دیارانگپ ۴ (محمدعرفان مقصود)- زیست مهاجران نخبه در ایران
من در دوم ژانویه 2011 به ایران آمدم یعنی حدود ده سال و شش ماه پیش و از روزی که به ایران آمدم و طی ده سال گذشته ندیده بودم کسی در مورد این مسائل صحبت کند تا اینکه دو سال پیش با دیاران آشنا شدم و متوجه شدم که این موضوعات را بررسی می کنند. بشر همیشه در حال ارتقا است و ما قوانین به روز داریم. ما به عنوان مسلمانان در جهانی زندگی میکنیم که دور از هم هستیم و همین باعث شده است ما عقب بمانیم. اگر مسلمانها با هم باشند میتوانیم تمام نیازهایمان را بر طرف کنیم و به یک رشد اقتصادی بالایی برسیم که متاسفانه تا کنون نتوانستهایم. ما میگوییم سرنوشت و تقدیر بود که ما را به هم رساند. من به دنبال PHD بودم که در دانشگاههای پاکستان پروسه سختی است بخصوص در دانشگاههای خوب.بنابراین در سایر کشورها به دنبال ادامه تحصیل بودم که با سازمان کامستک که بازویی از سازمان او آی سی است و آقای دکتر انور نسیم و آقای سجادی که در کنسولگری ایران در لاهور بودند،آشنا شدم. بعد از جلسهای با ایشان، گفتند که شما دنبال کنید و ما هم بورسیه داریم.من آپلای کردم و بعد از مدتی فراموشش کرده بودم چون فکر نمیکردم جواب بدهد ولی بعد از شش ماه به من زنگ زدند و گفتند که آماده است و برنامهریزی کنید و داستان متفاوت شد.
من رشته میکروبیولوژِی را در دانشگاه لاهور خواندهام و با معدل 19 دانشکده فارغالتحصیل شدهام. دو سال همانطور که تدریس میکردم و در حوزه فعالیت خودم درگیر بودم علوم سیاسی را گرفتم و برای تحصیلات تکمیلی به ایران آمدم یعنی دو فوق لیسانس خواندهام. در ایران به دانشگاه فردوسی آمدم و در 2016 فارغالتحصیل شدم.
_ به چه علت تغییر رشته دادید؟
من در دوران دانشجویی در لاهور فعال دانشجویی بودم. از دبیرستان علاقه زیادی به خواندن روزنامه داشتم و اینکه بدانم ما چه کسی هستیم و کجا زندگی میکنیم و جغرافیای اطراف ما و جهان چگونه است. وقتی وارد کالج شدم فعالیتهای انجمنهای علمی را شروع کردم. در این فعالیتها اطلاعات سیاسی من آنقدر کافی بود که من میتوانستم در مناظرههای دانشجویی شرکت کنم. وقتی دوره لیسانس من تمام شد فعالیتهایم از علمی و دانشجویی به سمت فعالیتهای سیاسی رفت و من عضو حزب نواز مسلم لیگ شریف شدم. چون دانشجو بودم و در کنار آن فعالیتهای سیاسی انجام میدادم. وقتی سوالی میکردم خیلیها میگفتند شما که میکروبیولوژی خواندهاید شما چه میدانید؟! و دقیقا این انگیزه شد و گفتم میروم و در ارشد ثبتنام میکنم تا کسی نگوید محمد عرفان شما اطلاعات اجتماعی و سیاسی ندارید. وارد علوم سیاسی شدم و علوم سیاسی نحوه فکر کردن من را متفاوت کرد. شما فکر کنید که محمد عرفان مقصود، اقبال کوچکی شد و دغدغههای منطقهای ایجاد شد و متوجه شدم ما اشتباه میکنیم و ما یک سری وظایف اجتماعی را فراموش کردهایم.
آمدن به ایران فرصتهایی را برای من باز کرد تا من اکوسیستم ایران و مردم ایران را مطالعه کنم و دلایل گپ بین ایران و پاکستان را مطالعه کنم و در دوره دکتری روی این گپ کار کردم. من در پاکستان جزو کسانی بودم که منتظر بودم تا 18 ساله بشوم و برای خودم کمپانی به راه بیندازم چون هیچ وقت علاقه نداشتم برای کسی کار کنم که به من بگوید محدود فکر کن و همیشه دوست داشتم برای خودم کار کنم. در ایران در زمینه فعالیتهای شرکتی و استارتاپی کار کردم و متوجه شدم که سیستمی که در ایران است به سمت کارآفرینی و فعالیت نمیرود و این برای من بسیار عجیب بود چون من فکر میکردم هر کسی که از کشوری بیرون میرود هدف او فقط درس خواندن نیست و سیستمی را راهاندازی کردن و کار کردن است، هدف او ارتباط برقرار کردن بین دو فرهنگ است. من هم وارد اکوسیستم استارتاپی شدم و اولین شرکت را در 94 ثبت کردم و طرحم را پرزنت کردم.
_از تجارب روزها و ماههای اولتان در ایران بگویید. شما فقط مطالعهای نظری از ایران داشتید و فقط کتاب خوانده بودید و آشنایی نزدیکی با ایران و مردمش نداشتید.
من ابتدا به مشهد رفتم ولی تمام خارجیها باید به قزوین میرفتند و در مرکز زبان فارسی درس میخواندند. ولی بعدها مراکزی در مشهد و دیگر شهرها به راه افتاد ولی آن زمان فقط در قزوین بود و تنها یک مرکز داشتیم و تعداد دانشجویان بینالمللی هم زیاد نبود. اولین برخوردهای من وقتی از مشهد میخواستم به قزوین بروم در اتوبوس بود. چون اصلا زبان بلد نبودم و فقط میگفتم سلام علیکم و میگفتند سلام و من منتظر بودم که بگویند و علیکم السلام چون ما در پاکستان اینطور میگوییم. و من میگفتم این سلام جوابی ندارد. و این یک مشکل بود که من داشتم. البته وزارتخانه با ما در ارتباط بود و در هر کجا مشکلی داشتیم تماس میگرفتیم و خانم شمس بودند و انگلیسی حرف میزدند و توضیح میدادند و با مهمانسرا در مشهد هماهنگ بودند تا اتفاقی نیفتد و حتی در مهمانسرا نیز یک نفر مترجم را بعدظهر از 4 تا شب میآوردند تا هر چیزی که لازم دارم از او سوال کنم و یا توضیح بخواهم.
_یعنی اصلیترین مشکل شما زبان بود؟
بله دقیقا. دومین مشکل در این دوره مشکل غذا بود. چون غذاها بدون ادویه بود و نپخته بود و اصلا به من نمیساخت. اول که چلومرغ آوردند. ما مرغ را اینطور نمیپختیم. بعد من را به یک رستوران بردند و من کباب کوبیده انتخاب کردم و بعد دیدم گوشتش بو میدهد و خوب نیست و بعد به رستوران احسان بردند و آنجا هم متوجه شدم گوشت کباب خوب پخته نشده و متوجه شدم نمیتوانم هیچ چیزی بخورم و گفتم به من ماست بدهید. اینها اولین چالشهای من در ایران بود. من را ابتدا به قزوین فرستادند و گفتند آنجا بچههای پاکستانی هستند و ایشان عادت میکنند. من را در مشهد سوار اتوبوس کردند و گفتند این اتوبوس به قزوین میرود و یک کاغذ به دست من داده بودند و گفته بودند آقای صابری به دنبال شما میآید و این کاغذ را نشان میدهید و تمام است.
_ آیا در این مراحل به نقطهای رسیدید که بگویید نمیشود و نمیتوانم بمانم و بخواهید که برگردید و گزینه دیگری را تعقیب کنید؟
دقیقا در دو ماه اول خسته شدم و گفتم من نمیتوانم کنار بیایم برخورد عجیب بود و هر جا داستانهایی ایجاد میکردند. با غذا هم نمیتوانسم کنار بیایم و زبان هم، سخت بود. بلیط گرفتم و به پاکستان برگشتم. من در پاکستان معلم زیست بودم و وقتی برمیگشتم باید دوباره درخواست میدادم و این بازگشت سه تا شش ماه طول میکشید. دوستی داشتم که گفت حالا که تو چند ماه بیکار هستی برگرد و حداقل دوره زبان فارسی را بگذران و یک زبان جدید یاد بگیر و برگرد و من دوباره به ایران برگشتم و آموزش فارسی را ادامه دادم. چهار ماه که گذشت کمی کنار آمدم و کمی شرایط بهتر شد.
_ از کجا وارد حوزه عملیاتی شدید و چه زمانی شرکت ثبت کردید و به صورت یک کارآفرین وارد کار شدید و به یک نمونه موفق تبدیل شدید؟
وقتی وارد دانشگاه فردوسی شدم یکی از چیزهایی که خوب بود اساتید به زبان انگلیسی مسلط بودند. تقریبا همه اساتید در انگلیس تحصیل کرده بودند و اینجا مشکل برطرف شد و برای من بهتر بود و من می توانستم ایدهام را به خوبی به اساتید منتقل کنم و نیازهایم را بگویم و تیم خوبی بشویم این انگیزه من شد و من وارد حوزه پژوهش شدم. من در عرض سه سال شاید بیش از هزار مقاله در حوزه خودمان خوانده بودم. بعد شروع به نوشتن کردم و در زمانی که فارغالتحصیل شدم حدود 26 مقاله چاپ کرده بودم که انواع و اقسام مقاله را در مجلات علمی و پژوهشی شامل میشد. دقیقا در کنار اینها در سال 2012 و 2013 کار نوشتن داشتم و در 2014 به سمت تجاریسازی پروژهای آمدم که در ارشد کار کرده بودم و اینجا شروع به برنامهریزی کردم و اولین بیزینس پلان را نوشتم و در جشنواره شیخ بهایی ارائه دادیم. در دو دوره جشنواره شیخ بهایی با این بیزینس پلان رتبه اول را داشتم. بعد نیاز اکوسیستم علمی را بررسی کردیم و دیدیم همین مقالاتی که در اسکیل من است جاهای خالی زیادی در این اسکیل وجود دارد. مقالات آی اس آی بسیار کم داریم. دوازده هزار مجله مطرح است که از بین آنها تنها شش هزار مجله به آمریکا و انگلیس تعلق دارد. و 50 یا 60 مجله به کشورهایی مثل ما تعلق دارد که این اصلا عدد خوبی نیست و ما بر اساس این نیازسنجی این بیزینس پلان را انجام دادیم.
_ پس سرمایه گذار جذب نکردید و با سرمایه خودتان این کار را انجام دادید؟
بله با سرمایه خودمان و با جذب کردن پاکستانیها و راهاندازی شرکت دانش بنیان کار را شروع کردیم. امروز بیش از 25 یا 30 مجله و یا ژورنال را اداره میکنم و به ما تعلق دارد. سه مجله علمی بینالمللی هستند و بقیه در حوزههای متفاوتی هستند و فقط علمی نیستند. دو مورد در حوزه مجلههای پاکستان است و در حوزه پایگاه خبری و تحلیلی هم هستند.
_ در مصاحبههای قبلی خود اشاره کرده بودید که از خانوادهای مرفه نبودید و هزینهها برای شما دغدغه مهمی بود. چطور دانشجویی مهاجر با وجود مشکلات مالی تصمیم میگیرد بماند؟ شاید با بنیه علمی که داشتید میتوانستید از بسیاری از کشورهای اروپایی پذیرش بگیرید و شاید شرایط مالی به مراتب بهتری پیدا میکردید و در حوزه اقتصادی ایدههای خود را راحتتر تجاریسازی میکردید و درآمد بالایی داشته باشید. چرا عرفان مقصود نمیرود و در داخل ایران میماند؟
من از دانشجویانی هستم که رفت و آمد دارم و در مدتی که اینجا بودم به بسیاری از کشورها دو یا سه دفعه رفتهام. از کشورهای منطقه تا کشورهای اروپایی و کل اکوسیستم علمی کشور فنلاند و سوئد را دور زدهام و با استارتاپهای دانمارک جلسه داشتم و از آلمان بازدید کردهام. وقتی من میتوانم با آنها همکاری کنم و از آنها پول بگیرم چرا باید مهاجرت کنم و کارمند بشوم؟! حتی برای اکسپلوور کردن اکوسیستم کشورهای اطراف به امارات و قطر و آذربایجان و ترکیه و گرجستان رفتهام و حتی به برخی از کشورها دو دفعه رفتهام. در ترکیه با دانشگاه سلجوق جلسه داشتم و پروژهها و همکاران مشترک داریم. در پاکستان تقریبا با تمام دانشگاههای برتر ارتباط داریم. شبکهای قوی در پارکستان دارم و همچنین در کشورهای حوزه خلیج فارس و ترکیه و بسیاری از کشورهای اروپا و با وجود این شبکه با آنها همکاری میکنیم.
_ به نظر من یکی از دلایل اصلی که شما را در ایران ماندگار کرد ازدواجتان بود.
من در 2018 ازدواج کردم. همسرم منیره بهرامی دانشجوی پی اچ دی بود و چند ماهی است که دفاع کرده و در حوزه خود ما است. من اگر همراهی همسرم را نداشتم نمیتوانستم تمامی این دستاوردها را طی چهار سال کسب کنم. ما بیست و چهار ساعته کار میکنیم و خیلیها باور نمیکنند. من نمیدانم کی بیدار میشوم و کی شب میشود! شاید یک استاد دانشگاه آنقدر کار نکرده است که ما در عرض سه چهار سال اینهمه کار کردهایم. در 2017 تصمیم گرفته بودیم که ما دیگر در ایران در جشنواره شرکت نمیکنیم و باید در جشنوارههای خارجی شرکت کنیم و ایده خود را پرزنت کنیم. و تجربههای جهانی کسب کنیم در سال 2018 در استارتاپ استانبول شرکت کردیم و جزو موارد برتر شدیم. و در جام جهانی استارتاپها در جمهوری چک جزو فینالیستها شدیم. در جایزه اتاق بازرگانی فیلیپین هم مطرح شدهایم که نتیجه آن در هفتههای آینده اعلام می شود.
_ شما نمونهای موفق از مهاجران هستید که نشان میدهد میتوان در کشور دیگری ماند و موفق شد. راز موفقیت شما در چند جمله چیست؟
یکی از نکتههای قوت من قدرت ارتباطات است. من با ده دانشگاه برتر پاکستان به طریقی ارتباط دارم که اگر همین لحظه به پاکستان بروم میتوان پروژهام را در هر کدام از این دانشگاهها اجرا کنم. وقتی من به پاکستان میروم به عنوان مهمان ویژه در مهمانسرای دانشگاهها اسکان دارم. به همین صورت ارتباطاتی با دانشگاههای مطرح ترکیه دارم و هر زمان به این کشور سفر کنم مهمان ویژه دانشگاه هستم. به همین صورت در آذربایجان و یا در کشورهای اروپایی. من ارتباطاتی قوی با دوستانم دارم. گروهی داریم که از 24 دانشجوی ارشد همکلاسی در دانشگاه لاهور تشکیل میشود. تمام این دانشجویان امروز در دانشگاههای متفاوتی از کشورهای منطقه و جهان هستند. ما با هم در ارتباط هستیم و این ارتباطات من را به برد میرساند. من مهارتهایی را دارم و مطرح میکنم و کار را میگیریم بدون اینکه در استخدام آنها باشم.
_ در سالهایی که در ایران بودید بزرگترین مشکل و یا دغدغه شما چه بود؟
همانطور که گفتم نقطه قدرت من ارتباطات در سطح جهان بود و در ایران دقیقا این را برعکس بگیرید! گاهی من متاسف میشوم. باور کنید من با همکلاسیهایم در دانشگاه فردوسی ارتباطی ندارم. حتی با اساتید دانشگاه فردوسی ارتباطی ندارم و یا با همکارانی که با آنها کار کردهام ارتباط ندارم. کاش که من این ارتباطات را در ایران هم داشتم و میتوانستم کار کنم. شاید اصلا نمیدانند که ارتباط چه قدرتی دارد؟! من فقط به اینها میگویم که ای کاش قدرت ارتباطات را یاد بگیرید و بفهمید که اگر ارتباط میداشتید امروز وضعیت بسیار متفاوت بود. من بعد از دوازده سال با دوست دبیرستانیام تماس گرفتم دوازده سال ما با هم در ارتباط نبودیم و او را به یکباره در فیس بوک دیدم و مشکلی را داشتم و گفتم و مشکل من حل شد. اما در مورد تقاضایی که دارم باید بگویم محمد عرفان مقصود میتوانست نقشی داشته باشد و مگنتی بزرگ برای کمک به جامعه علمی و کارآفرینی پاکستان و ایران باشد اما متاسفانه سیستم ایران نتوانست از من استفاده کند. من نمیدانم مشکل چیست. شاید مساله همان قطع ارتباط است.
من چند سالی است که فارغالتحصیل شدهام و آن دانشگاه یکبار از من نپرسید محمد عرفان چه کاری میکنی؟ اما 4 بار تماس مستقیم از رییس کانون فارغالتحصیلان دانشگاه لاهور داشتم در 2019 از من به عنوان فارغالتحصیل ممتاز دعوت شد تا در برنامه شامی به این مناسبت شرکت کنم. من امروز به مسئولین میگویم که به دانشجویان خارجی که وارد ایران شدهاند صرفا به چشم یک خارجی نگاه نکنید. به ما احترام بگذارید و ببینید ما چه کار می کنیم! من با تمام اکوسیستم دانشگاههای پاکستان در ارتباط هستم و حتی میتوانستم المپیاد دانشجویی بین دو کشور را راهاندازی کنم. من ارتباط مستقیم را با بیش از سه میلیون دانشجو دارم و این شبکه در اختیار من است ما میتوانیم با همه جهان کار کنیم ولی نمیتوانیم با ایران کار کنیم!
من در 2016 اولین شتابدهنده را در مشهد راهاندازی کرده بودم که بعد از آن موج شتابدهندهها به راه افتاد. امروز ما شتابدهندهای را در حوزه محتوا به راه میاندازیم که شاید اولین شتابدهنده جهان در حوزه محتوا باشد. امروز تیم بزرگی را از انگلیس و آمریکا داریم و در این شبکه هستیم که این شتابدهنده را در کدام کشور راهاندازی کنیم. من همیشه میگویم هر کسی پول بیشتری بدهد ما در خانه آنها هستیم. ما مسیری را از مشهد شروع کردیم که امروز آن را در سایر کشورهای جهان ادامه میدهیم ولی متاسفانه نتوانستیم در ایران آن را به سرانجام برسانیم البته این فقط مشکل من نیست و مشکل بیشتر خارجیها است بخصوص دانشجویانی که برای ارشد و دکتری آمدهاند و میتوانند کمک کننده باشند.
ایران و پاکستان ایران و پاکستان