شاعر مهاجر افغانستانی بر قلهی جشنواره شعر فجر
كتاب «روح اندوهگين يك شاعر» سروده مهاجر افغانستاني، سید رضا محمدی باز هم غوغا آفريد و در سيزدهمين جشنواره بين المللي شعر فجر اثر برگزيده شد. اين كتاب قبلا جايزه كتاب سال شعر الوند را نيز از آن خود كرده بود.
سید رضا محمدی در سال 1358 خورشیدی در شهر غزنی متولد شد. خودش درباره ريشه هاي خانوادگي اش به خبرنگار دويچه وله گفته بود: «خانواده ما اصلا به همان اندازه که در غزني بوده اند در هرات و مزار شريف هم بوده اند و زمين دارند…جد بزرگ ما مير سيد علي همداني است که از همدان آمده بوده و در کشمير زندگي و در تاجيکستان وفات کرده و همان جا هم قبرش است.»
سید رضا محمدی چهار سال داشت که همراه با خانواده اش به ايران مهاجرت كرد. خودش در يكي از برنامه هاي مجله ي «شب هاي بخارا» گفته بود:
“در زمان کودکی از غزنین به ایران آمدیم. من فرزند نخست خانواده بودم و مادرم خراسانی بودند و به این خاطر قبل از مهاجرت به ایران، رفت و آمدهای خانوادگی به این کشور داشتیم. گرچه واقعیت این است که این مرز های ساخته شده در بین ایران و افغانستان و چه بسا در میان بسیاری از کشورهایی که در این منطقه هستند برای مردم منطقه رسمیت نداشته است.
فامیل و خانوادۀ بزرگ ما در دو طرف مرز حتی در بسیاری از بخش ها هچون: عراق و تاجیکستان و افغانستان و ایران پراکنده هستند اما حیثیت خانوادگی ما به جای خود هست. در سال هایی که جنگ های داخلی در کشورمان شدت گرفت خانواده در ابتدا به امید پایان جنگ و باز گشت به وطنشان به پاکستان مهاجرت کردند. اما چون جنگ طول کشید و از آنجا که مشهد شهر مادری من بود، ناچار شدیم به مشهد سفر کنیم.
در مشهد به مدرسه رفتم و سال هایی نیز فقه و منطق قدیم را در حوزه های علمیه در محضر علمای طراز اولی که در خراسان زندگی می کردند، شاگردی کردم و بعد از آن دوباره به افغانستان بازگشتیم.
این بازگشت مصادف با آمدن طالبان بود. بخشی از اعضای خانوادۀ ما دستگیر و حتی کشته شدند و اینجا ناچار به مهاجرت مجدد به ایران شدیم. چون تنها بودم تقدیر مرا به شهر یزد برد. می توانم بگویم جز مشهد و غزنین که زادگاه من است، در یزد به همان اندازه و شاید بیشتر با مردم و کوچه هایش آشنایی و رفاقت دارم.
شهر یزد به نحوی شهر دیگر من است. در آن زمان دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم و بخاطر امرار و معاش و البته عشق و علاقه به کار روزنامه نگاری در این زمینه فعالیت کردم. این سال ها مصادف با آخرین روزهای روزنامۀ «سلام» بود. در این روزنامه به عنوان خبرنگار کار می کردم و بعد برای روزنامۀ «کار و کارگر» و بعدها در «سروش جوان» فعال بودم. مجله ای که با همت دوستان دانشجو در دانشگاه صنعتی شریف منتشر و یک کارگاه ادبی بزرگی تشکیل شد که ما شاعران و نویسندگان بسیاری در این کارگاه از اقصی نقاط ایران و جهان داشتیم. بخشی از این دوستان آدم های زبردستی شدند. بسیاری که از تاجیکستان، افغانستان و شهرهای مختلف ایران آمده بودند.»
دهه ي شصت درهاي ايران به روي مهاجران افغانستاني باز بود. سيد رضا در شهر مشهد تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را به پايان رساند. در يزد فلسفه و فقه اسلامي ياد گرفت و در تهران دانشکده فلسفه را تمام کرد. او در دانشگاه تهران نشريه اي دانشجويي ادبي به اسم پوهنتون منتشر مي كرد. سپس در تهران با مجله سروش جوان همكاري كرد و بعد در روزنامه ابرار، کارو کارگر، سلام و همشهري روزنامه نگار شد. او سابقه كار در صدا و سيما را نيز دارد.
سید رضا محمدی بعد ازسقوط طالبان به افغانستان برگشت و با “مجله روزنه” کار را شروع کرد و يک مجله تخصصي، تحليلي در زمينه فرهنگ و مسايل فکری، وصفحه بوطيقاي نو را با محمد رفيع جنيد درست کرد. صفحه بوطیقای نو يکسال نقد جدي ادبيات و فرهنگ بود.
بعد دوباره به ايران برگشت و از آنجا براي دريافت دكترا به لندن مهاجرت كرد. سيد رضا محمدي و فارغ التحصیل رشتۀ جهانی شدن از دانشگاه متروپولیتن لندن و فلسفه از دانشگاه بیرکبیک است. در لندن هم مجله سيمرغ را با همکاري ياسر احمد، “شرکت آريانا تراول” و حميد کبير راه انداخت. او داور جشنواره شعر كمبريج و عضو هيئت تحريريه مجله «اشين ريويو» نيز هاست و رياست اتحاديه نويسندگان افغانستان را بر عهده دارد.
كتاب هاي شعري كه قبلا از او به زبان فارسي منتشر شده عبارتند از:
سه پلک مانده به شب، تهران/ انتشارات سوره مهر/1381
بازی با عزراییل ، کابل/1383
گزیده شعر جوان افغانستان، انتشارات تاك
کاغذ باد، تهران ، سال 1387 خورشیدی، به تیراژ 300 نسخه
پادشاهی شعر، کابل ۱۳۹۳
گزیده شعر به انگلیسی، لندن ۲۰۱۲
پادشاهی انار به انگلیسی ۲۰۱۴
معرفی ادبیات معاصر افغانستان، لندن اچ اند اس-۲۰۱۳
سفرنامه ي باد/ به انتخاب و اهتمام مهدي مظفري ساوجي/ انتشارات كوله پشتي/ 1396
شهر غلغله/ تهران- انتشارات تيماژ
روح اندوهگين يك شاعر/ انتشارات شهرستان ادب/1397
محمدی در سرودن شعر بیشتربه قالب های کهن و اوزان کهن توجه دارد تا اوزان نیمایی و شعر آزاد. اوخودش نیز می گوید که دروزن هاي کلاسيک شعربيشتر دارد. محمدی درتلاش بوده است تا از گردش و چرخش های یک نواخت به دور شعر پرهیزکند. ازاین رو می گوید«کار تازه من وارد کردن روايت جادويي در غزل بود. يعني از ادبيات آمريکاي لاتين و قصه هاي مادر کلان هاي خودمان گرفته بودم . اين که اشيا به هم تبديل مي شدند و يک قصه پشت هر شعر بود. همين کار را در شعرهاي نيمايي و سپيد هم داشتم، منتها غزل هايم بيشتر شهرت يافتند، البته مثنوي و قصيده هم داشته ام. و دیگراین که من کم کم از شعر اجتماعي عريان فاصله گرفتم و شعر هايم بعد ها وارد يک فضاي انتزاعي شدند.»
به گفته ی او این گرایش باعث شد که خواننده هاي کمتري پیداکنند. سید رضا محمدی چنان که خودش می گوید، شعرهایش بعداً «شکل فلسفي يافتند که به فلسفه هند زياد نزديک بودند. منتها غزل هنوز قالب دلخواه من است.»
به مناسبت برگزيده شدن آخرين كتاب شعر اين شاعر سترگ مهاجر شما را دعوت مي كنيم به خواندن يكي از غزل هاي عاشقانه ي او:
من از اینگونه که گشته سپری خوشبختم
من به این زندگیِ دربدری خوشبختم
من نسیمم، نفسآرای جهان دگران
به خوشیهای جهان دگری خوشبختم
روز با وعدۀ بیهودۀ شب خوشحالم
شب به امید نسیم سحری خوشبختم
ماهتابا! تو دارایی و عیشت خوش باش
من و ناداری و بیبال و پری… خوشبختم
ماهتابا تو همین قدر که در بی کاری
از سر کوچۀ ما میگذری خوشبختم
تن تو نقرۀ بازار جواهرسازی است
من به دیدار تو در نقرهگری خوشبختم
من همینقدر که در حلقۀ انگشتر شاه
دل درویش مرا هم ببری خوشبختم
من نسیمم، چه کسی دیده نسیمی اهلی؟
من به این زندگی دربدری خوشبختم
سالها رفت از این سان به جهان رد شدهام
باز از این سان که بگردد سپری خوشبختم