مهاجرت و چالشهای آن: مسئلهٔ مشترک قرن بیست و یکم

مروری بر فصل مهاجرت کتاب بیست و یک درس برای قرن بیست و یکم نوشته نوح هراری :
مهاجرت پدیدهای جهانی در قرن بیست و یکم است که مواجهه با آن تمامی کشورها را فارغ از سطح توسعهیافتگیشان به چالش کشیده است. سیاستهای پذیرش و ارسال مهاجر همانقدر برای سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان کلان کشور ایران مسئله است که برای سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان کشور سوئد. مهاجرت از آن دسته مسائل قرن بیست و یکم است که جنس مسائل مربوط به آن در همهجا یکسان است. برای مواجهه با مهاجرت و مهاجران نیازی به توسعهیافتگی و عبور از مراحلی خاص نیست. امروزه روز مسائل آن در جغرافیاهای مختلف کرهٔ زمین از یک جنساند:
درهای کشور به روی مهاجران باز باشند یا بسته؟ مهاجران را در کشور خود بپذیریم یا آنها را اخراج کنیم؟ مهاجران باید در کشور میزبان دارای حقوحقوق باشند یا همواره با دید بیگانه به آنها نگریسته شود؟ اینها سؤالاتی است که برای ما ایرانیان در قبال کشورهای همسایهمان مطرح است. نکتهٔ جالب این است که دقیقاً همین سؤالها برای سایر کشورهای جهان نیز مطرحاند.
یووال نوح هراری ، دکترای تاریخ دانشگاه آکسفورد و نویسندهٔ کتابهای پرفروش «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» است. دو کتاب پرفروش او تاکنون به بیش از 45 زبان ترجمهشدهاند. آخرین کتاب او 21 درس برای قرن 21 است. او در این کتاب به سراغ موضوع مهاجرت نیز رفته است و آن را یکی از 21 موضوع مهم قرن 21 بیان کرده است.
چالشهای مهاجرت در اروپا
جهانیسازی که در قرن بیستم شتاب فوقالعادهای گرفت باعث کم شدن تفاوتهای فرهنگی بین انسانها در نقاط مختلف کرهٔ زمین شد. از طرف دیگر باعث افزایش برخوردهای انسانهایی بافرهنگهای مختلف نیز شد. یکی از پیامدهای آن مهاجرت و جابهجایی انسانهاست و تفاوتهای فرهنگی آنها.
مواجههٔ اتحادیهٔ اروپا با چالش مهاجران و پناهندگان یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات روز جهان است که به خاطر مشترک بودن مسائل آن در سایر نقاط جهان در کانون توجههاست.
شکلگیری اتحادیهٔ اروپا سابقهای 50 ساله دارد. بعد از جنگ جهانی دوم، 6 کشور اروپایی توافقنامهای اقتصادی را به امضا رساندند تا از جنگ بپرهیزند و منافع اقتصادی حاصل از همکاریهایشان با خطر جنگ و ناامنی مواجهه نشود. این توافقنامه در سال 1993 منجر به شکلگیری اتحادیهٔ اروپا شد. اتحادیهای که کوشید با حفظ ملیت و مرزهای کشورهای اروپایی، مجموعهای متحد را ایجاد کند. با برقرار واحد پول یورو این اتحادیه موجودیت خود را در عمل اثبات کرد. اتحادیهای که از تفاوتهای فرهنگی ملتها فراتر رفته بود و توانسته بود کشورهایی با زبانهای مختلف را در قالب یک اتحادیه دربیاورد. شعار چند فرهنگی اتحادیهٔ اروپا بهخوبی در این قاره اجرایی شده بود.
اما چالش واقعی اتحادیه اروپا با ورود موجهای مهاجران کشور سوریه و پناهندگان به این قاره آغاز شد. اتحادیهٔ اروپا که شعار چند فرهنگی میداد، آیا حاضر بود که افرادی بافرهنگهای متفاوت دیگری را در خود بپذیرد؟ موافقان و مخالفان پذیرش مهاجران شروع به صفآرایی کردند. عدهای میگفتند باید مرزهای اروپا باز بماند. چرا که شعار اتحادیه اروپا چند فرهنگ گرایی است و هر چه قدر این ارزش برای اروپا هزینه داشته باشد نباید آن را رها کند. اما عدهای دیگر میگفتند که باید مرزهای اروپا بسته شود تا در اروپا فاجعه اتفاق نیفتد. هرچند با این کار شعارها و ارزشهای اروپا زیر سؤال برود.
نوح هراری و پدیده مهاجرت
نوح هراری در کتاب خود به مدلسازی پدیدهٔ مهاجرت میپردازد و آن را قراردادی با چهار رکن توصیف میکند:
1- کشور میزبان اجازهٔ ورود مهاجران به کشورش را میدهد.
2- مهاجران حداقل هنجارهای میزبان را میپذیرند، حتی اگر این پذیرش منجر به دست شستن از هنجارهای خودشان باشد.
3- اگر مهاجران خودشان را باارزشهای کشور میزبان وفق دادند، طی زمان با افراد جامعهٔ میزبان برابر میشوند. (شهروند میشوند و از آنها به ما تبدیل میشوند).
4- سه شرط بالا اجرایی میشود.
سپس سؤالها و چالشهای هرکدام از ارکان مهاجرت در جهان امروز را بیان میکند.
اگر کشور میزبان به مهاجران اجازهٔ ورود به کشورش را بدهد این کار وظیفهاش است یا لطف او؟ آیا کشورها وظیفهای اخلاقی دارند که به پذیرش مهاجران اقدام کنند؟ موافقان مهاجرت پذیرش مهاجران را وظیفهای اخلاقی میدانند. مردمانی براثر جنگ، خشکسالی، درگیریهای سیاسی و کمبود شغل و مشکلات اقتصادی به کشوری دیگر که وضعیتی بهتر دارد پناه میآورند. این وظیفهٔ اخلاقی آن کشور است که آنها را نجات بدهد. حتی اگر از این کار سر باز بزند باز هم شبکههای قاچاقی شکل میگیرد که آن مهاجران بیایند. برای چه شکلهای قاچاق و غیرقانونی را ایجاد کنیم؟ اما مخالفان بر این باورند که پذیرش مهاجران یک لطف است. اگر سوئد شده است، با زحمت مردم سوئد و مالیاتدهندگان این کشور بوده. پس دلیلی ندارد که بهراحتی مهاجرانی از سرزمینهای دیگر را بپذیرد.
دراینبین کشورهایی هم هستند که برای ورود مهاجران سیاستهایی کثیف را اجرایی میکنند. از یکسو چشمشان را نسبت به ورود غیرقانونی مهاجران میبندند تا تعداد زیادی مهاجر غیرقانونی وارد کشورشان شود و بهعنوان نیروی کار ارزانقیمت اقتصاد آن کشور را رشد بدهد. از سمت دیگر هیچگاه به قانونی کردن این مهاجران دست نمیزند تا آنها هیچگاه صاحب حقوحقوق نشوند.
سازگاری مهاجران با جامعهٔ میزبان تا کجا باید ادامه یابد؟ آیا مهاجران باید هویت فرهنگی خودشان را کامل کنار بگذارند و به شکل دلخواه کشور میزبان دربیایند؟ اگر کشور میزبان ادعای آزادی و مدارا دارد نباید به دین و فرهنگ مهاجران کاری داشته باشد. باید آنان را مخیر بگذارد. موافقان مهاجرت میگویند که کشورها نباید به دین، مذهب، سبک پوشش و خوردوخوراک و روابط اجتماعی مهاجران دستاندازی کنند. اما مخالفان مهاجرت میگویند که ورود انسانهای متعصب به یک جامعهٔ روادار و آزاد آن را نابود میکند.
مهاجران در یک جامعه چه مدت باید حضور داشته باشند تا بتوانند به شهروند آن جامعه تبدیل شوند؟ آیا مدت کوتاهی پس از ورود یک مهاجر باید به او حق شهروندی را اعطا کرد؟ آیا باید یک مهاجر را تا پایان عمرش بیگانه فرض کنیم و حتی نسلهای بعدی او را هم محروم از تابعیت و شهروندی نگهداریم؟ دانه اکالیپتوس استرالیایی اگر در خاک فرانسه کاشته شود و رشد کند و تبدیل به درختی در خاک فرانسه شود، همچنان باید استرالیایی نامیده شود؟ اینها سؤالاتی است که موافقان و مخالفان مهاجرت در اروپا به آن پاسخهای متفاوتی میدهند.
و مهمترین سؤال در مورد قرارداد فرضی مهاجرت این است که آیا این قرارداد اجرایی میشود؟
مخالفان مهاجرت بر این باورند که مهاجران هیچگاه فرهنگ جامعهٔ میزبان را نمیپذیرند و به رنگ آن درنمیآیند. پس کشور میزبان هم هیچ وظیفهای در به رسمیت شناختن آنان و اعطای حقوق شهروندی به آنان و یکسان کردنشان با اهالی جامعه ندارد.
اما موافقان مهاجرت میگویند که چون کشورهای میزبان در اعطای حقوق شهروندی خست به خرج میدهند و هیچگاه بهصورت کامل به اعطای حقوق انسانی و شهروندی به مهاجران اقدام نمیکنند، بنابراین مهاجران هم به پذیرش فرهنگ کشور میزبان و حل شدن در آن بیرغبت میشوند و حتی نسبت به آن گارد میگیرند.
ریشهٔ دیدگاههای مختلف نسبت به مهاجرت: نژادپرستی یا فرهنگ دوستی؟
نوح هراری در مقالهٔ خود در کتاب 21 درس برای قرن 21 ریشهٔ استدلالهای مخالفان و موافقان را پایهای نمیداند. او بر این باور است که نژادپرستی عامل مناقشهٔ موفقان و مخالفان مهاجرت نیست. نوح هراری بر اساس مطالعات تاریخی خود بر این باور است که بعد از جنگ جهانی دوم و سال 1945 هیچگاه نژادپرستی دوباره در جوامع آن طور که بایدوشاید رواج دوباره نگرفته و نمیگیرد. چرا… هرازگاهی سیاستمدار و یا گروهی نژادپرست ظهور پیدا میکنند. مثلاً ترامپ با اظهارنظری نژادپرستانه کشورهای آمریکای مرکزی را چاه مستراح توصیف میکند. اما در هم تنیدگی اقتصادی بشریت در قرن 21 مانع از هرگونه اقدام عملی در راستای نژادپرستی میشود.
در عوض، نوح هراری ریشهٔ مناقشات در مورد مهاجران را تفاوتهای فرهنگی اعلام میکند. او بر این باور است که مخالفان مهاجرت و ورود مهاجران نژادپرست نیستند. بلکه فرهنگ دوستاند. آنها فرهنگ خودشان را بالاتر از سایر فرهنگها میدانند. گزارهای که نسبت به نژادپرستی انعطاف بیشتری دارد. چراکه نژادپرستان قرن بیستم صرف تفاوت رنگ پوست که غیرقابل تغییر هم بود عامل برتری میدانستند. اما فرهنگ عنصری تغییرپذیر است. و از طرفی دیگر استدلالهای فرهنگ دوستان خیلی وقتها از سر تعصب نیست. بلکه در دیدی کوتاهمدت استدلالهای آنان کاملاً عقلانی و بر اساس آمار و شواهد است.
اما این مخالفان در دیدگاههایشان مشکلاتی نیز دارند. مخالفان مهاجرت فرهنگ کشورشان را برتر میدانند. در حالی که این برتری محلی است و جهانی نیست. اگر فرهنگ فرانسویها منجر به جنگ و خشونت داخلی نمیشود دلیل آن این است که در جغرافیای فرانسه این فرهنگ موفق بوده است. اما این بدین معنی نیست که فرهنگ فرانسه در خاورمیانه هم برتر است. این اشتباه فکری باعث میشود تا مخالفان مهاجرت فکر کنند که برتری فرهنگیشان موضوعی جهانی و عام است و دیدگاهیشان به نژادپرستی نزدیک شود. از سویی دیگر، مخالفان مهاجرت عموماً دارای پیشداوری هستند و قائل به متفاوت بودن انسانها حتی از یک فرهنگ مشترک نیستند.
اساسیترین نکتهای که نوح هراری، این تاریخدان دانشگاه آکسفورد در قرن 21 بر آن صحه میگذارد این است که در جهان امروز مخالفان مهاجرت نژادپرست نیستند. همانطور که موافقان مهاجرت و پذیرش مهاجران نیز کسانی نیستند که به خودکشی فرهنگی دست میزنند. او بر این باور است که چالشهای مربوط به مهاجران و پذیرش آنها مسئلهای قابلحل است. مسئلهای که الگوهای حل آن برای اکثر کشورهای مواجهه با پدیدهٔ مهاجرت قابلاستفاده است.