تهران تا كابل؛ روایتی از دانشجویان افغانستانی در ایران

مصاحبه با دانشجویان افغانستانی در ایران:

«بی‌آشیانه گشتم خانه به خانه گشتم/ بی‌تو همیشه با غم شانه به شانه گشتم/ » درست در همان روزهایی که تلویزیون ایران این آهنگ یا به تعبیر بهتر این مرثیه را در رثای افغانستان غم‌دیده از پیچ و تاب بحران‌ها که طالبان بر سر مردم این کشور آورده بود، پخش می‌کرد، کمی آن‌ سوتر از مرزهای جغرافیایی افغانستان و در حاشیه شهرها و روستاهای ایران، مهاجران بدون اینکه بدانند یا بخواهند در سکوتی غریبانه بستر حرکتی را فراهم کردند که نزدیک دو دهه بعد شکوفایی آن در جامعه ایران هویدا شد. آنان با درد و رنج محرومیت که بخش جدایی‌ناپذیر مهاجرت است، ساختند و در کنار آن تلاش کردند نسلی را تربیت کنند که فردای افغانستان را بسازد. این امکان‌پذیر نبود جز با تحصیل علم و دانش.

شاید همین مساله باعث شد مهاجران در ایران به فکر تشکیل «مدارس خودگردان» بیفتند. مدارسی که شهریه‌های آن روند ثابتی نداشت و هر ساله با بخشنامه‌های جدید، عده‌ای از مهاجران را ناچار به بازگشت به مدارس ارزان‌تر خودگردان می‌کرد. نسل جدید مهاجران که عمدتا در سال‌های کودکی به ایران آمده بودند تنها به سواد خواندن و نوشتن اکتفا نکردند. آنها در کنار کار، درس خواندند و توانستند همپای ایرانیان رشد کنند و به کنکور برسند. همت جوانان افغانستانی مهاجر نه‌تنها آنان را از سد کنکور عبور داد که رتبه‌های باورنکردنی کنکور سراسری را نیز نصیب‌شان کرد. آنان همانگونه که در سکوت غریبانه شروع به خواندن و نوشتن کردند، در همان سکوت هم در دانشگاه تحصیل کردند. اما به یک‌باره این سکوت شکست.

درخشش دانشجویان افغانستانی در کنکورها

ماجرا از کسب رتبه یک کارشناسی‌ارشد در رشته زمین‌شناسی یکی از مهاجران افغانستانی شروع شد؛ دانشجویی که به خاطر هزینه‌های سنگین دانشگاه، از ادامه تحصیل انصراف داد. انتشار خبر کسب رتبه نخست کارشناسی‌ارشد یک دانشجوی مهاجر افغانستانی، سرآغاز تحول در نوع نگاه ایرانیان به مهاجران افغانستانی بود. برای شناخت بیشتر مهاجران افغانستانی و به ویژه دانشجویان مهاجر با دو نفر از دانشجویان افغانستانی در ایران گفت‌و‌گو کرده‌ایم. نام خانوادگی هر دو نفر این دانشجویان عطایی است. هر دو در دانشگاه تهران درس خوانده‌اند. رشته تحصیلی هر دو نیز علوم سیاسی است.

رضا عطایی، دانشجوی مقطع کارشناسی رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران و ساکن شهرستان پیشوا است. حسین عطایی نیز فارغ‌التحصیل مقطع کارشناسی رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران و رتبه چهار کنکور کارشناسی‌ارشد امسال است. او در حال حاضر در اصفهان زندگی می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید، شرحی از مشکلات و مصائبی است که مهاجران افغانستانی تحمل کرده و توانسته‌اند جایگاه خود را در جامعه ایران تثبیت کنند.

**** خلاصه گفت‌وگو:

* کنکور شرکت کردم و رتبه‌ام 300 شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته و در آزمون ارشد موفق به کسب رتبه تک رقمی شدم.
* الان وضع طوری شده که به نظرم به مدارس خودگردان از طرف دولت مجوز می‌دهند و باید رسمی فعالیت کنند. اما آن موقع که افغانستان جنگ بود و موجی از مهاجرت به سمت ایران آغاز شد، هر کس برای خودش خانه‌ای می‌گرفت و مدرسه می‌زد بدون اینکه دولت نظارت داشته باشد.

* شاید به جرات بتوان گفت موضوع اشتغال دانشجویان افغانستانی در ایران و دانش‌آموختگان مهاجر اصلی‌ترین مشکل آنهاست.

* الان این موضوع به یک معضل و بحران تبدیل شده است. از یک طرف در جمهوری اسلامی که چنین موضوعی یعنی اشتغال اصلا منتفی و تعطیل است و از طرفی هم شرایط و زمینه‌های برگشت به افغانستان مهیا و آماده نیست. این مساله حتی منجر به افت تحصیلی و ترک تحصیل در دانش‌آموزان مهاجر هم شده است، من بسیاری از دانش‌آموزان مهاجر را در شهرستان پیشوا و ورامین می‌شناسم که بر اثر همین موضوع ترک تحصیل کرده‌اند و از درس و ادامه تحصیل ملول و زده شده‌اند. آنهایی هم که مثل من دارند این مسیر را ادامه می‌دهند توکل‌شان به خداست.

* چند وقتی است که در ایران کم‌کم نگاه‌ها به مهاجران افغانستانی در حال تغییر است. چه شد که به ایران آمدید و به فکر تحصیل در دانشگاه افتادید؟

حسین: من در افغانستان به دنیا آمدم. اول و دوم ابتدایی را در افغانستان خواندم. به علت جنگی که طالبان به راه‌انداخت و وارد شهر شدند، مجبور به مهاجرت شدیم. به دلیل اینکه مرز هرات در اختیار طالبان بود، ناچار به پاکستان رفتیم و بعد به ایران آمدیم و در اصفهان ساکن شدیم. اوایل به مدارس خودگردان می‌رفتیم. در آن زمان خیلی محدودیت درباره مدارک هویتی و مدرسه داشتیم. سوم ابتدایی وارد مدرسه دولتی ایران شدم. در زمان (‌دولت هفتم) طرحی ابلاغ شد مبنی‌بر اینکه دانش‌آموزان افغانستانی باید سالانه 100 هزار تومان پرداخت کنند. من هم به دلیل اینکه توانایی پرداخت چنین رقمی را نداشتم، از مدرسه ایرانی خارج شدم و سال چهارم را در مدارس خودگردان خواندم. سال پنجم ابتدایی این طرح برداشته شد و مجددا وارد مدارس ایرانی شدم و تا دانشگاه هم در مدارس ایرانی تحصیل کردم.

در‌ موقع انتخاب رشته، به دلیل اینکه معدلم خیلی خوب بود خانواده اصرار داشت علوم تجربی بخوانم. من خودم با اینکه انسانی را دوست داشتم، ولی در رشته ریاضی ثبت‌نام کردم. سه هفته‌ای گذشت و دیدم نمی‌توانم به مباحث توجه کنم. به خانواده گفتم که علاقه‌ای به این رشته ندارم. بعد آنها قبول کردند رشته انسانی بخوانم. دوم دبیرستان را در مدرسه امام خمینی (ره) اصفهان خواندم. در آن سال شاگرد ممتاز شدم و به اداره آموزش و پرورش رفتم و متوجه شدم در حوزه علوم انسانی مدارسی به نام مدارس فرهنگ هست. سوم دبیرستان را در دبیرستان فرهنگ خواندم. پایه‌های علمی من در این مدرسه قوی شد. کنکور شرکت کردم و رتبه‌ام 300 شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته و در آزمون ارشد موفق به کسب رتبه تک رقمی شدم.

از کودکی در ایران بودم

رضا: من هم متولد افغانستان هستم. کوچک بودم که جنگ‌های داخلی در افغانستان باعث مهاجرت‌مان شد. الان تقریبا سال‌هاست که همراه خانواده‌ام در یکی از روستاهای شهرستان پیشوا سکونت داریم. سال ۸۱ اول ابتدایی بودم و تا سوم ابتدایی را در مدرسه دولتی گذراندم. سال چهارم ابتدایی بودم که نمی‌دانم به چه علتی دیگر مدارس دولتی دانش‌آموز مهاجر و اتباع را نگرفتند و مجبور شدم سال چهارم را در مدرسه خودگردان بخوانم. اما از سال پنجم ابتدایی تا پایان دوره پیش‌دانشگاهی را در مدارس دولتی جمهوری اسلامی خواندم. در کنکور سراسری توانستم در رشته علوم سیاسی در دانشگاه تهران قبول شوم و هم‌اکنون هم مشغول به تحصیل هستم.

درباره مدارس خودگردان و ساز‌و‌کارشان توضیح دهید.

حسین: الان وضع طوری شده که به نظرم به مدارس خودگردان از طرف دولت مجوز می‌دهند و باید رسمی فعالیت کنند. اما آن موقع که افغانستان جنگ بود و موجی از مهاجرت به سمت ایران آغاز شد، هر کس برای خودش خانه‌ای می‌گرفت و مدرسه می‌زد بدون اینکه دولت نظارت داشته باشد. رضا: در این مدارس یک نفر که سوادش چند سال بالاتر از دانش‌آموزان بود، تدریس می‌کرد.

حسین: نحوه تاسیس مدارس به گونه‌ای بود که کسی که کمی سواد داشت، چند دانش‌آموز را جمع می‌کرد و مدرسه راه می‌انداخت. مثلا معلم خود من در کلاس چهارم، پشت کنکور تجربی بود. اما هدف آن مدارس این نبود که بچه‌ها به دانشگاه هدایت شوند. فقط هدف آموختن الف و ب بود. شهریه معلمان را هم دانش‌آموزان می‌دادند. ما در این مسیر هیچ حمایتی نداشتیم.

رضا: مدارس خودگردان واقعا هیچ حامی مالی؛ چه در داخل افغانستان و چه در ایران نداشتند.

ورود شما به ایران قانونی یا غیرقانونی بود؟ این موضوع برای تحصیل‌تان مشکلی ایجاد نمی‌کرد؟

حسین: زمان ما ورود شیعیان از مرز هرات به ایران، تقریبا محال بود. به همین خاطر به پاکستان رفتیم و غیرقانونی وارد ایران شدیم. بعد که وارد ایران شدیم کارت آمایش و… گرفتیم.

وقتی یک دانشجوی مهاجر افغانستانی در یکی از دانشگاه‌های ایران پذیرفته می‌شود، چه مسیری را برای تحصیل باید طی کند؟

حسین: به گمانم قانون جمهوری اسلامی ایران به مهاجران اجازه تحصیل تنها با اخذ پاسپورت تحصیلی می‌دهد. اکثر مهاجرانی که در ایران حضور دارند، دارای کارت هستند. پس از قبولی در آزمون، این کارت باید به پاسپورت تبدیل شود تا یک افغانستانی بتواند در دانشگاهی در ایران تحصیل کند.

زمانی که در دانشگاه تهران قبول شدم، باید دانشگاه نامه‌ای برای پیگیری روند اخذ پاسپورت می‌داد. پس از طی شدن یک پروسه طولانی، کارت مهاجرت باطل می‌شود و به جای آن برگ سبزی که برای تردد موقت است، به مهاجران می‌دهند. این برگ سبز، اعتباری سه ماهه داشت و من هر سه ماه یکبار باید دانشگاه را رها می‌کردم و به اصفهان می‌رفتم و کارت ترددم را تمدید می‌کردم. البته این تمدید هم هزینه مجزایی هم داشت. ممکن هم بود به خاطر مشکلات سفر ارائه آن چند روزی به تاخیر می‌افتاد و اعتبار تاریخ برگ تردد به پایان می‌رسید. در چنین زمانی،‌ احتمال داشت پلیس ما را بگیرد و برایمان مشکل درست شود.

رضا: به دلیل اینکه جمهوری اسلامی ویزای تحصیلی را به افغانستان می‌فرستد، ما باید به افغانستان برویم.

چرا باید برای تبدیل کارت به پاسپورت به استانداری مراجعه کنید؟

حسین: دلیلش را نمی‌دانم ولی باید مراجعه کنیم تا بخشی از روند اقامت را طی کنیم. در تهران استانداری با دانشجویانی که تقاضای ویزای تحصیلی دارند مصاحبه هم می‌کند. حتی گاهی فردی را که در دانشگاه قبول شده است و هیچ مشکلی نداشته را رد کرده‌اند و اجازه اخذ ویزا به او نداده‌اند. من یکی از بچه‌ها را دیدم که می‌گفت اخراجی‌ام! گفتم مگر چه کار کردی؟ گفت به خاطر مصاحبه استانداری رد شدم.

رضا: در این مصاحبه هم چیزهایی می‌پرسند که مغز آدم سوت می‌کشد و هیچ ارتباطی با دانشجو و فرآیند اخذ ویزای تحصیلی ندارد. بچه‌هایی که در مصاحبه رد شده و از دانشگاه اخراج شده‌اند، بچه‌های خوبی بوده‌اند. می‌گفتند یک ساعت و نیم از ما سوالات طولانی می‌پرسیدند. ما قبلا مدرک اقامتی داشتیم؛ خب اگر می‌خواستند سوال بپرسند همان موقع می‌پرسیدند نه بعد از قبولی در دانشگاه. اینکه فردی رد یا تایید شود هم به نظر مصاحبه‌کننده بستگی دارد.

حرف ما این است که این سوالات چه دردی را دوا می‌کند؟ حسین: تمام سختی‌های تحصیل و رقابت در کنکور یک طرف و این سوالات هم یک طرف. البته در اصفهان این سوالات را از من نپرسیدند. تنها یک آقای خوش‌اخلاق پرسید می‌خواهی کجا بروی؟ گفتم برای ویزای تحصیلی گفتند استانداری بیایم. او هم تایید کرد و کار تمام شد.

از کسانی که رد شده‌اند دلیل رد شدن‌شان را نپرسیده‌اید؟

حسین: آنها خودشان هم نمی‌دانند علت رد شدن‌شان چیست.

رضا: حالا ان‌شاءا… مهر ویزا هم بخورد. هر سال باید تمدید شود؛ این مشکل است.

حسین: این محدودیت‌های زمانی دانشجو را از درس و واحد پاس کردن می‌اندازد. اگر ما بخواهیم یک اقامت بزنیم، یک ماه قبل از آن تاریخ باید اقدام کنیم اگر هم با تاخیر اقدام کنیم، جریمه می‌شویم‌. ما می‌گوییم حداقل این محدودیت‌ها را برای دانشجویان افغانستانی در ایران بردارند تا بتوانیم در طول تحصیل این کارها را انجام دهیم. رضا: بحث هزینه‌های جانبی به کنار، معطلی وسط کار خیلی سخت است. شما امروز مثلا به اداره‌ای مراجعه می‌کنید، جواب شما را دو هفته دیگر می‌دهند. بدون طی کردن مراحل هم که نمی‌توان کاری کرد.

یعنی نمی‌شود ویزا را چهار ساله بزنند؟

رضا: این خیلی زمان‌بر است و یک فرآیند طولانی است که باید هفت خوان را طی کنیم. این کارت آمایش11 که من دارم تمدید می‌شود و مدت‌دار است و این خود یک مشکل دیگر است. زمان و مدت این کارت‌های اقامتی بسیار کم و کوتاه مدت است و این مشکلی است که گریبان‌گیر ماست و شامل همه مهاجران می‌شود.

حسین: موقعی که پاسپورت نداشتم‌ از این کارت استفاده می‌کردم. برنامه‌ریزی من یک‌ساله بود؛ چون معلوم نیست که تمدید شود یا نه.

چرا اخراج شوید؟

رضا: چون ممکن است که دیگر تمدید نکنند. این دیگر دست سیاست‌های دولت و کشور است که آیا مدرک اقامتی مهاجران را تمدید کنند یا خیر.

این وضعیت تنها برای دانشجویان افغانستانی در ایران است یا برای دانشجویان هندی، عراقی و… هم صادق است؟

رضا: این وضعیت تنها برای مهاجران به دلیل اینکه در ایران اقامت دارند و درس خوانده‌اند، صادق است.

اگر در افغانستان تحصیل می‌کردید و برای دانشگاه به ایران می‌آمدید، اینقدر اذیت نمی‌شدید؟

رضا: اگر به صورت آزاد در دانشگاه ایران درس می‌خواندیم یا بورس می‌شدیم، اینقدر دردسر نداشتیم.

حسین: اگر برای دانشگاه به ایران می‌آمدیم، همان اول پاسپورت می‌گرفتیم اما این شرایط فعلی خیلی عجیب و غریب است. ضمن اینکه کارمند مسئول هم ممکن است که یک روز حوصله داشته باشند یک روز نه و این خودش دردسر می‌شود.

به عنوان دانشجویان افغانستانی در ایران نسبت به سایر دانشجویان خارجی وضع شما سخت‌تر است یا نه؟

حسین: وضعیت ما خیلی سخت‌تر است. در اینجا حتی باید بین افغانستانی‌ها هم مرزبندی کنیم. دولت ایران هر ساله نزدیک به 500 بورسیه به افغانستان می‌دهد. این بورس‌ها به دولت افغانستان داده می‌شود. این بورس‌ها در داخل افغانستان بین احزاب تقسیم می‌شود. باید گفت بسیاری از کسانی که برای بورس وارد ایران می‌شوند، صلاحیت‌های لازم علمی را ندارند و با لهجه فارسی ایرانی آشنایی ندارند. اما مهاجران در شرایط سخت‌تری هستند. ما کنکور را باید بگذرانیم. این کنکور مثل مسابقه دو است که در آن ایرانی و افغانستانی هستند. در این مسابقه افغانستانی‌های مهاجر 10 کیلومتر عقب‌ترند.

چرا؟

حسین: شرایط مهاجرت؛ مهاجرت خودش محدودیت می‌آورد. محدودیت‌های اقتصادی، امکانات و فشار‌روانی. من در اصفهان و تهران دیده‌ام که مهاجران در مدارسی که سالانه در کنکور موفق عمل می‌کنند، حضور ندارند. البته شانس آورده‌ام که از افغانی‌های انگشت‌شماری باشم که در مدارس فرهنگ درس خوانده‌ام. گویا مدرسه فرهنگ آن سال تازه تاسیس شده بود و دانش‌آموز هم کم داشته‌اند و معدل من نیز خوب بود. گفتند یک هفته فرصت بدهید تا به اداره آموزش بگوییم؛ اگر قبول کردند، ثبت نام کنید. رضا: من اطلاع دارم که ورود دانش‌آموزان مهاجر در مدارس نمونه دولتی ممنوع است. حسین: اکثر مهاجران باید در مدارسی درس بخوانند که در حاشیه هستند. طبعا اکثر‌ دانش‌آموزان در پیام نور و دانشگاه آزاد قبول می‌شوند. اینها باید رقابت کنند با بچه‌هایی که در مدارس استعدادهای درخشان با امکانات عالی هستند و راهنمایی‌های ویژه دارند.

شما در تحصیل محدودیتی برای انتخاب رشته دارید؟

رضا: در دفترچه کنکور آمده که مهاجران حق تحصیل در برخی استان‌ها را ندارند. به تبع آن، حق تحصیل در رشته‌های دانشگاه‌های آن استان را هم ندارند. حسین: در برخی رشته‌ها مثل هوا فضا و هسته‌ای محدودیت داریم و حق تحصیل در آن را نداریم. برخی رشته‌ها هم هزینه‌های بسیار گزافی دارند. مثلا رشته پزشکی به قدری هزینه‌های سنگینی دارد، که کمتر افغانستانی‌ای می‌تواند در آن رشته تحصیل کند.

در کنار تمام سختی‌های قبولی در دانشگاه، شاید تامین هزینه‌‌های تحصیل در ایران برای مهاجران آسان نباشد. هزینه‌های تحصیل چقدر است؟

حسین: در وزارت علوم به آقای علیزاده گفتم اگر ایران آن 500 بورسی که به دولت افغانستان می‌دهد سالانه 10‌تای آن را به مهاجران اختصاص می‌داد، خیلی بهتر بود. ایشان گفت ما بورس‌ها را به کسانی می‌دهیم که فردا روز در توسعه افغانستان نقش داشته باشند. من گفتم شما بررسی کنید راس حکومت افغانستان را.

ببینید که اکثر مسئولان افغانستانی، پیشینه مهاجران دارند و از متن مهاجرت رفته‌اند در دولت. گفتم یک مهاجر از کودکی در ایران بزرگ می‌شود و زیست‌بوم و شخصیتش در اینجا شکل می‌گیرد و خیلی راحت‌تر می‌تواند رشد کند. ما گفتیم اگر مکانیسمی ایجاد شود که وزارت علوم ایران قراردادی با دولت افغانستان ببندد که اینها را به دولت معرفی کند، مشکل حل می‌شود. حیف است این بورسیه‌ها داده شود و اکثرا بعد از دو ترم مشروطی اخراج شوند. رضا: این بورسیه‌ها 500 تا است. ما 400 هزار دانش‌آموز داریم. این 500 تا کفاف آنها را نمی‌دهد. اگر مشکلات در دانش‌آموزان رفع شود، بیش از این رشد می‌کنند.

دانشجویان افغانستانی در ایران چطور این هزینه‌ها را تأمین می‌کنند؟

رضا: منبع تامین این هزینه‌ها خانواده است و کار کردن خود بچه‌ها. من خودم تا یک ماه مانده به کنکور سراسری در زمین کشاورزی کار می‌کردم. چند وقت پیش به یکی از دوستانم که کارشناسی‌ارشد مهندسی معدن دانشگاه تهران می‌خواند و کارشناسی‌اش را هم در دانشگاه تهران خوانده و پذیرش کنکوری هم است، تماس گرفتم و حال و احوالش را پرسیدم، گفتم کجایی؟ گفت جایی بنایی کار می‌کنم تا هزینه‌ها را تامین کنم. گفتم عیب ندارد، جای ما هم شکر خدا بد نیست، در زمین‌های کشاورزی مشغولیم (خنده). مسلما ما اشتغال این‌جوری هم باید داشته باشیم. حسین: این به ضعف اقتصادی مهاجران در ایران برمی‌گردد.

فارغ‌التحصیلان افغانستانی بعد از تحصیل با توجه به اینکه در ایران اجازه اشتغال ندارند، چه می‌کنند؟

حسین: شرایط افغانستان و ساختارهایش در حال حاضر به گونه‌ای است که مدرک تحصیلی چندان اهمیت ندارد. اینکه در دولت آشنا داشته باشی یا نه، اصلی‌ترین ملاک برای اشتغال است. الان شما علوم سیاسی در دانشگاه مهمی مثل تهران خوانده‌اید. شما حالا چه می‌خواهید بکنید؟ حسین: من در بحران بلاتکلیفی خود مانده‌ام. یا باید کسی را پیدا کنم در دولت افغانستان و از طریق آن شغلی پیدا کنم یا به اروپا بروم.

رضا: شاید به جرات بتوان گفت موضوع اشتغال دانشجویان افغانستانی در ایران و دانش‌آموختگان مهاجر اصلی‌ترین مشکل آنهاست. الان این موضوع به یک معضل و بحران تبدیل شده است. از یک طرف در جمهوری اسلامی که چنین موضوعی یعنی اشتغال اصلا منتفی و تعطیل است و از طرفی هم شرایط و زمینه‌های برگشت به افغانستان مهیا و آماده نیست. این مساله حتی منجر به افت تحصیلی و ترک تحصیل در دانش‌آموزان مهاجر هم شده است، من بسیاری از دانش‌آموزان مهاجر را در شهرستان پیشوا و ورامین می‌شناسم که بر اثر همین موضوع ترک تحصیل کرده‌اند و از درس و ادامه تحصیل ملول و زده شده‌اند. آنهایی هم که مثل من دارند این مسیر را ادامه می‌دهند توکل‌شان به خداست و امیدشان به آینده.

شما دانشجویان افغانستانی در ایران به چه امیدی درس می‌خوانید؟

امید دارید که روزی بستر مناسبی در افغانستان شکل بگیرد و بتوانید به کشورتان خدمت کنید؟ حسین: الان توجیه من این است که اگر درس نخوانم دچار باطل می‌شوم. اینکه به خاطر مشکلات تحصیل درس نخوانم که دردی را دوا نمی‌کند و در نقطه صفر می‌مانم. به نظر من حسین باسواد بهتر است تا حسین بی‌سواد. اگر هم در دولت افغانستان کاری پیدا نکنم، حداقل در زندگی شخصی و اجتماعی‌ام موفق هستم. من بر این اساس درس می‌خوانم. حالا اگر توانستم که به افغانستان می‌روم و اگر نشد هم مدرکی از دانشگاه تهران دارم و می‌توانم از دانشگاه‌های خارج پذیرش بگیرم.

منبع: فرهيختگان آنلاين

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *