دیاران گپ10(سیده تکتم حسینی)- به بهانه اتفاقات اخیر افغانستان

آقای رستمی: خب من میدونم شما ایران دنیا اومدین سؤالم این است که تا حالا افغانستان رفتید؟

خانم تکتم حسینی : ببینید بله ولی خب چیزی ندارم برای تعریف کردن یعنی اونقدر دور هست که من بخوام از آن یاد کنم و حرف بزنم نمیتونم.

آقای رستمی: به این جهت پرسیدم که خب من اطلاع داشتم در روزهای گذشته در ماه‌های گذشته خیلی از دوستانمون در اون اتفاقاتی که حالا قبل از این اتفاقاتی که رخ داده، مایل بودند به افغانستان بروند و می‌رفتند و می‌آمدند، سفرهایی رو داشتند. بعضاً اقامت‌های نسبتا طولانی رو هم در افغانستان داشتند و حس می‌کنم که شاید این آرزوی شما هم بود و شاید مایل بودید در ماه‌های پیش به افغانستان بروید.

سؤالم این است که هنوز هم امید دارید برای رفتن به افغانستان؟

خانم تکتم حسینی : بله من چند ماه پیش دعوت شده بودم منتهی به خاطر شرایط نتونستم برم که متأسفانه همون زمان همون اتفاق حادثه‌ی دانشگاه کابل رخ داد. امید چیزی نیست که بمیره در آدم، شکل عوض می‌کنه ولی نمی‌میره و همیشه هست. بله من امیدوارم یعنی چیزی که در واقع ما رو گاهی از رنج و مصیبت خودمون دور میکنه امید هست. من امیدوارم که اتفاق خوشایندی بیفتد و ما برگردیم و ما بتوانیم که کشورمون رو ببينيم و حالا خیلی از مهاجرین هستند از نسل‌های جدید مهاجرت که اصلاً ندیدند افغانستان رو. حتی خیلی ها لهجه رو گم کردند، خیلی از فرهنگ‌ها و خیلی آداب و رسوم رو ندارند و امیدوارم

آقای رستمی: ببینید حالا من میدونم شاید سؤالات امشب ما یک قدری تلخ باشد خصوصاً اینکه در واقع پژوهشی به قضیه شاید خیلی نگاه نکنیم، بحثی است که به هر حال غمبار است.

اما خب این اتفاق افتاده است و الان حداقل ما در ایران تشنه‌ی شنیدن بعضی از مطالب هستیم از زبان خود دوستان افغانستان. شاید برای ما راحت باشد گفتن این مطلب اما احتمالاً به هر حال آینده‌ی خیلی از افغانستانی‌ها رو تحت تاثیر قرار می‌دهد و دگرگون می‌کند.

سؤال واضح من سؤال بعدی من این هست که با وجود حضور طالبان احیاناً اون چیزی که خیلی‌ها پیش‌بینی می‌کنند در روزهای آینده‌ی این اتفاق بیفتد به نظر شما این در واقع هدف‌گذاری چه برای شما چه برای دوستانتون وجود دارد که با وجود دولت طالبان در واقع به افغانستان بروید؟

خانم حسینی: سؤالتون برای من که گفتم اصلاً نه میتونم پژوهشی و نه کارشناسانه جواب بدهم دشوار است اما حرکت کردن در مه است که من بعدش رو نمیدونم قرار هست چه اتفاقی بیفتد. من یک ذهنیتی از طالبان دارم که بسیار منفور، غیر قابل تحمل، متجاوز، چیزی که ذهنیت من هست، چیزی که باهاش مواجه شدم و دریافت می‌کنم و اگر بخوام فکر کنم که آیا زمانی ممکن است که من اگر خدایی نکرده حالا این اتفاق هم افتاده و دهنم نمیره که بخوام بگم که سقوط کرده خیلی از شهرهای افغانستان، دردناک هست برای من که اگر این اتفاق بیفته من آیا اون امید هنوز باقی می‌ماند در من که من بخوام برم افغانستان رو ببینم یا یک رؤیا میشه، یک رؤیای سوخته می‌شود.

اصلاً هیچ تصوری ندارم واقعاً حرکت کردن، حضور داشتن در یک مهی هست که نامعلوم است، اون طرفش یک قدم بعدش نامعلوم است.

آقای رستمی: از دوستان و بستگان، خانواده، آشنایان کسی الان تو افغانستان هست؟

خانم تکتم حسینی : دایی ها هستند، خالم، عمه‌هام، عمو زاده‌ها، اقوام نزدیک و درجه یک من حضور دارند اونجا

آقای رستمی: ارتباط داشتید تو این چند روز باهاشون؟

خانم تکتم حسینی : نه، هیچ وسیله‌ی ارتباطی یعنی اینترنت نداشتند، سرپل بودند اون‌ها ساکن سرپل هستند که اونجا هم به دست طالب افتاده و سقوط کرده است.

یک بار شنیدم که رفتند سمت کوه و کوهستان و اطراف رفتند اونجا هم که اصلاً آنتن نیست دیگه هیچ خبر و چیزی ازشون نداریم.

آقای رستمی: بسیار خب، حالا انشالله که در صحت و سلامت باشند من واقعاً نمیدونم چه شکلی ادامه‌ی سؤالات رو از محضرتون بپرسم.

خیلی سخت هست تو این شرایطی که به هر حال به وجود آمده برای شما و برای دوستان دیگه‌ی ما در واقع از دوستان افغانستانی.

تو آخرین باری که حالا باهاشون صحبتی داشتید تو این چند وقت اخیر کی بوده؟ میخوام ببینم که مشاهداتشون از حضور طالبان در واقع برای شما تعریف کردند یا اصلاً نمیرسه به این تاریخ؟

خانم تکتم حسینی : نه یکی از اقوام نزدیکمون تازه آمدند ایران بعد می‌گفت که طالب خانه به خانه می‌گشت یعنی ما اصلاً امنیت نداشتیم، بالاخره آدمی بود که مالدار و جای‌دار و زمین‌دار و ملک‌دار بود و می‌گفت که همه رو گذاشتم یک بخشی هم تا جایی که امکان داشت فروختم اومدم به خاطر امنیت عروس و دختر و ناموس و نوامیس خودمون اومدم ایران. و می‌گفت اصلاً دیگه اونجا جای زندگی نیست. داییم رو هم که میدونم این اواخر دخترشون رو فرستاده بودند بَزار که گفتند وقتی که سر پل اومدن، اومدن مَزار فرستاده بودند و آخرین صحبتمون همین بود دیگه اصلاً خبری ندارم.

آقای رستمی: از دوستان الان فرمودید که به ایران اومدن چند وقت گذشته درسته؟

خانم تکتم حسینی : تقریباً سه هفته هست

آقای رستمی: سه هفته پیش اومدن ایران، خب ما هم یک مقداری حساس هستیم رو این بحث مهاجرین. میدونید که از کدوم مرز وارد شدند؟ و الان کجا هستند؟

خانم تکتم حسینی : هوایی اومدن، قانونی اومدن و حالا احتمالاً بعدش دیگه قانونی نباشن یعنی تا یک دوره‌ی کوتاهی می‌توانند یکسانی که حالا به عنوان مسافر آمدند. اومدن و حالا نمیدونم که بعدش چه اتفاقی می‌افتد قاعدتاً قصد برگشت ندارند چون شرایطش رو ندارند که بخوان برگردن.

آقای رستمی: بسیار خب، کسانی هم هستند احیاناً بخوان به ایران بیان؟

خانم تکتم حسینی : شما ببینید اینکه میگم طرف اقوام من هست و از نزدیکان من هست خب هستن اما اون همه آدمی که شما دارید توی فیلم ها می‌بینید، اون فیلم هواپیما رو دیدین؟

آقای رستمی: بله خیلی ناراحت کننده بود

خانم حسینی: در واقع زبان من، دهان من بسته هست که بخوام بگم که آیا اینکه چه فرقی داره به هر حال یک مملکت اونجا اسیر افتادن. اینکه کی بتونه، همه دارند تلاش میکنن یک جوری نجات پیدا کنند. به قول گفتنی مگه چی میخوان از این دنیا؟ تمام تمنای اون آدم‌ها از زندگی چیه؟ زندگی هست به هر شکلی، کوچیک، ضعیف، کم، محدود ولی زندگی است دارند فرار می‌کنند. یک سری از ویدئو ها هرچند که میگن که منتشر نکنید کتمان می‌شود خیلی چیزها، برخورد میشه درد این هست که گفته هم نمیتونی، درد اینه که ابراز هم نمیتونی اینکه بخوای در مورد آن بگویی که واقعاً شرایط این شکلی هست و بپذیرید، ما رو ببینید، شرایط ما این هست، رنج ما این هست ما رو بشناسید. این رنجها رو ببینید حالا نه اینکه اقوام من، دایی من، خاله‌ی من، ما در واقع یک مملکت هستیم، یک ملت هستیم و با این همه فرهنگ مشترک، زبان مشترک، تاریخ مشترک حالا یک خطی هم اومدن بین این دوتا کشور کشیدن اما مگه میشه رنج انسان رو ندید.

اصلاً سوالتون رو فراموش کردم

آقای رستمی: فراموش کنید، من حس می‌کنم که شاید یعنی قطعاً اینطوری هست خیلی از این تصاویر اینقدر بهت‌اور هست و اینقدر آزاردهنده هست که آدم واقعاً نمیخواد راجع به آن با زبانی غیر از زبان هنر و غیر از زبان ادبیات صحبت بکند و حس میکنه که اگر غیر از این باشه حق مطلب ادا نمی‌شود.

احساس کردم یعنی دیدم توی صفحه تون که یکی دوتا شعر جدید در این باره دارید، خواستم اگر مایل هستید بشنویم.

خانم حسینی: خواهش می‌کنم، اینکه میگین بهت‌اور هست حتی بوده دوستانی اومدن از من سؤال کردند که خانم حسینی این‌ها واقعی هستند؟ یا واقعاً این دخترانی که میگن رو میبرن؟ طالب می‌برند حقیقت داره؟ یا اینکه اینطوری کشته می‌شوند، اون هواپیما رو گفتن، حالا خیلی از دوستان ایرانی من هستند که الحمدلله خیلی واکنش نشون دادند یعنی حضور پر رنگی داشتند و ممنونم ازشون.

جای تشکر هم ندارد در واقع من خودم رو به همون میزان که افغانستانی میدونم ایرانی هم میدونم و این رو هم عرض کنم خدمت شما که اونهایی که توی افغانستان زندگی می‌کنند و زیست افغانستانی دارند اونجا زیستشون توی کابل بوده، مزار بوده، هرات بوده هرجای دیگه‌ای که توی افغانستان بوده یک مواجهه‌ی عینی و میدانی دارند، جانی و میدانی دارند با واقعیت اون اتفاق ها. ما مهاجرین که مثلاً افغانستانی تبار محسوب می‌شویم توقع داریم گاهی که مثلاً به ما اهمیت، یعنی یک نیازهای عاطفی داریم یک وقت هایی توقعاتی داره آدم دوست داره نیازهای عاطفیش مثل هویتشون، پذیرفته شدن شون یک دردهای این شکلی. بعد این‌ها دوتاشون که باهم دیگه درد میشه واقعاً میشه بمبی از اندوه و رنج و مشکلات. اینقدر ذهنم پراکنده هست که همه‌ی این‌ها رو فراموش می‌کنم

آقای رستمی: سلامت باشید، نه خواستم که شعرتون رو بخونید در مورد مهاجرین بود این رو میدونم

خانم حسینی: خواهش می‌کنم.

از هر طرف محاصره در بُهت و تیرگی

از هر طرف محاصره در بیکران شب

این سو امید شاعر دل کَنده از سخن

آن سو هراس مطرب افسرده از طَرب

این سو هزار حسرت نامش هنوز محض

آن سو هزار آوَخ نامش هنوز خاک

در من هزار جامه‌ی آلوده

در من هزار بوبَک سر بریده در مغاک

در من هزار بلخ و هزاران هرات

در من مزار هر چه که میخوانی‌اش امید

آه ای همآره در من و در شعرهای من

آه ای وطن که رشته‌ی بی بدیلی

در من زنی شکسته تر از قند و قندهار

در من زنی تکیده تر از بلخ و بامیان

در من هزار مادر افتاده از نفس

در من هزار کودک افتاده در میان

در من خطوط زاویه‌ی تازیانه ها

گور رواق ها و مزار ترانه‌ها

وقتی نمانده است به جز سایه‌سار قوم

یک سرپناه بر سرم از آسمانه‌ها

آه ای وطن، قبیله‌ی من، روستای من

ابلیس من، پیامبر من، خدای من

در خون تپیده بودم ای کاش جای تو

ای کاش من نباشم و باشی به جای من

از هر طرف محاصره در رنج و پیچ و تاب

از هر طرف محاصره در عُصرت جهان

بسیار روزها که در این تیرگی شدند

یلدای این مهاجر گم کرده آشیان

آقای رستمی: خیلی عالی بود، واقعاً حال و هوای این روزها رو می‌دیدیم در شعر امیدوارم انشالله یک روزی برسه که ما شعرهای غمناک دیگه از وطنتون نشنویم و همه‌ی شعرها حال و هوای بازگشت به وطن و آزادی افغانستان رو داشته باشیم.

من مایلم که اگر شما مایل هستید دوباره یکی دیگه از شعرهاتون رو بشنویم، چند تایی سؤال هست که دوباره در ادامه خواهم پرسید انشالله.

خانم حسینی: نایی نمانده است نوایی نمانده است

دردت به جان وطن که دوایی نمانده است

جز آه سینه سوز که فریاد بی صداست

در نای تو صدای رسایی نمانده است

ای سرزمین مسجد و معبد

دگر تو را چشم مدد به دست خدایی نمانده است

جز موی دختران تو در باد غرق خون

از بند ظلم هیچ رهایی نمانده است

جانت به لب رسیده و از جورها تورا

جایی نمانده است و رجایی نمانده است

غزنین به خون نشست

 و تَخار از شرار سوخت

امید مرد و راه بقای نمانده است

خود را جهان سِفله به کوری اگر زدست

من با توام اگرچه که نایی نمانده است

من با توام اگر چه که از چشم زخم شَر

در چند تن نخوانده دعایی نمانده است

اما تو ای همیشه‌ی تاریخ سربلند

دور بقا به هیچ بلایی نمانده است

اشک زلال مردم خود را نشان بده

با هر که گفت در تو جلایی نمانده است

آقای رستمی: بسیار ممنونم انشالله که همه‌ی هموطنان شما و هم زبانان ما در هر هر جای دنیا که هستند صحيح و سالم باشند. من واقعاً نمیخوام فضای لایو اینقدر غمناک باشه اما در واقع ناچاراً و لاجرم به این سمت و سو خواهد رفت.

خانم حسینی از دوستان شاعر و هنرمندتون در افغانستان اطلاعی دارید؟ این چند روز ارتباطی داشتید باهاشون؟

خانم تکتم حسینی : من دوستان شاعر که اونجا زیاد داریم الحمدالله. یک صحبت و احوالپرسی کوتاه با آقای هَزاره شد که دیگه ادامه پیدا نکرد، مصطفی هَزاره که ساکن کابل هم هستند. آقای هارون بهیار رو چند روز پیش یک گَپی داشتیم و گفت که دوباره دست طالب افتاده به خاطر فارسی صحبت کردنم گفت بهم شک کردند و میدونید در واقع که یکی از مشکلات اصلی طالبان فکر می‌کنم زبان فارسی هم باشد که اصلاً دلشون میخواد این زبان نباشد و ریشه‌کن بشود در افغانستان. و همین آقای هارون بهیار که گفتند دو بار دست طالب افتادند و دو بار هم بالاخره خودم رو رها کردم. همينقدر اطلاع دارم صفحه‌ی سید رضا محمدی رو دیدم که نوشته بود که من در کابل ماندم هنوز و اوضاع کابل رو گفته بود که آشفته هست. خانم صحرا کریمی هم یک لایو ازشون دیدم که نمیدونم شما دیدید یا نه

آقای رستمی: بله دیدم

خانم تکتم حسینی : و همینطور هرچی دیدیم به هر حال آشفتگی و پراکندگی و پریشانی بوده دیگه.

آقای رستمی: برای اهالی هنر و ادبیات واقعاً تفاوتی نمی‌کند که فارسی زبان تاجیکستان باشند یا افغانستان یا ایران. الان این نگرانی وجود دارد که به هر حال بعد از یک مدتی احساس می‌شد که مسائل فرهنگی و ادبی در افغانستان داره اوج میگیره کم کم و ما خوشحال بودیم و امیدوار یه اتفاقاتی که در افغانستان در حوزه‌ی زبان و ادبیات فارسی می‌افتاد. پیش‌بینی شما از فعالیت‌های هنری و ادبی در افغانستان چی هست؟ یعنی به نظر شما با وجود طالبان امکان فعالیت‌ها هست؟ بفرمائید و اینکه خب به هر حال اون دوستانی که الان افغانستان هستند تو این حوزه فعالیت دارند به نظرتون چه تصمیماتی خواهند گرفت؟

خانم تکتم حسینی : اول اینکه من فکر می‌کنم اگر کسی در یک فضای نا امن و نامطلوبی باشد زندگی کند، فضای زندگی او زندگی نباشد که آرامش و دغدغه‌ی نوشتن داشته باشد هرچند که خود جنگ یکی از بزرگ ترین دغدغه‌هایِ نویسندگان هست دیگه. اما اگر اون به قول ما گریز و پریشانی و این‌ها باشه و فرصتی مهیا نباشد که شاعر و نویسنده‌ بتواند بپردازد به شعرش، به هنرش اصلاً نمیدونم طالب این اجازه رو میده، اصلاً اون شرایط مهیا می‌شود برای دوستان هموطن من در افغانستان و ببینید من خودم رودررو که مواجه نبودم با طالبان اما خب چیزهایی که دریافت کردم، مشاهداتی که داشتم فکر می‌کنم این‌ها اصلاً هیچ علاقه‌ای به فرهنگ و ادبیات و به هنر و تحصیل و دانش و این‌ها ندارند.

کسی که این همه بمب‌گذاری می‌کند، این همه انتحاری می‌کند،هرچند که خب حالا خیلی جاها میگن که نه اما واقعاً اگر 10 درصد، 20 درصد، 50 درصد از مشاهدات ما درست باشه فکر نمی‌کنم امیدی باشه که بشه اتفاقی سر بگیرد و درست بشود.

آقای رستمی: یعنی پیش‌بینی می‌کنید دوستانتون یا افغانستان می‌مانند و این فعالیت رو کنار می‌گذارند و ما با یک دوره‌ی

خانم تکتم حسینی : نه این‌ها که فکر می‌کنم که هنر رو نمیشه کنار گذاشت. من امیدوارم یک فضایی ایجاد بشه از اون پریشانی، میدونید جنگ در خودش گریز دارد، جنگ در خودش یک جای ساکن نشستن ندارد، به هر حال ممکن است یعنی تو مجبور باشی مکان عوض کنی، جا عوض کنی، محیط عوض کنی هی تو این شرایط قرار بگیری. به هر حال توی همین شرایط هم می‌نویسند، توی همین شرایط هم اتفاق می‌افتد قطعا امکان نداره که متوقف بشود. ولی امیدوارم که فضایی ایجاد بشود که فرصت گسترده تری داشته باشند من این رو میگم

آقای رستمی: بله تو این سال‌های اخیر هم بالاخره دوستان شما، هموطنان شما در افغانستان سال‌های سختی رو گذراندن و شاید کمتر دوره‌ای باشه که تو این سال‌های اخیر افغانستان رنگ جنگ رو به خودش ندیده باشد و با این وجود به هر حال ما در واقع ناظر این هستیم که هیچ وقت این ریشه‌ی درخت هنر در افغانستان و ادبیات البته نخشکیده و انشالله هم این چنین شد.

مسئله‌ای که همه‌ی کُنش‌گران به آن ازعان دارند رفتارهای پیشین طالبان با اقلیت‌های مذهبی و همچنین برخوردهای آن‌ها با زنان، خب به هر حال شما هم در افغانستان اقلیت مذهبی شناخته می‌شوید و هم خانم هستید و به نظر می‌رسد همه‌ی ویژگی‌هایی که طالبان روی اون حساس هست رو دارید. در واقع هموطنان شما در افغانستان با شرایط شما حضور دارند، فکر می‌کنید این نگاه قومی و مذهبی طالبان به مردم افغانستان موجب این خواهد شد که ما بیش از پیش در واقع حضور همکیشان و هم زبانان و هم جنسان شما رو در واقع در ایران داشته باشیم و آیا فکر می‌کنید که مَفَری هست جز این در حکومت طالب؟

خانم حسینی: اینکه فرمودید که خیلی با اقلیت‌ها منظورتون هَزاره ها هست درسته، یعنی شیعیان

آقای رستمی: بله شیعیان

خانم تکتم حسینی : بله، خب تاجیک ها رو هم زیاد می‌کشند زیاد از بین می‌برند دیگه. من فکر می‌کنم چیز گسترده تری که حالا جدا از این ضد شیعی بودن شون این زبان فارسی مخالفتی که با زبان فارسی دارند فکر می‌کنم خیلی گسترده هست. اون زبان وسیله‌ی ارتباط هست وقتی ما نتوانیم با اون‌ها نتوانیم ارتباط برقرار کنیم گم می‌کنیم همدیگر رو. پراکندگی ایجاد می‌شود، این قوم گرایی ایجاد می‌شود. وقتی که زبان رسمی افغانستان زبان فارسی هست و این رو آمدن برداشتند خب چقدر چند پارچگی و این قوم گرایی زیاد شد. در خود ایران هم اگر زبان معیار زبان اصلی و زبان فارسی نباشد ما کُرد زبان داریم، ترک زبان داریم ولی با زبان فارسی آشنا هستند و صحبت می‌کنند.

و اگر میگم این زبان برداشته بشود ارتباطات خیلی محدود می‌شود، خیلی کم می‌شود و خب به چیزی که میخوان می‌رسند قطعا. اون جنگهای قومی و قبیله‌ای و خیلی از این چیزها شروع می‌شود. خب این یکی از دغدغه‌های فکر می‌کنم بزرگ و وسیعشون بوده و هست.

برای زن‌ها نمیدونم یک سری می‌آمدند به من می‌گفتند که یعنی اغلب با این کامنت‌ها مواجه بودم چه در دایرکت چه در زیر پست هام که حالا مشاهده می‌کردم که می‌گفتند که دارند سنت رسول شما رو و سنت پیامبر رو اجرا می‌کنند. داشتم فکر می‌کردم آیا قبل از رسول الله دختران زنده به گور می‌شدند اصلاً میخوام بگم که این‌ها نمی‌بینند، این‌ها همون ها هستند که دختران رو زنده به گور می‌کردند، همون هایی که با نسل ما مخالفند، همونی که خیلی آزاردهنده بود دوست داشتم این رو بگم هرکسی که میاد مینویسه و میگه پیامبر شما، رفتار پیامبر شما رو دارند این‌ها، سنت پیامبرتون رو دارند اجرا می‌کنند. آیا رفتار حضرت رسول الله با دختران این شکلی بوده؟ حالا جدا از این صحبت‌ها زنان کشور من، مردانشون، نسل جدیدشون بسیار قوی هستند، بسیار خون تپنده‌ای دارند، خیلی شور زندگی دارند. مثل گیاهی می‌مانند که از بین سنگها، از سنگلاخ ها در بین سنگلاخ رشد می‌کنند. من شاهد بودم در این سال‌های اخیر موفقیت های آن‌ها چه توی ورزش، چه در ادبیات، چه در هر حوزه‌ی دیگه‌ای من می‌دیدم و افتخار می‌کردم، و افتخار هم می‌کنم چه در سینما می‌دیدم خیلی پر رنگ بود جایگاه. می‌دیدم هرجایی می‌رفتند هرجایی که من اتفاق مبارکی می‌دیدم قطعا نام دوتا زن اونجا حضور داشته است، زنان خیلی رشید و شجاعی هم داريم، شجاعت است که زن باشی و در چنین فضایی زندگی کنی و دوام بیاری و ادامه بدهی و فکر می‌کنم افغانستان پر از این زنان است.

آقای رستمی: بسیار خب، من چون داریم به پایان لایو نزدیک می‌شویم یکی دوتا سؤال واضح هم ازتون بپرسم.

دیروز و امروز شاهد تجمع مهاجرین در تهران و قم بودیم، مهاجرین افغانستانی چه انتظاری در واقع از جمهوری اسلامی، از حکومت ایران دارند در قبال اتفاقات اخیر؟

خانم تکتم حسینی : تمنا دارم که حمایت کنند فکر می‌کنم نه من همه‌ی مهاجرین توقع دارند چه کسانی که در ايران زندگی می‌کنند و خودشون رو شهروند ایران می‌دانند، فکر می‌کنم یک توقع انسانی است که حمایت کنند نه ایران ها هرجای دنیا که اگر می‌تواند حمایت کنند کمک کنند. وقتی یک آدمی عزادار میشه شیون میکنه، فریاد میکشه، وقتی چیزی رو از دست میده مویه میکنه. به هر حال من دیدم که یک سری آشوب هایی هم ایجاد شده بود فکر می‌کنم نمیدونم شما دیدید یا نه و یک سری ممانعت هایی که چرا ریختید توی شهرها. حالا به خاطر شرایط کرونا و یک سری چیزها قابل دفاع هست اما اینکه درد ما رو بشناسند، رنج ما رو ببینند، اندوه ما رو به رسمیت بشناسند و حمایتمون کنند، تنهامون نگذارند. ما نه تنها اینکه جدا نیستیم و این توقع رو حداقل از کشور ایران بیشتر داریم. ما هم زبان هستیم و ما هم فرهنگ با هم، هرچیزی که فکر کنید اصلاً جدا نیستیم. مگه میشه آدم نسبت به اولاد خودش، به فرزندان خودش، به رگ و ریشه‌ی خودش بی تفاوت باشد.

 دوستان بسیار زیادی رو داشتم که خیلی هم محبت داشتند به بنده و من رو لایق می‌دانستند و شایسته می‌دانستند که تگ می‌کردند و تسلیت می‌گفتند و همدردی می‌کردند. خیلی هم این اتفاق در فضای مجازی زیاد بوده، همدلی‌ها و حمایت‌ها.

توقع دارم از خود دولت هم که حمایت کنند. نه من توقع داشته باشم همه‌ی ما توقع داریم

آقای رستمی: ما شاهد موج جدید مهاجرتی به ایران هستیم، اون اتفاقی هم که در فرودگاه کابل افتاد که خیلی ناراحت کننده بود دقیقا یک جلوه‌ای از همین موج هست که می‌بینیم مردم با چه در واقع هیجانی قصد خروج از افغانستان دارند به دلیل اتفاقات پیش اومده.

اخبار ضد و نقیضی هم از مرزهای ایران می‌رسد در مورد تعداد ورودی روزانه‌ی ما که رقم‌های خیلی خیلی زیادی رو بعضاً در اخبار می‌شنویم.

یکی از اتفاقاتی که در واقع در مورد این دوستان می‌افتد که پناهجو محسوب می‌شوند و در واقع متفاوت هستند از مهاجر، این است که به هر حال دولت‌های میزبان یک سیاست‌هایی داشته باشند در قبال پذیرش این‌ها.

به نظر می‌رسد که خب خیلی از این عزیزان در روزهای آینده هم به جمع پناهندگان اضافه بشوند.

انتظار مهاجرین، انتظار شما به عنوان یک هموطن این پناهندگان از دولت چی هست؟ و چه نوع برخوردی در پذیرش مهاجرین باید صورت بگیرد با توجه به، به هر حال اتفاقات و شرایطی هم که در ایران هست.

خانم تکتم حسینی : خب من حداقل امکانات رو در اختيارشون بذارند. دیدم که خیلی از دوستان تقاضا داشتند که مرزها رو باز بذارند یک فضایی ایجاد بشود که حداقل اون‌ها از اون بی سر و سامانی، از نابسامانی حداقل در یک شرایطی تقریباً مطلوبی قرار بگیرند تا بشه، تا اتفاق بهتری براشون رخ بده. من نمیدونم واقعاً چه کاری میشه کرد دوستانی هم بودند به من پیام می‌دادند که اگر میشه هزینه‌های نقدی جمع کنیم، هر کاری که امکان داره، چندین دوست من پیام داده بودند که خانم حسینی شما جایی رو می‌شناسید که ما پول واریز کنیم؟ برای پوشاک، برای خوراک، برای اسکان، برای هر چیزی هرکاری ازمون برمیاد انجام بگیرد. اینقدر به من دوستان عزیزم گفتند نمیدونم که خب باید از کجا بخواهیم، به کی بگوییم که تک تک ما هر حمایتی، هر کمکی که ازمون بر میاد رو انجام می‌دهیم و انتظار داریم که خود دولت هم این حمایت رو داشته باشه.

آقای رستمی: انشالله، ما تو انجمن دیاران یک بیانیه‌ای رو دوستان صادر کردند مبنی بر سیاست پیشنهادی به جمهوری اسلامی برای پذیرش پناهندگان. امیدواریم که به هر حال حاکمیت هر چه سریع تر این سیاست‌ها رو اعمال بکند و شفاف در واقع بپذیرد پناهجویانی که به سمت مرزها رهسپار شدند.

به پایان لایو داریم نزدیک میشیم من جسارت می‌کنم محضرتون اگر امکانش هست یک شعر دیگه رو ازتون بشنویم به عنوان حُسن ختام این دیدار.

خانم تکتم حسینی : خواهش می کنم، خیلی ممنونم از شما آقای رستمی و همچنین از مجموعه‌ی دیاران که خب من شاهد فعالیت‌ها و حمایت‌ها و لطف‌هایی که به مهاجرین داشتند بودم و هستم انشالله که همیشه موفق باشید و بسیار سپاسگزاریم.

امشب شب حضرت علی‌اکبر علیه السلام هست اگر اجازه بدهید من شعر علی‌اکبر رو میخونم.

آقای رستمی: بله حتماً

خانم حسینی:

نه کسی دیده دلی بی سر و سامان تر از این

نه شنیده است دلی گریبان گیر تر از این

دیده‌ی ابری یعقوب و دل سوخته‌اش

نه بیابان تر از این بوده نه باران تر از این

ای جگر گوشه چنان بی تو خرابم که دلی نیست خونین جگر این خونه و ویران تر از این

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

مپسندم که شبم بی تاب و پریشان تر از این

اَشبَهُ‌الناس تویی خَلقاً و خُلقاً به رسول

یک نفر نیست بگوید که مسلمان تر از این؟

تو رَجَز خواندی و در یاد ندارد جنگی

که سپرها شده باشد هراسان تر از این

هیچ کسی چون تو نرفته است سراپا با شوق

جانب مرگ خودش با لب خندان تر از این

بی تو از حال دل سوخته ام پرسیدم

خیمه‌ی شعله‌وری بود به سوزان تر از این

تکه‌های دل من ریخت به هر سویش

چه کسی دیده کجا داغ فراوان تر از این؟

آقای رستمی: خیلی ممنونم ازتون قبول باشه ازتون انشالله. من یک بار دیگه از شما و از کسانی که لایو امشب رو دیدند عذرخواهی می‌کنم بابت به هر حال غم و اندوهی که ناچاراً از این لایو بهشون رسید ابراز همدردی می‌کنم با عزیزان افغانستانی چه در ایران چه در افغانستان و در هر کجای جهان. و امیدوارم که انشالله هر چه زودتر آبادانی و آزادی و استقلال افغانستان رو ببینیم و شما رو، خودمون رو در کابل انشالله ببینیم و اونجا زیارتتون کنیم انشالله. و باز هم تسلیت میگم ایام رو خدمت شما و همه‌ی دوستان.

خیلی ممنونم از اینکه وقت گرانبهاتون رو به ما دادید، من خدمت همه‌ی عزیزان عرض بکنم لایو های ما ادامه خواهد داشت، اطلاع‌رسانی خواهند کرد دوستان و شما رو انشالله در جریان آخرین اتفاقات افغانستان قرار خواهیم داد.

من در خدمتتون هستم اگر امری باشه

خانم تکتم حسینی : من فقط میخوام یک ابراز همدردی کنم. واقعاً برای منی که از افغانستان، از وطن خودم دورم در زمانی که آرامش بوده، میدونید اتفاقات در نوسان هستند یک وقتی می‌بینید یک اتفاقات انتحاری میشه، بُلد میشه، اتفاقات زیادی میشه. اما هیچ وقت به این شدت گسترده نبوده ما در همون زمان هم واقعاً در نهایت اندوه خودمون بودیم، عزادار بودیم، مصیبت زده بودیم، تلخ بودیم و حتی گاهی به تنگ می‌آمدیم از این همه رنج. اما حالا با یک ویرانی، با تَلی از ویران گر مواجه هستیم. نمیتونیم بپذیریم، یعنی رنج رو نمیتونیم به این وسعت و عظمت بپذیریم.

میگه که چه سازم بر خاری که بر دل نشیند یعنی همه‌ی حس و حال، همه‌ی حرفها نشیند، به پا خاری آسان بر آرم

چه سازم به خاری که بر دل نشیند

یعنی هر حرفی مثل خاری بر دل و دیده‌ی ما می‌رود. تمام صداهایی که می‌شنویم حتی گاهی می‌ترسیم که باز کنیم صفحه رو، باز کنیم ببینیم با چه اتفاقی مواجه هستیم و چی می‌شود. با یک بُهت، اتفاقی که نمیدونیم قرار است چی می‌شود ولی میدونیم که رنج زیادی در پی دارد، مصیبت زیادی در خودش دارد مواجه هستیم و این اتفاق افتاده است. برای همه‌ی هموطنانم آرزوی سعادت و سلامت می‌کنم. امیدوارم بهترین اتفاق ها بیفته، ریشه‌ی ظلم خشکیده بشود و نمی‌دونم فرج مولامون برسه. دعا کنید برای هموطنان من، دعا کنید برای وطن من اینکه ما بریم و بیایم، برگردیم و زندگی کنیم و یک اتفاق خوب بیفته.

آقای رستمی: انشالله، بله میگه که خلد گر به پا خاری آسان بر آيد

چه سازم به خاری که بر دل نشیند

انشالله که غمتون تسکین پیدا می‌کند با آزادی افغانستان. خیلی ممنونم از حضورتون خیلی لطف کردید.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *