فقدان محتوای مناسب آموزشی، پاشنه آشیل تحصیل کودکان مهاجر در مدارس ایران

گلی چایش را می نوشد و بهم می گوید: «بذارید این جوری بهتون بگم، اوایل که اومده بودیم ایران و بچه بودم خب اینو فهمیدم که من یه افغانستانی ام و فرق می کنم. ولی یکم که بزرگ تر شدم و رسیدم به دوران دبیرستان وقتی ازم می پرسیدن که تو یه افغانستانی هستی یا یه ایرانی؟ چون من همه چیزم شبیه ایرانی هاست و دیگه دارم اینجا زندگی می کنم، لباش پوشیدنم، غذا خوردنم، صحبت کردنم با کمی لهجه، می گفتم نه من خودم رو یه ایرانی می دونم بیشتر تا یه افغانستانی. چون از افغانستان هیچی نمی دونستم. همون قدر که بچه های ایرانی از افغانستان می دونستن من هم می دونستم. اما الان دوباره برگشتم به اون مرحله که نه ما با هم فرق داریم، من یه ایرانی نیستم، می شه گفت که افغانستانی هم نیستم. من تنها این طور نیستم. تحقیقی که خونده بودم اینو خیلی از بچه ها گفته بودن که خودشون رو نه ایرانی میدونن و نه افغانستانی چون دو گروه مارو قبول ندارن نه افغانستان و نه ایران. یعنی از اون ور ما ایرانی گکیم از این ور ما افغانستانی. ما هم خسته ایم از این وضعیت. می دونی از این دو گروه هر چی به ما رسیده فقط سختی و مشکلات بوده».

@@@

از سال ۱۳۹۲ بخش نامه ای از سوی وزارت کشور و وزارت علوم منتشر شد که طی آن دانشجویان بین المللی دانشگاه های ایران باید بلافاصله پس از پایان دوره آموزش خود خاک ایران را ترک کنند. این بخش نامه هنوز هم جاری و ساری است. اکثر دانشجویان بین المللی دانشگاه های ایران دانشجویان افغانستانی بودند و هستند. در این میان هم اکثریت آنان کسانی هستند که در ایران بزرگ شده اند و از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه می شوند. مهاجرانی که در مدارس و دانشگاه های ایران تحصیل کرده اند و به جز ایران کشور دیگری را تجربه نکرده اند، به طور تمام و کمال در فرهنگ ایرانی ادغام شده اند. عده زیادی از آنها نه تنها وطن مادری خود را ندیده اند بلکه نمی توانند به گویش خاص آن محل صحبت کنند.

اگر چشممان را روی فواید و زیان های این تبعید اجباری ببندیم و برای مثال بپرسیم آیا بازگشت امروز این جمعیت فارغ التحصیل به افغانستان می تواند پیامد مثبتی برای آن کشور داشته باشد یا ضرری برای کشور ایران، باید بگوییم از اساس تاکنون چه زمینه هایی برای بازگشت دانش آموزان و دانشجویان افغانستانی فراهم شده است؟ آیا این دانش آموزان و دانشجویان شناختی از کشور افغانستان دارند؟ آیا در مدارس ایرانی که سال ها میزبان این دانش آموزان بوده اند متناسب با فرهنگ قومی آنان کتاب یا برنامه ای ویژه فراهم شده است؟ آیا دروسی مانند تاریخ و جغرافیا به صورت متفاوت و جامع تری تدریس می شود؟ بسیاری از دانش آموزان افغانستانی حاضر در ایران پس از مدتی ارتباط خود را با جامعه پدری و مادری از دست می دهند و این در حالی است که بازگشت آنان از سوی جامعه افغانستان به رسمیت شناخته نمی شود. از طرف دیگر نبود مواد و محتوای آموزشی متناسب با فرهنگ کشور پدری و مادری، هویت آنان را نزد جامعه افغانستان بیگانه می کند. آنها همان قدر بیگانه با افغانستان بار آمده اند و می آیند که دانش آموزان ایران.

نبود محتوای آموزشی درباره ارتباطات اجتماعی دانش آموزان ایرانی و اتباع غیرایرانی و به کل ارتباطات بین جامعه ایران و اتباع غیرایرانی، بعد دیگری از بحران هویتی را برای این دانش آموزان ایجاد می کند. نحوه رفتار و کردار و ارتباطات بین دانش آموزان مهاجر و ایرانی در ۲۸ هزار مدرسه ای که میزبان دانش آموزان مهاجر هستند از هیچ رویه مدونی پیروی نمی کند و این باعث می شود برخوردهای گوناگونی هم از سوی معلمان و کادر آموزشی و هم از سوی دانش آموزان ایرانی صورت بگیرد. برخوردهایی که در بسیاری از موارد مطمئنا تحت تاثیر فضای رسانه خواهد بود و خاطراتی تلخ را برای دانش آموزان مهاجر در ایران خواهد ساخت. این دانش آموزان کاملا بیگانه با سرزمین پدری و مادری خود بار می آیند و از سویی دیگر از سرزمینی که در آن رشد می کنند نیز جز خاطرات تلخ و احساس عدم تعلق حس دیگری نخواهند داشت. عدم ادغام صحیح دانش آموزان مهاجر می تواند برای جامعه ایران آسیب زا باشد.

چنین تعلیق و شکافی در ارتباط با هویت کودکان افغانستانی متولد ایران که نه ایرانی خوانده می شوند و نه جامعه افغانستان آنان را هم وطن می داند، می تواند با آموزش های مخصوص در مدارس ایرانی کم رنگ تر شود. لزوم طراحی نوین عناوین و روایت های تاریخی، فارغ از کتاب های درسی موجود که گاه غرض ورزانه هویت مردم افغانستان را به چالش می کشد و شعله دوستی دو ملت را خاموش می کند، از آن روست که کودکان ایرانی با تصوری روادارانه در کنار کودکان افغانستانی به مدرسه بروند و از سوی دیگر کودکان افغانستانی، اندکی با بستر تاریخی و تنوع انکارپذیر قومی و زبانی کشور مادری خود آشنا شوند؛ بنابراین ایجاد چنین فضای فرهنگی ای در مدارس ایرانی می تواند کارکردی دوگانه داشته باشد.

فقر محتوای آموزشی متناسب با تحصیل کودکان مهاجر در سه حوزه زیر به شدت خودنمایی می کند:

۱. آموزش معلمان و کادر تحصیلی درباره حساسیت های تحصیل کودکان مهاجر در ایران و نحوه تعامل خاص با آنان جهت کاهش اصطکاک ها و افزایش بازدهی.

۲. آموزش کودکان و دانش آموزان ایرانی پیرامون نحوه تعامل صحیح با اتباع غیرایرانی و تقویت روحیه پذیرش دیگری.

۳. آموزش کودکان و دانش آموزان مهاجر پیرامون ایجاد شناخت درباره سرزمین پدری و مادری آنان و تقویت حس مودت به دو سرزمین.

بیش از شش سال از فرمان رهبری مبنی بر حق تحصیل کودکان مهاجر در ایران می گذرد. کودکان غیرایرانی پیش از این فرمان نیز در مدارس ایران مشغول به تحصیل بودند و بعد از این فرمان تعداد آنان در مدارس افزایش یافت؛ اما فقر محتوای آموزشی ممکن است اثرات مثبت این امر خیر را با چالش های جدی مواجه کند. تحصیل حدود ۵۰۰ هزار کودک مهاجر غیرایرانی در مدارس ایران به محتواهای آموزشی ویژه ای در سطوح معلمان و کادر آموزشی، دانش آموزان ایرانی و دانش آموزان مهاجر نیاز دارد؛ امری که تا به امروز از آن غفلت شده است.

 

این مطلب پیش از این در شماره 4217 روزنامه شرق در 20 بهمن 1400 منتشر شده بود.

به اشتراک بگذارید

یک نظر

  1. هیچکدوم از ما حتی هیچ ذهنیتی از کشور یا وطنمون نداریم و این درده که مجبور باشی بعد از فارغ التحصیلی جایی بری که تقریبا هیچ آشناییتی باهاش نداری و از همه بدتر که اون جامعه هم تقریبا تو رو قبول نداره.

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *