مسائل فرهنگی-اجتماعی مهاجران افغانی/افغانستانی تازه آمده به ایران
یکی از پیامدهای موج مهاجرتی دو سال گذشته مهاجران افغانی/افغانستانی یا به تعبیر این یادداشت “مهاجران تازه آمده” به استانها و شهرستانهای مختلف ایران، واکنشهای جامعه ایرانی به مجموعه رفتارهای اجتماعی آنهاست که سبب شکلگیری نگرشهایی منفی به حضور آنها در ایران شده است.
رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
الف) مقدمه
موضوع حضور مهاجران افغانی/افغانستانی(۱) در ایران و پیامدهای این موضوع، از ابعاد متعدد و در راستای اهداف مختلفی میتواند مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد. اما آنچه مد نظر یادداشت حاضر میباشد، پرداختن به نمودهای عینی و به اصطلاح کف خیابانی سوژه، آنهم در راستای تحلیل چرایی و چگونگی شکلگیری نگرش منفی جامعه ایرانی از مهاجران در روزگار امروز است.
پیش از ادامه باید اذعان داشت، عبارت “مهاجران تازه آمده به ایران” در عنوان و متن این یادداشت، اتباعی از کشور افغانستان را شامل میشود که در موج مهاجرتی دو سال اخیر و پس از سقوط نظام جمهوریت، عمدتا به صورت قاچاقی و غیرقانونی از افغانستان به ایران آمدهاند.
اگرچه بسیاری از نویسندگان، چهرههای فرهنگی-علمی و یا به عبارتی بخش نخبگانی جامعه افغانستان، پس از سقوط کابل در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱م (۲۴ مرداد ۱۴۰۰) به شکل قانونی و با ویزا به ایران آمدند؛ اما واقع قضیه بر این است که آمدن و ماندن بخش قابل توجهی از این گروه به ایران نیز حالت موقتی داشته و دارد.
بسیاری از نخبگان جامعه افغانستان که پس از سقوط کابل به ایران آمدند، گزینههای پذیرش پناهندگی از سایر کشورهای اروپایی-غربی را داشتهاند که ترجیح میدادند تا نهاییشدن وضعیت پذیرش و مهاجرتشان به کشورهای غربی، با توجه به شرایط افغانستان در ایران بمانند و از ایران به سمت سایر کشورها بروند.
توضیح فوق که در بخش بعدی یادداشت بیشتر به کارمان میآید از این روی مهم است که در موج مهاجرتی اخیر اتباع افغانستان به ایران، همچون موجهای مهاجرتی پیشین (۲) طیف غالب مهاجران را مردمانی عادی-معمولی، آن هم از طبقه اقتصادی متوسط و ضعیف جامعه افغانستان تشکیل میدهد.
از همین روی شاهدیم که در موج مهاجرتی دو سال گذشته، همچون موجهای پیشین، مهاجران تازه آمده به ایران در محلهها و مکانهای مشخصی در حاشیهها و حومههای شهرها و شهرستانهای مهاجرنشینِ سکنی گزیدهاند، که بازگوکننده وضعیت اقتصادی-اجتماعی آنهاست.
نکته دیگر تفکیک “مهاجران تازه آمده به ایران” -که در بندهای قبلی شرح دادیم منظورمان از آنها کیستند- با مهاجرانی است که سابقه حضور و زندگیشان در ایران، به موجهای پیشین مهاجرتی باز میگردد که میتوان از آنها به “مهاجران قدیمیتر” یاد نمود.
در حال حاضر ما با نسل دوم و سوم و در بسیاری از موارد با نسل چهارمی از فرزندان مهاجران قدیمیترِ افغانی/افغانستانی در ایران رو به رو هستیم که بسیارشان متولد ایران هستند و در فضا و بستر جامعه و فرهنگ ایران، رشد و تربیت یافتهاند که در افغانستان به آنها به “ایرانیگک” گفته میشود. در نوشتار متعددی از این قلم، تجربه زیسته این دسته از مهاجران تحت عنوان “برزخ هویتی” مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
یکی از پیامدهای موج مهاجرتی دو سال گذشته اتباع افغانستان یا به تعبیر این یادداشت “مهاجران تازه آمده” به استانها و شهرستانهای مختلف ایران، واکنشهای جامعه ایرانی به مجموعه رفتارهای اجتماعی آنهاست که سبب شکلگیری نگرشهایی منفی به حضور آنها در ایران شده است.
پذیرفتنی است که بگوییم بخشی از واکنشهای جامعه ایرانی میتواند ناشی از تاثیر جو رسانهای افغانهراسی و مهاجرستیزانه است؛ اما بسیاری از واقعیتهای جاری جامعه، حاکی از آن است که در اثر موج مهاجرتی دو سال گذشته و ورود مهاجران تازه آمده، موجی از بدبینی و هراس در میان ایرانیان نسبت به کلیت حضور مهاجران افغانی/افغانستانی به وجود آمده است که در ادامه این نوشتار سعی بر تحلیل چرایی آن داریم.
در ادامه این یادداشت با تحلیل و بررسی مفهوم “افغانیِگریس” میخواهیم با یک تیر دو نشان را زده باشیم. نخست اینکه به زعم نویسنده، این مفهوم میتواند چرایی واکنشهای منفی جامعه ایرانی از حضور مهاجران تازه آمده به ایران را برایمان تحلیل نماید. آن هم با توجه به اصطلاحی که نگرش مهاجران قدیمیتر را درباره مهاجران تازه آمده نشان میدهد.
دیگر آنکه از نظر راقم این سطور، ضمن تحلیل مفهوم “افغانیِگریس” است که میتوان به راههای برون رفت از چالشهای فرهنگی-اجتماعی به وجود آمده در تعامل میان جامعه ایرانی و جامعه مهاجر رسید.
ب) افغانیهایِ گریس
“افغانیِگریس” اصطلاح و تعبیری نسبتا متداول در میان مهاجرانی با سابقه زندگی طولانی یا به تعبیر این یادداشت مهاجران قدیمیتر در ایران است. این ترکیب وصفی، عنوان و برچسبی با بار معنایی-مفهومی منفی و توهینآمیز است که مهاجران افغانی/افغانستانی قدیمیتر برای تفکیک خودشان از مهاجران تازه آمده، در گفتگوهای روزمرهشان استفاده میکنند.
برای مثال در محلههایی از ورامین، کرج، مشهد، اصفهان و غیره که از اولین موج مهاجرتی، محل سکونت مهاجران افغانی/افغانستانی قرار گرفتهاند با آمدن مهاجری که تازه از افغانستان به آن محله آمده باشد -چه به صورت قانونی و چه به شکل قاچاقی-مهاجرانِ قدیمیتر، مهاجر تازه آمده را با برچسبِ “گریس” و “افغانیِگریس”، از خودشان تمایز میدهند.
واکنش مهاجران قدیمیتر نسبت به مهاجران تازه آمده با توجه به مفهوم “افغانیِگریس” و “گریس” را میتوان در این جملات مشاهده نمود: “لباس و ریخت و قیافهاش داد میزنه که گریسه”، “رفتار و حرکاتش میخوره که یه افغانیِگریس باشه”، “چقد طرف گریسه، فکر میکنه هنوز تو افغانستانه”، “فقط یه افغانیِگریس میتونه بیاد ده-پونزده تا نون بربری ببره”، “مثل گریسا راه میره”، “هموطنای گریسمون چقد هم پُررو و چشمسفیدن”، “مثل گریسا نگاه میکنه”، “حرفزدنش مثل گریساست” و…
تنها معیار به کار بست این ترکیب وصفی درباره مهاجران تازه آمده به ایران از سوی مهاجران قدیمیتر، میزان انطباقپذیری و جامعهپذیری آنها در عُرف و جامعه است. شایان توجه است که این تعبیر ممکن است درباره مهاجرانی که سی-چهل سال در ایران زندگی کرده باشند و اما خودشان را با تغییراتی که در سبک زندگی در ایران روی داده است وفق نداده باشند نیز از سوی نسل دوم و سوم مهاجران گفته شود.
همچنین ممکن است مهاجری که دو سال پیش به ایران آمده و خودش را از لحاظ سبک زندگی و هنجارهای اجتماعی با جامعه ایران وفق داده است، نسبت به مهاجری که تازه یک ماه از افغانستان به ایران آمده و هنوز فرایند جامعهپدیری و سازگاری با محیط و جامعه برایش روی نداده است نیز گفته شود.
همانطور که اشاره شد “افغانی گریس” اصطلاح ابداعی از سوی مهاجران افغانی/افغانستانی قدیمیتر میباشد که چند صباحی بیشتر در ایران زیستهاند و در افغانستان به آنها “ایرانیگک” میگویند و حال میخواهند با تعبیر “افغانی گریس” به وصف و مصاف افغانهایی بروند که تازه به ایران آمدهاند و هنوز در جامعه ایرانی، هضم و جذب نشدهاند.
افغانهایی که تازه به ایران میآیند، از آنجایی که از لحاظ پوشش، گفتار، رفتار و به تعبیری از لحاظ “سبکزندگی”، هنوز در جامعه ایرانی منطبق و بهروزرسانی نشدهاند، هم به راحتی قابل شناسایی و تشخیص هستند و هم به نحوی زیر ذرهبین مهاجران و ایرانیان میباشند.
برای درک بهتر موضوع کافی است سری به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بزنیم. کلیپهایی که حاکی از حضور دستهجمعی مهاجران در فضاهای عمومی شهری، همچون پارک و مترو است. در این کلیپها که به سرعت در شبکههای اجتماعی دیده و به اصطلاح وایرال میشود، انسانهایی را میبینیم که تمام حضورشان گواهی بر هنجارشکنی فرهنگی-اجتماعی است.
رفتارهایی از آنها مشاهده میشود که خلاف عرف و فرهنگ معیار در ایران محسوب میشود. با یک مثال که برآمده از مشاهدات میدانی است، میتوان این هنجارشکنی اجتماعی-فرهنگی را توصیف نمود.
این روزها ممکن است سوار واگنهای میانی متروی تهران باشید و از واگنهای انتهایی صدای بلندبلند تلفنی صحبت کردن یک مهاجر تازه به ایران آمده، به گوشتان برسد و تمام آرامش و فکرتان را برای مدتی به خود مشغول کند.
امکان دارد در ایستگاه مترو تجریش پیاده شوید و بعد از آنکه از دهها متر اززیرزمین بر روی زمین آمدید، با عبور و مرور انبوهی از مهاجران افغانی/افغانستانی تازه آمده به ایران که با لباس محلی و تیپ و چهرههایی که با مابقی جامعه همخوانی ندارد، ممکن است لحظهای به خود بگویید: اینجا تهران نیست.
پیشنهاد میشود فیلم رقص و پایکوبی افغانهایی که با لباس محلی، ایام نوروز در میدان آزادی تهران، رقص وطنی به راه انداخته بودند، در شبکههای اجتماعی با دقت تماشا کنید. یا کلیپهایی که حاکی از حضور انبوه مهاجران تازه به ایران آمده در اطراف دریاچه خلیجفارس میباشد.
واکنش ایرانیان که تا حدود بسیار زیادی حول محور “معضل امنیتی-اجتماعی” خلاصه شود. اما مهاجرانی که در ایران زندگی کردهاند [به خصوص نسل دوم و سوم مهاجران] که بار هویتی واژه “ایرانیگک” را برایشان مناسبتر میدانم، واکنششان نسبت به این رفتار وطندارانشان میتواند این باشد که؛ «افغانیای گریس»، «افغانی جماعت یعنی گریس»…
یک مهاجر افغانی/افغانستانی تازه آمده به ایران که در یک بستر اجتماعی-فرهنگی دیگری رشد و تربیت داشته است با آمدن و زندگی در ایران، بسیاری از آداب رفتاری و اجتماعی در ایران برایش، ناملموس و ناآشناست. همانطور سبک زندگی-رفتاری او در نزد جامعه ایرانی، به نحوی دیگری و بیگانه تلقی میشود.
او که شاید تا پیش از آمدن به ایران، چنین گمان میکرده است زندگی در ایران بیشترین پیوند فرهنگی در راستای سبکزندگی قبلیاش در افغانستان را دارد که میتواند همان را در ایران ادامه دهد، حال با برخوردهای جامعه -به خصوص وطنداران مهاجرش که سالیان بیشتری در ایران زندگی کردهاند- متوجه میشود که چنین نیست.
با توجه به تحلیلی که از مفهومِ محوری یادداشت حاضر گذشت، نویسنده این یادداشت که خود از زمره مهاجران قدیمیتر در ایران محسوب میشود، میپذیرد که موضوع مهاجران تازه آمده، میتواند برای جامعه و فرهنگ ایران، نگرشهای منفی پدید آورد. اما آنچه که در این باره اهمیت دارد، پردازش عمیق و دقیق از موضوع است و نه برخورد واکنشی و سطحی.
رصد بسیاری از واکنشهای افکار عمومی نشان میدهد که حضور مهاجران تازه آمده با لفاظیهای رنگ و لعابداری حمل بر سیاستهای پشتپرده جمهوری اسلامی برای مقابله با طیف ایرانیان ناراضی از حکومت قلمداد میشود. در برخی از واکنشها چنین اذعان میشود که حکومت قصد شناسنامهدادن به مهاجران را برای بهرهبرداریهای سیاسی دارد.
در این یادداشت قرار نیست به تحلیل و بررسی این گمانزنیهای موهوم که ریشه در فرضیات توهمتوطئه مردمان شرقی دارد بپردازم، چرا که با قدری تامل واهیبودن و مضحکبودن آنها محرض است.
با گذشت بیش از چهل سال از دخیل بودن موضوع مهاجران افغانی/افغانستانی در بستر فرهنگ، جامعه و سیاست ایران، ما تازه به موضوع “سازماندهی مهاجران” رسیدهایم که چه کنیم یک مهاجر برای داشتن یک سیمکارت تلفن همراه، چالش نداشته باشد یا چه چالشهای مخصوصی داشته باشد. در موضوع اِعطای تابعیت و شناسنامه به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی -موسوم به “مادر ایرانیها” که در مجلس پیشین شورای اسلامی تصویب شده بود در مجلس انقلابی فعلی، آن قانون لغو شد. همچنین با نوع فهم و قرائتی که از “هویت ایرانی” در جامعه ایران امروز وجود دارد، مشخص است که انگاره و توهم شناسنامهدادن به مهاجران، چقدر پوچ و واهی است. اما آنچه که برای نویسنده این یادداشت، حائز اهمیت است، تاثیری است که این گمانهزنیها و کلیشهها میتواند برای روابط جامعه ایرانی و مهاجران داشته باشد و فضای جامعه ایرانی را به سمت مهاجرهراسی سوی دهد.
به عنوان خاتمه و جمعبندی این بخش یادداشت، میتوان گفت مفهومِ “افغانیِ گریس” حد وسط یا برزخ هویتی میان “ایرانیگک” و “شنبه/چهارشنبه” است که یک مهاجر، حس دوگانه افتخار و انزجار هویتی را باهم تجربه میکند؛ حس خودبرترطلبی ایرانیگک نسبت به “افغانی گریس” و زنده شدن حس مجدد خودتحقیری شنبه/چهارشنبه(به مثابهی افغانیبودن) برای همان ایرانیگک.
ج) با افغانیهای گریس چه باید کرد؟
تجربه زیسته بیش از چهار دهه مهاجران افغانی/افغانستانی در ایران حاکی از آن است که مهاجران، نه تنها مقاومتی برای هضمشدن در فرایند انطباق و جامعهپذیری در فرهنگ و جامعه ایرانی را ندارند، بلکه با حفظ بسیاری از سنتها، آداب ، رسوم و نمادهای فرهنگ جامعه افغانستان در بستر مهاجرت، توانستهاند با جامعه و فرهنگ ایران نیز ارتباط و ديالوگ مسالمتآميزی برقرار نمایند.
به نحوی که میتوان ادعا نمود در استانهایی که مهاجران حضور داشتهاند، بهترین حس صمیمت و تعامل میان مهاجران و جامعه ایرانی شکل گرفته است و کمتر ایرانی میتوان یافت که حداقل یک دوست مهاجر افغانی/افغانستانی نداشته باشد و یا از تعامل با مهاجران -در بسترهای مختلف همسایگی، همکلاسی، همکاری و غیره- خاطرات خوب و خوشی برایش شکل نگرفته باشد.
آنچه که موضوع مهاجران را در فضای امروز جامعه و سیاست ایران به صورت مسالهای جدی مطرح نموده است، سرازير شدن میلیونی مهاجران در دو سال گذشته است که علت آن به تحولات داخل افغانستان باز میگردد.
درباره موج مهاجرتی اخیر نیز نظرِ شرطی خلاف واقع نویسنده بر این است که اگر تعداد مهاجرانی که در دو سال اخیر از افغانستان به ایران آمدهاند اگر به مرور زمان اتفاق افتاده بود، و مهاجران تازه آمده با توجه به تحلیل مفهوم “افغانیِگریس”، به مرور در فرهنگ و جامعه ایرانی هضم میشدند، این موضوع تبدیل به یک جریان حاد در بستر افکار عمومی جامعه ایرانی نمیشد. در این ادعا، شرایط و مسائل داخلی ایران و جامعه ایرانی در سالهای اخیر، فاکتور گرفته شده است.
برای تایید ادعای فوق کافی است به آمار و میزان آمدنها و رفتنهای مهاجران از افغانستان به ایران در دوره بیست ساله نظام سیاسی پیشین افغانستان نگاهی بیندازیم. همانطور که میدانیم حتی در طول سالهای ۲۰۰۱_۲۰۲۱م که افغانستان از نظام و ثبات -ولو حداقلی- برخوردار بوده است، باز موضوع مهاجرت و قاچاق افغانها به ایران به صفر نرسید، بلکه در سالهای پایانی دهه ۲۰۱۰م شدت نیز یافت.
با این حال، آنچه که برای نویسنده این یادداشت حائز اهمیت میباشد، از یک سو توسعه و تقویت روابط و تعاملات مهاجران و جامعه ایرانی است و از سوی دیگر آسیبشناسی این روابط. از همینروی با توجه به اینکه حضور تعداد فراوانی از مهاجران تازه آمده میتواند از لحاظ اجتماعی-فرهنگی در تعامل مهاجران و ایرانیان، چالش ایجاد نماید، مفهوم “افغانیِگریس” در این نوشتار مورد واکاویی و بازخوانی قرار گرفت.
راهکار پیشنهادی نویسنده برای رفع چالشهای به وجود آمده بر سر این موضوع نیز بیشتر متوجه مهاجران افغانی/افغانستانی قدیمیتر در ایران است. مسلم است که هر مهاجر تازه آمده، آشنا و فامیل و خویشاوندی در ایران دارد. وظیفه آنهاست که مهاجران تازه آمده را در موارد نحوه حضورشان در جامعه و فرهنگ ایرانی، آشنا نمایند.
در این راستا نخبگان جامعه مهاجر، به خصوص افراد تاثیرگذار، نقش کلیدیتری دارند. همچنین شبکههای درون گروهی میان مهاجران همچون هیأت مذهبی، گروههای دوستی-صنفی مهاجران نیز میتوانند در این زمینه اقدامات مفیدی داشته باشند.
به مهاجران قدیمیتر در ایران توصیه میشود برای کاهش نگرشهای مهاجرستیزانه در میان ایرانیان، آنها خود وارد عرصه شده و از یک سو مسیر ارتباط و ديالوگ با جامعه ایرانی را بر سر این موضوع با تبیین درست استمرار فعالانه بخشند و از سوی دیگر با آگاهیبخشی و آموزش رفتار صحیح به وطنداران تازه آمدهشان، بدیهات حضور در فرهنگ و جامعه ایران را نشان دهند که به صورت کلی در فضاهای عمومی جامعه چگونه حضور یابند تا منجر به شکلگیری انگاره ذهنی معارض در جامعه نشود.
پینوشت:
۱_ آنچه که جداسازیهویتی مهاجران را به وجود میآورد، بار معنایی-هویتی “افغانی”بودن است که از سوی جامعه ایرانی به حالت توهین و تحقیر ابراز شده است که نشانگر نگاه فرادست-فرودست ایرانیان به مهاجران است. به نحوی که میتوان واژه و مفهومِ “افغانی” را که در افغانستان “واحد شمارش پول رسمی” آن کشور است در ایران به عنوان “واحد شمارش توهین و تحقیر” قلمداد نمود.
سالهاست که مهاجران، به ویژه نخبگان علمی-فرهنگی آنها میکوشند برای گریز از این وضعیت با انواع و اقسام دلایل ادبی-زبانشناختی به جامعه ایرانی اثبات کنند و بقبولانند که عنوان صحیح “افغانستانی” است نه “افغانی”. در صورتی که به نظر نویسنده یادداشت حاضر چنین میرسد که این خود مصداقی از “تغییردادن صورتمساله” است تا حل آن.
نویسنده که خود یک مهاجر افغانی در ایران است، آنچه که از سالها دیدهها و شنیدههایش بر میآید، حاکی از آن است آنچه که در میان جامعه مهاجر ودر گفتگوهای میان خودشان، حتی قشر تحصیلکرده رایج میباشد عنوان “افغانی” است. تنها هنگام مواجهه با جامعه ایرانی است که این “افغانیبودن” به “افعانستانیشدن” تبدیل میشود آن هم برای فرار از داغننگ “افغانیبودن”. ریشهی این موضوع نیز به بحران کلی و کلان “هویت” و “هویت ملی” در خود افغانستان باز میگردد که هنوز این معما که آنها کِه هستند، حل نشده است.
توضیح مفصل این موضوع را در دو یادداشتِ “من یک افغانی هستم نه یک افغانستانی” و “معمای ما کیستیم؟” میتوانید دنبال نمایید.
۲_اولین موج با اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیرشوروی در سال ۱۳۵۸ش شروع شد که ده سال به طول انجامید. دومین موج در اثر جنگهای مجاهدین در سالهای آغازین دهه هفتاد خورشیدی روی داد و پس از آن با روی کار آمدن طالبان (۱۹۹۶_۲۰۰۱م) سومین موج انبوه مهاجران در نیمه دوم دهه هفتاد خورشیدی اتفاق افتاد. برخی از صاحبنظران حوزه مهاجران افغانی/افغانستانی در ایران، مهاجرتهایی که اثنای سالهای ۲۰۰۶-۲۰۱۴م از افغانستان به ایران روی داده را نیز به عنوان یک موج مهاجرتی در نظر میگیرند. اما از نظر نویسنده این یادداشت، نمیتوان بدان “موج مهاجرتی انبوه” اطلاق نمود. اما سرازیرشدن میلیونی دو سال گذشته را میتوان با اطمینان بیشتری به عنوان “چهارمین موج مهاجرتی” قلمداد نمود که با سه موج یاد شده، مشابهات قابل توجهی دارد.
افغانی باید اخراج شود.