بااحتیاط برانید جاده لغزنده است

فیلم «بااحتیاط برانید جاده لغزنده است»‌ اعتراضی نمادین به قوانین به‌شدت محدودکننده‌ی ایران برای زندگی مهاجران است. غلامرضا جعفری نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده‌ی این فیلم متولد سال 1363 در اصفهان و از نسل دوم مهاجران در ایران است. این فیلم کوتاه 17 دقیقه‌ای توانست در اسفند 1395 در جشنواره‌ی منطقه‌ای فیلم خلیج‌فارس، جایزه‌ی بهترین فیلم داستانی را از آن خود کند. این فیلم به 12 جشنواره‌ی فیلم بین‌المللی هم راه پیدا کرده است. یک فیلم 17 دقیقه‌ای کوتاه با فیلم‌نامه‌ای بسیار دقیق و حساب‌شده.

روایتی از گواهینامه گرفتن مهاجران در ایران

فیلم «بااحتیاط برانید جاده لغزنده است» ساخته‌ی غلامرضا جعفری درباره‌ی یک زوج جوان افغان است که در یک گاراژ ماشین‌های اوراقی سرایدار هستند. در طول روز هم پسر به رتق‌وفتق امور گاراژ می‌پردازد. او از میان بی‌شمار ماشین‌های اوراقی و درب‌وداغان یک پیکان را برگزیده و تصمیم دارد که آن را به کمک قطعات ماشین‌های دیگر بازسازی کند. اول فیلم پیکان چیزی ندارد و فقط بر روی چهار ستون آجری ایستاده است. در طول فیلم به‌تدریج پیکان تکمیل و آماده‌ی راه رفتن می‌شود. او و همسرش توی پیکان بدون لاستیک می‌نشینند. او به خانمش به‌صورت خیالی رانندگی یاد می‌دهد. با همدیگر رؤیا می‌بافند که دارند توی شهر و جاده رانندگی می‌کنند و… پسر به پیکان عرق پیدا می‌کند. مشتری‌هایی که سراغ پیکان می‌آیند برای قطعات به‌دردبخورش با مخالفت او مواجه می‌شوند. اما صاحب ایرانی گاراژ هم از او حمایت می‌کند.

مشکل بزرگی که وجود دارد،‌ گواهینامه‌ی رانندگی است. این زوج افغان هیچ‌کدام نمی‌توانند گواهینامه‌ی رانندگی بگیرند. پسر در ایران به دنیا آمده و وقتی کودک بود به همراه خانواده رد مرز شد. اما به دلایلی نشد که به افغانستان برگردد. در ایران ماند و اقامتش غیرمجاز شد. به خاطر همین نمی‌تواند گواهینامه بگیرد و بزند به جاده. صاحب ایرانی گاراژ سعی می‌کند به کمک ارتباطاتش یک گواهینامه‌ی جعلی برای پسر جور کند.

یکی از صحنه‌های به‌یادماندنی فیلم وقتی است که پیکان تکمیل‌شده است و حتی ضبط هم برایش گذاشته‌اند. دختر ضبط ماشین را روشن می‌کند و پسر که مشغول تمیز کردن ماشین بود یکهو شروع می‌کند به رقصیدن… خوشحال‌اند… به تحقق رؤیای ماشین‌سوار شدن نزدیک‌اند. اما چند ثانیه بعد با این خبر که صاحب گاراژ نتوانسته گواهینامه‌ی جعلی برایش جور کند با چماق می‌افتد به جان ماشینی که خودش آن را قطعه به قطعه بازسازی کرده است…

سکانس تاثیرگذار فیلم با احتیاط برانید جاده لغزنده است

کل فیلم به‌صورت سیاه‌وسفید فیلم‌برداری شده و ملال‌آور بودن زندگی در گاراژ را به بهترین شکل منتقل کرده است.

سکانس آخر فیلم «بااحتیاط برانید جاده لغزنده است» ساخته‌ی غلامرضا جعفری تکان‌دهنده و بسیار نمادین است.

شب است. دختر پشت فرمان نشسته است و پسر هم کنارش. پشت چراغ‌قرمز ایستاده‌اند و منتظرند که چراغ سبز شود. نم بارانی در حال تر کردن شیشه‌ی ماشین است. گویی به رؤیایشان رسیده‌اند. سوار ماشین شده‌اند و دارند نقشه می‌کشند که بعدش کجا بروند. تصمیم می‌گیرند بروند همان رستورانی که با آن خاطره دارند. چراغ سبز می‌شود و شروع به حرکت می‌کنند. قاتى کرده‌اند؟ قانون را زیر پا گذاشته‌اند و بدون گواهینامه زده‌اند به خیابان و جاده؟

بعد نمایی از صاحب گاراژ را می‌بینیم که مشغول صحبت با موبایلش است. از رفیقش گلایه می‌کند که چرا نتوانسته یک گواهینامه‌ی جعلی جور کند؟ و بعد می‌گوید که یک فکر دیگری برایشان کرده‌ام. پشت خطی دارد و مجبور می‌شود تلفن را قطع کند.

و بعد یکهو متوجه قضیه می‌شوی… صاحب گاراژ و زوج افغان باهم‌اند… صاحب گاراژ پیکان قراضه را بکسل کرده به 206 صندوق‌دار خودش. زوج افغان توی پیکان نشسته‌اند و صاحب گاراژ دارد آن‌ها را توی خیابان‌های شهر می‌چرخاند. پسر به او زنگ‌زده که بگوید می‌خواهیم برویم رستورانی که خاطره داریم. لطفاً ما را ببرید آنجا…

دوربین از سطح خیابان بالا می‌آید. دو ماشین را نشان می‌دهد که با سرعت لاک‌پشتی در حال حرکت‌اند و ماشین‌های دیگر از آن‌ها سبقت می‌گیرند و می‌روند. دوربین بر فراز شهر بالا می‌رود و صدای رادیو از وقوع بارندگی در جاده‌ها و لغزنده شدن جاده‌ها خبر می‌دهد… طنزی که به‌شدت آدم را تکان می‌دهد.

صحنه‌ی پایانی فیلم علاوه بر غافلگیری بسیار نمادین هم هست. سوار ماشین شدن و دل به جاده زدن در این فیلم معنای پیشرفت و بهره‌ی بیشتر از زندگی دارد. پسر افغان سال‌ها است که در گاراژ اوراق ماشین کار می‌کند. حقش است که پیشرفت کند. برای او ماشین‌سوار شدن به معنای پیشرفت است. با ماشین آن‌ها می‌توانند وارد جامعه شوند. می‌توانند چشم‌اندازهای بیشتری از زندگی را ببینند و تجربه کنند. حقشان است که صحنه‌هایی دل‌پذیرتر از صحنه‌ی هرروزه‌ی ماشین‌های درب‌وداغان اوراق‌شده را ببینند. حقشان است… اما… اما آن‌ها مهاجرند. مشکل البته افراد جامعه‌ی میزبان نیستند. صاحب گاراژ یک ایرانی است که خیلی هم خوشحال می‌شود که این زوج جوان به آرزوهایشان برسند. تا جایی که بتواند هم کمک می‌کند. اما قوانین ایران محدودکننده‌اند.

صحنه‌ی پایانی فیلم «بااحتیاط برانید جاده لغزنده است» ساخته‌ی غلامرضا جعفری نماد وابستگی مهاجرین است. ماشینشان بکسل می‌شود. یعنی این‌که آن‌ها نمی‌توانند و اجازه ندارند که به‌صورت مستقل در خیابان‌ها و جاده‌ها (در جامعه) پیش بروند و حرکت کنند. آن‌ها فقط باید بکسل شوند. فقط باید پیرو باشند. سرعت آهسته‌ی حرکتشان در خیابان‌ها هم نمادین از پیشرفت کند آن‌ها در جامعه است… آن‌ها نمی‌توانند به‌سرعت حرکت کنند. درنتیجه تنها می‌توانند از یک ماشین اوراقی (پیکانی که دیگر ایرانی‌ها سوارش نمی‌شوند) استفاده کنند… آن‌ها اجازه ندارند که پا به‌پای سایر ماشین‌ها و افراد جامعه حرکت کنند،‌ پیش بروند، تجربه کنند و یاد بگیرند… و مقصر اصلی تمام این عقب‌افتادگی‌ها… قوانین محدودکننده‌ی زندگی مهاجران در ایران است.

به اشتراک بگذارید

یک نظر

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *