دیارانگپ ۱ (شهلا کاظمیپور)- بحران جمعیت و فرض پذیرش مهاجر
متخصص جمعیت شناس، استاد و مدرس درس مهاجرت، مشاور استاندار در حوزه مهاجرت؛ عضو هیات علمی دانشگاه تهران
پیشبینیهای من نشان میدهد که در سال 1420 تا 1425 رشد جمعیتی ما به صفر و پس از آن به زیر صفر میرسد.
ما در ایران برای مهاجرت نه تنها برنامه ای نداریم بلکه به آن بیاعتنا هستیم!
ما باید جهانوطنی فکر کنیم!
_ علاوه بر زاد و ولد یکی از شیوههای مرسوم کاهش و یا افزایش جمعیت، مهاجرت است. به واسطه موقعیت ژئوپولتیک و جمعیتی ایران، این کشور هم از کشورهای همسایه مهاجرپذیر است و هم از طرفی متاسفانه به واسطه جمعیت جوان و نخبه خود سالانه بخش قابل توجهی از جمعیت مولد و جوان خود را به واسطه مهاجرت از دست می دهد. تاثیر پذیری این روند را در دموگرافی و نقشه جمعیتی ایران چگونه میبینید؟
من در این زمینه مطالعات زیادی دارم در زمینه مهاجرپذیری . تقریبا از بعد از انقلاب و بعد از جنگی که در افغانستان رخ داد در دهه اول انقلاب رشد ناشی از مهاجرت در کشور نیم درصد بود که رقم بسیار بالایی بود. رشد جمعیت ما با باروری بالا 3.4 بود. رشد جمعیت ما به 3.9 رسید و بالغ بر دو میلیون نفر از جمعیت کشور در سرشماری 1365 مهاجر بودند. تعدادی از این افراد عراقی بودند که بعدها تعدادی از آنها به مرور به کشورشان برگشتند و تعدادی افغان بودند که یک دهم به صورت قانونی وارد کشور شده بودند ولی 90% از این جمعیت، غیرقانونی و عملا به شکل پناهنده به کشور آمده بودند. این روند ادامه پیدا کرد و در دو دهه بعد عدهای برگشتند. امروز هم این مساله همچنان وجود دارد بطور مثال در استان البرز رقم مهاجرین افغان بسیار بالا است در دیگر استانها نیز نسل بعدی مهاجرین دیده میشوند.نتیجتا باید گفت بخش زیادی از مهاجرپذیری ایران معمولا از این دو گروه است.
ایران مهاجرفرصتی دارد که معمولا نیروی کار و نخبههای ایرانی است.من در مقالهای به این موضوع اشاره کردهام متاسفانه در ایران در خصوص مهاجرفرصتی آماری وجود ندارد اما خود مسئولین از طرف وزارت کشور اعلام کردهاند که سالانه 200 هزار نخبه از کشور خارج می شود. می شود گفت این رقم چشمگیر است!
از دید من که تخصص جمعیت و جامعه شناسی دارم مسالهای که در کشور ما وجود دارد تغییری است که در ساختار جمعیتی ما و کیفیت جمعیتی ما ایجاد می شود. و متعاقب آن میانگین سطح سواد کم می شود.
_ در سال 99 رشد جمعیت در ایران به زیر 1% و به طور دقیقتر به شش دهم درصد رسید که می توان به آن بحران نام نهاد. آثار این کاهش جمعیت در ساختار بوروکراتیک و اجرایی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ما چه خواهد بود؟ دغدغه من دو حوزه نیروی کار و نظام های تامین اجتماعی است. نرخ کاهش رشد جمعیت در این دو حوزه چه تاثیراتی به دنبال خواهد داشت؟
از دهه اول انقلاب که به دلیل مهاجرت و زاد و ولد بالا رشد جمعیت زیادی داشتیم متعاقبا از 1368 سیاستهای تنظیم جمعیت اجرا شد که از دید من 30 تا 40 درصد تاثیر داشت و بعد شاخصهای توسعه مثل افزایش سواد وشهرنشینی و وضعیت اقتصادی منجر به کاهش باروری در ایران شد. همانطور که شما فرمودید آخرین آمار باروری در ایران به هفت یا هشت دهم رسیده است،من عدد شش دهم را تایید نمیکنم ولی بالاخره به زیر یک رسیده است. من در مقالهای به این نکته اشاره کردهام که با این روند که جمعیت ما طی میکند، با توجه به کاهش ولادت و باروری، ما روند نزولی شدیدتری را تجربه خواهیم کرد.عامل دیگری که بر پیرتر شدن جمعیت اثرگذار است و حتی در کشورهای اروپایی هم یکی از عوامل منفی شدن و زیر صفر رسیدن رشد جمعیت شده است، افزایش مرگ و میر است. یعنی جمعیت در قاعده هرم جمع می شوند و راس هرم متورم می شود ولی به مرور زمان مرگ و میر کاهش تدریجی نخواهد داشت و مرگ و میر زیاد می شود. ما امروز یک میلیون و صدو پنجاه هزار تولد داریم و در حدود سیصد و شصت یا در سال اخیر چهارصد هزار فوت داریم. تفاضل این دو رقم یعنی 800 هزار رشد جمعیتی را نشان میدهد روزی میرسد که مرگ و میر و موالید با هم برابر میشود و موالید سیر کاهنده خود را خواهد داشت و مرگ و میر سیر افزایشی پیدا میکند. پیشبینیهای من نشان میدهد که در سال 1420 تا 1425 رشد جمعیتی ما به صفر میرسد. و از آن به بعد اگر سیاستی اعمال نشود منفی خواهد شد. از سال 90 تا 99 که طرح جوانی جمعیت تعالی خانواده به مجلس رفت در تدوین آن حضور داشتم و در بحث ابلاغیه رهبری که 14 بند است برای سیاستهای جمعیتی است. برای تدوین این برنامه ها و سیاستها ده تا پانزده سیاست کشورهای توسعه یافته را مطالعه کردیم و دیدیم که در اکثر کشورهایی که رشد جمعیتی آنها به صفر و منفی رسیده است مثل فرانسه و آلمان و سوئد و انگلیس و ژاپن عمدتا حمایت از مادر و کودک مد نظر است، مرخصیهای زایمان را زیاد کردهاند و تسهیلاتی در حوزه شیر خشک و پوشک بچه و مهد کودک مد نظر آنها بوده. در ایران نیز برنامه بر این بود که به این موارد بپردازند.
سیاست دیگر در این کشورها بحث مهاجرت است. یعنی آمدهاند و ساختار جمعیتی خود را با مهاجرپذیری تعدیل میکنند. کانادا و استرالیا مهاجرپذیری را انتخاب کردهاند و برخی دروازهها را باز میگذارند و هر چند وقت پناهندههای سوری یا افغانستانی را میپذیرند.
_ پیر شدن جمعیت بر نظام تامین اجتماعی و بهداشت و درمان ما باری سنگین می گذارد.مشخصا تاثیر کاهش نرخ رشد جمعیت بر نیروی کار ما و حوزه بهداشت و درمان یا نظام خدمات اجتماعیمان چیست و چگونه بروز و ظهور بیرونی پیدا میکند؟
کشورهایی که مسیر کاهش رشد جمعیت را تجربه کردهاند در مرحلهای به بالاترین حد جمعیت فعال می رسند. ما بازه 15 تا 65 سال را به عنوان جمعیت فعال اطلاق میکنیم. زیر 15 سال جوان و بالای 65 سال سالخورده است. در سال 65 میزان 46% از جمعیت کشور ما زیر 15 سال بودند. 51% از جمعیت ما 15 تا 64 ساله بودند و 3% در سن 65 سال به بالا بودند. در حالیکه در سال 95 زیر 15 سال ما نصف شده و 23% است و بالای 65 سال ما 7% شده است و 15 تا 64 ساله ما 71% شده است.
این مرحله را همه کشورها تجربه میکنند. این مرحله پنجره جمعیتی نام دارد و اقتصاددانان به آن فرصت جمعیتی یا فرصت طلایی جمعیتی میگویند که بالاترین حد جمعیت فعال است و کشورهای آسیای جنوب شرقی در همین مرحله به شکوفایی اقتصادی رسیدند و قول های اقتصادی شدند. کشور ما از سال 1385 وارد مرحله پنجره جمعیتی شده است. و معمولا سی تا چهل سال این مرحله را خواهد داشت و بعد از این مرحله خارج میشود. پیشبینیهای ما نشان میدهد از 1425 حدود یک چهارم جمعیت کشور ما سالخورده خواهند بود و 7% امروز ما به 25% می رسد، زیر 15 سال ما 22% و بین 15 تا 64 سال ما در حدود 52 یا 53 درصد خواهد بود. یعنی سهم جمعیت فعال که امروز بالاترین سهم این جمعیت را در جهان داریم در 1425، کشور از این دوره شکوفایی پنجره جمعیتی خارج می شود و بار تکفل زیاد میشود. بنابراین بالاترین مسالهای که اتفاق میافتد کاهش نیروی کار خواهد بود. استدلال من این است که کشوری زمانی دچار بحران بهرهوری می شود که بیکاری نداشته باشد. وقتی ما 4 میلیون بیکار داریم هر چه این جمعیت فعال کمتر شود بیکاری کمتر شود. یعنی در بازهای وضع بهتر میشود و بیکاری کمتر می شود. یعنی در کوتاه مدت کاهش رشد جمعیت که قطعی است شرایط را بهتر میکند. ما در سال 1395 میزان 5 میلیون سالمند داشتیم و این رقم در 1425 به 20 میلیون می رسد. ما امروز برای این 5 میلیون، تامین اجتماعی درستی نداریم و تعداد زیادی از سالمندان ما زیر خط فقر هستند. چه برسد که به 20 میلیون برسند و تصمیمگیری در آن تاریخ بسیار دیر خواهد بود و باید از الان سیاستهایی را اتخاذ کنیم.
ما باید سیاستهای سالمندی فعال را اتخاذ کنیم. سالمندی فعال به این معنی است که دهه شصتیها را که امروز در حال فعالیت هستند تحت پوشش بهداشت کامل و بیمههای تامین اجتماعی کامل قرار بدهیم و سواد مستمر داشته باشند تا بتوانند در سالمندی روی پای خود بایستند.
_ با توجه به آنچه شما در بالا به آن اشاره فرمودید باید گفت ما حتی در حوزه مشوقها و سیاستهای تنظیم خانواده شکست خورده ایم.و بخشی از بحرانی که در این حوزه با آن دست به گریبانیم منبعث از همین شکست است.
ما سیاستی نداشتیم! ما بعد از دهه شصت در راستای کاهش ولادت کار کردیم. بعد از 90 زنگ خطرها به صدا درآمد و مرتبا گفتند که باید سیاستهایی اعمال شود. دو سیاست کلان در این حوزه ابلاغ شده است. یکی ابلاغیه رهبری در سال 1393 بود که در 30 اردیبهشت ابلاغ شده است و هیچ کاری در این زمینه انجام نشده است. دومین سیاست کلان نیز ده سال است که در مجلس باقی مانده است و وقتی در زمستان 99 در مجلس تصویب شد، در شورای نگهبان گیر کرد.
_ این معضل اساسی ما است! اینکه کلا سیاستگذاری در این حوزه نداریم. ولی ما طی تمام سالهای گذشته به جای پیدا کردن راهکار به دنبال پاک کردن یا تغییر صورت مسئله رفتهایم. نمونهاش را هم میتوانیم در گفتمان بعضی از کاندیداهای انتخابات پیش رو بینیم. بطور مثال برخی از کاندیداها به مساله بازنشستگی زودتر از موعد اشاره میکنند. آیا امروز وقت آن نیست که به سراغ ابزاری مفید و کارا برویم و مهاجرپذیری و مهاجرت را مورد توجه قرار بدهیم و حتی مسئولین ما نگاهی فایدهگرایانه به این مساله داشته باشند؟
صددرصد باید بازنگری در سیاستهایمان داشته باشیم ولی مساله اساسی این است که باید برنامهریزی شود. من در سفری به یک کنفرانس در کانادا متوجه نکتهای شدم. تا قبل از آن سفر، فکر میکردم اکثر افغانستانیهای مهاجر، ضعیف و بیچاره هستند ولی آنجا متوجه شدم که افغانستانیهایی تحصیلکرده و با تمکن مالی بالا در آن کشور حضور دارند. نکته دیگری که توجهم را جلب کرد آن بود که متوجه شدم مهاجرینی با پتانسیل بالا به دلیل عوامل جاذبه مقصد، به کشورهای توسعه یافته میروند ولی به دلیل عوامل دافعه مبدا، به کشورهایی توسعهنیافته میروند مثل کشور ما. کشور ما ابتدا باید گامهایی را بردارد تا جاذب مهاجرینی با پتانسیل بالا باشد. البته ما حتی برای این نوع مهاجرت هم سیاستی نداشتیم. مهاجرین افغان از دید من در ابتدا پناهنده بودند و پناهنده هستند. ولی کشور ما سیاستهای پناهندگی را اعمال نکرد. در کشورهای دیگر پناهنده وارد کمپ می شود و به آنها حقوق و مسکن و غذا داده میشود ولی ما آنها را رها کردیم و بعد میگوییم چرا افغانستانی گرسنه است و چرا چنین و چنان میکند. ما حتی بچههای افغانها را به مدرسه راه نمیدادیم. باید تلنگری به مسئولین بخورد و بدانند که سیاستهای باروری به این سرعت جواب نمی دهد. ما حتی در حوزه توریست هم نتوانستهایم سیاستهای مناسبی اعمال کنیم تمام کشورها از گردشگری درآمد دارند.
رشد جمعیتی رشد جمعیتی
_آیا اجرای سیاستهای مهاجرتی و تابعیت دادن و به شهروندی پذیرفتن به تنهایی کافی است؟ چگونه میتوان این امکان را به جای تهدید به فرصت تبدیل کرد.گره این مشکل در کجا است؟
وقتی مهاجر می آید اگر مهاجر به دلیل موانع دافعه مبدا می آید، میانگین کیفیت زندگی در جامعه را پایین میبرد. این پایین رفتن باعث میشود عدهای که وضع بهتری دارند از جمله نخبگان و تحصیلکردهها بروند. وقتی بدون سیاستگذاری این افراد وارد کشور ما میشوند و آنها را ساماندهی نمیکنیم کیفیت زندگی را کاهش میدهیم و نه تنها ورود آنها کمکی به ما نمیکند بلکه خروج نخبههای ما از کشور بیشتر به ضرر ما است. بنابراین باید در فاز اول زیربناهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را در کشور تقویت کنیم تا ابتدا آنهایی که هستند بمانند. اگر سیاست ما جواب داد و هر سال رقم قابل توجهی به موالید کشور اضافه شد، اگر نتوانید رضایت جامعه را جلب کنید و نارضایتی ایجاد شود و افراد بروند، این چه سودی دارد؟! چون بچهای که متولد میشود سالها از منابع و امکانات کشور استفاده میکند و بعد میرود! این به ضرر کشور است. به نظر من شرط اول این است که مهاجرفرصتی را کنترل کنیم. من دانشجوی دکتری داشتم که به آمریکا رفت و آنجا پرسشنامه پر کرد، اکثرا دوست دارند که به کشورشان برگردند ولی میگویند برگردیم که چه بکنیم؟!
ابتدا جامعه باید از آرامش و امنیت و رفاهی نسبی برخوردار باشد. ما باید ابتدا در فاز اول به فکر آحاد جامعه خودمان باشیم و میزان مهاجرفرصتی خودمان را به حداقل برسانیم و اگر جوانان برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میروند،تلاشمان را بکنیم که نهایتا برگردند. از طرف دیگر، اتخاذ سیاستهای مهاجرتپذیری است و ما هم می توانیم مثل سایر کشورها انتخاب کنیم. کانادا میگوید من نخبهها را انتخاب میکنم. وقتی سیاستی نداشته باشیم این راه فعلی همچنان ادامه پیدا میکند و به کاهش کیفیت جمعیتی میانجامد.
_ نمیتوان کتمان کرد که یکی از پایههای موفقیت اقتصادی و سیاسی آلمان در جهان، پارامتر مهاجرپذیری و اتخاذ سیاستها در این حوزه بود. شاید مهمتر از مگاه به نمونههی موفق، این باشد که به الگوهای شکستخورده کشورهای دیگر در این حوزه هم نگاه دقیق کنیم. کشورهایی که مشابه ایران بودند و در این زمینه موفق عمل کردهاند و یا با اتخاذ سیاستهای اشتباه،شکست خوردند، کدام کشورها هستند؟
نه فقط مهاجرت بلکه ما در هر زمینه ای به برنامه نیاز داریم. تا برنامه نداشته باشیم و ندانیم که امروز کجا هستیم و 5 سال بعد به کجا خواهیم رسید هر چه بودجه تعیین شود بیهوده خواهد بود. بودجهها به مجلس میروند و بر سر بودجه سازمانها چانه زده میشود! مگر میشود در قرن 21 اینچنین بودجه ریزی کرد؟! تمام سیاستهای کشور باید برنامه داشته باشد از جمله مهاجرت. ولی ما در ایران برای مهاجرت نه تنها برنامه ای نداریم بلکه به آن بیاعتنا هستیم. افغانها را لب مرز میبریم و رها میکنیم و دوباره برمیگردند. ما برای افغانها در ایران نه تنها برنامه ای نداریم بلکه رها شده هستند.
_ به نظر شما این بیتوجهی به سیاستهای حوزه مهاجرت عامدانه است یا به دلیل بوروکراسی فشل کشور، رها شده است؟
گاهی انسان شک میکند! ولی من نمیتوانم بگویم عامدانه و خودآگاه است. من همیشه در کلاسهایم به این نکته اشاره میکنم که وقتی کشوری جنگ و مشکلی پیدا میکند و عدهای مجبور به ترک کشور میشوند. سازمان بینالمللی مهاجرت یا کمیساریای بینالمللی مهاجرت به کشورهایی که این مهاجران را میپذیرد پولی میدهد. کشورها با آن پول کمپهایی ایجاد میکنند و به مهاجر و پناهنده غذا و مسکن میدهند تا شرایط تغییر کند و آنها بتوانند برگردند. ولی ما از ابتدا این کار را نکردهایم. حتی اگر این پول را به ایران داده باشند در حقیقت ما هم به آن افغان که در کشور ما رها شده و هم به جمعیت کشور خودمان ظلم کرده ایم. فردی که آمده است، بدون آشنایی با قوانین و مقررات ما و بدون جامعهپذیری در کشور ما رها شده است. جوانی که به این صورت در کشور ما رها شده ممکن است دزدی کند و پس فردا بگویند افغانهای مهاجر تمامشان دزد و بزهکار هستند. درحالیکه این آدمها بسیار صادق هستند. رشد جمعیتی
7 تا 8 سال پیش در وزارت کار در جلسهای در مورد بازگرداندن افغانها بحث میشد درحالیکه بسیاری از این افغانها کارهایی را در کشور ما انجام میدهند که جوانان ما آنها را انجام نمیدهند و به رشد اقتصادی ما کمک بیشتری میکنند. کارفرمایی در جلسه ما بود و می گفت در پنج سال اول به کارخانجات درصدی معافیت مالیاتی میدهند تا کارگر افغان استخدام نکنند ولی باز هم میبینیم کارگر افغانستانی دارند چون میگویند کارگر ایرانی کار نمیکند و کارگر افغان کار میکند. رشد جمعیتی
ولی ما نتوانستهایم از این فرصت استفاده کنیم و برنامهریزی نداشتیم درحالیکه کارگر افغانستانی زمانی میتواند خوب کار کند که امنیت شغلی داشته باشد. وقتی کارگر افغان نمیتواند پول خود را در بانک پسانداز کند حال هر چقدر هم پول داشته باشد باید به کشور خود بفرستد. یکی از نمونههای موفق، امارات و کویت و قطر هستند که با مهاجر میچرخند. رشد اقتصادی بالای این کشورها مدیون کار مهاجران است. من تحقیق کردم شاید 40 نوع قومیت و نژاد در امارات کار کنند. هندی و فیلیپینی و کرهای وافغان و … در امارات کار میکنند ولی در ایران بدون اینکه برنامهریزی وجود داشته باشد به همه آنها انگ میزنیم. در مثالی که شبیه به ساختار جمعیتی ما باشد می توان از ترکیه نام برد. ترکیه، ایرانیانی که به این کشور میروند را مدیریت میکند.
_ پس به عقیده شما اولین عامل عدم موفقیت ما در مهاجرپذیری و بحث مهاجرت، بیتوجهی و عدم سیاستگذاری است. اینکه سیاستهای گتوسازی داشته باشیم و آنها را محصور کنیم و یا سیاست ادغامسازی داشته باشیم تا آنها را در فرهنگ کشور خود حل، هضم و جذب کنیم و نیروی کار مهاجر ادغام شده در فرهنگ خود داشته باشیم، بایدها و نبایدها و پیشفرضهایی را میطلبد. بایستههای این سیاست ها چیست؟ اصلا کدام یک از نگرشها برای مواجهه با مهاجر مستقر در کشور مناسب است؟ چه بسترهایی باید فراهم کرد تا این نیروها به عنوان بخشی از شهروندان ایرانی به رسمیت شناخته شوند و بتوان از پتانسیل مفید و مولد آنها در راستای سیاستهای توسعهمحور کشور بهره برد؟ رشد جمعیتی
در فاز اول همین افرادی که امروز در جامعه ما حضور دارند و شاید یک یا دو نسل قبل به کشور ما آمدهاند اما هنوز شهروند درجه دو و سه شناخته می شوند ابتدا باید به آنها پاسپورت بدهیم و آنها را به عنوان شهروند ایران بشناسیم. همانطور که شنیدید اینها در مساله واکسن هم مشکل داشتند. باید سیاستهای مهاجرتی داشته باشیم.بطور مثال بیاییم و بگوییم کسانی که از افغانستان به ایران می آیند باید این میزان سواد داشته باشند و چه و چه و به تبع آن ، انتخابهای بهتری خواهیم داشت. یا اینکه کسانی که میآیند را پله به پله انتخاب کنیم. این موارد را نداریم و از طرفی دروازهها را هم نمیبندیم و همواره عدهای میآیند که سواد کافی ندارند و نمیتوانند در جامعه ایران پذیرفته شوند. وقتی از ایران باستان حرف میزنیم افغانستان و تاجیکستان هم جزو آن بودند. اگر ایران را همان ایران وسیع در نظر داشته باشیم همه اینها ایرانی هستند و آداب و رسوم و دین مشترک داریم. افغانها مراسم عید نوروز را بهتر از ما برگزار میکنند. بنابراین نباید این تفاوتها مد نظر باشد. ما امروز مساله کاهش رشد جمعیت را داریم و باروری این ها بهتر از ما است و چه بسا که بتواند مشکل رشد جمعیت را بهبود ببخشد. در فاز دوم باید برای مهاجرت از هر کشوری حتی چین برنامهریزی سیاسی،اقتصادی و مخصوصا فرهنگی داشته باشیم تا مشکلاتی که مثلا در زمان بستن قرارداد ایران و چین مطرح شده بود و همه را نگران کرده بود دیگر پیش نیاید.حالا چینیها وارد این کشور میشوند، چه اشکالی دارد؟! این مسالهای نیست! ما در اصل باید جهان وطنی فکر کنیم! رشد جمعیتی
_ به عنوان آخرین سوال خانم دکتر آیا در این بازه انتخابات کاندیداهای مطرح برای کمک گرفتن از شما برای تدوین سیاستهای مهاجرتی به شما مراجعه کردهاند؟ رشد جمعیتی
نه! البته دفتر ریاستجمهوری با من در تماس بودند و در مورد سیاستهای مختلف از من سوال میکردند. آقای خاتمی هم من را میشناختند. من در زمان آقای احمدینژاد هم با ایشان در دفترشان جلسهای داشتیم.