فضه حسینی یک ماهه بود که مهاجر شد. توی ایران انقلاب شده بود. کمونیست‌ها حمله کرده بودند به افغانستان. پدر و مادرش از کمونیست‌ها و منش‌شان خوش‌شان نمی‌آمد. جان‌شان هم در خطر شده بود. هر کس از کمونیست‌ها خوشش نمی‌آمد باید می‌جنگید و جنگیدن با یک ابرقدرت جهانی یعنی مرگ. تصمیم گرفتند که به ایران مهاجرت کنند.

فضه و دیگر خواهر و برادرهایش در قم بزرگ شدند. برای پدر مهم بود که بچه‌ها درس بخوانند برای همین هم وقتی دید نمی‌تواند با حقوق کارگری در ایران از پس هزینه‌ها بربیاید، دوباره رنج مهاجرت را به جان خرید. تک و تنها به عربستان رفت و 24 سال در عربستان کار کرد تا بچه‌هایش بتوانند در ایران درس بخوانند.

اما باز هم نتوانسته بودند در ایران دوام بیاورند و سه تا از بچه‌ها راه مهاجرت دوباره را پیش گرفته بودند. وقتی دیده بودند هزینه‌های تحصیل در ایران زیاد است و در نهایت هم نمی‌توانند با مدرک‌شان کار پیدا کنند. از 6 فرزند، تنها فضه بود که بعد از 6 سال بیکاری با مدرک پزشکی، تازه توانسته بود پروانه کار بگیرد. ایران سرزمین پزشک‌هاست. این را خیلی‌ها می‌گویند. درآمد بالای پزشک‌ها زبانزد خاص و عام است. اما به این شرط که مهاجرزاده نباشی!

فضه دوم دبیرستان که بود به عقد پسر عمه‌اش درآمد و در 18 سالگی به خانه بخت رفت. حالا یک پسر ۱۵ساله و یک دختر ۵ساله دارد. شوهرش هم مثل خودش درس‌خوان بود. اما رشته‌ی مهندسی کامپیوتر را نصفه رها کرد و در بازار مشغول به کار شد. او فضه را تشویق کرد که درسش را ادامه بدهد. در دانشگاه یزد برای رشته پزشکی پذیرفته شد. اما به دلیل مسافت راه به کاشان انتقالی گرفت و بعدها شد فعال فرهنگی استان اصفهان.

سال 1391 پزشکی عمومی را تمام کرد اما پس از آن نه توانست کار کند و نه ادامه تحصیل بدهد. تخصص داخلی دانشگاه اصفهان قبول شد. اما نتوانست از پس هزینه‌های دلاری آن بربیاید. زمان قبولی‌اش در تخصص، هزینه تحصیلش سالی حدودا 40 میلیون تومان می‌شد. کار کردن اتباع و مهاجرین خارجی شرایط سختی دارد و به همین خاطر او تا سال 1397 بیکار بود و تازه یک‌سال بود که با کمک دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل و مسئولین اداره اتباع توانسته بود کارت کار بگیرد و در یک پایگاه سلامت که وابسته به سازمان ملل بود به کار مشغول شود. می‌گفت: من اولین مهاجر در استان اصفهان هستم که توانسته‌ام در رشته پزشکی اجازه کار بگیرم.

از دوران دانشجویی دوست داشت برای مهاجرین کاری بکند. پایان‌نامه‌اش را هم در مورد مهاجرین افغانستانی نوشت با عنوان “عفونت‌های انگلی در بین کودکان مهاجر افغانستانی”. می‌گفت برخلاف آنچه که فکر می‌کردم عفونت‌های انگلی خیلی شایع است، اینطور نبود.

از شرایط درس خواندن و دانشگاهش راضی بود و می‌گفت قدردان زحمات اساتید ایرانی‌ام هستم. مدتی در بخش مددکاری بیمارستان کاشان کار دانشجویی انجام داده بود که کمکی باشد به مهاجرین افغانستانی که مشکل مالی دارند و نمی‌توانند درمان‌شان را کامل کنند. همین باب ورودی بود به فعالیت‌های اجتماعی‌اش.

فعالیت‌های اجتماعی یک پزشک مهاجر

درسش که تمام شده بود، اجازه کار نداشت. اما او می‌خواست به نوعی به مردم خدمت کند. تا سال 1395 در جمع‌های کوچک و غیررسمی کارهایی را انجام می‌داد؛ اما بعد از آن فعالیت‌هایش جدی‌تر شده بود. شروع کرده بود به همکاری با اداره اتباع و مهاجرین خارجی در برنامه افغانستان‌شناسی و در فراخوان‌های‌شان شرکت می‎کرد. اطلاع‌رسانی برای جذب کسانی که می‌خواستند در این مسابقات شرکت کنند و نمی‌دانستند را انجام می‌داد. سه سال متوالی 95، 96 و 97 در طرح‌های CBR که سازمان ملل، بهزیستی و اداره اتباع به صورت مشترک انجام می‌دهند، همکاری داشت. در این طرح معلوین مهاجر را شناسایی می‌کردند و به آنان خدمات درمانی ارائه می‌دادند. اعم از کلاس‌های کاردرمانی و گفتار درمانی یا ارائه ویلچر، تخت، تشک مواج، سمعک و مواردی از این دست.

عضو انجمن ایما بود و هم با بیمارستان منتظری نجف‌آباد همکاری می‌کرد. می‌گفت: در این بیمارستان با خیریه قمربنی‌هاشم در تعامل هستیم که بتوانیم مشکلی از مشکلات مهاجرین در این زمینه کم‌تر بکنیم. سعی می‌کنیم ویزیت‌های رایگان داشته باشیم، هم مامایی و هم پزشکی و اگر نیاز به بستری داشته باشند در صورت لزوم به کمیساریا معرفی بشوند، اداره اتباع یا جاهایی مثل زنجیره امید که در تهران هست. اینطور هماهنگی‌ها را با کمیساریا انجام می‌دهیم.

فعالیت‌های اجتماعی او به اینجا ختم نمی‌شد. به نظر می‌رسید او واقعا بیش از آنچه در توان دارد برای مهاجرین صرف می‌کند. مدیر خیریه‌ای به نام خیریه امیرالمومنین بود. این خیریه آخر سال  96 برای کمک‌رسانی به اتباع افغانستانی فعال شده بود و با فرمانداری و آقای ابوترابی نماینده مجلس در تعامل بود. بیش‌تر فعالین این خیریه را دانشجوها تشکیل می‌دادند. فعالیت‌های‌شان بیش‌تر حول کارهای توانمندسازی بود به اضافه کارهای بهداشتی.

فعال بودنش در این عرصه باعث شد بود سال 96 به عنوان مدیر مجموعه 34 هیات مهاجرین افغانستانی در نجف‌آباد انتخاب شود. انتخابی که با موضع‌گیری‌هایی هم همراه بود. می‌گفت: من به عنوان اولین مدیر زن در مجموعه افغانستانی‌ها که انقدر تعصب دارند روی زن‌ها انتخاب شدم.

کار 34 هیات، کارهای مذهبی بود. مراسمی که در میلادها و شهادت‌ها برگزار می‌شود. در این مجموعه سه همایش بزرگ به عنوان جشن ویژه مهاجرین در نجف آباد برگزار کرده بود، این‌ها به عنوان اولین کاری بود که در اصفهان توسط یک خانم مهاجر انجام می‌شد.

گرفتن پروانه کار شبیه یک معجزه

فضه حسینی می‌گفت اولین مهاجری است که در استان اصفهان توانسته است در رشته پزشکی اجازه کار بگیرد. اصفهان اداره کار فوق‌العاده سخت‌گیری داشت. انگار معجزه شد یا چه اتفاقی افتاد که اندکی تغییر کرد و او موفق شد پروانه کار بگیرد. خودش گرفتن پروانه کارش را مدیون کمک‌های اداره اتباع و کمیساریا می‌دانست. با وجود این همکاری‌ها هم باز روند گرفتن کارت کارش حدود ده ماه طول کشیده بود. کارت کار هم یک‌ساله است و الان دوباره داشت همان روند را طی می‌کرد.

سختی‌های یک زن مهاجر برای فعالیت‌های اجتماعی در ایران

اولین سختی که فضه حسینی زنی که تمام عمرش آن را تجربه کرده بود این بود که خود مهاجرین افغانستانی خیلی زن را قبول ندارند. می‌گفت: کسانی که حتی تحصیل‌کرده بودند از مردم خودمان جلویم ایستادند و نمی‌گذاشتند فعالیت کنم.

دومین سختی او برای فعالیت‌های اجتماعی‌اش این بود که خانه‌دار بود؛ بچه‌داری، کارهای مهمان و مسائل خانه که بخش زیادی از انرژی و وقتش را می‌گرفت که می‌گفت به دلیل همراهی همسرم می‌توانم از پسش بربیایم.

می‌گفت: مشکل بعدی این است که مهاجرت در ارگان‌های ایرانی مورد پذیرش نیست. مگر اینکه فردی در آنجا باشد که یک همسایه خوب مهاجر افغانستانی یا دوست خوب افغانستانی داشته که برایش قابل قبول باشد، در غیر این صورت خیلی مورد پذیرش نیست. همه در برخورد با او تعجب می‌کردند که افغانستانی تحصیل‌کرده است. تعریف کرد که اولین بار که به فرمانداری یا ارگان‌های مختلفی که در شهر نجف‌آباد می‌رفت، می‌پرسیدند: شما واقعا دکتر هستید؟ واقعا درس خوانده‌اید؟ باورشان نسبت به افغانستانی که می‌تواند رشد کند کم بود. اصلا باورشان نمی‌شده است، آن هم یک خانم. به او می‌گفتند افغانستانی روی خانم سرمایه‌گذاری نمی‌کند، همیشه روی پسرها سرمایه‌گذاری می‌کند.

مشکل دیگرش مربوط به قانون مرتبط با مهاجرین می‌شد. وقتی می‌خواست کارت کار بگیرد، اداره کار می‌گفت برو نظام پزشکی بگیر، نظام پزشکی می‌گفت برو پروانه کار بیار. می‌گفت: قانون‌ها جوری بود که با هم هماهنگ نبودند.

مهاجرت دوباره تنها راه

فضه حسینی می‌گفت: من خیلی به مهاجرت از ایران فکر کرده‌ام. قبلا دوست نداشت از ایران برود و مقاومت می‌کرد. شرایط اروپا را دوست نداشت. می‌گفت: هر کسی معیارهایی دارد. من معیارهایم با آنجا یکی نبود. اما بعد که سختی‌های کار پیش آمده بود، با خودش گفته بود: عجب اشتباه بزرگی کردم. الان با اینکه از شرایطش راضی بود چون مشغول به کار بود اما می‌گفت: الان اگر موقعیتش پیش بیاید شاید بروم چون ما مهاجریم و معلوم نیست آینده‌مان چه می‌شود. برای خاطر همین آینده نامعلوم بود که اصلا دوست نداشت فرزندانش اینجا بمانند. می‌گفت: هزینه درس خواندن در برخی کشورهای درجه یک از دلاری که باید اینجا برای درس خواندن پرداخت کنند، کم‌تر می‌شود.

بهبود وضعیت مهاجرین افغانستانی در ایران چطور ممکن می‌شود؟

فضه حسینی که قریب به 40 سال به عنوان یک مهاجر در ایران زندگی کرده است، بر این باور است که دو مشکل اصلی در مورد وضعیت مهاجرین افغانستانی در ایران وجود دارد که برای بهبود وضعیت‌شان باید شرایط در این دو حوزه تغییر کند. اولین مساله قانون‌های مرتبط با مهاجرین و دومین نکته نگرش‌های مردم. قانون‌های مرتبط با مهاجرین مربوط به خیلی سال پیش است و نیازمند به روز شدن هستند. او می‌گفت: برخی ارگان‌ها واقعا دوست دارند به ما کمک کنند ولی نمی‌توانند از آن چیزی که برای‌شان مقرر کردند، تخطی کنند. این قوانین خیلی دست و پا گیر است. ظاهرا هیچ فرد تبعه خارجی نمی‌تواند در هیچ ارگان دولتی در ایران کار کند. مگر اینکه طبق تبصره‌هایی باشد یعنی حقوقش از جای دیگر باشد، شرکتی باشد. مهاجرین فقط می‌توانند در لیست مشاغلی که اداره کار تعیین کرده که همه مشاغل سطح پایین هستند، کار کنند. غیر از سخت‌گیری‌های قانونی که وجود دارد، طبق گفته فضه حسینی برخی از مراکز هم خودشان سخت‌گیری‌های دیگری اضافه می‌کنند، برای مثال در خمینی‌شهر به مهاجرین اجازه تحصیل در رشته‌های فنی‌حرفه‌ای را نمی‌دادند. به غیر از این قوانین، دید مردم ایران نسبت به مهاجرت و مهاجرین هم نیازمند تغییر است. فضه حسینی در این مورد می‌گفت: بعضی می‌گویند در بعضی از کشورها مردم تعصبات خاصی دارند ولی در خود ایران هم مردم تعصبات خاصی دارند. اگر این تعصبات کنار گذاشته بشود و از استعدادهای مهاجرین استفاده کنند، هم برای مهاجرین و هم برای خود جامعه ایران منفعت دارد. 


* این گفت‌وگو پیشتر در شماره پنجشنبه، ۹ آبان روزنامه شرق منتشر شده است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *