جانِ برادر، جانِ من

شاید اینروزها کمتر کسی را می­توان یافت که برای لحظه­‌ای هم که شده همدل با حملات خونبار اخیر در همسایه آشنا، داغی و دردی را بر دل خود حس نکرده باشد. قصه‌­ای تکراری و البته پر آب چشم که متاسفانه برای افغانستانی­‌ها داستان­ جدیدی نیست که دردی است کهنه و زخمی همیشه تازه. روزی خیابان و بازار، روزی مدرسه، شاید در یک مراسم عروسی، یک روز معمولی که بچه‌­ها در حال یادگیری الفبای زندگی­‌اند و این‌بار دانشگاه؛ دانشگاه کابل. گلوله‌­ها کافی بود برای گرفتن چهل تن از جان­‌هایی عزیز که تازه ایام جوانی را با هزار امید و آرزو شروع کرده بودند. پسران و دخترانی که شاید امید داشتند با آنچه می­‌آموزند، افغانستانی را بسازند که رنگ خون و مرگ و ترور در آینده نبیند. حادثه آنقدر تلخ و دردناک بود که خیلی زود اشک­‌های ما را هم جاری کرد و دل­های ما ایرانیان را داغدار. موجی از همدلی و همدردی بی­‌سابقه در شبکه‌­های اجتماعی- که در روزهای پاندمی کرونا تنها میدان بروز و ظهور جامعه مدنی ایران است- شکل گرفت. موجی که حتی اگر نگوییم بی‌­سابقه بوده، اما کمتر هم نظیر آن را بخاطر می‌­آوریم.

“جان پدر کجاستی؟”. این عبارت حالا در ذهن هر آنکه صفحات شبکه‌­های اجتماعی را بالا و پایین می­کند خوب نقش بسته. سوالی پر تکرار بر از سوی پدری که به دنبال پاره تنش، دخترش، می­‌گشت. این عبارت آنقدر قوی و واقعی بود که خیلی زود به نماد این حادثه هولناک بدل شود. تبدیل شود به هشتگ یا صفحه­ گوشی تلفن همراهی با ترشحات قرمز خون که پیامی با همین عنوان بر رویش نقش بسته بود؛ با 142 تماس پاسخ داده نشده. گویی که ما ایرانیان برای دقایقی هم که شده خودمان را براحتی جای مردم کشورِ برادر تخیل و تصور کردیم. چرا که تصویر دوری نیست: تصویر صداها و چشم‌­های نگران پدر و مادرهایمان. همانطور که پیش­تر ذکر شد، این موج از همدلی ایرانیان با افغانستانی­‌ها کم‌­نظیر بود. چراییِ کم‌­نظیریِ این مساله شاید ما را به پاسخ­‌هایی مهم برساند.

یک پاسخ ممکن شاید به ماهیت این حادثه باز می­گردد. حادثه در دانشگاه کابل رخ داد؛ قلب دانشگاهیِ افغانستان، چیزی شبیه دانشگاه تهران خودمان. جان‌­هایی که گرفته شد جوانانی بودند که جلویِ چشم تک تک ما هستند. خانه­‌ای ایرانی نمی­توان یافت که در آن دانشجویی از دانشگاهی در ایران نداشته باشد. از این نظر یک ایرانی خیلی خوب می­تواند خود را جای برادر یا خواهر افغانستانی بگذارد؛ چه دانشجو باشد و چه پدر یا مادری دانشجو. پیش­تر نیز شد که وقوع حوادث تروریستی در افغانستان، داستان جدیدی است. اما وقوع آن در دانشگاه باعث شد که خیلی زود اذهانِ ایرانی بتواند شباهت­‌های خود را با آن بیاید. ذهن ایرانی تصور و تصویری از بازار و خیابان و مدرسه افغانستان ندارد و با آن آشنا نیست. اما می‌­تواند براحتی محیط دانشگاه را در نظر بگیرد. می‌­تواند درک کند حمله به مغز و مرکز تولیو پرورش فکر جوان­‌های کشوری که امید به آینده دارد چقدر می­‌تواند دردناک باشد. گذشته از آن، دانشگاه­‌های ایران بخصوص در سال­های اخیر میزبان پسران و دخترانِ دانشجویِ افغانستانی بسیاری بوده است. بخصوص در دانشگاه­‌های بزرگ و اصلی کشور، بسیاری از دانشجویانِ ایرانی همکلاسی­‌هایی افغانستانی داشته­‌اند و خوب آن­ها را می‌­شناسند. می­دانند که هیچ فرقی نیست بین نشستن پشت صندلی دانشگاه در کنار یک افغانستانی یا ایرانی و البته رفاقت و دوستی دانشگاهی با آن­ها. این شاید مهم­‌ترین نکته­‌ای بود که واکنش‌­ها را در میان جوانان ایرانی برانگیخت. تصور آنکه یکی از همان دانشجویان افغانستانی که قربانی شده، می­توانست دقیقا همان دوست و همکلاسی ما باشد که با او تحصیل می­کردیم. بنابراین واکنش جامعه دانشگاهی ایران چه در قالب بیانیه­‌های رسمی و چه غیررسمی و در شبکه­‌های اجتماعی را از این منظر می­‌توان بخوبی درک نمود.

البته موج واکنش و همدلی به همین جا ختم نشد. شهرداری تهران در اقدامی قابل تحسین بنرهایی را با عبارت آشنای “جان پدر کجاستی؟ با تو همدردیم ای همسایه” در سطح شهر با نمایش گذاشت. در همان بنرها که نشانه همدلی و همراهی و شریک بودن در غم فقدانِ دانشجویانِ کابلی بود؛ پرچم دو کشور ایران و افغانستان در کنار یکدیگر نقش بست تا پیوندها و نزدیکیِ این دو کشور را مجددا برای همگان بازنمایی کند. این اقدامی نو از یک نهاد رسمی محسوب می­‌شود که کمتر سابقه آن را می‌­توان بیاد آورد و البته همین نو و بجا و بموقع بودن، موجب گردید که بسیاری در همان شبکه­‌های اجتماعی این اقدام را قابل تقدیر بدانند.

رویِ دیگر چاپ گسترده این بنرها یادآوری این مساله بود که ما سال­هاست میزبان جمعیت میلیونی همسایه­‌مان هستیم. درد آن­هایی که هر روز آن­ها را می‌­بینیم، هر روز با آن­ها روی یک صندلی می‌­نشینیم، گپ می­‌زنیم، کار می­کنیم، مبادله می­کنیم و… درد ما نیز است. این همدلی یادآوری کرد که تفاوتی نیست بین افغانستانیِ مهمان و ایرانیِ میزبان؛ حداقل در دل­ها و اذهانمان. شاید این نخستین بار بود که همزمان با افغانستان وقایعی تروریستی در کشورهایی اروپایی نیز رخ داد اما ما خیلی بیشتر از همیشه و بیشتر از کشورهای اروپایی خود را همدرد و همدل با مردم همسایه­ حس کردیم. بگونه‌­ای در غمشان شریک شدیم که گویی غم خودمان است.

این همدلی و همدردی ایران و افغانستان مجددا به ما و بخصوص سیاست­گذاران ما یادآوری می­کند که وقت آنست که ایران به عنوان میزبان جمعیت مهاجر افغانستانی، توجهی جدی­‌تر به حیات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنان داشته باشد و آن­ها را در همان حقوق و مزایای شهروندی شریک نماید که ما ایرانیان از آن بهره­‌مندیم. می‌­توان از دل همین همدلی­‌ها ظرفیتی بی‌­سابقه ایجاد کرد که نقطه عطفی برای سیاست­گذاری در قبال مهاجران افغانستانی باشد که دهه‌­هاست در انتظار سامان یافتن در کشور برادر خود هستند.

این نوشته در روزنامه اعتماد به چاپ رسیده است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *