودند.
حالا که چهارماه از حضور هفتگیام در خانهی بچهها میگذرد، به عنوان معلمی شکستخورده میدانم که احساس بیگانگی بچهها با محتوای درسی همان چیزی است که نقطهی ضعف آنها را، مانند بنایی لرزان در برابر زلزله، تحت تاثیر قرار داده است. تا آخرین روز تدریسم میدانستم هیچچیز نمیتواند این شکاف عمیق را پر کند؛ شیوع کرونا و آموزش مجازی، فرهنگ خانواده و دور بودن محتوای درسی متناسب با آن، بیاطلاعیشان از وضعیت دقیق درسی بچهها،علاقهی بچهها به بازی کردن تا درس خواندن و ازدواج حتمیشان در آیندهی نزدیک، همه دست به دست هم داده بود تا درسخواندن به امری فرعی و اختیاری تبدیل شود. موقع درس دادن کافی بود یک مسئلهای بیربط از لبان یک نفر بیرون بیاید، بچههایی که در طول روز وقت بازی نداشتند یا بخاطر سنشان معمولا منع میشدند از بازی و خنده، حتی وقتی ما معلمها اجازه میدادیم، مانند پریهای دریایی میپریدند توی رویا و سوالات. خاله شما با عمو دوستید؟ چندساله همو میشناسید؟ خاله فاطمه چون خوشگلتره خواستگار داره؟ من چه چیزی میتوانستم از ادبیات فارسی تدریس کنم با درس سردار ایرانی نامدار وقتی این بچهها حتی نمیتوانستند تصوری از میهندوستی داشته باشند؟ خانهی این بچهها جایی بود که توسط پدرشان به فرد دیگری فروخته شده بودند و مادرشان سراسیمه سر از تهران در آورده بود. من چگونه میتوانستم ذرهای از بدترین لحظات ثبتشده از زندگیشان کم کنم؟ اگر کم نکنم نمیتوانم درس بدهم و اگر کم کنم آنوقت معلم نیستم و سواد لازم هم ندارد! چه چیزی درست بود؟ آن بچهها هیچوقت علاقهای به درس خواندن نخواهند داشت و این حقیقتی بود که هرچقدر میجنگیدم عیانتر میشد.
هفتههایی که بچهها من را عصبانی و بیچاره درحالی میبینند که نصیحتشان میکنم و توضیح میدهم تحصیل کردن شما آرزوی خانوادههایتان است، هفتهی بعدش تمام تکالیفشان را انجام داده و با خوشرویی منتظر تایید و آفرین من مینشینند. اما هفتهی بعد باز روز از نو میشود و انگار هیچچیزی یادشان نمیآید. حتی کتابهای کمک درسی نو هم نمیتواند آتشی را روشن کند. هفتههای آخر خردادماه است که خداحافظی میکنم، اگر بخاطر وضعیت درسیشان نبود زودتر میرفتم اما دیگر وقتم به سرآمده و صدای استادم درآمده. باید نوشتن مردمنگاری را شروع کنم و تا آخر تیرماه تحویل دهم. هوا ابریست و خانه ابریتر. بچهها برای اولینبار صورت بدون ماسک من را میبنند. شریفه، زنی که سرپرست خانوار، خواهر فاطمه و مادر هایده و ناهید است روبهرویم نشسته. عید قربان است و توضیح میدهد این عید برای ما مثل نوروز شماست. با میوههای خشک و آجیلهای ریخته شده در ظروف زیبایی از ما پذیرایی میکنند. شریفه نگران به دخترکانش نگاه میکند. من اما چشمانم به فاطمه است. میدانم درس دورترین زمینی است که میتواند نگاهی به آن داشته باشد. سفارشهایم معطوف به مدرسهاش است و چندبار تاکید میکنم حواسشان به امتحانهایش باشد. هرچه میگویم خودش مانند زنی خجالتی لبخند میزند. موقع رفتن هرسه دختر خودشان را به آغوشم میاندازند. میگویم: خوب درس بخونید. قول میدم باز بیام پیشتون. هدیههایشان را میآورند. فاطمه هدیهای جدا و شخصیتر برایم درست کرده که نقاشی زیبایی رویش کشیده. میگوید: خاله این شمایید. ما دلمون واستون تنگ میشه. از خانه بیرون میآیم اما تمام فکر و ذهنم درگیر دخترک است؛ میدانم خواستگاری دارد که به زودی قرار است ازدواج کند. برای همین آن روزهایی که هایده و ناهید با خوشحالی تکالیفشان را آماده میکردند، فاطمه باز نمیتوانستم سادهترین کلمات را از روی کتاب بخواند. چیزی گلویم را چنگ میزند. دخترک بااستعدادی که همانقدر خواندن را بخاطر حفظ بودن واژهها میتواند ادا کند، قرار است عروس بشود!
[1] Schleicher, Andreas (2015), Helping immigrant students to success at school-and beyond. OECD (Organisation for Economic Cooperation and Development)
https://www.oecd.org/education/Helping-immigrant-students-to-succeed-at-school-and-beyond.pdf
[2] OECD, PISA 2003, 2006, 2009, 2012 Databases.
[3]Janta, Barbara., Harte, Emma (2015). Education of migrant children: Education policy responses for the inclusion
of migrant children in Europe.