غفران بدخشانی در نشست آسیبشناسی تعاملات جوامع فارسی زبان
روایتی از حضور غفران بدخشانی در کافه خانه کابل و نشست آسیبشناسی تعاملات جوامع فارسیزبان
سومین نشست فرهنگی دیاران گپ «آسیبشناسی تعاملات جوامع فارسی زبان»
کافه خانهی کابل. ساعت ۱۷:۲۰. میزها دور تا دور کافه چیده و در وسط هم دو میز عمود بر هم چیده شدهاند و صندلیهای پشتشان منتظر مجری و سخنرانهای برنامهاند. همه منتظر غفران بدخشانی هستند و بالاخره با کمی تأخیر میرسد. با همهی افراد توی کافه سلام وعلیک میکند و بدون فوت وقت برنامه شروع میشود. مجری برنامه را با این جملات آغاز میکند:
– غفران بدخشانی، متولد افغانستان است که در ۱۲-۱۳ سالگی به هلند مهاجرت میکند و در این کشور در رشتههای فلسفه و علوم سیاسی تحصیل میکند. افزون بر تحصیلات تا مقطع دکترا، غفران بدخشانی چهرهای ادبی نیز هست و شعرخوانی او نزد هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی به تواتر در شبکههای اجتماعی بازتاب داشته است. امروز با موضوع آسیبشناسی تعاملات جوامع فارسیزبان در خدمت آقای بدخشانی هستیم.
مسئلهی زبان و اتحادهای منطقهای
غفران بدخشانی ابتدا با صدایی آرام شروع به صحبت میکند. از گوشه و کنار کافه میگویند که بلندتر بلندتر و البته چند نفر هم از صندلیهای دورتر خودشان را به صندلیهای ردیف اول میرسانند. آقای بدخشانی میگوید:
– با تشکر از معرفی شما که نسبتا کامل بود و دیگر من لزومی نمیبینم که آن را بخواهم کاملتر کنم. مسئلهای که امروز ما با آن روبهرو هستیم این است که آنچنان که باید و شاید بین کشورهای فارسی زبان جابهجایی وجود ندارد و اساسا ما علیرغم زبان مشترک در چند کشور ایران و افغانستان و تاجیکستان هنوز به اتحاد راستین فرهنگی و زبانی نرسیدهام. اما سوال این است که آیا همهی اتحادهای جهان بر اساس زبان مشترک بنا شدهاند؟ آیا زبان محور اصلی اتحاد کشورهای یک ناحیهی جغرافیایی است؟
شما به اتحادیهی اروپا که نگاه میکنید میبینید علیرغم قدمتی تقریبا طولانی هنوز زبان مسئلهی لاینحل است و تمام اعضای پارلمان اروپا باید به دو زبان انگلیسی و فرانسه همزمان تسلط داشته باشند. چرا که بعضی جلسات پارلمان اروپا به فرانسوی برگزار میشود. گارد گرفتن نسبت به سایر زبانها را هم در سایر کشورهای این منطقه میبینیم.
اتحادیهای بدون زبان مشترک
به عنوان مثال شما در آلمان هنوز هم نمیتوانید در سینماها فیلم انگلیسی با زیرنویس آلمانی ببینید. همهی فیلمهای انگلیسی و خارجی در این کشور به زبان آلمانی دوبله و سپس اکران میشوند. یا در متون فلسفی آلمانها به سبب جایگاه رفیعی که دارند در برابر سایر زبانها خم نمیشوند و هر کس میخواهد فلسفه بخواند باید آلمانی یاد بگیرد یا اصطلاحات خاص آلمانی را بفهمد. یا اصلا در سطح کشوری هم که میروید نگاه میکنید بلژیک را میبینید که دو زبان هلندی و فرانسوی در آن جاری هستند و این کشور حدود ۵۵۰ روز به خاطر اختلافات این دو گروه ناهمزبان دولت نداشت که رکورددار کشور بدون دولت است. کشورهای اتحادیهی اروپا زبان مشترک ندارند. اما این اتحادیه شکل گرفته و دارد کار میکند. در حقیقت پیوستگی اقتصادی بین کشورهای اروپا است که باعث شکلگیری این اتحاد است.
پیوستگی اقتصادی مقدم بر اشتراکات زبانی و فرهنگی
کشورهای اروپایی دههها در حال جنگ و خونریزی بودند. آخرین این خونریزیهای بین کشورهای اتحادیهی اروپا هم جنگ جهانی دوم بود. بعد از این جنگ تدابیر زیادی برای عدم تکرار آن اندیشیده و پیشنهاد شد. یک راه حل خلع سلاح کامل آلمان بود. اما بعد گفتند که این تمام راه حل نیست و ممکن است فرانسه حمله کند و دوباره جنگی شکل بگیرد. ژان مونه بنیانگذار اتحادیهی اروپا جوانی بیست و چند ساله بود و نقشی بزرگ در صلح فرانسه و آلمان داشت. پیشنهاد او این بود که باید بین آلمان و فرانسه پیوستگی اقتصادی به وجود بیاید تا دیگر جنگ جهانی دوم تکرار نشود.
نظر او این بود که بین تمام کشورهای اروپا باید پیوستگی اقتصادی به وجود بیاید تا نفع کشورها در اتحاد تأمین شود. بدین ترتیب اولین گام تأسیس اتحادیهی اروپا قرارداد زغالسنگ بین آلمان و فرانسه بود که به تبع خودش راهآهن بین دو کشور را شکل داد و به تدریج از راه پیوستگی اقتصادی فرهنگ مشترک شکل گرفت و جابه جاییهای انسانی گسترش پیدا کرد. بدین گونه که امروز یک هلندی عرض ۲ ساعت بهالمان میرود و یک آلمانی برای تفریح به بلژیک میرود.
البته اتحادیهی اروپا هنوز درگیر مشکلاتی است. زبان برای این اتحادیه مسئله است. هنوز بحث رئیسجمهور مشترک برای اروپا عملیاتی نشده است. هنوز هلندیزبانها و فرانسویزبانها در بلژیک همدیگر را تحویل نمیگیرند. اما پیوستگیهای اقتصادی باعث بدهبستانهای فراوانی در کشورهای اتحادیهی اروپا شده است.
کشور شدن ناقص کشورهای فارسیزبان
اما چرا در حوزهی مردمان فارسیزبان شاهد اتحاد نیستیم؟ نکتهای که در مورد ایران و افغانستان و تاجیکستان وجود دارد این است که این کشورها ناگهان کشور شدهاند. دورهی گذار را طی نکردهاند. از جوامعی فئودالی و قبیلهای به ناگاه و توسط قدرتهای خارجی تبدیل به کشورهایی جداگانه شدند. در ایران برای اینکه دولت-ملت شکل بگیرد شاهد بازنویسی تاریخ بودیم و در افغانستان هم شاهد پشتونیزه کردن کل افغانستان و تاریخ آن جغرافیا. در ایران مکان کوه البرز در شاهنامه شمال تهران شد در حالیکه در شاهنامه این گونه نیست و نشانهها این را بیان نمیکنند. به گونهای در ایران تاریخ مختص جغرافیای فعلی بازنویسی شد که سعید نفیسی با آن همه دانش از وجود زبان فارسی در کابل تعجب میکند. یا در مورد حملهی محمود افغان که مسئلهای داخل مرزهای امپراتوری صفوی بوده به ناگاه افغانها نیروی خارجی شدهاند و به ایران تاختهاند.
از آن سو هم پشتونیزه شدن افغانستان به گونهی عجیبی ادامه یافته است. زبان پشتو بدون اینکه روی سرمایههای خودش مانور بدهد دست به یورش به زبان فارسی زد. پشتونها به زور گفتند که نگویید دانشگاه و بگویید پوهنتون. در حالیکه اگر روی لندیهای خودشان سرمایهگذاری میکردند و غنای زبان خودشان را افزایش میدادند بهتر میبود. تآکید بر ملیگرایی عامل جدا شدن ایران و افغانستان بوده است و شکل نگرفتن اتحاد و همدلی.
برای بازیابی هویت مشترک چه کنیم؟
مسئلهی مهم در طی دهههای اخیر این بوده که در تمام این سالها حکومتها تلاش کردهاند که هویت مشترک ایران و افغانستان را نفی کنند. چون اگر این را نفی نمیکردند وجود مرز بین ایران و افغانستان بیمعنا میشد.
در حقیقت در سال ۲۰۱۷ وقتی انجمن مطالعات استراتژیک افغانستان در دانشگاه علامه طباطبایی تشکیل شد اولین بار بود که گفتوگویی رسمی پیرامون هویت مشترک ایران و افغانستان شکل میگرفت.
مسئله چیست؟ مسئله این است که ما اهالی فارسی زبان نیازی به تراشیدن ارزشهای مشترک نداریم. سه گوش فارسی جهان نیازی به جستوجوی هویت مشترک ندارد. یکی هستیم. اما این یکی بودن همواره نفی شده و برای اینکه این هویت مشترک را دوباره به دست بیاوریم در دو سطح میتوانیم کار کنیم:
۱. سطح تصمیمهای فردی: همهی ما گلویی برای فریاد زدن هویت مشترک ایران و افغانستان و تاجیکستان باشیم. برای آگاه شدن مردمانمان و اطرافیانمان صدا در گلو بیندازیم.
۲. سطح تصمیمهای سازمانی: اینکه تشکلهایی به وجود بیاید که هویت مشترک و زبان مشترک و اشتراکات فرهنگی را یادآوری کند. ۱۰ سال پیش از همدلی ایرانیان و افغانستانی خبری نبود. در واقع مردمان ما از هم کاملا بیخبر بودند. اما این سالها به لطف فضای مجازی همدلیها و شناختها بیشتر شده. نشستهای اینچنینی دارد سازماندهی میشود و همهی اینها کمک میکند به یادآوری هویت مشترک ما.
غفران بدخشانی: با افغانستان چه کنیم؟
در ادامهی برنامه مجری در مورد کشور افغانستان پرسید. اینکه مشترک عدم اتحاد در سطح کشوری به نام افغانستان نیز وجود دارد و این کشور علیرغم زبان و فرهنگ و پرچم مشترک باز هم به اتحاد نرسیده. غفران بدخشانی در ادامهی برنامه تاریخ شکلگیری کشور افغانستان و غلبهی پشتونها بر این کشور را با جزئیات بیان کرد و در آخر گفت من بعد از مطالعات فراوان به این نتیجه رسیدهام که برای افغانستان دو راه حل بیشتر وجود ندارد و وضعیت فعلی که در آن پشتونها بر کل اقوام افغانستان مسلط باشند به جایی نخواهد رسید:
۱. یا اینکه افغانستان تبدیل به یک فدرالیزم شود و به عنوان مثال نواحی تاجیکنشین و نواحی ازبک نشین و نواحی هزارهنشین و پشتوننشین تبدیل به ایالتهای فدرالی جداگانه با قوانین خاص خودشان تبدیل شوند و زیر پرچم کشور جمهوری فدرالی خراسان باشند.
۲. تجربهی یوگسلاوی سابق در افغانستان تکرار شود و برای جلوگیری از خونریزی بیشتر هر یک از نواحی افغانستان تبدیل به کشورهای جداگانهای شوند و برای خودشان پرچمی داشته باشند و راهی برای رشد و ترقی.
در ادامهی نشست راهکارهای غفران بدخشانی مورد نقد و بررسی حاضران قرار گرفت و بحث تا پاسی از شب ادامه یافت.
در انتهای نشست غفران بدخشانی مهمانان را با شعری سرودهی خودش بدرقه کرد: