سید عسگر موسوی در نشست «تجربه تاریخی حضور مهاجران افغانستانی»

دکتر سید عسگر موسوی صحبت‌هایش را با معرفی برنامه‌ی‌ مطالعات مهاجرت دانشگاه آکسفورد آغاز کرد. دوره‌ای که در اواسط دهه‌ی ۸۰ میلادی در آکسفورد توسط ۲ استاد سودانی راه‌اندازی شد و دکتر سید عسگر موسوی از اعضای مطالعاتی آن بود. دکتر فوزی و دکتر احمد با حمایت دکتر باربارا هریل باند این دوره را راه‌اندازی کردند. دوره‌ای که به این پرسش اساسی می‌پرداخت: چرا انسان‌ها مهاجر می‌شوند. کتاب مهاجرت‌های اجباری نوشته‌ی بارابار هریبا از اولین کتاب‌های این دوره‌ی مطالعاتی در آکسفورد بود. کتابی که این تز را ارائه می‌کرد که هیچ مهاجرتی بدون اجبار نیست و حتی در داوطلبانه‌ترین مهاجرت‌ها هم درصدی از اجبار وجود دارد.

استعمار، ایجاد ناامنی، انواع تحریم‌ها علیه کشورهای ضعیف‌تر و ایجاد تصویر بهشت برین از غرب از عوامل مهاجرت از کشورهای جنوب به شمال هستند. عواملی که در همه‌ی انواع مهاجرت‌ها در دهه‌های اخیر خودشان را نشان می‌دهند. ایجاد این باور که فرهنگ غیرغربی زشت و پست است و فرهنگ غربی بهشت برین است از جمله نرم‌افزارهای عظیم مهاجرت‌های بین‌المللی در دهه‌های اخیر بوده است. هدف رشته‌ی مطالعات مهاجرت در دانشگاه آکسفورد شناخت انسان مهاجر و مهاجرت است، شناخت حق جابه‌جایی انسان‌ها.

چرا ایران مرکز مطالعات مهاجرت ندارد؟

سوالی که دکتر سید عسگر موسوی در ادامه‌ی صحبت‌هایش مطرح کرد این بود: چرا ایران مرکز مطالعات مهاجرت ندارد؟
سپس دکتر موسوی با اشاره به مهاجرت میلیونی افغانستانی‌ها در دهه‌های اخیر به سه تجربه‌ی بزرگ مهاجرتی افغانستانی‌ها پرداخت:
۱. آن‌هایی که به کشورهای دارای قانون مدون مهاجرتی و سختگیر رفتند.
۲. آن‌هایی که به کشورهایی بدون قانون مدون مهاجرتی رفتند.
۳. آن‌هایی که به کشورهایی با قانون مدون اما با اجرای نیم‌بند رفتند.
دسته‌ی اول مهاجران افغانستانی عموما به بهشت موعود غرب رفتند. علی‌رغم سختگیری‌های بیشتر و عدم تجانس فرهنگی راضی‌ترین مهاجران افغانستانی همین‌ها هستند. چون قانون و اجرای قانون تکلیف آن‌ها را مشخص می‌کرد. دسته‌ی دوم کشوری چون ایران را در بر می‌گیرد. کشوری که قانون مهاجرتی نداشته و ندارد و تکلیف معین نیست. پذیرش وجود دارد. اما قانونی وجود ندارد. دسته‌ی سوم کشورهایی چون پاکستان و هند هستند که قانون مدون دارند اما بنا بر مورد استثناء قائل می‌شوند.

نکته‌ای که وجود دارد این است که مهاجر از نظر اقتصادی خیلی مولد است به شرطی این که بر اساس قانون باهاش رفتار شود. مهاجر اتفاقا اگر تکلیفش مشخص نباشد می‌تواند خیلی هم خطرناک باشد. در کشوری مثل ایران که هیچ وقت قانون مدون وجود نداشته به مهاجران دائم گفته می‌شود بد بد بد… خب آن‌ها بالاخره بد می‌شوند دیگر.

۵ موج مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران

به طور کلی مهاجرت‌ها از افغانستان به ایران در ۵ دهه‌ی اخیر را می‌توان به ۵ موج تقسیم بندی کرد:
۱. سال ۱۹۷۰ که مصادف با ۱۳۵۱ بود و نظام شاهنشاهی در افغانستان سقوط کرد و درآمدهای نفتی ایران بالا رفت و محمدرضاشاه خواستار ورود ۲۰۰ هزار نیروی کار از افغانستان شد. اهمیت این موج در این است که بسیاری از رفتارهای حاکمیت با مهاجران افغانستانی در این دوره شکل گرفت و هیچ وقت اصلاح نشد. این که مهاجران اتباع بیگانه هستند در این دوره در نظام اداری ایرانی جا افتاد و هرگز اصلاح نشد. این که مهاجران افغانستانی کارگرانی سطح پایین‌اند در این دوره جا افتاد و اصلاح نشد.
۲. سال ۱۹۷۹ و بعد از کودتای کمونیستی در افغانستان و سیل مهاجرت‌ها به ایران و پاکستان
۳. ۱۹۹۲ و جنگ‌های داخلی مجاهدین که کار در افغانستان به جایی کشید که افغانستانی‌ها می‌گفتند کفر کمونیست‌ها شرف داشت.
۴. سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ که موج مهاجرتی به اروپا شکل گرفت. این دوره شاید از نظر تعداد مهاجر بالا نباشد اما کیفیت مهاجرین خارج شده از افغانستان بسیار بالا بود. تاجران هراتی سرمایه‌های خود را از افغانستان بردند به دبی و مشهد.
۵. سال ۲۰۲۱ و تسلط دوباره‌ی طالبان که نماد آن هواپیمای فرودگاه کابل است.

دلایل شکل‌گیری نگاه منفی به مهاجران افغانستانی از دیدگاه سید عسگر موسوی

در بین این دوره‌های مهاجرتی مهم‌تین دوره‌ همان دوره‌ی اول و قبل از انقلاب اسلامی است. جایی که بسیاری از رفتارها با مهاجران افغانستانی و پیش‌فرض ها نهادینه شد: در دوره‌ی شاه به مهاجران افغانستانی تجاوزی می‌گفتند و معتقد بودند این‌ها متجاوزند. نگاهی منفی شکل گرفت. و این‌که برخورد با مهاجران بر اساس قانون نبود و قانونی مدون نشد و برخوردهای سلیقه‌ای از همان دوران نهادینه شد.

این نهادینه شدن رفتارها باعث شد که در دهه‌های بعد بیش از ۲ میلیون نفر افغانستانی به ایران بیایند و از خدمات استفاده کنند اما مخالف درجه‌ی یک ایران به افغانستان برگردند. علاوه بر این در دهه‌ی ۶۰ ، حزب توده و کمونیست‌ها و سازمان مجاهدین خلق نیز در نفرت‌پراکنی علیه‌ افغانستانی‌ها در ایران تلاش‌های بسیاری انجام دادند و اثراتی ماندگار گذاشتند.
دکتر سید عسگر موسوی اظهار کرد که رفت‌وآمدهای بین ایران و افغانستان به دلیل همزبانی کاملا عادی بوده و در افغانستان هم ۴۰۰ و خرده‌ای نفر مهاجر ایرانی داریم که بعضی‌هایشان حتی تابعیت افغانستان را هم گرفته‌اند.

موج مهاجرتی از افغانستان پس از تسلط طالبان

پس از دکتر موسوی آقای موسی اکبری هم در ادامه‌ی نشست از تجربه‌ی مستقیمش از موج پنجم مهاجرت افغانستانی‌ها به ایران گفت. آقای اکبری هم‌زمان با شکل‌گیری موج مهاجرتی جدید کار و بارش در کافه خانه کابل را رها کرد و به افغانستان رفت. کمک‌هایی از ایران و اروپا جمع شده بود و او به افغانستان رفت تا این کمک‌ها را بین مردم نیازمند پخش کند. وضعیت افغانستان بسیار اسفناک شده بود. مهاجران بسیاری از شهرهای دور و نزدیک به کابل رفتند. اما در کابل هم امکان خروج از کشور نبود و مردم آن قدر فقیر و نادار شده بودند که حتی نمی‌توانستند به شهر خودشان برگردند.

آقای اکبری بر این باور بود که غرب گویی برنامه‌ریزی کرده بود که به ناگاه تمام نیروی کار ماهر افغانستانی را با خودش به غرب ببرد. همه چیز هم به سرعت رخ داد. حتی خود طالبان هم انتظار نداشت که به این سرعت کابل را تصرف کند. نکته این است که در مقابل موج جدید مهاجرتی از افغانستان باز هم ایران برنامه‌ای ندارد. تمام این مهاجران تازه فقیر و بیچاره نیستند. برخی از آنان در افغانستان وضعیت خوبی داشتند و مال و مکنت داشتند و مجبور به رها کردن همه چیز شدند و آمدند. این مهاجران از شرایط ناامن فرار کردند.

ای کاش ایران برنامه‌ای داشت. به عنوان مثال روستاها و مکان‌های مطرود زیادی در سرتاسر ایران وجود دارد. روستاییان زیادی روستاها را رها کرده و به شهرها مهاجرت کرده‌اند. این مهاجران تازه چیزی نمی‌خواهند. آن‌ها فقط امنیت می‌خواهند. آن‌ها می‌توانند در این روستاهای مطرود اسکان پیدا کنند و برای آبادی‌اش بکوشند…

همدلی ایرانیان در موج پنجم مهاجرت از افغانستان به ایران

آقای دهقان، مدیر خانه ادبیات افغانستان از دیگر حاضران در نشست بود. آقای دهقان که سابقه‌ی مهاجرت به معکوس به افغانستان را دارد از همبستگی عجیب بین ایرانیان و افغانستانی‌ها در موج‌های مهاجرتی دوم و پنجم گفت. او بر این باور بود که در دهه‌ی ۶۰ هیچ قانونی وجود نداشت اما اکنون در مورد مهاجران قانون‌های نیم‌بندی وجود داد. او از تجربه‌ی حضورش در افغانستان گفت، این‌که تحصیلکردگانی که از ایران برگشته بودند گیج نمی‌زدند. به درد جامعه‌ی افغانستان می‌خوردند. فارغ‌التحصیلانی که از غرب آمده بودند نمی‌توانستند با بدنه‌ی جامعه ارتباط برقرار کنند و در نتیجه مفید فایده نبودند.

نسل دوم و سوم مهاجران حاضر در ایران

پس از او دکتر عباسی شوازی با اشاره به کارهای پژوهشی که درحوزه‌ی شناخت مهاجران و به خصوص نسل‌های دوم و سوم آنان صورت گرفته سوال بسیار مهمی را مطرح کرد: چگونه می‌توان از سرمایه‌ی بزرگ مهاجران تحصیل‌کرده‌ی افغانستانی در کشورهای مختلف دنیا در جهت رشد و اعتلای افغانستان استفاده کرد و این امر چرا تاکنون محقق نشده است؟
این نشست با تبادل نظر بین حاضران ادامه یافت.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *