سرنوشت هويتي فرزندان مادر ايراني-پدر غيرايراني در بوته نقد

در اسفند ماه سال گذشته پايگاه خبري تحليلي عيارآنلاين در دانشگاه تربیت مدرس نشستي تخصصي برگزار كرد و به ابعاد مختلف موضوع هويت و تابعيت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ايراني با مردان غيرايراني پرداخت. در اين نشست رضا شيران خراساني (نماينده مردم مشهد در مجلس شوراي اسلامي), حجت الاسلام سلكي (مدير کل سابق دفتر حقوقي و امور مجلس جامعهالمصطفي العالميه), خانم ميرمالك (مدیرکل دفتر امور حمایتی و توانمند سازی وزارت تعاون, كار و رفاه اجتماعي), رسول صادقي (استاد جمعيت شناسي دانشگاه تهران) و حقيقت طلب (مدير پژوهش هاي انجمن دياران) به بررسي ابعاد مختلف مسئله پرداختند.
پياده شده اين نشست را در ادامه مي خوانيد:
سير تاريخي اعطاي تابعيت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ايراني با مردان غيرايراني
مجری:
خدمت مهمانان عزیز خیر مقدم میگویم و بابت اینکه دعوت ما را پذیرفتید، تشکر میکنم. انشاالله بتوانیم برنامه خوبی را داشته باشیم و از نظرات عزیزان استفاده کنیم. در ابتدا من به طور خلاصه طرح بحث میکنم.
موضوع بحث ما بیهویتی فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایران با مردان غیر ایرانی است. واقعیت این است که اگر یک مرد ایرانی با یک زن خارجی ازدواج کند فرزند حاصل از ازدواج آنها در هر جایی از دنیا که متولد شود، میتواند شناسنامه ایرانی دریافت کند و تابعه ایران باشد. اما اگر یک زن ایرانی با یک مرد خارجی ازدواج کند حتی اگر فرزندشان داخل ایران هم به دنیا بیاید فاقد شناسنامه و تابعیت ایران خواهد بود.
مواد 976 تا 991 قانون مدنی شامل قوانین مربوط به تابعیت ایرانی است. براین اساس ماده 976 تبعه ایران را در 7 بند تعریف میکند. بند 3 (بند 1 و 2 تقریبا مرسوم است) میگوید: کسانی که در ایران متولد شدند و پدر و مادر آنها نامعلوم باشد تبعه ایران محسوب میشوند. بند 4 تصریح دارد کسانی که پدر و مادرشان خارجی است ولی یکی از آنها در ایران متولد شده باشد باز هم فرزندشان تبعه ایران محسوب میشود. اما بند 5 که به همین موضوع فرزند مادران ایرانی اختصاص دارد اشاره میکند، این فرزندان فقط زمانی که به 18 سال برسند و تا 1 سال بعد از آن سن، ادعای درخواست تابعیت ایران را کنند، برایشان تابعیت صادر میشود. بند 6 بیان میکند: هر زن تبعه خارج که شوهرش ایرانی باشد.
طبق آئیننامه هیات وزیران مصوب سال 1345، در بحث ثبت ازدواج زن ایرانی با مرد غیر ایرانی دو مساله را مهم دانسته است که یکی نکاح مسلمه با غیر مسلم است که جایز نیست و حتما باید رعایت شود. در صورتی هم که منع شرعی نداشته باشد باید از طرف دولت برای این امر اجازه صادر شود.
براین اساس طبق آییننامه مذکور روال تقریبا طولانی و سختی را برای ثبت این ازدواج ها و دریافت پروانه زناشویی برای زنان ایرانی در موارد ازدواج با مرد خارجی درنظر گرفته شده است. نتیجه این روند هم انجام ازدواجهایی بدون ثبت در کشور است که فرزندان حاصل از این ازدواجها هم نمیتوانند تابعیت و هویتی داشته باشند. این مساله به لحاظ امنیتی مشکلاتی را پیش میآورد. زیرا نه این ازدواجها برای حاکمیت شفاف است نه فرزندان آنها به صورت رسمی هویت دارند.
محرومیت فرزندان حاصل از این ازدواجها از انواع و اقسام خدمات بهداشتی، درمانی، بیمه، بانکی و تحصیلی و همه اینها از جمله مشکلات است. در برخی موارد همسران این زنان به لحاظ قانونی نمیتوانند در ایران زندگی کنند، بنابراین این خانوادهها بدون سرپرست هستند و با فقر دست و پنجه نرم میکنند. از طرفی به صورت رسمی از طرف نهادهای حمایتی هم نمیتوانیم به آنها کمک کنیم.
سیر تاریخی که در دهههای مختلف در مورد این مساله داشتیم را میتوان به چند قسمت تقسیم کرد:
در دهه 60 اگر پروانه زناشویی از طرف دولت صادر شده بود، والدین میتوانستند شناسنامه ایرانی به نام پدر برای فرزندانشان دریافت کنند. اگر پروانه زناشویی نمیبود، شناسنامه ایرانی به نام مادر و با ارائه صیغهنامه شرعی ارائه میشد.
در دهه 70 مسائل کمی پیچیدهتر شد. اگر والدین پروانه زناشویی داشتند، اهدای شناسنامه ایرانی به نام پدر اتفاق میافتاد، اگر چنین پروانهای نداشتند صیغهنامه را مطالبه میکردند، اگر صیغهنامه نبود شناسنامهای تعلق نمیگرفت، اگر صیغهنامه وجود داشت برای اثبات هویت و تابعیت به مراجع نظامی و شورای تامین شهرستان ارجاع میشد. اگر این دو مورد تایید قرار میگرفت شناسنامه ایرانی به نام مادر تعلق میگرفت، در غیراین صورت فرزندان بدون شناسنامه باقی میماندند.
در دهه 80 این سیر تقریبا خیلی پیچیدهتر شد. همان روال قبلی بود به اضافه روال جدیدی که اضافه شد. به این صورت که فرزندانی که 18سالشان تمام شده می توانند برای درخواست شناسنامه ایرانی اقدام کنند و قبل از 18 سال ایرانی به حساب نمی آیند. پدر و مادر باید پروانه زناشویی را داشته باشند. اگر پروانه زناشویی ندارند پدر باید از ایران خارج شود و پاسپورت کشور خودش را بگیرد، بعد برای ویزای ایران اقدام کند و با تکمیل مدارک بتواند پروانه زناشویی بگیرد. بعد باید فرزند مادر ایرانی گواهی ولادت داشته باشد. اگر گواهی ولادت برای فرزند وجود دارد و سنش 18 سال تمام است، 1 سال وقت دارد که برای تابعیت ایرانی درخواست بدهد در غیر این صورت اگر ظرف مدت 1 سال درخواستی ارائه نکند دیگر هرگز نمی تواند درخواست تابعیت ایرانی بدهد. اگر ظرف همان 1 سال درخواست داد، سابقه کیفری و امنیتی آن بررسی میشود، سپس در وزارت خارجه پرونده تشکیل میشود، فرزند مادر ایرانی در ادامه باید برای تقاضای رد تابعیت پدری اش به کشور پدرش مراجعه کند، رئیس جمهور آن کشور نامه ی رد تابعیتش را امضا کند، بعد از این مراحل کمیسیونی در وزارت امور خارجه تشکیل می شود و در نهایت اعلام می کنند که آیا درخواست تابعیت ایرانی اش پذیرفته شده یا نه.
دهه 90 اتفاقاتی که افتاد شرایط با توجه به دستور رهبری در مورد اینکه این فرزندان به هیچ وجه نباید از حق تحصیل باز بمانند کمی بهبود یافت.
در دهه 90 کمیسیون قضایی و مجلس طرحی را داده بودند که این فرزندان ایرانی به شمار روند. ولی به دلیل ملاحظات سیاسی-امنیتی این طرح رد شد. در سال 92 طرحی برای برخورداری فرزندان مادر ایرانی از حقوق اولیه شهروندی در مجلس رای آورد. اما این طرح نیز با مخالفت شورای نگهبان به دلیل مغایرت با اصل 75 قانون اساسی رد شد. سال 93 شورای عالی رفاه و تامین اجتماعی، وزارت تعاون را ملزم کرد تا راه حلی برای این مساله پیدا کند و سال 95 وزارت تعاون با همکاری وزارت کشور، خارجه و اطلاعات برای رسمی شدن هویت اینها وارد میدان شد و در نهایت سال 97 هم لایحهای از طرف دولت به مجلس شورای اسلامی ارسال شد که در این نشست در مورد آن بیشتر صحبت خواهیم کرد.

وزارت رفاه, فقر مطلق و ورود به مسئله فرزندان مادر ايراني-پدر غيرايراني
برای شروع بحث سوالی را از سرکار خانم میرمالک میپرسم: دلیل ورود وزارت رفاه از سال 1395 به این مساله چیست؟ نتیجه پیمایش سال گذشته چه بود؟
خانم میرمالک
بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام دارم و بابت برگزاری این جلسه خیلی ممنونم. مشخصا به دو دلیل وزارت تعاون، کار و رفاه وارد این مساله شد. مساله اول بحثی بود که خودتان در سیر تطور فرایندها که مطرح میکردید وجود داشت. در سال 95 وزارت تعاون، کار و رفاه همچنین وزارت کشور، وزارت امور خارجه و وزارت اطلاعات مکلف شدند شورایی را تشکیل دهند و در آن شورا شناسایی و سرشماری این زنان و این کودکان حاصل از ازدواج آنها و به تبع آن مشکلاتی که آنها دارند را مورد بررسی قرار دهند.
محور دیگری که وزارت تعاون، کار و رفاه و به طور مشخص معاونت رفاه خودش را مسئول دانست که وارد این مساله شود بحث فقر است. یکی از رسالتهای وزارت تعاون کاهش فقر و بهبود وضعیت معیشتی اقشار جامعه به ویژه اقشار آسیبپذیر است. افرد مورد بحث ما گروهی هستند که در وهله اول دچار فقر هویتی هستند و به تبع آن از خیلی از خدمات و بهرهمندیهای شهروندی محرومند. بنابراین معاونت رفاه این بحث را پیگیری کرد.
در شهریور سال 96 ما سرشماری زنان ایرانی که با مردان خارجی ازدواج کردند را شروع کردیم. برای این کار اول پرسشنامهای تهیه شد و بعد از آن وقتی پرسشنامهها را مورد بازنگری قرار گرفت که چه سوالهایی مطرح شود به صورت زیرنویس، پیامکی داده شد. قبل از اینکه پیامک داده شود زیرنویسی روی اخبار و جاهایی که ما فکر میکردیم این امکان وجود دارد که این زنان مطلع شوند نوشته شد. در استانهایی که فکر میکردیم امکان آگاه شدن زنان وجود ندارد، ما از طریق ادارات کار استانها در کوچکترین و محرومترین شهرها هم سعی کردیم با نصب کردن بنر این اطلاعرسانی را انجام دهیم به این صورت که زنان مذکور کد ملی خودشان را به شماره 2000195 پیامک کنند.
پس از 40 روز از نصب این بنرها، حدود 30 هزار زن پیامک زدند. از این تعداد برخی کد ملیها تکراری بود. چرا که آنها میخواستند نسبت به ارسال کدملیها مطمئن شوند.دادهها را که پاکسازی کردیم حدود 15081 زن کد ملیشان را ثبت کرده بودند که مجموعا کل خانوار این 15081 زن 79697 نفر میشد. بعد ارسال پیامکها از دو موسسه مربوط به معلولین خواستیم که با این زنان تماس بگیرند و سوالات پرسشنامهای که از قبل تهیه شده بود از آنها بپرند. سوالات پرسشنامه این بود که: همسرشان تابعیت چه کشوری را دارد؟ آیا کارت اقامت دائم ندارند؟ چه تعداد فرزند دارند؟ فرزندشان به مدرسه میرود یا خیر؟ در حال زندگی با همسرشان هستند یا نه؟ و موارد مشابه.
بعد از اینکه تحلیل داده ها صورت گرفت نتایجی که به دست آمد این بود: مجموع کل خانوادر این 15081 زن، 79697 بود که 48130 فرزند در آنها زندگی میکردند. از مجموع فرزندان بی هویت، 47.8 درصد دختر و 52.2 درصد را پسر تشکیل میدادند. میانگین بعد خانوار 2/5 بود که میبینیم خیلی بیشتر از میانگین بعد خانواری هست که در حال حاضر در کشور وجود دارد. میانگین بعد خانوار را مرکز آمار 3/3 درنظر میگیرد. بعد خانوار در استانهای شرقی به ویژه در استان سیستان و بلوچستان از سایر استانها بیشتر بود. میانگین سنی فرزندان این خانوار 15 سال بود. یعنی تقریبا 60 درصد کودکان و فرزندان این خانوارها بین 0 تا 18 سال بودند و همین مساله وظیفه ما را سنگینتر میکرد که این مساله را بیشتر پیگیری کنیم.
میانگین سنی زنان 39 سال بود یعنی همه زنان جزء قشر جوان ما بودند. از لحاظ وضعیت خانوار از نظر ازدواج، موضوعی که ما را بر این داشت که بیشتر این مساله را پیگیری کنیم وضعیت زندگی اینها بود. 80 درصد از این زنان در حال زندگی مشترک با همسرانشان بودند و فقط 7/1 درصد آنها ازدواج موقت داشتند، 8/8 درصد آنها طلاق گرفته یا متارکه یا همسرشان آنها را ترک کرده بودند. 7/9 درصد هم زنانی بودند که همسرشان فوت شده بود. نتیجه این بود که 80 درصد این زنان زندگی پایدار دارند و دارند به زندگی خودشان ادامه میدهند.
وضعیت تحصیلی این خانوادهها بسیار نامناسب بود: 5/45 درصد فرزندان اینها یا به مدرسه نرفته یا مجبور شده بودند به دلایل شرایط معیشتی که آنها داشتند ترک تحصیل کنند. اگر 3 دهک اول جامعه را به عنوان دهکهای پایین بدانیم 70 درصد این خانوارها در 3 دهک پایینی قرار داشتند.
موضوع دیگری که از این سرشماری حاصل شد این بود که همسران زنان ایرانی از 34 ملیت بودند که بیشترین آنها از نظر درصد افغانستان بود با 8/59 درصد و سپس عراق 12 درصد و پاکستان 4/6 درصد. بنابراین بیشترین تعداد مهاجرین مزدوج با زنان ایرانی از ملیتهای افغانی، عراقی و پاکستانی بودند. اکثریت این خانوارها از نظر رفاهی همانطور که گفتم در وضعیت بدی به سر میبردند: 7/60 درصد آنها در 3 دهک پایین درآمدی بودند.
از این خانوارها 46 درصد آنها موفق به اخذ گواهی تولد برای کودکانشان نشده بودند یعنی بچههای اینها گواهی ولادت نداشتند که این موضوع بیشتر در استانهای شرقی و جنوبی کشور دیده میشد که وضعیت به مراتب اسفبارتری نسبت به بقیه داشتند. 5/61 درصد این همسران خارجی گواهی کار نداشتند و این مساله آنها را به سمت بازارهای غیر رسمی و یا حتی غیر قانونی سوق میداد. حدود 22درصد از همسران این زنان گواهی کار و اشتغال داشتند.
به طور میانگین حدود 75 درصد از افراد این خانوار فاقد هرگونه پوشش بیمهای یا حمایتی بودند. لازم به ذکر است افرادی میتوانند تحت پوشش نهادهای حمایتی به ویژه دو نهاد حمایتی عمده کشورمان بهزیستی و کمیته امداد قرار بگیرند باید ایرانی باشند. یعنی کد ملی و شناسنامه داشته باشند. چون فرزندان این زنان بی هویت هستند امکان حمایت از سوی دولت برای اینها وجود ندارد.
موضوع دیگر این است که 23 درصد افراد این خانوارها دارای پوشش بیمهای بودند و درصد پوشش بیمه تامین اجتماعی در استانهای شرقی و جنوبی کمتر و بیمه سلامت در این استانها بیشتر است که بیمه سلامت هم این قانون اخیری که وزارت بهداشت گذاشت و توانستند خیلی از این خانوارها بحث بیمه سلامت را داشته باشند دیگر منتفی است.
این خلاصهای از این سرشماری بود که توسط معاونت رفاه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی انجام شد. ما سعی کردیم این نتایج را در محافل و مراجعی که میتواند تاثیرگذار باشد مطرح کنیم تا انشاالله بتوانیم این موضوع را پیگیری کنیم.
مجری:
رقم 15 هزار زنی که شما در این سرشماری به دست آوردید، تا چه حد به رقم واقعی وجود این زنان در کشور نزدیک است؟
خانم میرمالک
نمیتوانم بگویم مشت نمونه خروار است. با توجه به اینکه ممکن است خیلی از این زنان به موبایل یا تلویزیون دسترسی نداشته باشند، ما سعی کردیم از طریق ادارات کل تعاون، کار و رفاه و ادارات بهزیستی در محرومترین مناطق مراجعه و کد ملیها را دریافت کنیم. خیلی از زنان تمایل نداشتند کد ملیشان را بدهند. چون میترسيدند همسرانشان را از کشور بیرون کنند. بنابراین فکر میکنیم. این جمعیت میتواند 2 یا 3 برابر باشد.

فقه اسلامي هم انتقال تابعيت از مادر را مي پذيرد
مجری
آقای سلكي نظر شما در مورد تابعیت فرزندان مادران ایرانی چیست؟ به لحاظ فقهی، عرفی، شرعی این مساله ضرورتی دارد یا خیر؟
آقای سلكي
بسم الله الرحمن الرحیم. من فکر میکنم این جلسه باید بر پایه تعداد افراد بیشتری برگزار میشد تا تصمیمگیرانی که در این مساله موثرند از آرای مختلف بیشتر بهره بگیرند.
مجری: نتیجه این جلسه خدمتشان ارسال خواهد شد.
ساکی: خیلی از نتایج جلسات ارسال شده اما به هیچ نتیجهای هم نرسیده است. من در ابتدا نقدی به شرایط ساختار کشور در این موضوع دارم که چرا وزارت خارجه متولی اعطای تابعیت به افراد غیرایرانی یا فردی است که از پدر یا مادر ایرانی متولد شده باشد؟! همه جای دنیا این موضوع به دست وزارت کشور یا به دست سازمانهای مهاجرت است. ما سازمانی به نام سازمان مهاجرت نداریم و مساله را به وزارت خارجه سپردیم. و اين كه عنوان من اینجا اشتباه نوشته شده است. من نمایندگی جامعه المصطفی را حدود 7 سال در روسیه به عهده داشتم. قبل از آن هم مسئول طرح و برنامه و هم مسئول میز افغانستان جامعة المصطفی بودم. همچنین در مساله عراق قبل از حمله آمریکا پژوهشی را درباره آینده عراق و وضعیت طلابی که در جامعة المصطفی مشغول به تحصیل هستند برعهده داشتم. بنابراین با مساله تابعیت غیر ایرانیها دورادور در ارتباط بودم و خودم هم برای حل مشکل این افراد گاهی به وزارت خارجه مراجعه میکردم. نوع نگاه ایران از پیش از انقلاب اسلامی به مساله تابعیت، به دو بخش خون و خاک تقسیم شده است. نگاه مبتنی بر خون این است که گفته میشود خون از پدر در عروق فرزند جاری میشود بعد وقتی که میآیید میگویید که چرا سادات را همه به فاطمه زهرا (س) نسبت میدهند، آنجا چه کار میکنید؟ یا آنکه در تابعیت به خاک اولویت میدهد پس کَأنَّ این خانم، این مادر سهمی از خاک ندارد.
ولی در فرهنگ ایرانیها داماد مجبور بوده که نزدیک خانه مادر همسرش زندگی کند و اگر دورتر میرفت، آن مادر راضی به عقد ازدواج نمیشود آن وقت که در مساله تابعیت قرار میگیریم خیلی از فضای فرهنگی خودمان دور میشویم.
در فقه در چند جا این مساله را داریم که ولد (فرزند) به کدام از پدر یا مادر ملحق میشود؟ در قدیم که بحث کنیز و غلام بود این مساله در آنجا مطرح بود. زمانی که یکی از پدر یا مادر متدین به دین اسلام نباشند این مساله مطرح میشود. دو مساله دیگری هم مطرح میشود که نیاز نیست بگویم. در مساله کنیز و غلام میگویند اگر مادر آزاد نبود یعنی کنیز بود یا پدر آزاد نبود یعنی غلام بود، فرزندی که به دنیا میآید تابع کدام است؟ بر این فرزند را قانون بردهداری بر او حاکم کنیم یا قانون انسان آزاد را؟ میگوید فرزند به «اشرف الابوین» ملحق میشود. به با شرفترین پدر یا مادر. اینجا حریت را ملاک قرار داده است. در اسلام یکی از پدر یا مادر گفته میشود، فرزند به «اشرف الابوین» ملحق میشود. اگر شما خون را ملاک قرار میدهید و میگویید ما ایرانی هستیم، خون ایرانی، نژاد آریایی خیلی مهم است، خیلی برتری دارد اینجا «اشرف الابوین» چه میشود؟ صرف نظر از اینکه آن افغانستانی هم نژادش آریایی است و به این مساله کاری نداریم.
ما در چارچوب مرز خودمان را محصور کردیم. از این باب هم هیچ مستمسکی نمیتوانیم پیداکنیم که در شرع بگوییم شرع چیزی به ما داده است که با آن میتوانیم اعطای تابعیت را به کسی که مادرش ایرانی است و پدرش ایرانی نیست محدود کنیم. فقط این پایینترین فرض است چون فرضهای دیگر را دیدیم که جواب داده بودند.
این نکته میماند که از زاویه انسانی چه طور میشود به قصه نگاه کرد؟ گفتیم در شرع این قصه وجود دارد. اولا که چرا این پدیده بوجود میآید؟ سرکار خانم اشارهای کردند و آن این بود که اکثر این ازدواجها در مناطق فقیر صورت گرفته است. کدام یک از شما به روستاهای سیستان و بلوچستان تشریف بردید؟ من روستایی بین استان کرمان و سیستان و بلوچستان رفتم که در آنجا آب شرب از آب گندیده یک گودال تامین میشد. آب میخواستند بخورند از آب گندیده یک گودال میخوردند. وقتی دختر در این فضا بزرگ میشود، بدون هیچ تحصیلی، آینده خود را در این میبیند که به اولین درخواست ازدواج از ناحیه هر کسی باشد که بتواند او را از این وضع موجود برهاند و قوتی بر سفره او بگذارد جواب مثبت میدهد. شما اگر میخواهید به این مساله بپردازید این از بی دردی مسئولین ما است که وزارت کار و رفاه آمده است وارد مساله شده است. ما این کار را به وزارتخانهای سپردیم که آن وزارتخانه هزار و یک مشکل برای خودش دارد، و این موضوع مسالهاش نیست.
وزارت رفاه چرا دنبال این مساله رفته است؟ چون دیده است فقر یک جا دارد بیداد میکند، یک جا بیعدالتی دارد مثل بقیه بیعدالتیها در جامعه سر ریز میکند گفته است من به اندازه توانم بروم جلوی این را بگیرم. پس باید در درجه اول باید با این فقر مقابله کنیم بعد به این مساله بپردازیم. آنهایی که نسبت به این مساله، دید امنیتی دارند باید بدانند یارکشی از بین این فرزندان برای کارهای ضد امنیتی مثل آب خوردن است. وقتی شما به کسی هویت ندادید یارکشی از بین آنها برای ترور و انفجار انتحاری خیلی ساده است.
پس باید به افراد توجه کرد و آنها را مثل فرزندان یک مادر دانست. به لحاظ اخلاقی هر کدام از ما اگر عملی انجام دهیم چه مثبت چه منفی، عکس العمل آن را در همین زندگیمان میبینیم. جامعه هم وقتی بیتوجهی کند عکس العمل این بیتوجهی به سمت خودش برمیگردد.

قوانين موجود موجب طرد اجتماعي كودكان مادر ايراني مي شود
مجری:
خیلی ممنون. در خدمت آقای دکتر صادقی باشیم. آسیبشناسی که شما در مورد وضعیت فعلی این خانوادهها و این فرزندان را انجام دادید شرح دهید. وضعیت فعلی چه آسیبهایی را دارد؟ ارزیابی شما از راه حل فعلی که وزارت رفاه بانی آن بوده چیست؟
دکتر صادقی:
بسم الله الرحمن الرحیم. اگر ما بخواهیم این بحث را آسیبشناسی کنیم میتوانیم از سه دید به این قضیه نگاه کنیم: علت اینکه تا الان هیچ راه حلی در این قضیه به نتیجه نرسیده است بخش عمده آن به رویکرد و گفتمانی که نسبت به مهاجرت و مهاجرین داریم برمیگردد. اینکه آیا مهاجرت یا مهاجرین را به عنوان یک فرصت نگاه میکنیم یا تهدید؟ کشور ما چهار دهه است شاهد حضور بخش قابل توجهای از مهاجرین به ویژه از کشورهای همسایه افغانستان و عراق است. در دهه 1370 کل پناهندگان در جهان 16 میلیون بود که 4 میلیون آن در ایران بودند. در آن زمان یک چهارم کل پناهندگان جهان در ایران زندگی میکردند. در طول زمان این تعداد کمتر شد. بر خلاف بعضی از کشورها که معمولا پناهندگان را در کمپها نگه میدارند، خیلی از خانوادههای مهاجر در اجتماع ایران حضور پیدا کردند. فرهنگ جامعه ایرانی را تا حدودی پذیرفتند و در بعضی از مناطق با ایرانیها وارد تعامل شدند. این شرایط فرصتی برای بروز ازدواجهایی شد.
در این مدت خدمات ارزشمندی هم به مهاجرین ارائه شده است بویژه در بخش آموزش که ما به نوعی نتایج آن را هم میبینیم. برخی از فرزندان این مهاجرین به سطوح بالای تحصیلی در جامعه هم رسیدند ولي با این حال رویکرد غالب مخصوصا از دهه 80 به بعد که بحث سیاست بازگشت در مورد مهاجرین مطرح شد،، نوعی طردشدگی اجتماعی یا محرومیت اجتماعی بوده است. این نگاه به مهاجرت و مهاجر بالتبع زنان ایرانی هم که با مردهای مهاجر ازدواج کردند را هم به نوعی دچار طردشدگی میکند. طردشدگی هم از سوی جامعه بوده است یعنی از سوی اطرافیان که ازدواح با مهاجر را مایه ننگ و حتی بیآبرویی میدانستند.
بخش از این طردشدگی، طردشدگی ساختاری بوده است که قوانینمان وجود دارد و حاج آقای ساکی به خوبی به آن اشاره کردند. به این شکل که بحث تابعیت بر اساس بحث خون باعث کنار گذاشتن مادر شد. بنابراین این زنان همزمان طرشدگی اجتماعی و ساختاری را تجربه کردند.
اين طردشگی به نوعی به فرزندان هم منتقل شده است. طبق قوانین تا 18 سال این طردشدگی ادامه دارد و پس از آن میتوانند با درخواست تابعیت، تابعیت ایرانی بگیرند. ولی همه ما میدانیم که زمان جامعهپذیر شدن یک کودک عمدتا زیر 18 سال اتفاق میافتد. چنانکه علی رغم درگیر بودن این خانوادهها با فقر، اغلب این زنان مهمترین دغدغه خود را فاقد شناسنامه بودن فرزندانشان عنوان میکردند. زیرا بدون شناسنامه از خدمات جامعه محروم هستند و طردشدگی مادر، در فرزندان شکل مضاعفی پیدا میکند. بنابراین افراد دچار بحران هویت میشوند.
تحقیقی روی نسل دوم مهاجران در ایران صورت گرفت که تعداد محدودی از این نسل، مادر ایرانی داشتند. در این تحقیق متوجه شدند که الگوی حاشیهای بودن و طردشدگی در افرادی با مادر ایرانی بیشتر است. چون برای مثال هم از جامعه افغانستان طرد شده بودند و هم از طرف جامعه ایران.
حاج آقا هم اشارهای به این قضیه داشتند که وقتی بحران هویت اتفاق میافتد زمینه برای آسیبها و چالشهای اجتماعی بیشتر میشود و این در همان دوران کودکی و نوجوانی، دورانی که ریسک رفتار پر خطر افراد بالا میرود، اتفاق میافتد. این احساس تبعیض منجر به واکنشهای منفی هم میشود. این مساله میتواند چالشهای امنیتی ایجاد کند.
من به شخصه معتقد هستم که چالشهای آتی ما به لحاظ امنیتی، چالشهای اجتماعی در کشور است. یکی از چالشها همین بحث بحران هویت، بیهویتی و طردشدگی است که در این کودکان اتفاق افتاده که میتواند مسائل و آسیبها را خیلی بیشتر کند.
مسئله اعطاي تابعيت از طريق خون مادر در جهان مسئله اي حل شده است
مجری: خیلی ممنون. در خدمت آقای حقیقت طلب باشیم. سوال اختصاصی از شما دارم این است که چه چیز باعث شد ان جی او ها (NGO) وارد این مساله شوند؟ کشورهای دیگر چه ساز و کاری برای این مساله اتخاذ کردند؟
حقیقت طلب:
به نام خدا . دیاران حدود یک سال و نیم است که در حوزه مهاجران کار میکند و ورود آن به مساله مهاجرت زمانی بود که دیدیم معضلی به اسم مهاجرت در ایران وجود دارد.
عموما وقتی در ایران از مهاجرت صحبت میشود، بحث مهاجرات ایرانیها از کشور مطرح شده و بعد دیگر درنظر گرفته نمیشود. در حالی که در این حوزه دو مزیت بزرگ برای ایران وجود دارد. یکی اینکه مردم افغانستان به عنوان به عنوان همسایه همزبان و هم دین و دیگر کشورهای همسایه تمایل به مهاجرت به کشور ما را دارند. دیگری اینکه ایران به عنوان تنها کشور شیعه جهان جذابیت خاصی برای سایر مسلمانان جهان دارد.
در شروع کارمان با مهاجرهای سایر کشورها از جمله مهاجرین فرانسوی و اسپانیایی مواجه شدیم و زمانی که عنوان میکردیم ما مهاجرانی غیر از افغانستانیها داریم با تعجب برخورد میکردند.
بسیاری از مشکلات مهاجرین در ایران ناشی از قوانین است. کار خیریهای در ایران حل کننده مشکلات مهاجرین نیست. ان جی او ها تنها میتوانند در سطح خرد مسائل مهاجران را حل کنند. اصل مشکل در قانون است.
یکی از مسائلی که با آن مواجه شدیم بحث هویت بچههای مادر ایرانی و پدر خارجی بود. ما این را به عنوان یک مساله برای خودمان تعریف کردیم که روی آن تمرکز کنیم. اولین فازی که داشتیم شناخت مسئله بود. در ابتدا قوانین مربوطه را کاملا موشکافی کردیم، با بسیاری از دست اندرکاران این حوزه صحبت کردیم که ببینیم روندها چه طور بوده است؟ و الان چه مشکلاتی وجود دارد.
بخشی که به ما خیلی کمک کرد مصاحبههای عمیق با زنان ایرانی بود که دچار این وضعیت بودند. ما با حدود 30 زن ایرانی که شوهرهای از ملیتهای مختلف داشتند در این حوزه صحبت کردیم و این مجموعه مصاحبهها انشاالله بزودی در قالب یک کتاب چاپ میشود. مشکلات را احصا کردیم و فهمیدیم که مسائل در چه جاهایی است.
بعد وارد فاز مطالعات تطبیقی شدیم که ببینیم آیا این مساله در سایر نقاط جهان هم وجود داشته است و اینکه آنها چه طور حل کردند. در اینجا مثلا فهمیدیم که قانون تابعیت ایران مصوب سال 1313 ترجمه قانون تابعیت سال 1806 فرانسه است و آن بندهایی که در مورد تبعیض جنسیتی در قانون تابعیت ما وجود دارد ریشه در همان قانون فرانسه دارد. در آن زمان قوانین فرانسه زنهای خودش را زیاد به رسمیت نمیشناخته و فقط تابعیت از خون پدر را قبول داشته است. منتها به تدریج فرانسویها متناسب با نیازهای روز جامعهشان این قانونشان را تغییر دادند البته تا سال 1927 هم این تبعیض بود همچنان وجود داشت. بعد از جنگ جهانی اول مشخص شد تعداد زیادی از زنان فرانسوی با مردان سایر کشورها مخصوصا آلمانیها ازدواج کردند و از آنها صاحب فرزند شدهاند. این فرزندان بیهویت و بیتابعیت بودند. اما فرانسویها برای جلوگیری از تبدیل این مساله به بحران، قانون تابعیت را تغییر دادند و گفتند بچههایی که مادرشان فرانسوی و پدرشان خارجی باشد به شرط تولد در فرانسه، فرانسوی محسوب میشوند. 20 سال بعد،پس از شکل گیری جنبش زنان در فرانسه تغییرات دیگری در قوانین این کشور رخ داد ولی ولی متاسفانه قانون مدنی ما تبدیل به یک تابو شد که هرگونه تغییر در این قانون مدنی غیر ممکن است. با این حال همان قانون مصوب 1313 جوابگوی نیاز ایران بود اما بعد از انقلاب و افزایش مهاجرهای بین المللی دیگر قانون تابعیت، پاسخگوی نیازها نبود و تلاشها برای تغییر هم با ممانعتهایی روبرو میشد.
در نتیحه ما مجموعه پژوهشها در این حوزه را به مرکز پژوهشهای مجلس ارائه دادیم و خوشبختانه مرکز پژوهشهای مجلس هم کار پژوهشی ما را چاپ کرد منتها محرمانه چاپ کرد. نگاه امنیتی حاکم بر این موضوع باعث شد که این گزارش فقط به صورت محرمانه برای نمایندههای مجلس چاپ شود و ما این را حس کردیم که باید تا جای ممکن در مورد این مساله صحبت شود.
آن نگاه امنیتی هم واقعا امنیتی نبود. چون حل نکردن این مساله امنیتیتر است تا اینکه بگذاریم به حال خودش باشد. چرا که اگر الان دو تا بیتابعیت داریم، 15 سال دیگر اینها 4 تا میشوند بعد 8 تا میشوند به صورت نمایی رشد میکنند کما اینکه الان هم این اتفاق افتاده است و این مساله چون 20 سال پیش حل نشده، بزرگتر شده است.
مجری: میانگین بعد خانوار که خانم میرمالک فرمودند خیلی بیشتر شده است.
حقيقت طلب:
بله اینها خانواده پر جمعیتی هستند .
اینکه این فرزندان بی هویت زندگی کنند بدتر است یا اینکه ما به آنها هویتبخشی کنیم؟
رضا شیران خراسانی نماینده مجلس:
ماده ي 976 قانون مدني شرايطي را براي تابعيت ذاتي يك ايراني در نظر گرفته است. طبق تابعیت ذاتی هر کسی این شرایط را داشته باشد ایرانی و این مساله حقوق مکتسبه فرد محسوب میشود و کسی نمیتواند به او بگوید ایرانی نیست. بر این اساس کسی ایرانی است که در ایران ساکن است، کسی که از پدر ایرانی در هر جای دنیا متولد شود، اولادی که در خاک ایران پیدا شده ولو اين كه پدر و مادرش مشخص نباشند(طبق بند 3)، هر کسی که از پدر و مادر خارجی که یکی از آنها در ایران متولد شده باشد، ایرانی است. این شکل از تابعیت اکتسابی نیست چون به محض تولد ایرانی است.
حال سوالی که من دارم این است: در قانون مدنی ما در بحث احوال شخصیه، زن تابع قوانین دولت متبوع شوهرش است. یعنی اگر زن هندی با مرد ایرانی ازدواج کند از لحظه ازدواج به بعد در احوال شخصیه تابع دولت ایران است. دولت افغانستان هم دقیقا همین را دارد و تصریح میکند زمانی که زن ایرانی با مرد افغانی ازدواج کند، از لحظهای که خطبه ازدواجشان خوانده شود، این زن از تابعیت ایران خارج خواهد شد. قانون ایران هم این اجازه را داده است. بنابراین این زن تبعه ایران نیست هرچند که در ایران متولد شده است. بنابراين فرزند حاصل از ازدواج يك زن ايراني با مرد افغانستاني طبق بند 4 ماده 976 قانون مدني بايد ذاتا ايراني باشد. ولي در عمل اين اتفاق نمي افتد و اين بند اجرايي نشد و ماده واحده ي سال 1385 تصويب شد و مبنا قرار گرفت.
بر اساس قانون ما باید هویتبخشی کنیم. در تمام دنیا وقتی مشكلي در رابطه با تابعيت به وجود میآید موضوع را به دادگاه صالحه ارجاع میدهند نه شورای تامین. اما در ایران وقتی به هویت فردی ایراد وارد میشود در شورای تامین رسیدگی میشود.
ما در طرحی که ارائه دادیم عنوان کردیم این موارد به دادگاه صالحه ارجاع شود. وقتی این موضوعات در شورای تامین بررسی شود، هیچ کدام از اینها را راه نمیدهند و هیچ کدام قابل دفاع نیست. اما این طرح به نتیجه نرسید و در لایحهای که دولت ارائه داده خوشبختانه این مساله گنجانده شده است.
نکته اول آنکه ما با کدام عقل و حقمان زن ایرانی را از این که نتواند فرزند خودش را به تابعیت خودش در بیاورد، محروم میکنیم؟ این کار چه مبنای شرعی و عقلی دارد؟ این قانونی است که ما وضع کردیم. چرا شما مادر ایرانی را محروم میکنید؟ دلیلتان چیست؟ دوم اینکه متن لایحه دولت ناقص است. ما در کمیسیون قضایی و حقوقی متن را هم اصلاح کردیم ولی باز هم در آن ابهامات جدی وجود دارد. بهتر است که ما همان بند 2 ماده 976 را تغيير بدهيم و به جاي اين كه بگوييم كسي كه پدرش ايراني است بنويسيم كسي كه پدر يا مادرش ايراني است.
چرا از نظر برخی قانون مدنی وحی منزل است؟! ما بخواهیم یا نخواهیم صورت مساله را نمیتوانیم پاک کنیم. زنهای ایرانی چه در داخل و چه در خارج کشور، با مردان خارجی ازدواج میکنند و محصول این ازدواجها فرزندانی است که باید تعیین سرنوشت شوند.
در اوایل انقلاب اعلام کردیم اسلام مرز ندارد؛ ما گفتیم ما مهاجر پذیر هستیم. در مشهد حدود 700 هزار نفر افغانی ساکن شد که الان این رقم به 400 هزار نفر کاهش یافته است. ما فرش قرمز برای آنها پهن کردیم. حالا نمیخواهیم هزینه آن را بپردازیم؟! ما مرد افغانی را وارد جامعه کردیم و او با محرومترین لایه هاي اجتماعی ايران ازدواج کرد. حال نمیخواهیم هزینه این مساله را پرداخت کنیم و میگویم ازدواج و فرزندت به ما ربطی ندارد؟!
اینکه این فرزندان بی هویت زندگی کنند بدتر است یا اینکه ما به آنها هویتبخشی کنیم؟ ماده 978 قانون مدنی تصریح دارد کسانی که تابعیت اکتسابی میگیرند از برخی مشاغل محرومند. ما هم اصرار کردیم به این افراد هویتبخشی کنید اما اجازه ندهید، رئیس جمهوری، نماینده مجلس، عضو شورای شهر و شورای نگهبان شوند.
در هر صورت فضایی که الان در مجلس وجود دارد، نسبتا فضای خوبی است. واقعیت این است وقتی به مرد مهاجر عراقی اجازه ورود به کشور داده شد، این فرد با زن ایرانی ازدواج کرد و حالا که این زن را با 5 فرزند رها کرده است، حاکمیت باید هزینه آن را بپردازد. اگر او جرمی مرتکب شده است، جامعهای که اجازه داده که این جرم ایجاد شود، نباید مجازات شود؟ اگر موضوع مجازات است که من اعتقاد دارم جرمی واقع نشده است.
در نهایت کلیت این بحث این است: 1)نگاه به آینده است. ما میخواهیم در آینده قانون را اصلاح کنیم که چرا زن ایرانی را از این حق محروم میکنیم؟
2)ما باعث این ازدواجها شدیم. زمانی من پاسدار بودم و در واحد نهضت آزادی بخش و حوزه افغانستان کار میکردم. ما برای اینها فرش قرمز پهن کردیم؛ راه را باز کردیم که ما مهاجر میپذیریم؛ عراقی را هم در مشهد آوردیم. نسل اول این گروه تمام شده است و نسل سومشان بیهویت در ایران حضور دارند. دختران این افراد بیشتر آسیب میبینند. برای نمونه یکی از آنها قبلا همسر یک مرد افغانی سالم شده بود و بار دوم با یک مرد هندی معتاد ازدواج کرد. چون هویت ندارد! در گذشته در ماده 16 قانون ثبت اجازه میداد مادر برای این فرزندان درخواست شناسنامه کند. رژیم قبل به این نقطه رسیده بود که اگر این افراد بدون پدر بمانند، زمینه بزهدیدگی آنها به وجود میآید. از این رو تصویب کردند که جلو نام پدر بنویسند محمدرضا که معلوم نشود این ها بی پدر هستند!!! زیرا در زمان ثبت نام این افراد در مدرسه، وقتی معلم متوجه میشود بی پدر هستند زمینه آسیبدیدگیهای بعدی در اجتماع برای آنها فراهم میشود.
الان هم همین بحث است. دوستان ما آقای خادم و دیگران به طور جدی پیگیر این مساله هستند. بارها به دوستان گفتم اگر طرح این را در این خلاصه کردید که فقط مرد افغانی با زن ایرانی ازدواج کرده است، ظلم به این طرح است. بحث ما این است که چرا زن ایرانی نباید از این حق برخودار باشد؟ اگر مساله شرعی است فقها بررسی کنند که کجای آن با شرع مغایرت دارد؟ من ندیدم هیچ فقیهی بگوید این موضوع با شرغ مغایرت دارد.

تابعيت و مسئله ي حقوق زنان
مجری:
خانم میرمالک شما به عنوان نمایندهای از جامعه زنان بفرمایید چرا به این مساله تا آن حد که مثلا بحث حضور زنان در استادیوم پرداخته شده، توجهی صورت نگرفته است؟
خانم میرمالک:
این دو مسالهای که اشاره کردید اصلا با یکدیگر قابل قیاس نیستند. حضور زن در استادیوم کجا و این که یک مادر (زن ایرانی) دغدغه هویت فرزندش را دارد، کجا؟!
. شاید این که اهمیت موضوع به خوبی برای دفاع جا نیفتاده است، حضور بعضی از نهادها به صورت مخالف است. ما بعضا در جلسات کمیسیون هاي مجلس که شرکت میکنیم، شاهد هستیم مثلا برخي نهادها با این قضیه مخالف هستند. شاید پرداختن به این موضوع از ابعاد دیگر خیلی میتواند به ما کمک کند. یک زن ایرانی که از روی فقر (البته ما اکثر این زنان را درنظر میگیریم) چون برای نمونه خانم مریم میرزاخانی در شرایط ایده آلی بودند و بازهم نمیتوانستند برای فرزندش تابعیت ایرانی بگیرد و آخرین حلقه ارتباطی فرزند این خانم با ایران، با فوت خانم میرزاخانی از بین رفت. اما اگر اکثریت این زنان را درنظر بگیریم میبینیم که از قشر محروم هستند و نمي توانيم بگوییم به ناچار زیرا سرشماری ما پایداری 80 درصد این ازدواجها را نشان میدهد. شاید این زنان زندگیهایی هم دارند که از آن راضی هستند یا به قول حاج آقا از آن شرایط فلاکتباری که در خانواده پدری خودشان داشتند واقعا نجات پیداکردند ولی الان این دغدغهای که فرزندشان از ابتداییترین حقوق شهروندی محروم است، اینها را میآزارد. بحث تبعیض جنسیتی از این سطوح باید شروع شود و به موضوع استادیوم برسد. درجه اهمیت آن خیلی متفاوت است.
شیران خراسانی
خانم میرمالک به خوبی اشاره کردند. ما ژن نخبگی هم داریم یعنی فرزند خانم مریم میرزاخانی حتما آن ژن مادر هم در او اثر دارد. در دنیا از این ژنهای نخبگی به راحتی نمیگذرند. سوالی از جمع دارم: این سلبریتیها چه طور اینقدر دغدغه کنسرت، استادیوم و این موارد را دارند، اما به این حقوق واقعی نمیپردازند؟!
يكي ازحضار:
ذات مساله تابعیت (حفظ تابعیت زن) شبیه حق رای است. اینکه خانمی با شوهر ایرانی ازدواج میکند زمینه برای او از بین میرود ولی آن خانمی که هنوز ازدواج نکرده است این زمینه در او وجود دارد که با یک مرد غیر ایرانی ازدواج کند. اما به محض جاری شدن خطبه عقد این حق را از او سلب میکنیم.
مجری: سرکار خانم میرمالک بفرمایید که وضعیت پیگیری این لایحه در مجلس در حال حاضر در چه شرایطی قرار دارد و فکر میکنید با توجه به پیگیریهای که از طرف دولت انجام میشود این لایحه در مجلس به نتیجه میرسد یا خیر؟
خانم میرمالک:
اگر این سوال را از آقای شیران بپرسید شاید بهتر باشد. آخرین اطلاعی که من دارم مربوط به سه هفته پیش است که در خدمت آقای دکتر بودیم و فضای کمیسیون حقوقی و قضایی فضای مثبتی بود. همین طور که ایشان فرمودند مواردی بود که در آن پیشنهادی که دولت برای لایحه داده بود، اصلاح شد. دو هفته قبل هم در خدمت خانم دکتر ابتکار، خانم جلودارزاده، خانم سیاوشی و خانم اولادقباد بودیم و اهمیت این موضوع را در حضور آقای شریعتمداری بازگو کردیم و آنها قول مساعد دادند که از طریق فراکسیون زنان موضوع با جدیت تمام پیگیری شود. ما امیدوار هستیم که انشاالله به امید خدا با حضور نمایندگان محترم و پیگیری آنها انشاالله قبل از سال جدید به نتیجه برسیم.
اعطاي حق تابعيت به فرزندان مادر ايراني و بيم افزايش مهاجرت به ايران
مجری: آقای صادقی سوال بعدی را از شما میپرسم، یکی از استدلالهای مخالفین که در فضای رسانهای مطرح شده این است که اعطای حق تابعیت به فرزندان مادران ایرانی باعث افزایش مهاجرت به کشور میشود و در ادامه به بحثهای امنیتی و حضور طالبان و داعش اشاره میکنند. آیا به لحاظ کارشناسی چنین احتمالی ممکن است به وقوع بپیوندد؟
صادقی:
افزایش مهاجرت به کشور قطعا تحت تاثیر این مساله نیست. مهاجرتهایی که در کشور داشتیم از جمله از افغانستان، بیشتر به دلایل ناامنی و بحثهای اقتصادی بوده. ازدواج با زن ايراني براي مردان افغانستاني هيچ حقي در اكتساب تابعيت ايراني ايجاد نمي كند و بنابراين بسيار دور است كه بگوييم مردان افغانستاني به خاطر زن ايراني به ايران مهاجرت مي كنند.
آقای سلكي:
در حمایت از صحبتهای شما، مگر در روسیه که زنان روس تابعيت روسي را به شوهر غيرروسشان انتقال مي دهند، ایرانیها استقبال زیادی از ازدواج با زنان روسی کردند؟
صادقی:
البته یک بحث در مطالعات مهاجرت داریم اصطلاحا marriage immigrationمهاجرت ازدواجی که مربوط به سیاستهای کشورها است. مثلا من یک مدت در آسياي جنوب شرقی روی موضوعی به اسم بازار ازدواج کار میکردم. به این صورت که در چین به دلیل سیاست تک فرزندی و وجود فرهنگ ترجیح پسر بر دختر در این حوزه جغرافیایی، سقط جنین دختر زیاد بود. این مساله باعث شده بود که روند طبیعی 105 پسر در برابر 100 دختر، در چین به 124 برسد و در مناطق شرقی این کشور به 150 تا 180 هم افزایش یابد. از این رو الان این کشور واردکننده دختر شده است. چون در سن ازدواج به شدت دچار کمبود دختر شده است.
ما در ایران با این مشکل مواجه نیستیم که بگوییم به نوعی مهاجرت مردها برای ازدواج با زنان یا دختران ایرانی است. بنابراین من فکر نمیکنم اعطای تابعیت به فرزندان با مادری ایرانی تبدیل به انگیزهای برای مهاجرت شود.
اعطاي تابعيت به فرزندان مادر ايراني باعث دو تابعيتي مي شود؟
مجری: جناب حقیقت طلب، نظر شما راجع بحث جمعیت دو تابعیتی چیست؟
حقیقت طلب:
قانون مدني فعلي كشور ما توليد جمعيت دو تابعيت مي كند. مثلا در بند 6 بدون هیچ شرطی، در صورت ازدواج مرد ایرانی، تابعیت ايراني به زن خارجی انتقال مییابد و آن زن خارجي در اكثر موارد دوتابعيتي مي شود. كه این مساله مشکلاتی را برای زنهای خارجی ساکن در ایران بوجود آورده است. چون آنها هیچ پروسهای را طی نمیکنند و مرد ایرانی در هر جایی از دنیا بچهاش به دنیا بیاید دوباره بچه او تابعیت ایرانی میگیرد. در کشورهایی که قانون خاک دارند عملا دو تابعیتی ایجاد میشود. دو تابعیتی هم در همه جای دنیا چاقوی دو لبه است که هم بیشترین فایده را دارد هم همیشه مظنون به جاسوسی میشوند.
در مورد مردان ایرانی در مواردی توانستهایم از فواید دو تابعیتیها استفاده کنیم مثلا در تیم ملی فوتبال ما سامان قدوس و اشکان دژاکه دو تابعیتی هستند ولی ما بعد مثبت آن را گرفتیم و توانستیم از آنها استفاده کنیم. یا در خیلی از موارد دور زدن تحریمها ما از دو تابعیتیها استفاده کردیم.
حجم مبادلات مالی ایران با افغانستان خیلی زیاد است. یک سوم واردات کشور افغانستان از ایران صورت میگیرد. در سفر که به آنجا داشتم عنوان شد که این ایرانیها نیستند که به افغانستان کالا صادر میکنند؛ بلکه افغانستانیهایی هستند که روزگاری در ایران مهاجر بودند یا دو تابعیتیهایی هستند که مثلا در ایران به دنیا آمدهاند و میتوانستند تابعیت ایران را داشته باشند. این افراد در نتیجه آشنایی با فرهنگ دو کشور توانستهاند تبادل مالی زیادی را بین ایران و افغانستان ایجاد کنند. این از فواید دو تابعیتی است.
اما مضراتی هم دارد. نهادهای امنیتی به این خطرات امنیتی آن نگاه میکنند و چشم از فوایدش برمیدارند که یعنی کوچکتر کردن و پاککردن صورت مساله.
عدم اعطاي تابعيت به فرزندان مادر ايراني نشانه ي ضعف امنيتي است
آقای سلكي:
وقتی شما ویزای ورود به فرودگاه را براي بيش از 50 كشور جهان برقرار کردید یعنی سیستم ضد اطلاعات این کشور به قدری قدرت دارد که لازم نیست ویزای در حین درخواست در کشور مبدا را بگیرد و فرصتی برای بررسی داشته باشد. در حال حاضر 5 میلیون نفر توریست به ایران میآیند این رقم را در برابر نهایتا 150 هزار فردی درنظر بگیرید که مادر ایرانی دارند و بدون شناسنامه هستند. چطور ممکن است در برابر مشکلات این تعداد اندک سیستم اطلاعاتی کشور ناتوان باشد؟
حقیقت طلب:
من هم مثالی در مورد اشراف اطلاعاتی سازمان امنیتی کشور بزنم. پدیده مهاجرت غیرقانونی از افغانستان به ایران خودش یک چرخه کامل است. چون هزینههای ورود قانونی به ایران حداقل 400 الی 500 دلار و 300 دلار هم بلیط هواپیما از افعانستان به ايران است. خیلی از افغانستانیها ترجیح میدهند از کانال غیر قانونی به ایران بیایند یعنی از طریق پاکستان وارد استان سیستان و بلوچستان شوند و از آنجا هم با افغانیکشها به جاهای مختلف ایران بروند. این شبکهای است که کاملا شکل گرفته و گردش مالی دارد اما جلوي آن را نگرفتند.
افغانکشی پژوهایی هستند که زنجيره اي از مشاغل هم ایجاد کرده اند: تعمیرکارهایی که در سیستان و بلوچستان کار میکنند، آدمهایی که مراقب جادهها هستند پلیس به آنها گیر ندهد. بسیاری از کارفرماها در شهرهای مختلف ایران مانند تهران و چهار راه سیروس، سفارش کارگر افغانی میدهند.
افغانکشها کارگرها رامیآورند و قسطی هم پول میگیرند. اما در نتیجه این روند هیچ مشکل امنیتی پیش نیامده است و من فکر میکنم این به خاطر اشراف نهادهای اطلاعاتی ما بوده است که اجازه داده اند در سیستان و بلوچستان چنین اتفاقی رخ دهد.
مجری: حاج آقای ساکی شما در جامعة المصطفی از میان طلابی که تشریف میآورند نخبگانی وجود دارد که کشور میتواند از فواید آنها استفاده کند. لطفا این مساله این را تشریح کنید.
سلکی:
ما با پدیده ازدواج طلاب غیر ایرانی با زنان ایرانی رو به رو بودیم و این مشکل زودتر از سایر جاها در مجموعه ما خودش را نشان داد. ولی چون ما یک پوشش آموزشی داشتیم فرزندان آنها را ولو با فقدان مدارک هویتی در این مدارس تحت آموزش قرار دادیم.
افرادی که به جامعة المصطفی مراجعه میکنند، بیشتر نخبگان فرهنگی هستند از این زاویه به این مساله میشود نگاه کرد. مثلا همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی آقایی از یوگسلاوی سابق که الان صربستان است، به قم مهاجرت و حدود چند سال پیش فوت کرد. به دلیل علاقهاش به ایران نام فرزندی که در صربستان به دنیا آمده بود را تهران گذاشته بود. دو پسر دیگرش هم در قم متولد شدند. این سه پسر پس از فوت پدرشان در جامعه المصطفی دکترا گرفتند و یکی از آنها که بانبوغترین پسرها بود با یک خانم ایرانی ازدواج کرد و الان به کشور خودش مهاجرت کرده است. حالا آن خانم تابعیت صربستان را دارد و آنجا مرکز اسلامی به نام قم درست کرده است و در حوزه فلسفه بویژه فلسفه اسلامی آن مرکز پژوهشی کار میکند. آنها مجلهای را منتشر کردند که این مجله یکی از مجلات رفرنس در حوزه فلسفی صربستان است.
همچنان که آقای حقیقت طلب اشاره کردند فضای انقلاب اسلامی برای عدهای جذابیتهایی داشته است. فرهنگ ایرانی جذایتهایی دارد و آن گوهری که در خیلی از جوامع دنیا کم یافت میشود: عفت و طهارت است که باعث شد عدهای به سراغ جامعه ایرانی میآیند. انکار نمیکنم که مساله فقر را هم باید ویژه باید نگاه کنیم.
با این حال من چشم انداز روشنی از مجلس نمیبینم؛ هر چند خانم میرمالک به فضای کمیسیون اشاره کردند. نکتهای که آقای شیران از لغو کنفرانس یا همایشی که مرکز پژوهشها مي خواسته برگزار کند معلوم است فشار زیادی پشت این قضیه وجود دارد و بنابراین نیازمند فضاسازی بیشتری هستیم.
حتی به نظر من قبل از اینکه آن پرسشنامهها یا بعد از آنکه آن پرسشنامهها را وزارت رفاه اجرا میکرد باید فراخوان میداد و پرسشنامه را با فراخوان تکمیل میکردند. خانم میرمالک فرمودند رقم 15081 را سه برابر کردند تا واقعی شود. این شکاف کوچکی نیست و شاید عدد بازهم از این بزرگتر باشد. من در بغداد با خانواده ایرانی رو به رو شدم که این شوهر این خانواده عراقی بود ولی آنها را رها کرده بود. این خانم هم چون فرزندانش هویت ایرانی نداشتند مجبور شده بود به عراق برود و در یکی از مراکز ما کار خدماتی انجام دهد تا زندگیش بگذرد.
ناسيوناليست ها مخالف اعطاي تابعيت به فرزندان مادر ايراني اند
مجری: جناب شیران خراسانی شما بیشتر از بقیه عزیزان در مجلس درگیر این مساله بودید، در مورد ادلهای که مخالفان برای مخالفت با این طرح میآورند جواب مجلس چیست؟
شیران خراسانی:
مخالفان چند دسته هستند: یک دسته کل این بحث را فقط ازدواج زنهای ایرانی با تبعههای افغانی و عراقی میبینند یعنی کلا فقط این فضا را میبینند و آنچه را که به عنوان مصداق مطرح میکنند مربوط به این فضا است. در صورتی که بحث ما فراتر از این است؛ یعنی زنهای ایرانی با تبعه همه کشورها ازدواج میکنند. در مشهد خانم پزشک حاذقی با یک فرد پزشک افغانی ازدواج کرده است. هر دو هم پزشک هستند.
مخالفین دیگر مخصوصا در NGOها هستند که فوقالعاده ناسیونالیست هستند. تا حدی که گاه در جلسات خصوصی میگویند چرا قانون اساسی در مورد شرط رهبری ایرانیالاصل بودن را نگذاشته است. اگر کمی به این افراد فضا بدهیم بعضی از اینها میگویند که اصلا سادات ایرانی نیستند مگر شما نمیگویید که اینها اجدادشان ائمه اطهار هستند؟ ائمه اطهار هم که ایرانی نبودند!
بخش دیگری از مخالفین هم فقط نگاه امنیتی ابتدایی دارند. اصلا به رشد تکنولوژی در حوزه امنیت توجه نکردند. فرمایش بسیار دقیقی گفتند ما در حال حاضر در حوزه امنیت به مرحلهای رسیدیم که در فرودگاه ویزا میدهیم. الان ما در این اتاق که نشستیم ابزارهای جاسوسی وجود دارد که کاملا میتوانند صدای ما را شنود کنند، به این صورت که ماشینش را نزدیک دانشگاه پارک کند و صداها را بشنوند.
بحث بعدی سوال است که آیا بی تابعیتی مضرتر است یا دو تابعیتی؟ ما قطعا در بحث دو تابعیتی جرایمی را در قانون مدنی و در حوزه کیفری دیدیم اما آثاری که بی تابعیتی دارد خیلی در حوزه اجتماع سختتر است.
بحث بعدی آیا این مهاجر اساسا فرصت است یا تهدید؟ حتی همین مهاجرین افغانی که میگویند. آیا اینها برای کشور ما فرصت بودند یا تهدید؟ من یه یکی از عزیزان گفتم فاطمیون سوریه بچههای شیعه خالص نخبه افغانی هستند. مگر این طور نیست که که امروزه جلو داعش را در افغانستان طالبان گرفته است. طالبان یعنی همین جامعه سنی افغانستان.
در بعد اقتصادی هم باید این مسائل سنجیده شود. پس من معتقد هستم مهاجرین فرصت هستند. جامعه مهاجرپذیر جامعهای است که میتواند فرصت داشته باشد. اقتضای جامعه مهاجرپذیر همین اتفاقات است. زندگی بینالملل امروز زندگی سادهای شده است. امروزه که کسی با شتر سفر نمیکند. شخص صبح در اتريش صبحانه مي خورد. ظهر در ايران به جلسه مي رود و شب در اتريش شام مي خورد. وقتی زندگی بین الملل اینقدر راحت شده است ما مطابق این زندگی باید قوانین را دنبال کنیم. از طرفی، آیا مسائل مهاجرتی مگر فقط برای ایران است؟ دعوایی که ترامپ سر مکزیک دارد سر چیست؟ اخیرا خرمشهر بودم گفتند عربهای خرمشهر و بصره با هم فامیل هستند. در مجالس همدیگر رفت و آمد میکنند. وقتی ما مرز داریم در مرزهایمان قومها هم هستند.
بحث من این است که در مجموع این نگاهها، نگاههایی نیست که بتواند به نیازهای امروز کشور جواب دهد. البته اینجا من از خانمها گلایه دارم که اینقدر در سایر حقوق مختلفشان داد میزنند اما راجع به این مساله صدایشان بلند نیست. آیا خود اینها نمیخواهند از حقشان دفاع کنند؟
يكي از حضار:
آقای شیران این موردی که میگویید اکثریت یک قشری از جامعه در هر مسالهای بتوانند به یک … از نظر همهشان حداقل یا اکثریت قابل توجهیشان این مساله به عنوان یک چالش مطرح شود. حس من این است که خانمها چون در مورد اقلیتی از آنها مطرح است شاید به گوش خیلی از آنها این مساله نرسیده باشد یا ارتباطی نداشتند یا تجربهای نداشتند.
آقای سلكي:
اینجا هم در اقلیت هستند. در فرهنگ ما میگوییم آقای حقیقت طلب اشاره کردند یک تابو را شکستند، صدا و سیما یک مناظره گذاشته است. اگر صدای این مساله بلندتر شود مطمئنا اکثریت خانمهای ایرانی اینها پای این موضوع میایستند ولی چون ما رفتارمان بویژه مسئولین طوری بوده است که چنین چیزی را پنهان کنند.
مساله بعدی موضوع حاشیهنشینی است. جمعیت حاشیه شهر چابهار که پاکستانی هستند از جمعیت ساکن در متن شهر بیشتر است ولی اجازه داده نمیشود سر و صدایی از آن بلند شود. در غیر اینصورت باید پاسخگو باشند.
شيران خراساني:
بحث مهاجرت و قضیهای که در ابتدای صحبتهایم اشاره کردم به این برمیگردد که ما خلائی در کشور داریم. خلاء این است که ما سازمان، نهاد و یا متولی مهاجرت نداریم. در وزارت کشور بخش اداره اتباع خارجی داریم که این بحثها باید از آنجا بیرون میآمد. چون آنها بیشتر با این افراد سر و کار دارند. ما این مساله و مشکل را داریم. درخواستم از آقای شیران این است که چون در مجلس تشریف دارند بحث تاسیس سازمان مهاجرت ولی نه در ذیل سازمان وزارت کشور را پیگیری کنند.
ما موارد مختلف دیگر در این حوزه خواهیم داشت. در حال حاضر ما با نسل دوم و سوم مهاجرین روبرو هستیم. در گلشهر در ساختمان طلاب مشهد که زندگی میکردم میدیدم که بسیاری از آنها نخبه هستند.
اشاره کردند امر عصر اطلاعات و ارتباطات است، اما عصر مهاجرت هم هست. نخبهگان ما در حال مهاجرت هستند. سیاست بازگشت هم سیاست موفقی نبوده است باید به سمت چرخش نخبگان رفت و اینکه بتوانیم از نخبهگان کشورهای دیگر کمک بگیریم. بخشی از این نسل دوم و سوم مهاجران که در ایران هستند، تحصیلکرده هستند و ابداعات و اختراعاتی دارند. آنها دوست ندارند به افغانستان برگردند، خیلی از انها پس از کسب دکترا از ایران به کشورهای دیگر میروند. این بع معنای از دست دادن سرمایه انسانی است. سایر کشورها هم در ازای خدمات ارزشمند تابعیت اعطا میکنند.
ما در این حوزه هم مشکل داریم. بحث فرزندان مادر ایرانی یک مساله است و در آینده هم مسائل مختلف دیگری را در این حوزه شاهد هستیم.
مجری: آقای شیران، متن دقیق لایحهای که الان در مجلس نهایی شده است را بفرمایید.
شیران خراسانی:
فقط ماده واحده را میخوانم: فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیر ایرانی که قبل یا بعد از تصویب این قانون متولد شده یا میشوند، قبل از رسیدن به سن 18 سال تمام شمسی به درخواست مادر ایرانی به تابعیت ایران در میآیند
آقای سلكي
چرا اتوماتیکش نکردید؟ چرا مادر باید درخواست دهد؟ یعنی باز هم مادر حقی ندارد.
شیران خراسانی:
در بند دوم میخواستند این را اکتسابی کنند و فرزندان مذکور در صورت عدم تقاضای مادر میتوانند پس از رسیدن به سن 18 سال شمسی تقاضای تابعیت ایران را نمایند که در صورت فقدان شکل امنیتی ( به تشخیص وزارت اطلاعات) به تابعیت ایران پذیرفته میشوند. پاسخ به استعلام امنیتی باید ظرف 3 ماه انجام شده و نیروی انتظامی نسبت به پروانه اقامت برای پدر غیرایرانی مذکور اقدام کند که پدرش را نگه دارند.
تبصره: در صورتی که پدر یا مادر متقاضی در قید حیات نبوده و یا در دسترس نباشند در صورت ابهام اثبات نسب در دادگاه صالحه انجام می شود.
آقای سلكي:
یعنی شورای تامین نیست.
شیران خراسانی:
نه دادگاه است. عرض کردم که باید به دادگاه ارجاع شود.
تبصره 2: افراد فاقد تابعیتی که خود و حداقل یکی از والدینشان در ایران متولد شده باشند میتوانند پس از رسیده به سن 18 سال تمام شمسی تقاضای تابعیت ایرانی را بنمایند که در صورت نداشتن مشکل سوء پیشینه کیفری و نیز نداشتن مشکل امنیتی به تشخیص وزارت اطلاعات به تابعیت ایران پذیرفته میشوند.
البته این در قانون مدنی هست و تبصره 2 ابهام دارد و آن اینکه بچههایی که الان به سن 18 رسیدند (همین نسلهایی که الان داریم صحبتشان را میکنیم)باید خودشان تقاضای تابعیت کنند. این قبلا در قانون بوده است و میتوانستند این مسیر را انجام دهند. اینجا حرف ما …
من میخواهم اصلاحیه بدهم. اگر چاپ شد برای کسانی که تا این تاریخ متولد شدند اگر هم از سن 18 سال گذشته باشند همان تقاضای مادر بتواند برایشان … ولی دوای درد این نیست. دوای درد همان فرمایش حاج آقا هست که ما بنویسیم از پدر یا مادر ایرانی.
خانم میرمالک:
بحث مهم شمولیت موضوع است. همانطور که دوستمان فرمودند قشر بسیار کوچکی از جامعه با این موضوع درگیرند و ازاین رو بسیاری از مردم این قضیه را لمس نمیکنند. مثلا شاید در همسایگی یا محله ما یک مورد هم این قضیه نباشد. بعد از شمولیت، مظلومیت این قشر است که صدایش را نمیتواند برساند. گروهي ازين مادران به صورت خودجوش شكل گرفتند كه حدود 300 نفر بودند. نماینده ي این 300 نفر، خانم نیک انجام بود که توانست خودش را به وزارتخانه و مجلس برساند. از طرفي ديگرسلبریتیها به دنبال مسائل لوکس هستند.
نکته دیگر خیلی از مخالفین در آخرین جلسهای که ما داشتیم گفت شما با این کارتان شان دختر ایرانی را پایین میآورید که الان برای نمونه در سیستان و بلوچستان برای مثال دو تا گوسفند میدهند و در مقابل دختر خانواده را به عقد یک خارجی درمیآورند.
در حالي كه این قانون (اگر چنین لایحهای تصویب شود) عین ارزش گذاشتن به زن و دختر ایرانی است. بچهای که در خیابان پیدا میکنیم و نمیدانیم فرزند نامشروع است یا خیر، شناسنامهدار و هویتدار میشود. ولی کسی که مادرش ایرانی است به دلیل اینکه پدرش ایرانی نبوده چنین امکاناتی ندارد. بنابراین این وظیفه ما را به عنوان طرف دولت و همچنین نمایندگان محترم دوچندان میکند که هر روز پیگیری کنیم.
آقای شیران خراسانی:
اینقدر این مساله مظلوم است. در کمیسیون هم وزارتخانههای دولت با هم اختلاف داشتند. ولی اگر رسانه شویم و صدای اینها را برسانیم حداقل اتفاق بزرگی میافتد. این لایحه حتما در 6 ماه اول سال 98 به صحن میرود. ما 50 تا امضاء جمع میکنیم تا به آن اولویت بدهیم. باید در این موضوع بانوان فعال شوند و هر نمایندهای را توجیه کنند که تبدیل به مطاللبه شود.