دیاران‌گپ ۹ (زهرا مشتاق)- آخرین وضعیت پناهجویان افغانستانی و مرزهای ایران و افغانستان

اولین سؤالم از شما اگر اجازه بدهید این باشه که یک مقداری توضیح بدهید که خودتون الان کجا مستقر هستید؟ کدوم مرز هست؟ جمعیتی که به اونجا پناه آوردند چقدر هست؟

خانم مشتاق: دیشب آقای شهرابی ما دوتا لایو پشت سر هم با دوستان داشتیم خانم اربابی هم بودند، بعد گفتم که ما مثلاً فلان جا هستیم بعد خانم اربابی می‌گفت که اگه شب اومدن سر ما رو بریدن رو سینمون گذاشتن تقصیر تو هست که آدرس دادی که ما کجاییم!

آقای شهرابی: پس شما میخواین کلیت بگین این طرف مرز هستید یا اون طرف مرز هستید؟

خانم مشتاق: نه داخل کشور هستیم خیلی نزدیک مرز هستیم. خب من از جمعه‌ی قبل الان میشه 8 روز، از جمعه‌ی قبلی تماس گرفتند و گفتند که دوستان پناهجو اومدن تعداد خیلی زیاد هست و ما به هر حال نیاز به کمک داریم. به من زهرا مشتاق نه به عنوان کُنش گر به عنوان خَیری کشوری که سعی می‌کنم در تمام شرایط حضور پیدا بکنم. خب بلافاصله که من با خانم اربابی چون من هنوز مشورت با خانم اربابی باهم ما کار می‌کنیم. ایشون مشهد زندگی میکنه و من تهران، زنگ زدم بهشون که خب ما الان چیکار بکنیم؟ اولین کاری که کردیم تانکر اونجا دوتا تانکر 3 هزار لیتری گرفتیم البته در اردوگاه دوتا تانکر 2 هزار لیتری بود ولی فکر کنید این‌ها می‌آمدند تو این شرایط خسته گرسنه، و تشنه ساعت های طولانی البته که نظامیان خب با ماشین و عَدوات آمده بودند ولی خانواده هایی بودند که ساعت های طولانی پیاده آمده بودند و شرایط، شرایط خوبی نبود و ما سعی کردیم حداقل می‌رسند یک آب خنکی باشه و یخ برای آن‌ها تهیه کردیم و غذا تهیه کردیم، فراخوان دادیم بین دوستانی که همیشه حامی هستند و خواستیم که بتونیم بلافاصله غذا و این‌ها رو تأمین بکنیم و تا الان که حدود 8، 9 روز گذشته ما اینجا در خدمت دوستان هستیم.

آقای شهرابی: درسته، الان میتونید بگین که تو این یک هفته الان اوضاع چه شکلی شده؟ الان از حالت بحرانی در اومده یا همچنان ادامه داره؟

خانم مشتاق: ببینید اوایلش هنوز کابل سقوط نکرده بود و این دوستان منتظر بودند که برگردند. خب ببینید استانی که الان در اون بیشترین پناهجو آمده است استان سیستان و بلوچستان هست که همه‌ی ما ایرانی‌ها میدونیم با چه مشکلاتی، با انباشت مشکلات ما روبرو هستیم در سیستان و بلوچستان. به خصوص سیستان به دلیل اینکه بارش کمتری داشته به نسبت بلوچستان وضعیت خشکسالی اینجا بدتر هست. طبیعتاً

معیشت مردم در تنگنای بیشتری قرار دارد و فکر کنید یک دفعه یک بار 3 هزار نفری به سیستان می‌آید خب مسلماً، بعد خب توی سیستان و بلوچستان خَیرینی که کمک می‌کنند خَیرین کشوری هستند تا اینکه کسانی باشند که از دل خود اینجا باشند. البته که من بسیار ممنونم از خَیرین بومی که کمک کردند که بشه غذای 3 هزار نفر یک عدد قابل توجهی هست صبحانه هست، ناهار هست، شام هست و خیلی چیزهای دیگه هم هست. کمک کردند ولی خب در توانشون اینکه تا الان بکشند نبود برای همین با ما تماس گرفتند که ببینند ما چیکار می‌کنیم که ما هم بلافاصله وارد شدیم و آمدیم و هدف اصلی، اولاً ببینید آقای شهرابی برای من زهرا مشتاق فرقی نداره اگر مثلاً هر ملیتی باشه، هر نوع گرایش دینی، فکری برای من تفاوتی ندارد من میگم این شرایط انسان هست. من تو این مدت توی دایرکت هام پیام‌های خیلی زیادی داشتم که خیلی‌ها تشکر کرده بودند خیلی‌ها ناراحت و عصبانی که یعنی چی؟ ما خودمون این همه شرایط و مشکل داریم اصلاً شما به چه حقی این کار رو کردید؟ من میگم ببینید دوستان من می‌فهمم این‌ها من که 10 سال هست دارم تو خراسان های شمالی و جنوبی و رضوی کار می‌کنم، هرمزگان کار می‌کنم، جنوب شرق کرمان کار می‌کنم، سیستان و بلوچستان کار می‌کنم، کارهای اساسی داریم سعی می‌کنیم انجام دهیم. پس من مشکلات کشور رو بیش از حداقل کسانی که توی خونه‌ها شون نشستند درک می‌کنم اما من این رو به عنوان یک شرایط بحرانی نگاه می‌کنم کما اینکه ممکن است خدایی نکرده زلزله بیاد و سیل بیاد حالا این هم برای من یک برهه‌ی بحرانی هست شما نمی‌تونید از کنار این بی تفاوت بگذرید. بعد وقتی بحران پیش میاد ما ساعت طلایی داریم یعنی شما همون موقع باید دست به کار بشوید نمیتونی بذاری بگی حالا بذار هفته‌ی دیگه ببینم چی میشه نه 3 هزار تا آدم اومدن کمک میخوان ازت، درک بکنید. من شرايط و مشکلات مردم خودمون رو میدونم ولی درک بکنیم این اتفاقی که افتاده و جنگ شده ممکن بود خدایی نکرده برای ما این اتفاق بیفته آیا از ما پذیرایی نمی‌کردند؟ خب حالا این‌ها اومدن الان ما سعی کردیم این یک باری رو از سیستان برداریم بگیم آقا ما اومدیم کمکتون شما خودتون این همه مشکل دارید به مشکلات خودتون بپردازید آقا ما نمی‌گذاریم این بار اضافی رو دوش شما بیاد ما این بار اضافی رو بدهید به ما و ما کمکتون می‌کنیم تا زمانی که UM بیاد یا کمکی های دیگه بیان که ببینیم خب الان باید چیکار کنیم. کما اینکه خب آمدن دوستانی هستند دارند کمک می‌کنند.

آقای شهرابی: الان شما آماری دارید از تعداد افرادی که اومدن به مرز ایران و دارند اصطلاحاً تو اون اردوگاه مستقر شدند، این آمار چطوری بوده؟ این روند تو این مدت زیاد شده، کم شده؟

خانم مشتاق: ببینید اولش با یک عدد حدود 3 هزار تا شروع میشه همینطور شهرها که سقوط میکنه این‌ها با عَدوات جنگی شون وارد ایران می‌شوند. بیشتر نظامی‌ها بودند بیشتر این 3 هزار نفر نظامی‌ها بودند با عَدوات جنگی شون میان که طبیعتاً ارتش جمهوری اسلامی ایران در مرز اون عَدوات رو می‌گیرند و این‌ها وارد می‌شوند و بلافاصله برایشان اردوگاه تعریف می‌شود البته ابتدا در مرز. اولاً دوستان بدونن که ما یک مرز خیلی خیلی طولانی داریم در بخش سیستان، یک دیوار بلندی که حدود 3/5 متر ارتفاع دارد، کسانی که می‌آمدند حالا نظامی‌ها که از در بزرگ مرز وارد میشدند به خاطر شرایط خاصی که داشتند اما خیلی‌ها هستند که می‌گریزند از این شرایط، خانواده ها به خصوص تو شب با قاچاقچیان انسان. بعد این دیوار 3/5 متری رو میان بالا اصلاً خیلی دردناک هست یعنی شما نمیدونید این‌ها چه پروسه‌ای رو طی می‌کنند، چه سختی‌هایی، یعنی من تو این روزها با تمام وجودم حس کردم وقتی میگن قاچاقچی انسان یعنی چی، قاچاقچی انسان یعنی شما تسلیمی در برابر اون هیچ کاری نمی‌تونید بکنید. اون هست که برای شما تصمیم می‌گیرد بمیرید یا زنده بمانید یا چیکار بکنید و شما هیچ دفاعی از خودتون ندارید. برای همین اول صحبتم خدمتتون عرض کردم که در این چند روز چیزهایی دیدم که آرزو می‌کنم هیچکسی نخواد پناهنده بشه حداقل اگر به شکل قاچاقی اینقدر شرایط دشوار هست که آدم ببخشید در معرض تعرض قرار بگیرد من ترجیح میدم که تو همون کشورم توسط طالبان کشته بشوم.

این 3 هزار تا نظامی ها که اومدن اول از شهر فُراح بوده بعد همینطور که به ترتیب این‌ها از اون شهرها میان. خدا کنه اسم رو درست تلفظ کرده باشم

آقای شهرابی: فَراح

خانم مشتاق: بعد اینا که میان اینجا هنوز کابل سقوط نکرده بوده، نظامی‌های ارشد رو همینطور به تدریج این‌ها شروع می‌کنند با پرواز می‌فرستند به کابل، همینطور نوبت به نظامی‌های درجه پایین تر که میرسه کابل سقوط میکنه و دیگه این‌ها حاضر به رفتن نمیشن به خاطر اینکه امنیتشون در خطر هست. بنابراین الان در 4 جا این‌ها اسکان داده شدند در 4 اردوگاه اسکان داده شدند، دیروز نیروهای UN آمدند و در حال گوش کردن به صحبت هاشون هستند که ببینند که چیکار میشه کرد.

آقای شهرابی: نظامی ها رو متوجه شدم غیر نظامی ها چطور؟ خانوادگی اومدند؟ کودک هستند؟ خانواده دارند؟ یا تعدادشون اگر

خانم مشتاق: خب اصلاً تعداد خانواده ها قابل مقایسه با تعداد نظامی‌ها نیست تعدادشون خیلی کمتر هست ولی حضورشون قابل تأمل تر هست چون زن و کودک هستند. و گریختن، هراسان گریختن، با ماشین و عَدوات جنگی نبوده آمدند توی کشور دیگه، ساعت ها پیاده رفتند، شرایط سخت رو تحمل کردند، از دیوار خودشون رو پرت کردند که بتونن بیان یک اتفاقی براشون بیفته. البته که عرض می‌کنم که بیشتر این‌ها دوباره رد مرز شدند یعنی بعد از مثلاً یک پروسه‌ی 24 ساعته، 48 ساعته، 72 ساعته رد مرز شدند. ولی الان مسئله‌ای که ما الان داریم وجود نظامیان هست که حتی ما دیشب اواخر شب حدود ساعت 10 شب به ما تماس گرفتند که دوباره 500 نفر دیگه آمدند و این‌ها خب تأمین جانی هم ندارند اگه بخوان برگردند.

آقای شهرابی: این افراد غیر نظامی که اومدن ثبت چهره می‌شدند و احراز هویت می‌شدند یا نه خیلی ثبت اطلاعات در کار نبود؟

خانم مشتاق: چرا تا اونجایی که لازم بود اطلاعاتشون ثبت میشد از کجا هستند، آیا گذرنامه‌ داشتند یا شناسنامه این‌ها به هر حال ثبت میشد. وقتی که ورود پیدا می‌کنند به کشور بعد این‌ها جمع‌آوری میشه، اطلاعات آن‌ها ثبت می‌شود در همون شکل اولیه ولی الان که من صحبت می‌کنم من حتی تا حدود دو ساعت قبل آخرین اردوگاهی که رفتم کماکان نظامی‌ها بودند خانواده امروز خانواده‌ای و زن و بچه‌ای نبود، بیشتر الان کسانی که هستند نظامی‌ها هستند نظامی‌های شهرهای مختلف.

آقای شهرابی: این اردوگاه‌ها، اردوگاه‌های قبلی هستند یا ظرفیت های جدیدی اضافه شده برای این مهاجرها؟

خانم مشتاق: نه ظرفیت‌های جدید، تو یک جاهایی جدیدی اسکان داده شدند یک بخشی شدند خب مثلاً در جاهای دولتی هستند ولی خب به هر حال منطقه یک منطقه‌ی نظامی هست و اجازه‌ی ورود به هیچ عنوان داده نمی‌شود اینطور نیست که مثلاً شما یا یک آقای غریبه بره بگه سلام مثلاً من براتون اینقدر میوه و غذا آوردیم شما ناشناس باشید از شما نخواهند پذیرفت. میدونید چرا این رو میگم به خاطر اینکه من یک عالمه پیام داشتم، و بعضی‌ها اینقدر عصبانی می‌شدند خانم چرا میگین نه؟ میگم دوست عزیز اصلاً راه نمیدن میگه شما چرا اونجایی؟ میگم بابا منم دارم کمک می‌کنم میگه خب ما میایم کمک شما، میگم بابا خود منم به زور راه میدن من به چه زبانی بهتون بگم منطقه نظامی هست 3 هزار تا سرباز هستن کجا میخواین بیاین. اینجا فقط سختی هست و شرایط خیلی سخت هست.

ولیکن الان 4 تا اردوگاه ما داریم، شما بفرمایید آقای شهرابی من در خدمتتون هستم.

آقای شهرابی: پس اینطوری که من متوجه شدم روال این هست که این‌ها حالا عمدتاً نظامی هستند غیر نظامی ها میان بنای ماندن نیست یعنی سیاست حالا کشور این هست که 24 ساعت استراحت و بازگشت، روال بازگشت چطور هست؟ اتوبوس های ایران میرن؟

خانم مشتاق: ببینید آقای شهرابی نکته این هست که تا الان ما دو دسته داشتیم که رفتند ابتدای سقوط شهرها قبل از سقوط کابل یک تعداد از نظامیان درجه بالا ارشدشون برگشتند.

کابل که سقوط میکنه دیگه عملاً این‌ها نمیتونن بروند. الان پس ما یک تعداد نظامی داریم اما خانواده‌ها زن ها و بچه‌ها، بعد از یک مدتی این‌ها برگشت داده می‌شوند به خاطر اینکه الان اصلاً ظاهرا شرایطی برای پذیرش نیست. پس الان ما داریم راجع به کسانی که هستند صحبت می‌کنیم که نظامی‌ها، درخواست نظامی‌ها این هست که من ویدئوش رو تو صفحه‌ی خودم هم گذاشتم که ظاهراً خیلی هم دردسرساز شد، بماند که بدون اجازه از صفحه‌ی من برداشته شده ظاهرا در جاهایی منتشر شده که خیلی برای من امروز واقعاً دردسرساز شد و من توضیح دادم که من یک روزنامه‌نگار هستم صفحه‌ی من باز هست خب من اطلاع‌رسانی می‌کنم، من دیگه نمیتونم که تضمین بدم که چه کسی داره از این تصاویر استفاده میکنه. خیلی مشکلات زیادی ایجاد شد.

خب الان خواسته‌ی نظامی‌ها این هست میگن که ما می‌خواهیم همین جا بمونیم اگر بریم جان ما در خطر هست ما تيرباران خواهیم شد، ما زندانی خواهیم شد ما نمی‌خواهیم برویم ما رو در همین جا پذیرش کنید. اما الان این 3 هزار تا خب تغییر پیدا کردند، حدود شاید 2 هزار تا میگن آقا ما نمیریم، میگن خواسته‌ی ما این هست که به ما پناهندگی بدهید ما در همین جا بمونیم خب پناهندگی بدن فرد که نیست میگه آقا خانواده‌ی من هم بیاد. هر خانواده‌ای که هیچی نداشته باشن حداقل 6، 7 نفر هستند خب افاغنه هم مثل سیستان و بلوچستان پر اولاد هستند. این عدد رو ضرب کنید ببینید یک دفعه ما قرار است چه حجمی وارد بشوند؟ خب در توان ما نیست ما نمیتونیم بپذیریم بعد اینا میگن پس ما به یک کشور مسلمان برویم اولویت شون این هست که به یک کشور مسلمان بروند. اگر نباشه اروپا یا حالا هر کجای دیگه‌ای که بهشون پذیرش بدهند.

اما این پروسه یک پروسه‌ی زمان بری هست ببینید الان حدود 8 روز گذشته تازه ديروز از UN اومدند که ببینند که چیکار میخوان بکنند. خب ما تو این برهه باید بتونیم این ماجرا رو حفظ بکنیم، خب این‌ها کلافه هستند خیلی کلافه هستند، عصبی هستند، خسته هستند، نگران خانواده هاشون هستند. مثلاً من امروز با یک کدوم صحبت کردم خیلی جالبه من فکر می‌کردم این آقا حدوداً یک آقای مثلاً 35، 36 ساله باشه بعد امروز متوجه شدم این آقا 24 سالش هست، درجه‌دار هست و خیلی هم مرد محترمی هست خیلی با استدلال حرف میزنه که من ازش گله کردم که چطور شما کشورتون رو تسلیم کردید؟ یعنی چرا نجنگیدید؟ خب اون‌ها هم دلایل خودشون رو داشتند می‌گفتند طالب توی تمام خانه‌های غیر نظامی ها بود اگر ما وارد می‌شدیم غیر نظامی ها کشته می‌شدند. بعد من گفتم که اون‌ها موتور سوار بودند شما آخرین تجهیزات جنگی رو داشتید، می‌گفت نه اینطوری فکر نکنید اگر ما مسلسل داشتیم اون‌ها هم مسلسل داشتند، اگر ما تانک داشتیم اون‌ها هم تانک داشتند، اگر ما بهترین اسلحه رو داشتیم اون‌ها هم داشتند. و ما نمی‌توانستیم، نمی‌خواستیم غیر نظامی ها درگیر بشوند. خب شنیدن قصه‌های آن‌ها خیلی دردناک هست، شنیدن اینکه اون‌ها هم کسانی بودند که مثلاً یکیشون می‌گفت من دوتا بچه دارم 11 ماهه زن و دوتا بچم رو ندیدم چون توی یک ایالت دیگه بودم نمی‌تونستم برم شهر دیگه که زن و بچم رو ببینم یک دفعه جنگ شد و من اصلاً نمیدونم، نگران هستند.

امروز هم دیدید که طالبان اطلاعیه داده که حالا صحت اون رو نمی‌دونم اطلاعیه‌ داده که ما شناسایی می‌کنیم به لیست اصلی نظامی‌ها دسترسی پیدا کردیم و شناسایی می‌کنیم خانواده‌های آن‌ها رو.

این‌ها بیشترین نگرانی شون این هست که الان تکلیف خانواده‌های ما چی میشه؟ بعد من اینطوری پرسیدم گفتم که خب بچه‌ها شما الان مثلاً شما کارمند رسمی نظامی دولتی هستید خب حقوقتون بر جاست، گفتند نه الان طالبان اومده که حقوق ما رو که نمیده الان خانواده‌های ما که ما نون آن‌ها رو می‌دادیم 10 سر عائله بوده و 12 سر عائله بوده اون‌ها هم پر جمعیت الان ما نمی‌دونیم تکلیف اون‌ها چی هست؟ ما نمی‌دونیم اونا گرسنه هستند، زنده هستند، مردند، زندانی شدند. یعنی ميدونيد برای این‌ها هم مسئله‌ی انسانی هست، کلافه هستند و خسته، بلاتکلیف، میگن خب زودتر به ما رسیدگی بکنید ما چیکار کنیم؟ میگم بخدا همه‌ی ماها داریم سعی می‌کنیم.

آقای شهرابی: بعد خانم مشتاق الان این‌ها اونجا وضعیت خدمات بهداشتی چطور هست با توجه به این اوضاع کرونا جای نگرانی هست تو اون منطقه برای خودشون و برای مردم بومی یا نه؟ یا از این مسئله رد شدین.

خانم مشتاق: شما دیدین سفرنامه‌ی من رو که افغانستان بودم؟

آقای شهرابی: بله با خانم آبیار رفته بودید، با آقای مجید سلطانی، آقای صابر ابر بودند

خانم مشتاق: بله، والا ما اونجا که بودیم هیچ کسی ماسک نمیزد بعد رفته رفته ما هم تأثیر گرفتیم و ماسک نزدیم هیچ اتفاقی هم خداروشکر نیفتاد. الان دوستانی که در اردوگاه هستند نه ماسک نمی‌زنند با اینکه هست ارائه شده، ماسک و چیزهای بهداشتی محلول ضد عفونی کننده ارائه شده ولی خب استفاده نمی‌شود، حالا من اصلاً راجع به این موضوع صحبت نمی‌کنم. ولی چیزی که برای من ناراحت کننده بود تو این 9 روز اینایی که اومدن با همین لباس زخمی نظامی، تو گرمای سیستان و بلوچستان حالا بازم اینجا حالا یک بادی می‌وزه ولی واقعیت این است که یک تعدادی از آن‌ها اولین اردوگاهی که آمدن نه سقفی بود همینطور نشسته بودند زیر آفتاب سوزان اینجا بادهای خیلی زیادی هم هست و ما اولین کاری که کردیم و پیشنهاد کردیم همون برپا کردن چادر بود که اینقدر اینجا سرعت باد زیاد هست که چادرها سوراخ میشن نمیشه به راحتی ازش استفاده کرد. یعنی هلال احمر چند بار این اردوگاه‌ها رو هی برپا کرد، این چادرها رو گذاشت دوباره هی چادرها خیلی به سرعت فرسوده میشه و این‌ها. ولی به هر حال الان ما داریم ولی اینا الان جایی که اسکان داده شدند جای مسقف هست. تو یک جایی هست که مسقف هست ولی خب اردوگاه نیست امکانات مثلاً دوش نداره یا مثلاً سرویس بهداشتی تعدادش زیاد نیست برای این تعداد آدم تعریف نشده، برای اصلا اینجا تعریف نشده. ولی خب امکانی هم که حتی ما صحبت کردیم که ای کاش این‌ها رو به شهرهای بزرگ منتقل می‌شدند. ولی خب به دلایلی که یعنی من نمیتونم راجع به اون توضیح بدهم خب دلایلی داشتند که نه نمیشد همین جا ما باید همین جا تکلیف روشن بشه نه اینکه منتقل بشن به شهرهای بزرگتر. خب به لحاظ بهداشتی مثلاً شامپو، مسواک، خمیر دندان نبوده، ماهایی که تو خونه خودمون هستیم یک ظهر مسواک نزنیم حالمون بد میشه فکر کنید مثلاً الان تو این پروسه که اتفاقا امروز بعداز ظهر منو خانم اربابی و آقای اربابی رفتیم زابل و به تعداد مسواک خریدیم تقریباً به تعداد خمیردندان خریدیم. بحث میوه بود، بشقاب نیست، قاشق چنگال نیست، ما رفتیم یک تعداد ظروف یک روز بار مصرف خریدیم، بعد چون چند روز متوالی تعطیل بوده میگه به اون شکل تو این بازار نبود. البته یک جاهایی هندوانه و خربزه بود گفتیم بریم اندازه دو وانت خرید کنیم بریم اردوگاه و شروع کنیم به توزیع ولی خب ما مدام یک پامون رستوران هست یک پامون میریم صبحانه می‌خریم چون یک چیزهایی رو هم ما باید لحاظ کنیم خب به هر حال خیلی هزینه بر هست و باید کنترل بشه مثلاً نمیتونیم مثلاً یک دفعه بریم هزار کیلو قند بگیم هزار کیلو قند پیش شما و هزار کیلو چای پیش ما نه باید مراقبت بکنیم که بدونن هر چیزی حساب و کتاب داره، ریخت و پاش نشود و بدونن شرایط یک شرایط سختی هست قرار نیست خوش به حال هیچ کدوممون بشه.

بنابراین خب این‌ها پروسه‌ی سختی هست خیلی نفس‌گیر هست، گاهی وقتا خیلی عصبی میشیم، قصه‌ها رو که می‌شنویم خیلی غمگین میشیم.

مثلاً امروز دوستان نظامی برای من صحبت می‌کردند از اینکه تا چه اندازه نگران خانواده‌های خودشون هستند یا قصه‌های خودشون رو می‌گفتند من هی به زور بغضم رو قورت می‌دادم که جلوشون گریه نکنم قوی باشم و بشنوم اون‌ها رو.

آقای شهرابی: امکان ارتباط با خانواده‌هاشون رو که ندارند الان؟ که از نگرانی در بیان

خانم مشتاق: ببینید در بدو ورود همچنان که عَدوات جنگی گرفته شده گوشی‌ها هم گرفته شده اما ديروز در یکی از اردوگاه‌ها گوشی هاشون داده شده بود یک تعداد گوشی‌هاشون گم شده بود ناراحت بودن ولی هی شروع کرده بودند به تماس گرفتن. بعضی ها با خبر شده بودند و صحبت کرده بودند بعضی ها نتونسته بودند چون اینجا مرز هست رومینگ هست دیگه. ولی اینطوری نیست که شما تصور کنید که این ارتباط تلفنی اون‌ها رو نگرانی شون رو برطرف کرد یا مشکلشون رو حل کرده نه ببینید مسئله این هست که حدود 2 هزار تا آدم نمیخوان برگردند. 2 هزار تا آدم رو به اضافه‌ی خانواده‌هاشون بکنیم، بگیم اگر هر خانواده حداقل 8 نفر 8 رو باید ضربدر 2 کنیم میشه 16 هزار نفر، خب خیلی عدد قابل توجهی هست

آقای شهرابی: بله چون شُک هست و تدریجی نیست عدد بزرگی هست

خانم مشتاق: بله تو این شرایطی که کشور ما داره، تو این شرایط وضعیت بيمارستان ها، یک عالمه از دوستانی که این صفحه رو دنبال می‌کنند می‌گفتند بابا ول کن پاشو بیا بیمارستان ها ببین وضعیت ما چطور هست، مثلاً ما یک وعده غذا نداریم بیا تو روستای ما، بیا خانه‌ی ما و من واقعاً تأکید می‌کنم و دوست دارم که همه متوجه باشند که ما شرایط سخت کشورمون رو درک می‌کنیم اما این قسمت هم شما نمی‌تونید رها کنید. ببین آقای شهرابی مسئله این هست که ما زندگی در مرزها متفاوت است. من مثلاً زمستان گذشته برای وضعیت کولبرها به کردستان رفتم، این مرزها رو رفته رفته اومدم جلو تا از آذربایجان غربی و کرمانشاه و کردستان همینطور هی اومدم و با مردم حرف میزدم. کماکان در خوزستان وضع متفاوت هست، کماکان که در سیستان و بلوچستان، ببینید مسئله این است که اگر مرزنشینان ما در اصلاً نمیگم رفاه این حداقل ها رو براشون فراهم بکنیم، فکر نکنیم که مرزهای ما رو صرفاً مرزبان‌ها نگه داشتند بلکه مردم و مرزبان‌ها باهم. ما خیلی برامون مهم هست که مرزهامون رو بتونیم حفظ بکنیم. اگر ما اینجا بتونیم آرامش برقرار بکنیم این آرامش به کل کشور تسری پیدا می‌کند، ما نسبت به مرزهامون باید خیلی حساسیت داشته باشیم. مرزها یک سرزمین هست فارغ از اینکه چه نوع گرايشات فکری داشته باشیم اصلاً اینو بگذارید کنار ما راجع به سرزمین مون داریم صحبت می‌کنیم و اتفاقاً یکی از گله‌های مرزنشینان ما در سیستان و بلوچستان همین دیوار هست یعنی یک مشکل جدی که این‌ها دارند میگن که ما در 8 سال جنگ یک وجب خاک از دست ندادیم الان این دیواری که آمده نصب شده بخش زیادی از خاک ما رفته تو اون طرف رفته تو افغانستان. این‌ها مسئله هست، این موج مهاجرینی که آمده این‌ها مسئله هست، مسئله ايجاد شده.

پس ما واقعاً باید درک کنیم که شرایط چگونه هست.

آقای شهرابی: بله، حالا ما این موج مهاجرتی رو تجربه داشتیم در ایران از مرز افغانستان سه بار موجب مهاجرتی داشتیم به بهانه‌های مختلف. خب تجربه‌های حوزه‌ی سیاست‌گذاری مهاجرت هم تو ايران دیگه الان به درد این روزها میخوره که ما چه کارهایی کردیم. من سوالم از شما این هست که مشخصاً شما برنامه‌ی منسجمی، سیاست مشخصی از طرف کشور میدونید؟ چون حالا توی بحث های رسمی خیلی صحبتی نشده بعضاً تناقض هایی هم داشتیم.

از یک طرف مثلاً فرمانده‌ی نیروی انتظامی ما میره با کودکان افغانستانی در آغوش میگیره خب این خیلی اتفاق خوب و انسانی هست ولی از اون طرف هم خب این سیگنال رو میده که ما پذیرای مهاجر هستیم ظاهرا. چند روز بعد ولی تو خبرها می‌بینیم که حالا مخصوصاً امروز و دیروز خیلی مشخصاً تأکید شده که ما برنامه‌ای برای پذیرش نداریم و این‌ها صرفاً یک اسکان موقت هست و بعد هم بازگشت. حالا شما که اونجا دارید از نزدیک پدیده رو می‌بینید آیا ما آمادگی در واقع واکنش مناسب رو داریم؟ حالا با توجه به اینکه ممکن است این موج مهاجرتی منحصر به این روزها نباشه و مثلاً یکی دو ماه آینده پس از در واقع یک مقداری ثبات تو افغانستان بشود و اون حکومت حالا خوشایند نباشه برای برخی از افراد و زیست  مناسبی براشون ایجاد نکنه اون موقع بخواهند یک مهاجرتی کنند و ممکن است باز یک موجی ایجاد بشود. آیا شما برنامه‌ی مشخصی می‌بینید از هماهنگی و همکاری نهادهای مسئول ما و همینطور پیش‌بینی از هفته‌های آینده؟ این رو هم به ما توضیح بدهید خب مشاهدات شما خیلی ارزشمند هست اونجا

خانم مشتاق: ببینید آقای شهرابی اگر من نکته‌ای عرض بکنم از دیدگاه خودم هست چیزی که من احساس می‌کنم به عنوان یک روزنامه‌نگار یذ کُنش گر اجتماعی چیزی که دارم می‌بینم این نتیجه‌گیری من هست، این نگاه من هست اصلاً راجع به هیچ کسی صحبت نمیکنم. چیزی که من می‌بینم و استنباطی که راجع به وضعیت فعلی سیستان و بلوچستان دارم و کل کشور من بعید میدونم که امکان پذیرش این افراد وجود داشته باشه خیلی بعید هست چون شما نگاه کنید دیگه ما الان که اصلاً خیلی وضعیت بد هست. ما طی مثلاً حتی حتی برگردیم به یک دهه‌ی گذشته تو 10 سال گذشته من هیچ وقت یادم نمیشه من یک مجموعه گزارش مفصل راجع به وضعیت زندگی کارگری داشتم می‌نوشتم برای روزنامه‌ی شهروند. بعد اونجا کارگران اصطکاک جدی داشتند با کارگران افغانستانی که این‌ها شغل ما رو گرفتند و دعوای اساسی و جدی داشتند که یعنی چی؟ زن و بچه‌ی ما گرسنه هستند، 10 سال پیش الان که دیگه اصلاً شما نمی‌تونید راجع به این حرف بزنید. اصلاً من اصلاً چنین چیزی اصلاً نمی‌بینم چنین چیزی رو برای همین شما می‌بینید خانواده با این شرایط سخت به قاچاقچی پول داده و هر هزینه‌ی جانی و مالی پرداخته، هزینه‌ی جسمی پرداخته ولی رد مرز شده اصلاً شوخی نداریم یعنی میدونید مسئله‌، تو این مدت واقعاً با تمام وجودم حس کردم، مسئله‌ی پناهجویی اصلاً در دولت‌های دنیا نه فقط اینجا، بحث احساسی و انسانی اون جداست بحث واقعیت های کشور هست، امکانات، شرایط، مهیا بودن شرایط. ما در جایی که در سیستان و بلوچستان آمار بی نهایت زیادی از بدون شناسنامه هایی داریم که به گفته‌ی سازمان‌های مرتبط و تصمیم‌گیرنده پیشینه‌ی افغانستانی‌ و غیر ایرانی دارند و بلاتکلیف هستند. پرونده‌های 40 ساله داریم، پرونده‌های 30 ساله داریم من دیدم پرونده‌ها رو یکی یکی نشستم نگاه کردم نه اینکه بگم یکی یک عالمه پرونده 40 ساله، 30 ساله، که اصلی ترین نکته‌ای که شورای تأمین که تصمیم گیرنده هست ذکر می‌کند این است که این‌ها پیشینه‌ی افغانستانی دارند، این‌ها پیشینه‌ی غیر ایرانی دارند. اینجا زاد و ولد کردند، عروس دارند، داماد دارند، پدربزرگ هستند، مادربزرگ هستند و بلاتکلیف هستند اون وقت شما تصور می‌کنید به این سادگی به 2 هزار نفر بگن بفرمایید؟ شما بودید قبول می‌کردید آقای شهرابی؟ شما اگر مسئولیتی داشتید، با جمیع اشرافی که ماها به مشکلات کشورمون داریم شما می‌تونستید بپذیری؟

آقای شهرابی: ببینید عرض منم همین هست دیگه بالاخره مشکلات کشور ما یک واقعیت هست یک واقعیت هم همین مسئله هست که باهاش مواجه شدیم و ما تقریباً کاری نمیشه کرد یعنی تا اینجا هم پذیرفتیم و حداقل بحران رو داریم کنترل می‌کنیم. اما خب واقعیت هست دیگه یعنی کشور همسایه مون هست و این اتفاقی است که افتاده و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم جمعیتی سرریز میشه حالا یا از مبادی رسمی یا از مبادی غیر رسمی که اون هم باز شما خودتون مسلط هستید روی اون.

در واقع عقل همونطور که شما گفتید حکم میکنه که ما یک برنامه‌ای داشته باشیم اگر منابع مالی هست میتونیم اسکان موقت داشته باشیم این‌ها رو تبدیل وضعیت کنیم به تدریج اگر نمیتونیم هم خیلی شفاف و در واقع این سیگنال رو اون طرف ندهیم که ما اینجا میتونیم پذیرش داشته باشیم، امکانات داریم.

این‌ها همه این بلاتکلیفی یعنی یک تردید عجیبی رو ايجاد میکنه برای اون پناهجو.

خانم مشتاق: آقای شهرابی بی نهایت و به شدت با شما موافق هستم که به لحاظ انسانی و اخلاقی این بلاتکلیفی خیلی ناراحت کننده هست آقا جان اگر میخواین پذیرش بدهید اعلام بکنید، پذیرش نمی‌دهید اعلام کنید. نگذارید که، ببینید این‌ها که اسیر ما نیستند زندانی ما که نیستند این‌ها به ما پناه آوردن، به هزار امید آقا نه ما به دلایلی نمیتونیم شما رو بپذیریم آقای UN آقای کشورهای دیگه شما بیاین سریع مشارکت بکنید این‌ها رو یک تعداد هر تعدادی رو که کشورهای دیگه براشون امکان پذیر هست. ببینید واقعیت این است که من فکر می‌کنم الان توی کشورهای مدل کشور ما که واقعاً با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند واقعاً هم از انصاف به دور نیست در شرایطی که فکر کنید مثلاً گروه ما، ما فراخوان دادیم برای خرید علوفه برای دام ها این خیلی معنادار هست اگر کسی متوجه باشه که برای خرید علوفه ما فراخوان دادیم یعنی ما تا چه اندازه در لایه‌های زیرین داریم کار می‌کنیم و چه اندازه کارهای اساسی و بزرگی نیاز داریم. ما نمیتونیم فکرمون درگیر یک عده‌ی دیگه بشه که حالا میان و کار میخوان یعنی پناهندگی اینطوری نیست که آقا بفرمایید خدافظ خدافظ، خب بقیه چی؟ چیکار می‌خواهید بکنید؟ حداقلش این هست که یک شغلی ایجاد کنید که این فرد بدونه وارد شده یک حرفه‌ای داره. الان در حالی که ما عدد بیکاری مون تازه عدد رسمی عدد غیر رسمی رو کار ندارم، اینقدر شرایط تلخ هست خب شما نمی‌تونید مردم هم به نظر من نمی‌پذیرند. اما حالا که این معرفت و این انسانیت بوده که این‌ها رو تو همین مدت پذیرفتیم زودتر بتونیم صحبت بکنیم. میدونید یکی از نکاتی که هست من میگم که ما همیشه باید آدم‌های عملیاتی باشیم، بتونیم زود تصمیم بگیریم، زمان رو بسنجیم، کِش ندهیم هرچند که موضوع یک موضوع سختی هست ولی خب این سرعت عمل خیلی مهم هست آقای شهرابی

آقای شهرابی: آره، شما این هماهنگی ها رو اونجا می‌بینید بین حالا نهادهایی که مسئول هستند؟ یعنی مواضع متناقض نیست؟

خانم مشتاق: انشالله که همه دارند تلاش می‌کنند

آقای شهرابی: انشالله، خیلی عالی.

از نيروهای بین‌الملل گفتید که دیروز اومدن از سازمان ملل آیا ایران دیپلماسی فعالی داره با این دوستان که مذاکره کنه یا درخواست منابعی کنه یا اصلاً کلا نقشی برای نیروهای بین‌المللی قائل هست؟

خانم مشتاق: بله اتفاقا من دیروز در همین باره با آقای سلطانی که دوست مشترک ما هم هستند داشتم صحبت می‌کردم که چقدرم هم واقعاً با احساس مسئولیت و نگرانی دارند این موضوع رو پیگیری می‌کنند، با آقای دکتر امینیان که سفیر ما در کابل هستند در حال تلاش و رایزنی هستند. اوایل صحبت این بود که بشود امان‌نامه گرفت برای این نظامیانی که هستند که زودتر برگردند ولی نظامی‌ها نمی‌پذیرند و می‌گویند به امان‌نامه‌ی طالبان هیچگونه اعتمادی نیست، این اولین باگ اصلی که ایجاد میشه این هست. خب این رو چطوری حل بکنیم؟ خب به هر حال ما به زور هم که نمیتونیم بگیم آقا بفرمایید.

ولی تا اونجایی که من اطلاع دارم و همچنان مدام هم با آقای سلطانی در ارتباط هستیم و دیشب هم من یک ویس آماده کردم و فرستادم خدمت آقای دکتر امینیان به تمام این نکات با جزئیاتی که می‌شد راحت‌تر بیان کرد و ایشون گفتند که شرایط چگونه هست و کمک جدی‌تر و مؤثرتری ما نیاز داریم. ضمن اینکه این رو هم به شما عرض بکنم یک تعدادی از دوستان نظامی که اینجا هستند همین امروز هم اتفاقا من دوباره باهاشون صحبت می‌کردم مایل بودند و اصرار دارند که هرچه زودتر برگردند. که من بهشون گفتم خب شما نگران نیستید گفتند نه ما مشکلی نداریم که خب دوستان نظامی دیگه بیان می‌کنند که این‌ها به هر حال چه بسا نیروهای نفوذی طالبان هستند. و اتفاقاً یکی از نگرانی این‌هایی که اینجا هستند میگن که این‌ها که برن که اصلاً خانواده های ما رو این‌ها لو خواهند داد و میگن که ما کجا هستیم و خلاصه خیلی ماجراها آقای شهرابی، یعنی همه چیز اصلاً زنجيره‌وار به هم متصل است و این نگرانی، منتهی من نگرانی‌ها رو با لبخند معمولاً بیان می‌کنم.

آقای شهرابی: بله خیلی متشکر، یک سؤالی هم حالا از ما زیاد می‌پرسند که ما چه کمکی می‌تونیم کنیم حالا این نیاز سنجی شده، کمک‌های مالی و غیر مالی. الان شما تو پیجتون پریروز گفتید فعلا کمکی نیاز نیست، حالا اگر این رو شفاف تر بگین چون از ما خیلی سؤال میشه

خانم مشتاق: بله، ببینید کمک نیاز نیست من و خانم اربابی اعلام کردیم که دیگه به حساب ماها پول واریز نکنید بگذارید این پولی که هست ما هزینه بکنیم اگر صفر شد و هنوز این دوستان بودند اون وقت ما دوباره بگیم. چون ببینید چند تا نکته هست ببینید ما کُنش‌گر اجتماعی هستیم اگر یادتون باشه سال 98 سیل 98 حساب من و بسیاری از فعالان اجتماعی ناگهان وسط سیل بسته شد، ببینید گروه نیکوکار ایران زمین که من اون گروه رو اداره می‌کنم ما که یک گروه ثبت شده نیستیم یک گروهی که یک تعداد علاقه‌مند بودند من 8، 9 سال قبل اومدم این گروه تلگرامی رو تشکیل دادم آقا اگه علاقه‌مند به مسائل اجتماعی هستید بسم الله تشریف بیارین. حالا شما رو می‌بینند، کارهاتون رو می‌بینند مثلاً لوح تقدیر هم بهتون می‌دهند شما رو خَیر کشوری هم ميدونند اما شما این استرس رو داری یک شماره حساب نمیتونی اعلام بکنی خب من به یک نفر، دو نفر، به چند نفر برم دونه دونه بگم؟ میگن که تو مثلاً مواقع بحران فقط کمیته‌ی امداد و هلال احمر اجازه دارد حساب اعلام کند خب بسیاری مایل نیستند که کمک های آن‌ها از این طریق داده بشود مایل هستند از طریق اشخاص دیگه، سَمن ها یا کُنش‌گرها این نوع کمک‌ها انجام بشود. خب من این رو چطوری باید توضیح بدهم؟ ببینید این‌ها مسئله هست، بعد مثلاً شما فکر کنید که مثلاً تو پیج من، من سه روز قبل باور نمی‌کنید به خانم اربابی گفتم ببین من 3 هزار تا دایرکت داشتم و من یک نفر هستم من صفحه‌ام ادمین نداره من که سلبریتی که نیستم، هنرپیشه که نیستم من یک کُنش‌گر ساده‌ی اجتماعی هستم من دونه دونه باید این‌ها رو جواب بدهم فرصت نمی‌کنم بعد پیام میذارند که شما بی اعتنایی میکنی، شما نمیدونی ما چه شرایطی داریم، ما می‌خواهیم کمک کنیم.

مثلاً یک دختر خانم جوان افغانستانی بود برام پشت سر هم ویس می‌فرستاد من که اول و آخر میام تو رو پیدا می‌کنم، تو نمیذاری من کمک بکنم میگم عزیز دلم اصلاً این‌ها راه نمیدن بخدا اینجا ارث پدر من نیست ها آخه اینجا چی داره که میخواین بیاید اصلاً راه نمیدن. جالب این هست که دیروز بود یک کسی آمد که یک عالمه هندوانه آورده بود بهش اجازه‌ی ورود ندادند. ببینید ما میگیم که یکی واقعاً هم از سر لطف و مهربان‍‍ی ولی اونجا منطقه‌ی نظامی هست اون‌ها برای خودشون یک استدلال‌های دیگه‌ای دارند نمی‌شناسند و نمی‌پذیرند به همین سادگی. اون آدم برد تو روستا توزیع کرد میگم در این حد سختگیری هست. خب من به چه کسی بگم بفرمایید بیاید؟ بعد واقعاً نمیشه مسئله رو احساسی بیان کرد. فکر کنید این‌ها چند روز هست پوتینشون پاشون هست چون مثلاً دمپایی نداشتند خب ما نمیتونیم که مثلاً آقای ارتش دمپایی بخرید، خب ما خَیر برای همین اومدیم جلو. آقا امروز مثلاً ما رفتیم این تعداد دمپایی خریدیم، رفتیم مسواک و خمیر دندان خریدیم، لباس مردانه سایز فلان سفارش دادیم. میخوام بگم که یک مقدار دوستان بدونن شرایط رو، آره ما نوشتیم الان نمی‌پذیریم چون می‌بینیم که دارند تلاش می‌کنند که زودتر تعیین و تکلیف بشه گفتیم ما نیایم پول بپذیریم بعد این نو حسابمون بمونه این‌ها هم رفته باشند گفتیم اجازه بدین یک مرحله اول رو استاپ بکنیم ببینیم وضعیت چی میشه اگر این پول ها خرج شد و این دوستان هنوز بودند دوباره ما فراخوان می‌دهیم. کما اینکه ما هر روز داریم صبحانه، دوتا از اردوگاه‌ها رو پذیرفتیم صبحانه ناهار، شام، مسائل جانبی که اونجا نیاز هست کمک بدهیم. یعنی من و خانم اربابی شدیم مامان اردوگاه و در کنار بچه‌ها هستیم. و البته این رو هم بگویم چه بچه‌های نازنینی هستند بچه‌های مرزبانی و ارتش واقعاً یعنی خدا پشت و پناهشون باشه، با چه همدلی، با چه مهربانی، با اینکه بچه‌های جوانی هم هستند، چقدر سعی می‌کنند که آرامش رو برقرار کنند. یک عده‌ای هستند که از جنگ فرار کردند، از خانواده‌های خودشون بی خبر هستند، عصبی هستند، بلاتکلیف هستند ولی این‌ها همش دارند به آرامش دعوت می‌کنند از جیره‌ی خودشون می‌دهند. بچه‌های ارتش زمانی که هنوز خیرین وارد جریان نشده بودند از جیره‌ی خودشون کمک می‌دهند یعنی اگر مثلاً آقا سهمیه‌ی من یک بطری آب هست من این بطری آبم رو می‌دهم به تویی که اومدی مهمان من شدی. این برای من خیلی ارزشمند بود، چیزهای تعریف کردنی هست که همه رو نگم

آقای شهرابی: بله حتماً

خانم مشتاق: یعنی یک چیزهای ناگفته‌ای، غلمبه‌ای مانده که، رنج های پناهندگی، ما فکر می‌کنیم که فرش قرمزی در هیچ کجا پهن نشده است.

آقای شهرابی: بسیار خوب شما بنویسید ماندگار میشه و خیلی هم خوب هست.

من دوتا سؤال دیگه هم از شما میخوام بپرسم از خدمتتون، یکی اینکه چه خبر از گروه‌های موسوم به قاچاقچی کشور آیا اون‌ها هم فعالیتی دارند؟ در واقع تو این اوضاع، اوضاع رو بدتر می‌کنند یا نه کاملاً مرز قابل کنترل هست؟

خانم مشتاق: ببینید عزیزان همیشه حاضر در صحنه که من، غیر انسانی ترین رفتار رو ما در قاچاقچیان انسان می‌بینیم. یعنی من کلا با اعدام مخالف هستم الانم نمیگم این‌ها رو اعدام کنیم ولی خیلی باید حسابشون برسیم، خیلی غیر انسانی هست. دیشب یک کوچولو توی لایوی که با آقای اکبری داشتیم با خانم هدیه مولایی هم صحبت شد، خیلی غیر انسانی هست که شما جانتون دست کسی باشه که انسان نباشه، معرفت نداشته باشه و شرایط شما رو درک نکنه و سوء استفاده بکنه. من فکر می‌کنم اگر کسانی که می‌خواهند پناه بیاورند به ایران یا هر کجای دیگه بدونن که قرار هست براشون چه اتفاقاتی در این مسیر بیفته ترجیح میدن بمیرن و نيان. یعنی آسیب‌های جدی می‌بینند در این مسیر که بخدا قسم دیروز، خدا رو گواه می‌گیرم به جان بچم مسیحا من تو ماشین شروع کردم به گریه اصلاً نمی‌تونستم خودم رو کنترل کنم. یعنی یک لحظه این اتفاقی که تازه افتاده بود خیلی تازه افتاده بود واقعاً همه‌ی ما رو به هم ریخت. نمیدونم خدا کنه که کسانی که قاچاقچی انسان هستند این لایو رو ببینند و من ازشون بپرسم که این پلیدی‌هایی که توی این مسیر برای دیگران ایجاد می‌کنید اگر برای خانواده‌ی خودتون کسی ایجاد بکنه چه کار می‌کنید با اون ها؟

آقای شهرابی: بله، خب عرض کنم خدمت شما خانم مشتاق شما قبلا یک سفری داشتید به افغانستان و خب تجربه‌ی مستقیم با مردم افغانستان داشتید. فکر می‌کنم دو هفته‌ای بود سفرتون.

یک بخشی هم دیدار با نخبگان فرهنگی هنری افغانستان داشتید، یک سری برنامه‌های فرهنگی اونجا داشتید. حتماً دوستانی دارید تو افغانستان که تو این وضعیت از حالشون خبر دارید. یک مقدار برای ما از این حال و هوای اون طرف بگویید و اینکه فکر می‌کنید زیست این دوستان با مشکل مواجه می‌شود و ما مهاجرانی از این جنس هم به ایران خواهیم داشت؟ یعنی مهاجرانی که پناهنده نیستند حالا بالاخره استاد دانشگاه هستند، پزشک هستند، یا هنرمند هستند، فعال هنری هستند و شرایط زندگی آن‌ها تو افغانستان دچار مشکل می‌شود. آیا ما باید آمادگی برای پذیرش این قشر از مهاجران داشته باشیم یا نه؟

خانم مشتاق: والا آقای شهرابی خیلی سؤال سؤال سختی هست، البته من خیلی خوشحالم که به افغانستان رفتم. من وقتی به افغانستان رفتم عاشق این سرزمین شدم، از در و دیوار افغانستان قصه می‌بارید، از در و دیوار یعنی هرجا که می‌رفتی اصلاً قصه بود و این قصه، قصه‌ای هست که از رنج این مردم می‌آمد و چقدر این مردم شکیبا بودند و چقدر برای من عجیب بود که من واقعاً با دو گروه برخورد کردم. تصور من روزنامه‌نگار خب افغانستانی‌هایی بودند که در ايران دیده بودم که واقعاً سخت ترین مشاغل رو به عهده داشتند. اما وقتی اونجا رفتم یک دفعه با قشر نخبه، روشنفکر، و خیلی برای من عزیز و قابل احترام بودند اصلاً باور نمی‌کردم که در افغانستان چنین کسانی وجود داشته باشند. آدم‌هایی که اغلبشون آدم‌های تحصیل‌کرده‌ی اروپا و آمریکا بودند، خیلی به روز بودند، آدم‌های باسوادی بودند، انسان‌های خیلی صادق و راستینی بودند و خیلی برای من قابل احترام بودند.

و ادامه دادم این دوستی‌ها و باهم در ارتباط هستیم. وقتی که کابل به خصوص سقوط کرد که من دیگه نفسم بند اومد یعنی این گوشی مدام دستم بود به دوستانی که دارم تلفن می‌زدم شما کجایین و چیکار دارین می‌کنید؟ من چیکار میتونم براتون بکنم؟ و شاید بلف می‌زدم من چیکار میتونستم براشون بکنم؟ مثلاً من برای چند تا دوست خبرنگار میتونم دعوت‌نامه بفرستم؟ برای چند تا دوست فیلمسازم میتونم دعوتشون کنم به ایران؟ چه مدت میتونم از آن‌ها پذیرایی کنم؟ چه ترسیمی از زندگی در ايران میتونم برای اون‌ها داشته باشم؟ همین هست که میگم پناهندگی یک وجه احساسی داره یک وجه کاملاً عقلانی داره که مثل سیلی به صورت آدم کوبیده میشه.

یک خانمی زیر پستی که من گذاشته بودم که ما می‌خواهیم یک لایو با دوستان دیاران داشته باشیم نوشته بود از نردبان افغانستانی‌ها بالا نرو براش نوشتم چشم. البته انصافاً خیلی با محبت، خیلی با احترام برخورد می‌کنند. اما یک چیزهایی بود که باید توضیح بدی مثلاً پیام می‌دادند که ما تو ایران زندگی می‌کنیم، افغانستانی هستیم و شرایطمون این هست گفتم ببینید من اصلاً کارم رسیدگی شخصی نیست الان تو این بخش تو قسمت اردوگاه داریم برای پناهنده‌ها کمک می‌کنیم همین وگرنه قرار نیست کسی که مثلاً 10 سال هست اینجاست مشکل داره من بگم بله جانم بفرمایید نه اینطوری نیست. اما در مورد این دوستان نخبه ما شروع کردیم یک گروهی هم اتفاقا آقای سلطانی زحمت کشیدند تشکیل دادند و یک لیست جمع‌آوری کردیم از نخبگان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، شعرا که ببینیم برای این‌ها چیکار میتونیم بکنیم. در جریان و در تلاش هستیم ولی اینکه الان بهتون بگم به نتیجه‌ی قطعی رسیده نه حالا یک تعدادی مثلاً برای آلمان داشتیم سعی می‌کردیم که این‌ها پناهندگی بهشون داده بشود، یک تعداد برای استرالیا صحبت شده برای ایران هم خب مایل بودند به خاطر نزدیکی جغرافیایی، نزدیکی فرهنگی، هم زبانی و خیلی چیزهای دیگه ولی داریم تلاش می‌کنیم ولی هنوز اتفاق خاصی که بخوام عرض بکنم نه رخ نداده. و خیلی نگران اون‌هایی که اونجا هستند هستیم خیلی زیاد

آقای شهرابی: از وضعیتشون خبری دارید؟ یعنی منتظرند که ببینند تحولات به چه سمتی میره؟ به ثبات نسبی

خانم مشتاق: نه دوست دارند خارج بشوند. من چند تا دوست خبرنگار دارم تو شهرهای مختلف هستند خیلی نگران بودند همینطور دارم براشون تلاش می‌کنم، هنوز نتونستم برای آن‌ها فعالیتی بکنم. ولی یک دوستی هم دارم که اتفاقاً اون همین قبل از لایو ما داشتم باهاش صحبت می‌کردم که شوهرشون فرانسه زندگی می‌کنه و خودش رو از یک شهر دورتر رسانده بود به کابل نتونسته بود کابل دوستانش رو پیدا بکنه، یک کسی رو ازش خواهش کرده بود که مثلاً یک پولی بدن و بمانند تو خونشون تا زمانی که بتونن از کابل خارج بشوند و در حال گرفتن ویزاشون برای فرانسه بودند، سفارتخانه‌ها شلوغ هست اون‌هایی که هنوز دایر هست سفارتخانه‌هایی که هنوز دایر هست.

فرودگاه‌ها خیلی قیامت و شلوغ هست منتظرند که نوبتی بشه که بلیطی برای پرواز و خروج پیدا بکنند، ازدحام ایجاد شده توی فرودگاه میدان هوایی اون موقع اسمش حامد کرزی بود

آقای شهرابی: بله حامد کرزی بود

خانم مشتاق: آره ازدحام هست، بفرمایید شما همش من صحبت کردم

آقای شهرابی: اختیار دارید ما دوست داشتیم از زبان شما بشنویم و به فضا نزدیک هستید و مشاهدات شما خیلی ارزشمند هست.

من راستش دیگه سؤال خاصی ندارم اگر شما نکته‌ای دارید بفرمایید

خانم مشتاق: چه جالب بود که فرودگاه حامد کرزی که انشالله دوباره شرایط خوبش رو به دست بیاره چیزی که برای من جالب بود اولین بار که وارد شدم انبوهی از پنل‌های خورشیدی بود و من گفتم وای خدایا ما تو سیستان و بلوچستان هزار برابر اینجا آفتاب داریم توروخدا برای ما هم این رو درست کنید.

آقای شهرابی: آره توی افغانستان که توی همین بازارهای کابل هم می‌رفتیم کلی از این پنل‌ها دست دوم می‌فروختند و یک بازار اینطوری داشت

خانم مشتاق: بله، نمیدونم چه اتفاقی می‌افتد، از شنیدن خبرهایی که راجع به افغانستان همه‌ی ما می‌شنویم فکر می‌کنم ماهایی که دغدغه داریم نه صرفاً راجع به افغانستان نگران وضعیت خاورمیانه هستیم، نگران وضعیت جهان و مردم هستیم. این خبرها اصلاً ما رو خوشحال نمیکنه، خیلی غمگینم به رغم این لبخند بزرگی که همیشه رو لبهای من هست از درون بسیار غمگین و ناراحتم. اینکه مثلاً در پنجشیر پسر احمد شاه مسعود اسلحه به دست گرفته خوشحالم که میخوان مقاومت کنند در برابر طالبان اما از تصور جنگ دوباره، از تصور خونریزی بیزارم و میگم خدایا یعنی چه اتفاقی میخواد بیفته؟ ما چیکار میتونیم بکنیم؟ ما به عنوان کسانی که به هر حال دغدغه‌ی مسائل اجتماعی داریم ما چیکار میتونیم بکنیم؟ واقعاً آقای شهرابی شما چیکار می‌کردید اگر میتونستید تصمیمی بگیرید چه کمکی می‌کردید؟

آقای شهرابی: ببینید حالا ما یک متنی هم نوشتیم رو سایت دیاران گذاشتیم در واقع راجع به همین تحولات و اینکه با توجه به تجربه‌های قبلی خودمون و تجربه‌های کشورهای مختلف چه کاری میشه کرد. اونجا هم تمرکزمون روی همین هست که اول باید یک موضع شفافی داشته باشیم و از تعلیق پرهیز کنیم، از اینکه حالا بالاخره اشتراکات فرهنگی داریم، باید بیایم ببینیم چی میشه و بعد از سال‌ها حقوق اولیه شون هم شاید نتونیم به خاطر شرایط خودمون در واقع ارائه کنیم. اصل اول این هست و اصل دوم هم اینکه یک ظرفیتی بالاخره هر کشوری داره اعلام میکنه الان شما هم تو این چند روز دارید می‌بینید. کشورهای مختلف ظرفیت‌های خودشون رو برای قشرهای مختلف اعلام کردند حالا بنا به هر در واقع منافع ملی شون هست یا روابط دیپلماتیک قوی که دارند با افغانستان. ما هم باید این کار رو بکنیم یعنی ظرفیت‌هامون رو اعلام بکنیم سعی کنیم این ظرفیت‌هامون رو افزایش بدهیم حالا با توجه به منافع بین‌المللی، با توجه به توافقنامه‌ها و همکاری‌های بین کشورهای دیگه که میتونیم داشته باشیم با خود همسایه هامون، با ترکیه، با پاکستان. این ظرفیت‌ها رو سعی کنیم افزایش بدهیم چون واقعاً خب همسایه‌ی ما هستند و اولویت اولشون خب خیلی از دوستان ایران هست بتونیم این ظرفیت رو زیاد کنیم. با توجه به مشکلاتی که داریم خب باید جذب کنیم فعال باشیم تو اون زمینه و یک روالی هست که همه‌ی کشورها طی می‌کنند دیگه مثلاً همون کمپ‌ها رو توسعه بدهیم، کمپ‌ها امکانات داشته باشند، ریجستر بشوند افراد، بعد از یک مدتی باز شروع کنیم به اقدامات اجتماعی بالاخره با همه‌ی حوزه‌های اقتصادی مون باز تو یک سری حوزه‌های شغلی ما ظرفیت جذب نیروهای اقتصادی داریم.

مشکل این هست که ما این‌ها رو دقیق طراحی نمی‌کنیم کلا میگیم بیکاری مثلاً زیاد هست. ولی خب نه هستند تو بعضی از شهرهای ما، تو بعضی از بخش‌های اقتصادی نیاز به نیروی کار مهاجر داریم. برای نخبه‌های آن‌ها قطعا ظرفیت‌هایی هست توی ایران که رغیب نیروی کار ایرانی هم نیست یعنی ما یک فیلمساز افغانستانی هیچ وقت نمیتونه مثلاً باعث بیکاری یک فیلمساز ایرانی بشود. اقتصاد اونطوری نیست که مثلاً بگیم ده تا مورد شغلی وجود دارد ده نفر. خیلی اوقات این دوستان میتونن کیک اقتصادی رو بزرگ بکنند، تولید آثار مشترک، صادرات یا هزار تا حوزه‌ی دیگه ای که در واقع پژوهش‌های اون انجام شده است. این‌ها رو میتونیم این ظرفیت‌ها رو جذب کنیم یا بالاخره کارآفرین هایی هستند تو افغانستان تو چند سال اخیر با توجه به یک ثبات نسبی که اونجا بود تو یک سری حوزه‌ها در واقع فعال شدند. مثلاً ما تو دیاران الان پیام داشتیم دیشب یک چند نفر از کابل بودند که می‌گفتند ما انگار یک تیمی رو توسعه دادیم و رو حوزه‌های یک استارت آپ آی‌تی هم بودند گفت الان ناامید هستیم ولی خب میتونیم این رو بیایم تو ایران ادامه بدهیم باز خدمت بدهیم به مردم افغانستان یعنی بازارمون همین باشه ولی تیم ما بیاد توی ایران و توی یک ثباتی بتونیم کار کنیم. خب این‌ها ظرفیت هایی هست که حالا هم نیاز به اون طرف هست هم برای ما مشکلی پیش نمیاد یعنی میخوام بگم عرض من این هست که خیلی این سؤال جوابش صفر و یک نیست که ما ظرفیت داریم یا نداریم. تو بعضی حوزه‌ها حتماً داریم، تو بعضی از حوزه‌ها ممکن است داشته باشیم. و فکر می‌کنم یک راه‌حل میانه‌ی اینطوری داره که هم اون کرامت انسانی حفظ بشود و هم توجیه اقتصادی داشته باشه و بشود جامعه‌ی در واقع مردم ایران رو هم اغنا کرد که واقعاً اینطوری نیست.

خانم مشتاق: آقای شهرابی من یک نکته بگویم که من به عنوان یک کُنش‌گر اجتماعی بی نهایت واقعاً سر تعظیم فرود می‌آورم در فروتنی بسیار در مقابل مردم ایران که در هر شرایطی در کنار ما هستند یعنی من واقعاً تو هیچ کجا این همه سفر میرم واقعاً تو هیچ کجا این همه همدلی ندیدم یعنی تو بدترین شرایط که میدونم طرف کارمند هست با چند ماه حقوق عقب افتاده حتی شده 50 هزار تومان، 20 هزار تومان کمک می‌کند به خاطر اینکه میخواد همدلی خودش رو نشون بده، مسئولیت پذیری اجتماعی خودش رو نشون بده. من تو یک جلسه‌ای که حدود دو هفته قبل در هلال احمر بود و خیرین کشوری حضور داشتند این رو خدمت دوستان گفتم، گفتم که واقعاً قدر این مردم رو بدونید، مسئولیتی که دارند بیش از توانشون هست. خیرین و کٌنش‌گران اجتماعی در کشور انجام می‌دهند این یک سرمایه‌ی عظیم است که من فکر نمی کنم هیچ کشوری به این اندازه چنین سرمایه‌ای داشته باشد و واقعاً باید قدر دانسته بشود. من خیلی ممنونم از ایرانی‌هایی که شرایط دوستان افغانستانی رو درک کردند و البته از دوستان افغانستانی ممنونم کسانی که در ایران بودند یا در جاهای دیگر دنیا بودند با علاقه‌ی بسیار و دغدغه می‌پرسیدند که ما می‌خواهیم چیکار کنیم و هنرمندان ایرانی که واقعاً همین که مثلاً دیشب آقای بهروز شعیبی تماس گرفت که من چیکار میتونم بکنم میگم ممنونم اصلاً همین که بدون اینکه من بگم شما میاین استوری می‌کنید این تصاویری که من می‌گذارم این حمایت است. صابر ابر چقدر مهربانی کرد، نرگس آبیار، شبنم مقدمی، همه‌ی دوستان واقعاً با معرفت بسیار جلو آمدند و کمک کردند این‌ها سرمایه هست قدر این سرمایه های اجتماعی رو بدونیم.

آقای شهرابی: بله همینطور است ما قطعا هیچ کشوری مثل افغانستان نیست که اینقدر این ظرفیت‌های فرهنگی ما و اشتراکات ما در اون بالفعل بشود و اینقدر به این زودی یعنی به سرعت دغدغه‌ی همه‌ی مردم بشود. ما تو این چند روز خیلی پیام داشتیم که محتوا می‌خواستند و مطلب می‌خواستند که آقا چی شده؟ نگران بودند. بالاخره این ظرفیت منحصر به فردی هست امیدواریم که عاقبت این روزها به یک شادی پایدار و رشد و بالندگی جامعه‌ی افغانستان منجر بشود.

خانم مشتاق: الهی آمین انشالله.

فقط کسانی که این لایو رو دنبال می‌کنند من یک نکته بگویم یک دوستی هستند البته به من منتقل شده من خودشون رو ندیدم دندان پزشک هستند، تازه فارغ‌التحصیل شده بودند ظاهرا از دانشگاه کابل الان پناهنده‌ شدند به ایران بدون هیچ مدارکی در جست‌و‌جوی شغل هستند که من به دوستان گفتم طبیعتاً ایشون بدون مدارک که نمیتونن به عنوان دندان پزشک مشغول به کار بشوند.

ولی ما برای ایشون در جست‌و‌جوی یک شغلی هستیم که مناسب با شأن اجتماعی و دانش ایشون باشه حتی مثلاً به عنوان دستیار دندان پزشک. اگر کسانی که این لایو رو دنبال می‌کنند میتونن در این باره کمکی بکنند در دایرکت به من پیام بدهند. بسیاری گفتند که ما حاضر هستیم اگر این‌هایی که تو اردوگاه میان بچه‌ها شون رو ما نگه داریم مگه میشه به یک خانواده بگیم بچت رو بده ما نگه داریم آخه این چه سوالیه؟ یا مثلاً دوستان خیلی عزیزی می‌گفتند ما خانه‌هایی داریم مثلاً میتونیم 6 ماه، 5 ماه، یک سال یک خانواده و دو خانواده رو اسکان بدهیم بعد می‌گفتند چرا جواب نمیدین گفتم آخه این‌ها باید اجازه‌ی ورود به کشور داشته باشند که بعد به اون فکر بکنیم. میخوام بگم که واقعاً سؤالاتی که مطرح می‌کنید راجع به اون فکر بکنید بعد مطرح بکنیم یعنی بسنجیم که شرایط چگونه هست.

و کسان زیادی که مایل هستند که حضوری بیان بگم که دوستان عزیز اینجا که متعلق به من نیست وگرنه قدمتون روی چشم اصلاً راه نمیدن زحمت نکشید این راه طولانی رو تشریف بیارید.

آقای شهرابی: آره ما به این هم تأکید کردیم که به قول شما شرایط خاص هست و دوستان اصراری نداشته باشند.

خانم مشتاق من واقعاً نمیدونم از شما چطوری تشکر کنم واقعاً تعریفتون کارهایی که کردین تو این مدت واقعاً جای خدا قوت گفتن داره دستتون درد نکنه به جای همه در واقع شما زحمت کشیدید اونجا خیلی ممنون که حالا با اوضاع اونجا و خستگی این وقت شب پذیرفتید دعوت ما رو. من چون قول داده بودم حول و حوش یک ساعت بشه و الان بیشتر شده نگرانم که بدقول بشوم اگر شما فرمایشی دارید می‌شنویم اگر نه من بیشتر از این مزاحمتون نمیشم و اذیتتون نمی‌کنم.

خانم مشتاق: خواهش می کنم، فقط اون‌هایی که امکان دارند کمک بدهند لابی‌هایی که امکان پذیرش این دوستان در اون کشورها وجود دارد مثلاً ممکن است یک صفحه رو معرفی کنند، یک جایی رو معرفی کنند برای من در دایرکت چون من واقعاً فرصت نمی‌کنم بروم جست‌وجو کنم و مدام از من می‌پرسند وقتی میرم سمت اردوگاه خانم ما چیکار کنیم؟ آیا برای ما راهکاری پیدا کردید؟ هیچ کشوری هست الان پناهندگی بده؟ اگر یک چیزهایی منو به روز بکنه که من از این طرف فرصت نمی‌کنم شما به من بگین فلان جا هست که دارند می‌پذیرند خواهش میکنم از این جهت کمکم بکنید. خیلی‌ها پرسیدند پول جمع می‌کنید گفتم نه، دیشب که آقای اکبری کافه کابل گفتند ما حدود 20 تومان جمع کردیم گفتم این رو نگه دارید بذارید اگر ما به صفر رسیدیم و هنوز اردوگاه ها برپا بود اون وقت دوباره ما فراخوان می‌دهیم که دوستان به کمک ما بیاید و کمک بکنید. ولی تا الان اونچه که در توانمون بوده ما یک تعداد از اردوگاه ها رو پذیرفتیم صبحانه و ناهار و شام و چیزهای جانبی رو داریم می‌دهیم. یک دوستان دیگری هم از جای دیگری اومدن اون‌ها هم یکی از اردوگاه ها رو که خب تعداد هم اونجا زیادتر هست اون‌ها دارند اونجا رو پوشش می‌دهند تا ببینیم که چی پیش میاد. ولی دعا کنید که زودتر برچیده بشه و تکلیف این دوستان روشن بشود.

آقای شهرابی: شما فکر می‌کنید مثلاً هفته‌های بعد این شیب کمتر میشه و نه تنها ورودی نداریم خروجی هم که بیشتر

خانم مشتاق: ببینید انشالله که اینطوری باشد ولی میگم دیشب تو آخرین لحظه یک دفعه تماس گرفتند و 500 نفر آمدن

آقای شهرابی: باز هم نظامی بودند؟

خانم مشتاق: همه بله ولی امیدوارم که زودتر روشن بشه. عقل و برآیند آنچه که من می‌بینم حکم می‌کند که نهایتاً تا 10 روز دیگه تموم بشه ولی نمیدونم ولی می‌بینم که همه دارند تلاش می‌کنند شما هم دعا کنید.

 

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *