تحولات اجتماعی ـ جمعیتی مهاجران افغانستانی در ایران

جلسه سوم گروه مطالعات اجتماعی افغانستان موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران
موضوع: تحولات اجتماعی ـ جمعیتی مهاجران افغانستانی در ایران
تاریخ: 8 اردیبهشت 1400
سخنران: دکتر رسول صادقی؛ عضو هیات علمی دانشگاه تهران
همه دوستان استحضار دارید ما در چند دهه اخیر شاهد جریانات گسترده مهاجرتهای بینالمللی هستیم و الان این مسئله اهمیت قابل توجهی پیدا کرده است بهگونهای که بسیاری از محققان از جمله کاستلز و میلر عصر جدید را عصر مهاجرت مینامند، یعنی عصری که ما شاهد بحث تسریع و شتاب در جریانهای مهاجرتی هستیم. تمایز در مهاجرتها اتفاق افتاده و حتی زنانه شدن مهاجرت نیز مطرح میشود بهطوری که در بعضی از کشورها مهاجرتهای بینالملی در زنان بیشتر است. بحث جهانی شدن و ابعاد و اثراتی که میتواند روی روند تحولات مهاجرتی داشته باشد نیز در این چارچوب قابل طرح است.
یکی از مهمترین جریانات مهاجرتی هرچند بیشتر درقالب جریان پناهندگی مطرح شده بحث مهاجرت از افغانستان است که همانطور که روی این نقشه نیز مشخص هست افغانستان یکی از مهمترین کشورهای پناهندهفرست در جهان هست که عمدتا به کشورهای همسایه مثل پاکستان و ایران اتفاق افتاده است. هرچند برآورد میشود در بیشتر از ۷۰ کشور جهان مهاجرین افغانستانی حضور دارند و یکی از بزرگترین دایاسپوروها در جهان محسوب می شوند.
در این آمار که براساس سازمان ملل است میبینیم در دهه ۱۹۹۰ تقریبا بعد از روسها، افغانستان بیشترین مهاجرین بینالمللی را داشته و چیزی حدود ۷ میلیون بوده است. در ۲۰۱۳ این آمار به ۵ میلیون نفر کاهش پیدا کرده ولی با این حال بازهم جزو کشورهایی که است که در بالای لیست مهاجرفرستی قرار دارند.
مهاجرت در افغانستان یک سابقه دیرینه دارد و نکتهای که مهم هست در چند دهه اخیر ما شاهد افزایش این جریانات مهاجرتی در مقیاسهای بزرگ و به شکلهای جمعی هستیم و حتی بحثی بهعنوان مهاجرت اجباری اتفاق افتاده است.
یکی از بزرگترین جابهجاییهای دوران مدرن هست همانطور که اشاره و در آمارها هم ملاحظه شد بیش از ۷ میلیون از جمعیت افغانستان کشورشان را ترک کردند که این معادل یک سوم جمعیت افغانستان بوده و در حال حاضر در حدود ۷۲ کشور جهان زندگی میکنند. یک پیمایشی که در افغانستان انجام شده بود نشان میدهد در این کشور از هر ۴ نفر ۳ نفر تجربه مهاجرتی دارند یا به شکل داخلی و یا بینالمللی. و این بحثی را نشان میدهد تحت عنوان فرهنگ مهاجرت یعنی مهاجرت یک شکل گسترده در این کشور دارد.
همانطور که اشاره کردم حدود ۹۶ درصد این جریانات مهاجرتی از افغانستان به دو کشور ایران و پاکستان بوده است و همچنان هم شاهد این جریانات مهاجرتی هستیم بهطوری که عمدتا در سالهای اخیر دلیل بحثهای ناامنی، مشکلات اقتصادی و بیکاری اتفاق میافتد.
اگر ما پیشینه مهاجرتی افغانستانیها به ایران را مورد بررسی قرار دهیم به دو مقوله مهم برمیخوریم: یکی مسائل اقتصادی و دیگری مسائل امنیتی-سیاسی. اینجاست که ما میتوانیم جریان مهاجرتی را یک نوع استراتژی اقتصادی و یک نوع ضرورت سیاسی برای فرار از آن مسائل و مشکلاتی که مربوط به جنگ و بعدها ناامنی است، بدانیم.
ما قبل از انقلاب حدود ۶۰۰ هزار مهاجر افغانستانی در ایران داشتیم که عمدتا کارگران مهاجر و بخشی کارگران مهاجر فصلی بودند. بخشی هم برای زیارت وارد ایران شده و بهویژه در خراسان ساکن شده بودند. هرچند همه ما میدانیم ایران و افغانستان یک کشور بوده است ولی اینجا بعد از اینکه مرزهای سیاسی بین کشورها مطرح میشود را مدنظر داریم.
دوره سالهای ۵۸ تا ۶۸ به دلیل تجاوز شوروی به خاک افغانستان شاهد نخستیم جریان عظیم مهاجرتی هستیم.
در دوره ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۱ اولین بازگشت مهاجرین را داشتیم که بیشتر پناهندگان بودند و خروج شوروی باعث بازگشت آنها شد ولی برای سالهای ۷۱ تا ۸۰ جنگهای داخلی در افغانستان منجر شد دومین جریان مهاجرتی به ایران اتفاق بیفتد و سال ۸۰ به بعد از روی کار آمدن دولت آقای کرزای ما برنامه بازگشت مهاجرین را داشتیم. بخشی از این برنامه داوطلبانه بود و بخشی نیز اجباری اتفاق افتاد.
از سالهای ۸۳ به بعد مجددا شاهد ورود مهاجرین اقتصادی و تحصیلی بودیم منتها از سال ۹۴ یا ۹۵ به بعد جریان بازگشت به دلیل شرایط نامناسب اقتصادی در ایران ایجاد شد و بخشی نیز به شکل مهاجرت به کشورهای ثالث اتفاق افتاده است. موجی که در سال ۲۰۱۵ به سمت اروپا شکل گرفت بخشی از آنها مهاجرین افغانستانی بودند که در ایران زندگی میکردند.
اگر در سرشماریها نگاه کنیم نوسانات در تعداد داریم در دهه ۱۳۷۰ حدود ۳ میلیون مهاجر افغانستانی در ایران وجود داشت. لازم است اشاره کنم در همین دهه ما حدود یک میلیون مهاجر یا پناهنده از عراق داشتیم که تقریبا حدود ۴ میلیون نفر است. در این سال تعداد کل پناهندگان در جهان ۱۶ میلیون نفر بود و این نشان میدهد حدود یک چهارم پناهندگان در ایران ساکن بودند. از آن سال به بعد کمتر شده است ولی متوسط حدود ۱ و نیم میلیون کسانی را داریم که با مدرک در این زندگی میکنند و برآوردها درباره مهاجرین بدون مدرک نشان میدهد از ۵۰۰ هزار تا 1.5 میلیون نفر هستند. بستگی به این دارد که مهاجر غیرقانونی را بر اساس چه ملاکی تعریف کنیم.
در افغانستان هنوز تمایل به مهاجرت وجود دارد. بر اساس داده های پیمایش مردم افغانستان در سال 2017، 43 درصد مردمی که در آن پیمایش از آنها سوال شده بود 43 درصد به مهاجرت تمایل دارند و این تمایل در برخی ولایات بیشتر است.
یکی از مهمترین عواملی که این تمایل به مهاجرت را بیشتر کرده است بحث احساس ناامنی است. شما در این نمودار میبینید مهمترین دلیلی که برای مهاجرت از افغانستان مطرح شده احساس ناامنی و بعد از آن بیکاری بوده است و مهاجرتهای جدید را از افغانستان این دلایل شکل میدهند.
حتی بحثی در این پیمایش شده بود که دولت چه اقدامی انجام دهد تا شما از مهاجرت منصرف شوید غالبا به برقراری امنیت و بعد به ایجاد فرصتهای شغلی اشاره کردند.
با این حال نگاههای منفی که نسبت به شرایط فعلی و آینده افغانستان وجود دارد و طبق چیزی که اشاره کردم فرهنگ مهاجرتی که در افغانستان شکل گرفته است و شبکه مهاجرتی فراملی که در حدود 72 کشور جهان زندگی میکنند نقش زیادی در شکلگیری این موضوع دارد که مهاجرت به خارج همچنان در میانذهنیت افغانستانیها وجود دارد.
وقتی افراد تصمیم به مهاجرت میگیرند یا این تصمیم آنها عملی میشود یا اتفاق نمیافتد. وبرخی از این تمایلات توسط شبکههای قاچاق مهاجرت شکل میگیرد که مهاجرت غیرقانونی است. در فرهنگ و جامعه افغانستان، مهاجرت غیرقانونی نوعی استراتژی بقاء بوده و در فرایند تحقق آن قاچاقبر نه تنها مجرم نبوده، بلکه بهعنوان عامل نجاتدهنده، از تصویر اجتماعی مثبت و منزلت اجتماعی برخوردارند
موضوع بحث ما درمورد تغییرات اجتماعی مهاجران افغانستانی در ایران هستند می باشد. یکسری تحولاتی شکل گرفته که واقعیتهای جدیدی از مهاجرین را به ما نشان میدهد. خیلی از این افراد که در ایران زندگی میکنند اگر مهاجر را کسی بدانیم که در خارج از ایران به دنیا آمده است اصلا مهاجر محسوب نمیشوند و نسل دوم و سوم مهاجرین هستند. چیزی حدود ۶۰ تا ۶۵ درصد افرادی که بهعنوان مهاجرین خارجی در ایران زندگی میکنند محل تولدشان ایران است و این نشان میدهد نسل های دوم و سوم یک واقعیت اجتماعی هستند و این میتواند مسائل و فرصتهایی را برای مهاجرین و جامعه مبدا و میزبان ایجاد کند.
منابع داده ای و اطلاعاتی بررسی، سرشماریهای یک دهه اخیر و همچنین پیمایشهایی است که در شهرهای تهران، مشهد، قم و اصفهان در سالهای ۱۳۹۰ و ۹۴ انجام شده است.
اگر استانی بخواهیم نگاه کنیم عمده مهاجرین افغانستانی در استان تهران هستند و حدود یک سوم در این استان زندگی میکنند بهویژه در بخش شرقی آن. بعد از آن، خراسان رضوی و اصفهان، قم، کرمان و یزد استانهایی هستند که مهاجرین حضور بیشتری دارند. این نقشه به ما نشان میدهد بخش غرب و شمال غربی کشورمهاجرین افغانستانی کمتر حضور دارند و بیشتر در مرکز و یا شرق کشور ساکن هستند.
اگر به ساختار سنی آنها نگاه کنیم دو ساختار سنی وجود دارد یکی ساختار سنی کسانی است که خودشان مهاجرت کردهاند و دیگر نسل های دوم و سوم است که یک ساختار جداگانه را تشکیل میدهد و گروه متمایزی به لحاظ اجتماعی محسوب میشوند که نگرشها و ارزشها و حتی ایدئولوژی متفاوتی نسبت به نسل اول دارند.
این نمودار نشان میدهد یک نسل جدید و یک ساختار جدیدی در حال شکل گرفتن است و آنها کسانی هستند که در ایران مدرسه رفتهاند و بزرگ شدهاند.
ما برای اینکه تحولات اجتماعی و جمعیتی را نشان دهیم میتوانیم از زوایای مختلفی به این قضیه نگاه کنیم. یکی از این زوایا رویکرد ساختاری است. رویکرد دیگر نسلی است که در آن تفاوتهای بیننسلی ارزیابی میشود که این تغییرات خود نشانه تغییرات اجتماعی است. رویکرد بعدی که براساس آن تغییرات اجتماعی مهاجرین را میتوان بررسی کرد رویکرد نگرشی-رفتاری است که ببینیم به لحاظ نگرشی و رفتاری چه تغییراتی شکل گرفته است. مهمترین بخشی که در این حوزه میتواند مورد مورد توجه قرار بگیرد بحث هویت که است که مهاجرین نسل دوم و سوم از این لحاظ با چه تغییراتی مواجه بودهاند.
به لحاظ رویکرد ساختاری ما میتوانیم ابعاد مختلفی از زندگی اجتماعی مهاجرین را مورد بررسی قرار دهیم مثلا اینکه چقدر حق تابعیت و شهروندی دارند و در نسلهای مختلف این مسئله به چه شکلی است و دسترسی آنها به بهداشت و مراقبتهای بهداشتی، آموزش و اشتغال و بازار کار چگونه است .
درخصوص آموزش:
تعداد دانشآموزان اتباع خارجی در ایران را بررسی کنیم تقریبا از ۱۲۰ هزارتا دانشآموز در سال ۱۳۷۰ به بیش از ۵۰۰ هزارنفر در ۱۳۹۸ ورسیدیم. مادر این حوزه یک نقطه عطف داریم آن دستوری بود که مقام معظم رهبری دادند که طی آن هیچ کودکی حتی اگر بدون مدرک هم باشد نباید از تحصیل بازبماند و این خود باعث شد تعداد دانشآموزان در مدارس ایرانی یک روند افزایشی در سالهای اخیر داشته باشد. علاوه بر اینها، عمده دانشجویان خارجی در ایران از کشور افغانستان هستند.
یک نکته خیلی مهم این است که چند درصد از کودکان افغانستانی به تحصیل دسترسی دارند و پوشش تحصیلی آنها چگونه است. ما اگر فاصله سالهای ۷۵ تا ۹۵ نگاه کنیم متوجه میشویم کودکان زیر ۱۸ سال در سال ۷۵ فقط 49 درصد مشغول تحصیل بودند، ولی برای سال 1395 به حدود ۶۹ درصد میرسد.
این پوشش برای دوره ابتدایی بالا است و متوسطه اول نیز حدود ۷۶ درصد هستند. متوسطه دوم یعنی از ۱۵ تا ۱۷ سالگی به شدت کاهش پیدا کرده و به ۴۱ درصد رسیده است. تقریبا بخشی از ترک تحصیلی که اتفاق میافتد برای ورود زودهنگام به بازار کار است.
تقریبا حدود ده درصدی ایرانیهایی که ۱۷ ساله هستند در بازار کار فعالیت دارند ولی برای افغانستانیها چیزی حدود ۳۰ درصد است.
اتفاق دیگری که افتاده است درمورد افزایش میزان سواد مهاجرین است. مهاجرین وقتی وارد ایران شدند میزان باسوادی آنها کمتر از ده درصد بوده و الان به چیزی حدود ۶۴درصد رسیده. طی دو دهه اخیر هم که نگاه میکنیم از حدود ۵۲ درصد به ۶۵ درصد رسیده است. افزایش میزان باسوادی برای جوانان این بیشتر اتفاق افتاده است چیزی حدود ۷۶ درصد جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله افغانستانی در ایران باسواد هستند البته این برای پسران کمتر و حدود ۷۴درصد و برای دختران ۷۸ درصد است.
دسترسی به آموزش و سرعت پیشرفت آموزشی در بین دختران بیشتر است و بخشی از آن بهخاطر ورود به بازار کار است.
اگر مقایسهای با افغانستان در باسوادی انجام دهیم میبینیم در بین نسلهای مختلف میزان باسوادی بیشتر از کشور افغانستان است. قسمت سبزرنگ مربوط به نسل دوم مهاجران است که به ایرانیها نزدیک شدهاند و قرمزرنگ مربوط به نسل اول افغانستانیها است. و خط پایین نمودار هم مربوط به خود افغانستان است که میزان باسوادی آن نسبت به نسل اول و دوم مهاجرین پایینتر است.
بنابراین، یکی از تحولاتی که در مجموعه مهاجران افغانستانی در ایران رخ داده دسترسی به آموزش و افزایش میزان باسوادی است. پس این تصور که مهاجرین عمدتا بیسواد هستند دیگر صحیح نیست و اکثر آنها باسواد هستند و همچنین بخشی از مهاجرین مخصوصا نسل دوم دارای سطح تحصیلات عالیه و دانشگاهی می باشند.
تحرک بین نسلی زا هم وقتی اندازهگیری میکنیم به قصد آنکه بفهمیم در نسلهای دوم و سوم چه تغییراتی نسبت به نسل اول اتفاق افتاده است اصطلاحا یک تحرک بین نسلی صعودی داریم و یک نزولی. برای دختران تقریبا ۷۳ درصد تحرک بین نسلی صعودی وجود داشته است و ۲۶ درصد عدم تحرک. برای پسران نسل دوم و سوم حدود ۶۳ درصد تحرک بین نسلی وجود داشته و این نشان میدهد حدود ۶5 تا ۷۵ درصد نسل دومیها و سومیها تحرک بین نسلی صعودی در حوزه سواد و تحصیلات داشته اند.
با این حال هنوز تفاوت بین ایرانیها و افغانستانیها درخصوص پوشش تحصیلی وجود دارد مثلا وقتی کودکان زیر ۱۸ سال را مقایسه میکنیم تقریبا بیش از ۹۰ درصد ایرانیها در آموزش هستند و افراد ۱۸ ساله به حدود ۴۴ درصد میرسد. برای مهاجرین این رقم حدود ۷۰ درصد است و در ۱۸ سالگی به حدود ۲۰ درصد میرسد. این نشاندهنده شکاف و تفاوت قابل توجه بین افغانستانیها و ایرانیها است.
بخشی از این تفاوت به دلیل زمینه خانوادگی و پیشینه اقتصادی است و بخشی موانع فرهنگی که وجود دارد مثل ازدواج زودهنگام برای دختران. بخش دیگر هم اثرات نهادی و سیاستی است. زمانی افراد فاقد مدرک، ثبت نام نمیشدند، یا در پرداخت شهریهها دچار مشکل بودند، مواردی از تبعیض که در مدارس ایرانی شکل میگیرد و همچنین موانع سخت ساختاری برای ورود به بازار کار از این دلایل است. بازار کار ایران در خصوص مهاجرین بیشتر بازار کاری مجاز است که نیاز به نیروی تحصیل کرده نیست و این بی انگیزگی برای تحصیل ایجاد میکند و به همین دلیل در دورههای اولیه به بازار کار وارد میشوند. بحث کودکان کار هم باعث شده که تفاوتهای زیادی ایجاد شود. ترک تحصیل نیز قابل توجه است.
اگر از حوزه آموزش بگذریم در حوزه اشتغال نیز تغییراتی وجود دارد. نمودارها نشان میدهند که نرخ مشارکت اقتصادی در بین مهاجرین در بین مهاجرین بیشتر از ایرانیان است. مهاجران افغانستانی در ایران خیلی زود به بازار کار وارد میشوند و حتی دیرتر از آن خارج میشوند.
اما برای زنان نرخ مشارکت اقتصادی پایینتر از ایرانی هاست، با اینکه زنان ایرانی هم نرخ مشارکت اقتصادی حدود 20 درصد دارند.
مسئلهای که عموما مطرح میشود این است که بازار کار ایران را افغانستانیها گرفته اند و بیکاری نیز به همین دلیل است. حال آنکه، بیشترین بیکاری ایران در غرب کشور است که مهاجران افغانستانی خیلی کمی در آن قرار دارد و کمتر از یک درصد در این استانها مهاجر داریم.
۱۳ درصد ایرانیان در مشاغل عالی رتبه مثل متخصصان قرار داردند، ۷۱ درصد در سطح مشاغل متوسط هستند و ۱۶ درصد در سطح پایین مثل کارگران ساده و کشاورزان هستند. در مورد هاجران افغانستانی ۵۰ درصد در مشاغل سطح پایین هستند و کمتر از ۲ درصد در گروه متخصصان هستند. بین نسل اول و دوم تفاوت زیادی نیست. در حوزه آموزش حدود 7۰ درصد تحرک نسلی رو به بالا داشته ایم، اما در حوره اشتغال ۷۰ درصد عدم تحرک داشته ایم. زیرا قوانین کار ما حضور مهاجرین را فقط در تعدادی از مشاغل مشخص کرده و آنها هم عمدتا در مشاغل سطح پایین هستند. تنها تغییر قابل توجه این است که آنها از کارگر ساده به کارگر ماهر تبدیل شده اند.
موضوع دیگری که قصد داریم راجع به آن صحبت کنیم، تغییرات هویتی است که باعث شده مهاجرین به ویژه نسل دوم و نسل سوم با تغییر هویت یا بی هویتی مواجه شوند. وقتی مهاجری در یک کشور زندگی میکند چهار الگو میتوانند داشته باشد. الگوی همانندی که فرد شبیه به جامعه میزبان شده و یا هویت افغانستانی خود و دوستانش را حفظ کرده که الگوی جدایی گزینی است؛ و یا اینکه هردو با را هم دارد یعنی هم افغانستانی و هم ایرانی و به هردو جامعه احساس تعلق دارد، این الگوی ادغام است.در گروه دیگر افراد به هیچ کدام از این گروهها احساس تعلق ندارند. در بررسیهایی که انجام شده نشان داده که چیزی حدود ۲۱ درصد نسل دومیها هویت ایرانی پیدا کرده اند، ۴۱ درصد خود را افغانستانی میدانند و ۲۶ درصد هویت دوگانه برای خود قائلند و حدود ۱۱ درصد دچار بی هویتی شده اند.
در بحث فرهنگ پذیری و تغییرات هویتی حدود ۱۷ درصد کاملا از جامعه افغانستانی بریده اند و جذب فرهنگ ایرانیها شده اند، حدود ۳۳ درصد فرهنگ خود را حفظ کرده اند، حدود ۴۰ درصد الگوی ادغام را دارند و حدود ۱۰ درصد هم دچار حاشیه ای شدن هستند.
این تغییرات را می توانیم در این نقل قول از یک دختر نسل دومی افغانستانی در ایران ببینیم:”من نه ايرانيام و نه افغان. براي اينكه واقعاً ايراني نيستم، نه تابعيت ايران را دارم و نه در جامعه ايران پذيرفته شدهام. اما افغان هم نيستم براي اينكه تربيت ايرانی دارم، يعني همان ارزشها، رفتارها و فرهنگي كه در ايران حاكم بوده است در طول زندگي بر ما تأثير گذاشته است چه خودآگاه و چه ناخودآگاه و ما الآن اين فرهنگ را داريم. در سال گذشته كه در افغانستان بودم كاملاً تفاوت خودم را با كسي كه در افغانستان بزرگ شده بود ديدم، ارزشهاي ما، رفتارهاي ما، برخوردهاي ما، صحبت كردنهاي ما، حتي فرهنگ گفتاري ما خيلي فرق ميكرد و چيز ديگري كه هست ما (مهاجرين) در جامعه افغانستان نیز براي پذيرفته شدن با مشكلات زيادي روبرو هستيم، هرچند تابعيت آنجا را داريم و بهلحاظ قانوني مشكلي نداريم، اما با افرادی كه در آنجا بوده اند، كاملاً متفاوت هستيم، چنانچه بعضي وقتها در افغانستان به ما ميگفتند ايراني گک“.
در پژوهشی که آقای محمدی در افغانستان انجام دادند این موضوع بررسی شد که مهاجرینی که به افغانستان برگشتهاند تا چه اندازه در جامعه افغانستان بازادغام شدهاند. نتایج مطالعه ایشان نشان میدهد که هم به لحاظ اجتماعی و هم اقتصادی بخش زیادی از مهاجرین نتوانستهاند در جامعه افغانستان بازادغام شوند و به همین دلیل افرادی که بازادغام اجتماعی پایینی درجامعه افغانستان داشته اند بویژه ازلحاظ اجتماعی تمایل مجدد به مهاجرت دارند.
اشاره کردم به این موضوع که مهاجران افغانستانی در ایران عمدتا تحصیلکرده شدهاند علیرغم حضورشان دربحث آموزش، تحرک شغلی پایینی دارند و از لحاظ ساختاری نسل دوم پذیرفته نشده اما درجامعه ایرانی دچارتغییرات هویتی شدهاند به طوری که درصدی ازآنها هرچندتعداد کمی هم بود، ولی دچاربی هویتی شدند. ازآن طرف هم در افغانستان ناامنی بالاست و هم بیکاری بالایی را تجربه میکنند وهم مهاجرینی که برمیگردند بازادغام اجتماعی درآنها به خوبی اتفاق نیفتاده است. این باعث شد که درسال۱۳۹۴ که درادبیات مهاجرتی تحت عنوان موج ۲۰۱۵آن را میشناسند بخشی ازمهاجران افغانستانی در ایران بودند به سمت کشورهای اروپایی مهاجرت کنند. افغانهایی که دارای الگوی حاشیهنشین بودند یعنی کسایی که نه تعلقی به جامعه افعانستان داشتند نه به جامعه ایران بیشتر مهاجرت کردند. کمتر از همه نیز تمایل مربوط به کسانی بود که درجامعه ایرانی ادغام شده بودند.
به همین دلیل در سال ۲۰۱۵ درکنارموج مهاجرتی که درواقع از سوریه اتفاق افتاد یک جریان مهاجرتی هم ازافغانستان داریم و هم از ایران به سمت کشورهای اروپایی. از ایران عمدتا مهاجرین افغانستانی بودند که با این موج قاطی شدند وبه شکل الگوی اصطلاحا مهاجرت غیرمتعارف به سمت ترکیه ویونان وکشورهای دیگر اروپایی رفتند و یک موج هم ازجنوب افریقا شکل گرفته بود بهویژه ازسومالی وکشورهای دیگر آفریقایی که عمدتا به جنوب اروپا ورودپیداکرده بودند.
اگر بخواهم جمعبندی ازاین بحث داشته باشم اینکه مطرح میشود مهاجرت فرصت است یا چالش از دید جامعه میزبان یا ازدید خود مهاجرین بستگی به یک سری عوامل دارد که مهمترین عاملی که میتواند اثرگذار باشد روی این قضیه بحث مدیریت است که چقدرسیاستگذاری مناسب وجود دارد برای اینکه بتواند ازفرصتهایی که مهاجرین ایجاد میکنند بهرهمند شوند. بحث علل است اینکه مهاجرتها اجباری بوده یا داوطلبانه؛ شدت مهاجرتها چقدر بوده، جمعیت درمعرض اینکه چه کسانی مهاجرت کردهاند وکجا ساکن شدهاند هم مهم است.
زمان ومکان هم عامل تعیینکننده ای درفرصت وچالش است. اینکه درچه زمانی عنوان چالش محسوب میشود باید گفت درایران زمانی که بیشترین فشارهای اقتصادی به کشور واردشد و بحث تحریمها بیشتروشدیدترشد مهاجرین هم چالش محسوب شدند یعنی بحث زمان و شرایط ممکن است تعینکننده این موضوع باشد که مهاجرت هم یه فرصت است یا یک چالش.
یک نکته خیلی مهمی که در سیاستگذاری باید به آن توجه داشته شود این است که آن سیاستگذاریها بایدسیاستگذاریهای مبتنی برشواهد باشند. ما درزمینه مهاجران افغانستانی در ایران و به طورکلی مهاجرین از آنجایی که رویکردی موجود تنها ازیک لنزبه قضیه نگاه کرده وبیشترازلنزاصطلاحا امنیتی بوده کمتراز لنزاجتماعی ویااقتصادی به فرصت ها و چالش های حضور مهاجرین پرداخته شده است.
همان طور که اشاره شد مهاجران افغانستانی در ایران به ویژه نسل دوم ازیک موقعیت اقتصادی اجتماعی بالاتری در مقایسه با نسل اول برخوردارند و در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و هویتی و به ویژه آموزشی ادغام شدهاند. تغییرات هویتی و فرهنگپذیری یکی از حوزههایی است که برای مهاجرین اتفاق افتاده و به همین دلیل تمایل اندکی برای بازگشت به کشور خود دارند.
نکتهای که باید در سیاستگذاریها مورد توجه واقع شود ظهور نسل سوم است. اکنون در سیاستگذاریها باید هم به نسل دوم و هم به نسل سوم توجه ویژه ای شود. ما در معرض سالخوردگی جمعیت و کاهش باروری قرار داریم و این دو در کنار هم رشد جمعیتی ما را سال به سال کاهش میدهد و امکان اینکه رشد جمعیتی ایران در سالهای 1425 و 1430 به صفر و حتی منفی برسد وجود دارد و ممکن است مثل کشورهای دیگر مجبور شویم به مهاجرپذیری شود. بهتر است از همین حالا بحث مهاجرپذیری را به عنوان یک سیاست در پیش بگیریم و نسل دوم و سومیهایی که در ایران هستند شهروندی و امتیازاتی داده شود تا بتوانند در ایران بمانند و از ظرفیتهای آنها استفاده شود زیرا بخشی از اینها تحصیلکرده هستند ولی ساختارهای اقتصادی ما فرصت شغلی برای آنها فراهم نکرده و در نتیجه عمدتا به کشورهای دیگر مثل کشورهای اروپایی مهاجرت میکنند.
بنابراین در مجموع تغییرات اجتماعی قابل توجهی در مهاجران افغانستانی در ایران رخ داده و فرصت های جدیدی ایجاد کرده است که می تواند هم برای جامعه مبداء و هم جامعه میزبان اثرات و پیامدهای مثبتی به همراه داشته باشد و بهره برداری از این فرصت ها نیاز به شناخت و مدیریت مناسب است.