نشست مهاجران، کار، سرمایه گذاری و زندگی در ایران
سه شنبه 14 اسفند 1397. اوايل امسال كمپيني وجود داشت به اسم سه شنبه هاي بدون خودرو. ولي اين سه شنبه ي اسفند ماه انگار پرخودرو ترين روز تهران بود. ترافيك هاي وحشتناك. خيابان هاي كيپ تا كيپ پر. راننده اسنپي كه واقعا از پذيرفتن سفر ما پشيمان شده بود. راهي كه در حالت عادي 20 دقيقه بود يك ساعت تمام به درازا كشيد و من دير رسيدم به نشست.
كافه ديالوگ و صد و هفتاد و پنجمين نشست گفت و شنود اقتصادي در حوالي ميدان ونك تهران. ميزها را دايره اي چيده بودند. اول همه تك تك خودشان را معرفي كردند. خيلي ها تجربه ي زندگي در خارج از ايران را داشتند. خيلي ها خودشان تجربه ي مهاجرت داشتند و يا دنبال مهاجرت بودند. همه با پديده ي مهاجرت درگير بودند. ولي خيلي ها به مهاجرت “از” ايران فكر كرده بودند و مهاجرت “به” ايران برايشان تازگي داشت. بچه هاي دياران آمده بودند تا در مورد مهاجرت “به” ايران حرف بزنند. در مورد قوانين مربوط به مهاجران در ايران. چند مهاجر حاضر در ايران از مليت هاي مختلف را هم دعوت كرده بودند.
راند اول نشست گذشت به ارائه هاي بچه هاي دياران از ابعاد مختلف مهاجرت در ايران: آمار و ارقام مهاجران حاضر در ايران, داده هاي اقتصادي مربوط به آن ها, دردسرهاي حضور سرمايه گذار خارجي. سرمايه گذاراني كه مي توانند پولشان را با خود به ايران بياورند اما حق ندارند مالكيت سقفي براي زيستن را داشته باشند.
محروميت هاي بانكي مهاجران و بحث داغ قوانين عجيب و غريب تابعيت در ايران: اين كه در حال حاضر ريشه ي بي هويتي در ايران آن قانوني است كه مي گويد فرزند حاصل از ازدواج زن ايراني با مرد خارجي تا 18 سالگي به امان خدا رها باشد و بعد از 18 سالگي هم فقط 1 سال وقت داشته باشد كه براي تابعيت ايراني درخواست بدهد.
مهمانان ويژه ي نشست آقاي پليسيه و آقاي كريمي بودند. آقاي خوان هم قرار بود بيايد كه نشد. آقاي پليسيه فرانسوي بود. از 1997 به ايران آمده و ساكن ايران شده بود. دكتراي اقتصاد داشت. چند سال در دانشگاه تهران اقتصاد تدريس كرده بود. فوق ليسانس حقوق هم داشت. زن ايراني داشت و 3 تا بچه. فارسي را روان حرف مي زد و جا به جا با لهجه ي فرانسوي اي كه هاروارد را اروارد مي گفت ضرب المثل هاي فارسي مي گفت.
آقاي كريمي فوق تخصص جراحي داشت. پدرش 40 سال پيش از افغانستان به ايران مهاجرت كرده بود. او در ايران متولد شده بود. در ايران بزرگ شده بود. در ايران درس خوانده بود و سال به سال شهريه ي دانشگاه تهرانش را پرداخته بود تا اين كه توانسته بود فوق تخصصي جراحي بگيرد. او هم زني ايراني داشت. بعد از سال ها دوندگي توانسته بود تابعيت ايراني را كسب كند تا دختر 5 ساله اش در ايران بي هويت نباشد.
نگار هم يكي از شركت كنندگان خاص جلسه بود. او يك زن ايراني بود كه شوهري هندي داشت و به همراه همسرش در ايران زندگي مي كرد.
هر كدام از آن ها روايت هاي جالب و عجيبي از زندگي در ايران و دست و پنجه نرم كردن با قوانين ايران در قبال مهاجران داشتند كه شنيدني بود. آن قدر شنيدني كه گپ و گفت ها تا ساعت 9 شب طول كشيد…