هویت‌یابی مهاجران افغانستانی؛ افغانی؟ ایرانی؟ یا افغانستانی-ایرانی

یکی از پیامدهای پدیده‌ی مهاجرت، مقوله‌ی هویت‌یابی و بحران هویت است. مهاجر یا پناهنده به اضطرار و ناچاری به سرزمینی دیگر کوچ کرده و  با تمام ارزش‌ها و اعتقادات مورد قبول خود وارد فرهنگ و سبک جدیدی از زندگی می‌شود. به تناسب جمعیت و فرهنگ، مهاجر اقلیت محسوب و جامعه‌‌ی میزبان با کنش خود، اقدام به ادغام یا طرد این اقلیت می‌کند. هویت با تمام تعاریف و انواعی که اندیشمندان علوم اجتماعی از آن ارائه می‌دهند، در تقابل با رفتار و شرایط (مکان و زمان) جامعه شکل می‌گیرد و نمود بیرونی آن نیز در زندگی روزمره از طریق انتخاب لباس، نحوه‌ی رفتار و ایفای نقش اظهار می‌شود.[1] کشور ایران به دلیل نزدیکی به افغانستان و مشترکات فرهنگی و مذهبی، میزبان جمعیت بسیاری از مهاجرین افغانستانی (نسل اول، دوم و سوم) است که سال‌هاست در ایران سکونت دارند.  در این نوشتار به پایان‌نامه‌ها و مقالاتی که هویت مهاجرین افغانستان در ایران را از جنبه‌های مختلف مورد بررسی قرار داده‌اند می‌پردازیم.

برخی از این پایان‌نامه‌ها و مقالات عبارتند از:

نسل اول، دوم و سوم مهاجرین؛ شکاف هویتی در خانواده.

سکونت طولانی‌مدت مهاجرین افغانستانی در ایران نسل دوم و سومی را به وجودآورده است که تفاوت چشم‌گیری در شکل‌دهی و ابراز هویت میان آنان و پدران و مادرانشان (نسل اول) وجود دارد. نسل اول تغییراتی که با زندگی در ایران و فرهنگ جامعه‌ی میزبان در سبک زندگی‌شان پدیدار شده است را منفی و به منزله‌ی بحران هویت می‌پندارد. اما نوع مواجهه‌ی نسل دوم کاملا متفاوت است. پیچیدگی شکل‌دهی هویت برای آنان با مشارکت در دو بافت متفاوت خانواده و جامعه بیشتر است. آنان به لحاظ قانونی پذیرفته نشده‌اند (کسب تابعیت) و قادر به دریافت منافع و حقوق شهروندی نیستند، جامعه‌ی میزبان آنان را دیگری بیگانه قلمداد می‌کند و درعین حال هیچ آشنایی نزدیکی با فرهنگ کشور خود ندارد و انطباق با زندگی در افغانستان برای او دشوار شده است. حتی پذیرش آنان از سمت مردم افغانستان با اکراه انجام می‌شود. از این وضعیت، نسلی به وجود می‌آید که هنگام جست‌وجوی کیستی و نقش خود در جامعه با ارزش‌های متضاد و تنش‌های ناشی از آن روبه‌رو می‌شود و خود را در وضعیت حاشیه‌ای و دیگری می‌بیند.[2]

فرآیند شکل‌گیری هویت (اجتماعی شدن و جامعه‌پذیری) برای نسل دوم متفاوت از نسل اول است. همچنین تصور مهاجرین از خود با چارچوب‌های قومیت، فرهنگ، مذهب، زبان و گویش در این نسل به شیوه‌ای دیگر عمل می‌کند. اگر نسل اول مهاجرین افغانستانی خود را در قالب مؤلفه‌هایی همچون قومیت، جنگ و آوارگی و مهاجرت معرفی می‌کنند، نسل دوم و سوم درک بیشتری از دریافت هویت آزادانه دارند. هرچند عوامل و موانع ادغام خود راه دستیابی به هویت ثابت را برای آنان سد می‌کند.[3]

در مقاله‌ی تفاوت هویتی نسل اول و دوم مهاجران افغانی به ایران (مورد مطالعه: مهاجران هزاره‌ای مقیم قم در سال 96): حسن خیری، محمدعیسی رحیمی، 1398ش. که مطالعه‌ای در خصوص تغییرات در فرهنگ قوم هزاره و در قالب پرسش از مهاجرین شیعه هزاره مقیم قم در سال 96 انجام شده، به تجربه زیسته‌ی متفاوت نسل اول و دوم و تعلقات و هویت‌های متفاوت ملی-مذهبی اشاره دارد. تجربه‌ی زندگی سخت نسل اول در افغانستان باعث شده راحت‌تر با زندگی در هجرت کنار بیایند و خود را با خاطرات به جای مانده از وطن تسلی ‌دهند. نسل دوم اما از چنین حس نوستالژی‌ای محروم بوده و در تلاش است خود را در جامعه‌ی میزبان جای دهد.

چرا ایرانی نه؟

دو بستر برای فرآیند شکل‌دهی هویت برای مهاجرین افغانستانی به‌خصوص برای نسل دوم، وجود دارد. 1) خودی و 2) دیگری. در بستر خودی، فرد در محیط خانوادگی، روابط خویشاوندی، مدارس خودگردان و دولتی، اجتماعات محلی-مذهبی و عادات غذایی رشد می‌کند. در بستر دیگری اما با جهان فرهنگی و اجتماعی متفاوت مواجه می‌شود. در این قسمت نقش پررنگ سیاست‌های کلان دولت، رسانه‌ها و جامعه‌ی میزبان خودنمایی می‌کند. جامعه‌‌ی میزبان در نقش فرهنگ مسلط و مهاجر در اقلیت محسوب می‌شود.[4] برخورد انسان مهاجر با فرهنگ جامعه‌ی میزبان این‌گونه تعریف می‌شود: او بیرون از جغرافیای فرهنگی و وطنی خویش با ارزش‌هایی آشنا می‌شود که برای دیگری است. در تعامل با آن قرار می‌گیرد و دچار تعارض با پارادایم‌های فرهنگی و هنجاری جامعه‌ی مادر خود می‌شود. موانع ورود فرد مهاجر به جامعه و جامعه‌پذیری او در 2 دسته‌ی کلی جامعه‌ی میزبان و میهمان تقسیم می‌شود؛ یعنی از طرفی خود فرد، خانواده‌ی او و روابط قومی و فامیلی او را از ادغام در جامعه‌ی ایرانی منع می‌کند و از طرفی جامعه‌ی میزبان با بی‌توجهی، بیگانه‌ستیزی، توهین، تبعیض، برتری‌جویی، برچسب‌زدن و عدم اجرای قوانین، مهاجرین را به حاشیه رانده و احساس طردشدگی (اجتماعی) را در آنان تقویت می‌کند که خود پیامدهای منفی بسیاری هم برای مهاجر و هم جامعه‎ی میزبان دارد.[5]

در مقاله‌ی بچه افغانی: شکل‌گیری تصور از خود و دیگری در تجربه زندگی روزمره‌ی نوجوانان افغان، سهیلا صادقی فسائی، حامد نظری، 1394ش. شناسایی موانع و مشکلات نوجوانان افغانستانی در 3 محور تعاملات روزمره با ایرانیان، شکل‌گیری تصور از خود و دیگران مورد تحلیل قرار گرفته است.

تجربه‌ی زندگی روزمره نشان می‌دهد نوجوانان افغانستانی در جریان برخورد روزمره با ایرانیان تحقیر می‌شوند و به هویت «افغانی»  آن‌ها توهین می‌شود؛


تصور ذهنی نوجوانان مورد مطالعه از مردم ایران تصوری ضدافغانستانی‌ است. آن‎‌‌ها فکر می‌کنند مردم ایران کسانی‌اند که از افغانی‌ها خوششان نمی‌آید. به همین دلیل «فاصله‌گیری» به‌عنوان یکی از راهکارهای کنش توسط جامعه‌ی داغ‌دیده[6] توسط افراد مطالعه‌شده به‌کار گرفته می‌شود تا برخوردها، تنش‌ها  و درگیری‌ها کاهش یابد.

در تصور آن‌ها از خود، به‌دلیل اینکه بارها و در مواجهه با جامعه‌ی میزبان، دیگری تعریف شده‌اند، آن‌ها نیز خود را متفاوت و جدای از اکثریت جامعه درنظر می‌گیرند.

من افغانی نیستم!در یکی از مصاحبه‌های انجام شده با کودکان، می‌گوید وقتی در کوچه بازی می‌کردم، دوستم گفت پدرت افغانی است و من گریه‌کنان به خانه برگشتم و از مادرم پرسیدم مگه بابا افغانیه؟؛ یا در جای دیگری دانش‌آموز افغانستانی وقتی به دلیل افغانستانی بودن از صف مدرسه خارج شده، تازه متوجه هویت واقعی خود شده است.  این درگیری تصویر هویت درونی و برونی تبدیل به مهم‌ترین دغدغه‌ی کودکان افغانستانی شده است. مسئله‌ی قابل توجه دیگری که در شکل‌دهی هویت به مهاجرین افغانستان قابل اشاره است؛ سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران در قبال آموزش و تحصیل دانش‌آموزان است. محدودیت و ممنوعیت ورود دانش‌آموزان مهاجر افغانستانی، مدارس خودگردان را ایجاد کرد. مدارس خودگردان برای دانش‌آموزان افغانی مکانی امن برای تحصیل به دور از تبعیض و تحقیر بود. به‌علاوه احساس یگانگی و پیوند در مواجهه‌ با این نوع طرد میان دانش‌آموزان شکل گرفت. یعنی آنان از اینکه شبیه یکدیگرند کنارهم قرار نگرفتند، بلکه وقتی فهمیدند همه در دسته‌ی دیگری قرار می‌گیرند، پس یکی هستند. به‌علاوه این تجمع از اقوام مختلف افغانستان باعث شد یک هویت افغانی در میان آنان ایجاد شود.[7]


اما عواملی که باعث می‌شود فرد در بیان هویت «افغانی» خود تردید داشته باشد و یا در موقعیت‌های مختلف خود را با ملیت دیگری (ایرانی، پاکستانی، عراقی و …) معرفی کند به دو دسته‌ی موانع ساختاری و ارتباطی تقسیم می‌شود. (این پنهان‌سازی یا کتمان هویت در صورتی موفقیت‌آمیز است که چهره‌ یا لهجه‌ی فرد، هویت او را آشکار نکند)

دلایلی همچون تعلق به ایران ممکن است باعث شود فرد خود را ایرانی بداند. اما در بیشتر موارد مهاجر (نسل دوم و سومی که در ایران متولد شده‌اند) در ابتدا خود را ایرانی می‌داند اما بعد از برخورد با موانع احساس تعلق در او کاسته شده و به هویت بومی افغانستانی خود برمی‌گردد. (هرچند بازگشت به هویت افغانستانی هم با چالش‌های اساسی روبه‌رو است)

موانع ساختاری: فرد مهاجر برای دسترسی بهتر به منافعی که با به رسمیت شناخته نشدن حقوق شهروندی‌اش، از آن محروم شده، افغانی بودن خود را انکار می‌کند. عدم تأمین معیشت، عدم تأمین امنیت، عدم تداوم اقامت و بازنمایی منفی رسانه‌ای از جمله موانعی است که وجه مشترک آن سیاست‌های کلان دولت است. مهاجر نیز در مقابل به پنهان کردن خود از طریق کتمان هویت می‌پردازد.

موانع ارتباطی: هراس از پیش‌داوری‌ها (برچسب افغانی بودن)، توهین و تحقیر، احساس تحقیر و قوم‌مداری از جمله مواردی است که باعث می‌شود مهاجر افغانستانی هویت خود را آشکار نکند.

نویسنده‌ی پایان‌نامه‌ی «پژوهشی در دلایل عدم اظهار هویت افغانستانی، «نمونه‌ی موردی: نسل دوم مهاجران افغانستانی در مشهد»، 1391ش.  در انتها راهکارهایی برای این مسئله بیان کرده است؛ از جمله ادغام قانونی، ادغام اجتماعی، بازیابی هویت افغانستانی، استقبال در افغانستان و آگاهی‌بخشی به ایرانیان در مورد مردم افغانستان.

رسانه‌ها‌ نه تنها باعث شکل‌گرفتن تصور کلیشه‌ای از افغانستان در ذهن ایرانیان می‌شود، برای نسل دوم و سوم مهاجرینی که راه‌های آشنایی با کشورشان محدود است نیز آثار منفی‌ای به دنبال دارد. در مقاله‌ی تلاش جوانان پناهنده افغانی در ایران برای امتناع از حاشیه‌ای بودن، دانش‌آموزان از رسانه‌های ایرانی فقط جنگ و بدبختی دیده‌‌اند و برای آنان نوعی کم‌ارزشی هویتی به دنبال داشته است. آن‌ها برای ابراز هویت خود باید یک برتری یا ویژگی مثبتی که نشان دهد آن‌طور که رسانه‌ها می‌گویند بی‌تمدن نیستند را بیابند. همانطورکه در دیگر مقالات کار شده در این حوزه، فعالیت ادبی، سرودن شعر  و حتی غذا به نوعی گفتمانی برای ابراز هویت از دست‌رفته است.[8]

بحران هویت و آسیب‌های ناشی از آن

در برخورد اولیه با موضوع هویت میان مهاجرین افغانستانی شاید به نظر برسد که با مشکلات چندانی روبه‌رو نباشند. چرا که میان آنان و مردم ایران تاریخ، زبان، فرهنگ و اعتقادات مشترک بسیاری وجود دارد. اما به دلایل مختلفی شکاف میان آنان باعث شده تبدیل شوند به نزدیک‌ترین و دورترین مردم به یکدیگر.


همانطور که گفته‌شد در پژوهش «بچه افغانی: شکل‌گیری تصور از خود و دیگری در تجربه زندگی روزمره‌ی نوجوانان افغان»، فاصله‌گیری به‌عنوان یک راهکار برای کاهش تحقیر شدن و درگیری با جامعه‌ی میزبان توسط افراد مهاجر مورد مطالعه انجام می‌شود. این فاصله‌گیری سبب می‌شود کنش‌های متقابل میان افراد کمتر شود و از این رو زمینه‌ی رسیدن به درک متقابل میان افراد فراهم نشود. دست نیافتن به فهم متقابل و نشناختن همدیگر یکی از ریشه‌های اصلی مسائل و تنگناهایی است که مهاجران افغان در ایران با آن‌ها مواجه‌اند.

فاصله‌گیری از یک سو سبب شکل‌گیری و تشدید تصورات قالبی میان مردم ایران نسبت به مهاجرین افغانستانی می‌شود و از دیگرسو سبب بی‌اعتمادی اقلیت مهاجر نسبت به اکثریت، تشدید احساس جدایی و متفاوت بودن و نبود احساس همبستگی با جامعه می‌شود. این مسائل درنهایت به تشدید برخوردها میان گروه‌های اقلیت و اکثریت و تشدید تفاهم نداشتن بین آنان منجر می‌شود.

دوم این‌که فاصله‌گیری از اکثریت جامعه، به عنوان یک راهکار کنش/ کنش متقابل از سوی اقلیت‌، آن‌ها را بیش از پیش به انزوای اجتماعی می‌کشاند. علاوه براین، جدایی از جریان اصلی جامعه و فرهنگ غالب سبب شکل‌گیری رفتارهای کجروانه و برخی از ناهنجاری‌های دیگر از سوی اعضای خرده فرهنگ‌ها می‌شود.

در مقاله‌ی  بررسی آسیب‌های هویتی نوجوانان مهاجران افغانستانی در ایران، عبدالعلی فاضلی (جاوید)، 1396ش. به اهمیت هویت‌یابی در دوران نوجوانی میان مهاجرین تاکید دارد و ناتوانی در کنارآمدن با بحران هویت برای نوجوان و ندانستن کیستی و نقش خود در جامعه را آسیب هویتی بزرگی برای آنان به شمار می‌آورد. سردرگمی‌ای که باعث می‌شود فرد به اختلالات رفتاری و روانی و … دچار شود. به همین جهت راهکارهایی همچون استفاده از رسانه‌های صوتی-تصویری افغانستان و ایجاد کانون‌های فرهنگی در محیط مهاجرت را ارائه می‌دهد. بزرگ شدن در یک جهان سیال و میان‌فرهنگی، ابهام در چشم‌انداز، عدم احساس به تعلق فرهنگ‌ها و … از ویژگی‌های نسل دومی است که در هویت یابی خود دچار چالش است.[9]


نتیجه‌گیری

مهاجرت به خودی خود پدیده‌ای هویت‌ساز است؛ یعنی فرد مهاجر نه می‌تواند به صورت کامل از سرزمین مادری خویش جدا و در جامعه‌ی میزبان ادغام شود و نه با زندگی در کشوری دیگر هویت کشور مبدأ را حفظ کند. برای کشور افغانستان که سال‌هاست جنگ و درگیری اجازه‌ی تولید فکر و حل چالش دولت-ملت را به  آن نداده است، این مسئله صدچندان دردسرساز می‌شود. باید در بررسی و تشخیص آسیب‌های هویتی به خصوص برای کودکان و نوجوانان مهاجر و پیشگیری از ایجاد تروما و … با یک رویکرد و چشم‌انداز بلندمدت، همتی مضاعف را در دستور کار قرار داد. سیاست‌های دولت میزبان و رسانه مهم‌ترین متولیان این مسئله می‌باشند.



[1] اروین گافمن در کتاب نمود خود در زندگی روزمره.

[2] پژوهشی در دلایل عدم اظهار هویت افغانستانی«نمونه‌ی موردی: نسل دوم مهاجران افغانستانی در مشهد»، سید مهدی موسوی، 1391ش.

[3] هویت و بازتعریف آن در نسل دوم وضعیت مهاجران افغانستانی ایران، سید محمد حسن موسوی، 1395ش.

[4] «پژوهشی در دلایل عدم اظهار هویت افغانستانی «نمونه‌ی موردی: نسل دوم مهاجران افغانستانی در مشهد»، در سال 1391ش.

[5] موانع ادغام اجتماعی نوجوانان افغانستانی در جامعه ایرانی (مطالعه موردی شهر تهران)، ناهید سنقری، حسین فکری‌آزاد، معصومه معارف‌وند.

[6] داغ ننگ یا   STIGMA برای اشاره به ویژگی یا صفتی به‌کار برده می‌شود که در روابط اجتماعی به افراد زده می‌شود و باعث می‌شود دیگر افراد جامعه با افراد داغ خورده متفاوت رفتار کنند. اروین گافمن کتابی با همین عنوان دارد. 

[7] تلاش جوانان پناهنده افغانی در ایران برای امتناع از حاشیه‌ای بودن، هما هودفر، 1386ش.

[8]The Pearl of Dari : Poetry and Personhood among Young Afghans in Iran

food and identity afghan.

[9] هویت و بازتعریف آن در نسل دوم وضعیت مهاجران افغانستانی ایران، سید محمدحسن موسوی، 1395ش.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *