قومیت‌گرایی در افغانستان و تأثیرات آن بر زیست مهاجران در ایران

دومین نشست از سلسله‌نشست‌های هم‌اندیشی در باب ابعاد فرهنگی حضور مهاجران افغانستانی در ایران با عنوان «قومیت‌گرایی در افغانستان و تأثیرات آن بر زیست مهاجران در ایران» دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ با حضور سید عسکر موسوی (دکتری انسان‌شناسی از دانشگاه آکسفورد) و مجتبی نوروزی (معاون سابق رایزنی فرهنگی ایران در افغانستان) و با دبیری پیمان حقیقت‌طلب (مدیر پژوهش اندیشکده دیاران) ازسوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و با همکاری دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی کشور و اندیشکده دیاران برگزار ‌شد.

تعریف قومیت‌گرایی

در بخش اول این برنامه سید عسکر موسوی ضمن تشریح معنای دقیق قوم‌محوری، قوم‌گرایی در افغانستان را امری تاریخی دانست و ابراز کرد: بحث قومیت‌گرایی یا به تعبیر درست‌تر، قوم‌محوری در افغانستان، بحثی دامنه‌دار است و از زمانی که جغرافیای افغانستان شکل گرفته، این بذر هم در آن رشد کرده است. قوم‌گرایی به‌خودی خود مشکل نیست. به‌گونه‌ای که حتی در جوامع پیشرفته تبلیغ و تشویق می‌شود. به هرحال هرکدام از ما به قومی اعم از بزرگ و کوچک یا معروف و نامعروف، می‌رسیم. اما آن چیزی که خطرناک است، قوم‌محوری است که در ادبیات جامعه‌شناسی ethnocentrism نامیده می‌شود.

یعنی یک قوم خود را مرکز قوانین، بایدها و نبایدها و تمامی ارزش‌ها قرار دهد و آن را بر دیگر اقوام تحمیل کند. ethnocentrism همان تبعیض ولی شکل عقب‌افتاده‌تر آن است و براساس توهماتی ایجاد می‌شود که لزوماً واقعیت ندارد. در قوم‌محوری، ارزش، هویت و بود و نبود قومیت‌های دیگر براساس ارزش‌های یک قوم تعریف می‌شود. قوم‌گرایی در افغانستان بحث بسیار دامنه‌دار و تاریخی است و ارتباطی با صرفاً تحولات ۵۰ ساله اخیر ندارد. قوم‌محوری در افغانستان با توجه به تنوع قومیتی که به روایتی ۴۴ و به روایتی ۵۲ است، در تمام تاریخ، فرهنگ، ارزش‌ها و …، به نفع یک قوم واحد و به ضرر اقوام دیگر تمام می‌شود.

مثلاً یک کنش فرهنگی اجتماعی زمانی ارزش محسوب می‌شود که با پارسنگ یک قوم سنجیده شود. این معیار و میزان را درمورد زبان هم می‌توانیم ببینیم. ما نوشته‌های زیادی داریم که در آن فقط یک زبان را مادر زبان‌های دنیا معرفی کرده‌اند. یعنی ما حتی علم را باید بر این اساس تعریف کنیم. در این صورت هر چیزی که به یک قوم تعلق دارد، خوب است و بقیه بد و ناپسند. همچنین نوشته‌هایی وجود دارد که به تاجیک‌ها نگاه تحقیرآمیزی دارد و آن‌ها را مایه فساد و عقب‌ماندگی می‌داند. محروم‌شدن از فرصت‌های اجتماعی از تأثیرات دیگر قوم‌محوری است.

مثل دانشگاه که تا ۱۳۴۳ هزاره‌ها حق ‌رفتن به آن را نداشتند. به این صورت می‌بینیم که قوم‌محوری رویه دیگر تبعیض آن هم به شکل عقب‌مانده‌تر است. یکی دیگر از تأثیرات این قوم‌محوری، خشونت‌های قومی است. به این معنا که قوم تحت ستم تا زمانی که مظلوم است، کاری نمی‌تواند بکند اما زمانی که فرصتی به دست می‌آورد، از نهایت آن برای جبران آنچه که بر او گذشته استفاده می‌کند که این توأم با خشونت است. این مشکلات بیش از آنکه به مردم برگردد، به دولت برمی‌گردد؛ دولت‌ها هستند که می‌توانند مسئله‌ای را کوچک و حل یا بزرگ و غیرقابل حل کنند.   

او با اشاره به جزئیات این قوم‌گرایی در افغانستان افزود: یکی از روشنفکران افغانی که در مقابل تمام نظریه‌های داخلی و خارجی نظری دارد، مرحوم طاهر بدخشی است. او معتقد بود مشکل ما مارکسیسم، لنینیسم یا اسلام نیست بلکه مسءله ملی ما این است که یک قوم بر تمام اقوام تحمیل شده و این تحمیل باید حذف شود. یکی از عجایبی که در زمینه این اقوام داریم این است که در نوشتن تمام قوانین، لوایح و مقررات، اقوامی غیر قوم خاص نقش بازی می‌کنند. مثلاً نوشتن قانون اساسی را کسی بر عهده دارد که خودش مظلوم است.

قانون اساسی ۱۳۴۳ را هم غیر قوم حاکم نوشته‌اند. تمام این کارها برای نشان‌دادن زرق‌وبرق بیرونی و گفتن این است که ما هم دولت، قانون اساسی، انتخابات، مجلس و … داریم ولی در عمل، هیچ‌کدام از این موارد نشده و نخواهد شد. چون گره اصلی جامعه افغانستان به حرم مبارک یک قوم زده شده است. کشورهای دیگر ازجمله ایران و پاکستان هم تنوع قومی دارند. از عجایب این است که در پاکستان، سرود ملی این کشور به زبان فارسی است اما در افغانستان چنین جوازی داده نمی‌شود. در افغانستان تاریخ عجیب‌وغریبی داریم که هیچ محقق یا عالم اجتماعی نمی‌تواند سر و ته آن پیدا کند. شخصیت‌های عجیب‌وغریبی ساخته و پرداخته شده‌اند. حتی زن و مرد افغانستان در تاریخ این کشور، تنها از کارخانه یک قوم بیرون آمده‌ و بزرگ‌نمایی شده‌اند و از بقیه اقوام خبری نیست. حتی تعداد واقعی جمعیت افغانستان برای ما تبدیل به یکی از رموز شده است. وقتی بحث تعداد جمعیت پیش می‌آید، هرکدام ازاقوام ادعا می‌کنند که این آمار درست نیست. ما هنوز در این زمینه به اجماع نرسیده‌ایم.

تأثیرات فرامرزی قومیت‌گرایی

مولف کتاب «هزاره‌های افغانستان» درباره تأثیرات فرامرزی این قوم‌گرایی گفت: قوم‌گرایی در داخل، تأثیرات فرامرزی هم دارد. این تأثیرات چنان گسترده است و اقوام مختلف در واکنش به آن چنان پراکنده می‌شوند که حتی درون اقوام مختلف هم، مخالفت‌ها یا محورهای هویتی به‌وجود می‌آید. مثلاً برای هر قوم یک شخص محور می‌شود و هویت افراد حول آن فرد شکل می‌گیرد. یکی از تأثیرات این است که در واکنش به این هویت‌زدایی، نوعی هویت‌زدایی خودی به‌وجود می‌آید تا جایی که این هویت‌زدایی به بیرون از مرز هم منتقل می‌شود و می‌بینیم که هرکدام از پشتون‌ها، ازبک‌ها، هزاره‌ها و …، برای خود گروه دارند. چون هویت مرکزی به اصطلاح ساخته‌شده در افغانستان، هویت‌ساز نیست؛ هویت‌برانداز است. برآیند موضوعات داخلی در افغانستان باعث می‌شود توده مهاجران افغانی در بیرون از افغانستان، از بیرون‌بودن سودی نبرند. ما به لحاظ هویتی دقیقاً نمی‌دانیم چه هستیم. حتی خود اقوام هم هویت مشترک و واحدی ندارند. این پراکندگی باعث می‌شود آن برداشت‌های مثبتی که جامعه مهاجر مشترک افغان می‌توانند در خارج داشته باشند، نداشته باشند.

تاثیر انگاره‌های نهادینه بر قومیت‌گرایی در افغانستان

مجتبی نوروزی سخنران دوم این برنامه با مرتبط‌دانستن قوم‌گرایی در افغانستان به انگاره‌های نهادینه در این کشور اظهار داشت: به نظر می‌رسد چیزی به اسم «انگاره‌های نهادینه» در مناسبات قدرت در افغانستان وجود دارد که همان برتری یک قوم بر قوم دیگر است. این انگاره برتری قومی همواره به اشکال مختلف بازنمایی و بازتولید شده است. همین باعث شده که دولت‌ملت‌سازی که طی آن همه اقوام ترکیب و یک کل واحدی را شکل می‌دهند، در افغانستان اتفاق نیفتد که دلیل آن هم اشتباه حاکمیت در استفاده از عناصر اشتباه بوده است. رضاخان و آتاترک برای تشکیل دولت‌ملت از زبان استفاده کردند اما خطای آقای طرزی و تیمشان در انتخاب نوع زبان این بود که زبانی را انتخاب کردند که ظرفیت لازم برای تشکیل دولت‌ملت واحد را نداشت. این خطای راهبردی در پایه‌گذاری دولت‌ملت و مسائل بعد از آن بود.

او با اشاره به مفهوم «فرصت» درباره وضعیت قوم‌گرایی مهاجران افغان در کشورهای دیگر یادآور شد: نقطه اتکای مفهومی ما برای ترسیم وضعیت مهاجران افغان در ایران، «فرصت» است. مهاجرت خواه‌ناخواه به دنبال فرصت است. اینکه به هرحال فرصتی برای آن‌ها در ایران فراهم می‌شود، قابل انکار نیست. اما باید گفت زیست‌بوم مهاجران افغان در ایران، زیست‌بوم فرصت‌های مبهم نامتوازن ناپایدار است. به دلیل مبهم‌بودن قوانین، رویه‌ها و اقدامات در ایران نمی‌توانیم بگوییم چه چیزهایی برای جامعه مهاجر فراهم است و چه چیزهایی نیست. دوم اینکه این زیست‌بوم نامتوازن است. یعنی در برخی عرصه‌ها فرصت وجود دارد و در برخی دیگر خیر. این نامتوازنی هم به لحاظ موضوعی است و هم به لحاظ سطح آن. مثلاً در عرصه اقتصادی و سپس قدرت اجتماعی، مقداری فضا نسبت به عرصه‌های سیاسی فراهم‌تر است. یا در عرصه اقتصادی، در سطحی مانند فعالیت‌های کشاورزی، امکان فعالیت مهیاتر است اما در سطوح بالاتر، هرچه به مفهوم مرکزی قدرت نزدیک‌تر می‌شویم، میزان مقاومت بیشتر می‌شود. سوم اینکه این فرصت‌ها ناپایدارند. در چنین شرایطی وقتی فضای فرصت‌ها انقدر غبارآلود می‌شود، بشر به‌واسطه ذات خود تلاش می‌کند از کوچک‌ترین فرصت‌ها به نفع جریان وابسته به خود استفاده کند.

معاون سابق رایزن فرهنگی ایران در افغانستان شناخت جامعه ایران از جامعه افغانی را کم دانست و ادامه داد: با وجود همه تلاش‌ها و ادعاها، شناخت جامعه میزبان ایرانی از جامعه افغانی بسیار کم است. از کف خیابان تا مسئولین رده‌بالا، گرفتار آفت عدم شناخت افغانستان هستند که در جای خود به دلیل پیچیدگی‌های اجتماعی آن، کار بسیار سخت و پیچیده‌ای است. همچنین علاوه بر این شناخت ناقص، ما انگاره‌های مخدوشی از جامعه افغانستان داریم که در دور اول مهاجرت آن‌ها به ایران در جامعه ما شکل گرفته است.  یعنی شناخت ما نه‌تنها شناخت دقیقی نیست بلکه آمیخته با غلط‌های فراوان است. لذا فرصتی که در اختیار جامعه مهاجر است، شناساندن جامعه افغان با نگاه خود به جامعه میزبان است.

نوروزی در پایان با بیان اینکه انگاره‌های قومی در مهاجرت کم‌رنگ می‌شود، درباره مهاجران افغان خاطرنشان کرد: در کتابی که به تازگی نوشته‌ام تصورم بر این است که انگاره‌های قومی در مهاجرت رنگ می‌بازد و تبدیل به انگاره‌های ملی می‌شود. این می‌تواند مقدمه شکل‌گیری هویت ملی در مهاجرت و برهم‌زدن ساختارها و مرزهای متصلب باشد ولی به نظرم این ساختار ناقص که به تعبیری فرصتی برای مهاجرین افغان در ایران است، در ایران شکل نگرفته است. یعنی نه‌تنها شکل نگرفته بلکه حتی انگاره‌های قومی در مواقعی تثبیت شده و منجربه شکل‌گیری کلونی‌های مختلف شده است.

هر دو سخنران در پایان برنامه در پاسخ به سوالی مبنی بر راه‌حل اصلاح این وضعیت در افغانستان به لزوم آموزش و رشد آگاهی اشاره کردند و آن را کلید مهم ایجاد تغییر در جامعه افغانستان دانستند. همچنین، نوروزی از گفت‌وگوی بین‌نخبگانی به‌عنوان کلیدواژه دوم این تحول در جامعه افغانستان یاد کرد.

گزارش از: بهاره رضایی/ منتشر شده در سایت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

به اشتراک بگذارید

یک نظر

  1. سلام عرض ادب یک کتاب در باره تاریخ مهاجرت و جغرافیایی افغانستان قدیم نیاز داشتم انتشار هر چقدر کهنه باشد برایم بهتر خواهد شد. میشه که نام کتاب و نویسنده را همکاری بکنید.

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *