بیست و پنج سال زندگی در ایران: شرح دیدار با یحیی بونو، مهاجر فرانسوی ساکن ایران

ايران فقط براي افغانستاني‌ها جذاب نیست. این گزاره‌ای بود که در انجمن دیاران به دنبال تحقیق در مورد آن بودیم. فرضیه‌ای داشتیم که ایران به عنوان یک کشور شیعه علاوه بر هم‌زبانان و هم‌کیشان ما در شرق و غرب کشور (مهاجران افغانستانی، عراقی و پاکستانی) برای بسیاری از مسلمانان و شیعیان سایر نقاط جهان نیز جذاب است. فرضیه‌مان این بود که ایران می‌تواند پذیرای تعداد زیادی از مسلمانان اروپایی و آمریکایی هم باشد. اگر قوانین اقامت و تابعیت و قوانین مهاجرتی ایران به‌روزرسانی و دقیق شوند، ایران از مواهب مهاجران تمام نقاط دنیا برخوردار خواهد شد. برای این کار سراغ مهاجران غیرافغانستانی ایران هم می‌رفتیم. با آن‌ها گپ‌وگفت می‌کردیم و خیلی چیزها یاد می‌گرفتیم. به سراغ یحیی بونو هم رفتیم. مهاجر فرانسوی ساکن ایران که ۲۵ سال بود به ایران آمده بود و همسری ایرانی هم داشت… یحیی بونو هفته‌ی گذشته دار فانی را وداع گفت. روایتی که در ادامه می‌آید شرح دیداری است که دو سال قبل در یک روز تابستانی با آقای یحیی بونو داشتیم…

پیمان ‌حقیقت‌طلب

در ۲۲سالگی مسلمان و شیعه شد

آقای یحیی بونو در سال 1991 به ایران آمد. برای تز دکترایش در دانشگاه سوربن که در مورد “الهیات در آثار فلسفی و عرفانی امام خمینی”  بود نیاز به تحصیل فلسفه و عرفان در حوزه‌های علمیه‌ی شیعه داشت. از طریق کتاب‌های هانری کربن و احمد حمپاته شیعه شده بود. در دوران بین فوق‌لیسانس و دکترایش به طور اتفاقی با 2 کتاب عرفانی-فلسفی امام خمینی آشنا شد: «مصباح‌الهدایه الی خلافه الولایه» و «شرح دعای سحر». تحت تأثیر این 2 کتاب تصمیم گرفت که به وجه دیگری از شخصیت امام خمینی بپردازد: وجه عرفانی و فلسفی.

اول پیش آقای جوادی آملی رفت و بعد هم معرفی شد به آقای سید جلال‌الدین آشتیانی. 7 سال نزد آقای آشتیانی به کسب علم در حوزه‌ی فلسفه و عرفان پرداخت و تز دکترایش را به منتهای دقت نوشت. تز دکترایی که در سال 1999 یکی از پژوهش‌های برتر دانشگاه سوربن فرانسه انتخاب شد.

بعدش اما پاگیر ایران شد. نتوانست از امام رضا جدا شود. باید می‌ماند و ماند. در مشهد هم ماند. شهری که به قول خودش به‌جز چند راهبه­‌ی پیر فرانسوی که در جذام‌خانه‌ی مشهد کار می‌کردند هیچ فرانسوی دیگری نداشت. برای این که مشکل اجازه‌ی اقامتش در ایران را حل کند جذب سازمان صداوسیما شد. اجرای برنامه‌های رادیویی برای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به زبان فرانسه کاری بود که سال‌ها به آن ادامه داد. ترجمه‌ی آثار امام خمینی به زبان فرانسه و همکاری پاره‌وقت با وزارت نفت در زمینه‌ی ترجمه از کارهای دیگر او در سال‌های حضورش در ایران بود.

مهاجرت به ایران

داستان مهاجرت او به ایران با خیلی از مهاجران دیگر تفاوت دارد. دلیل مهاجرتش کسب علم و دانش بود. او پناهنده نبود. متولد سال 1957 در فرایبورگ آلمان،‌ در خانواده‌ای کاتولیک. در سن 22 سالگی به اسلام گرویده بود. بزرگ‌شده‌ی فرانسه و دانشجوی برترین دانشگاه کشور فرانسه: سوربن در رشته‌ی زبان و ادبیات عرب و اسلام‌شناسی. جنس دغدغه‌ها و مشکلات و نگاه او به مسئله‌ی مهاجرت در ایران هم به گونه‌ی دیگری بود.

چهارشنبه ساعت 12 ظهر بود که رفتیم به خیابان امام خمینی 7، کوچه‌ی سجاد 4، منزل آقای بونو. خانه‌ای سنتی و قدیمی در دل شهر مشهد. از آن خانه‌ها که حیاطی در وسط دارند و دور تا دور اتاق و محل زندگی. منزل آقای بونو در طبقه‌ی دوم این ساختمان سنتی بود.

به گرمی از ما استقبال کرد. همسر ایرانی‌اش هم در منزل بود.

بعد از 25 سال حضور در ایران زبان فارسی را چنان سلیس و روان صحبت می‌کرد که هر تازه آشنایی از بلاغت او در عجب می‌ماند و دلش می‌خواست که به صحبت‌ها و خنده‌های گاه و بیگاهش بین صحبت‌ها دل بسپارد.

ایران و پناهندگان

موافق بود که وضعیت مهاجران در ایران اصلاً مساعد نیست. به‌خصوص مهاجران افغان. ولی نگاه واقع‌بینانه داشت. می‌گفت شرایط تاریخی ایران باعث این وضعیت نامساعد است. درست است که از ورود مهاجران افغان به ایران 3 دهه می‌گذرد. ولی از این 3 دهه 10 سالش ایران مشغول جنگ بود و سال‌ها هم درگیر تحریم‌ها بود.

بر این باور بود که مشکلات مهاجران غربی در ایران به مراتب از مشکلات مهاجران افغان کمتر است. به‌خصوص آنانی که ساکن تهران هستند. چون مهاجران افغان برای تحصیل فرزندانشان مشکل دارند. در حالی که مهاجران کشورهای غربی می‌توانند فرزندانشان را به مدارس سفارتخانه‌های کشورهای خودشان بفرستند. افغان‌ها تعدادشان زیاد است و نمی‌توانند چنین امکانی داشته باشند.

می‌گفت تعداد کل پناهندگان افغان در ایران 2 تا 3 برابر پناهندگان کل کشورهای اروپایی است. اگر کشورهای اروپایی هم به ناگهان با موج پناهندگان روبه‌رو می‌شدند معلوم نیست عملکردشان چگونه می‌بود. همین الآن هم اگر نگاه کنید برای فرار از موج پناهندگان به کشور ترکیه پول می‌دهند که نگذارد پناهندگان به اروپا برسند.

مشکلات یک مهاجر اروپایی در ایران

مشکلات برای مهاجران در ایران فراوان است. اولین مسئله اقامت است. اقامت و ثبت مالکیت. خانه‌ای که آقای بونو ساکن آن بود نمی‌توانست به نام او باشد. از نظر قانونی مشکلی نداشت. یک خارجی در کشور ایران،‌ آن هم خارجی‌ای از نوع آقای یحیی بونو که جزء نخبه‌های کشور فرانسه است می‌تواند مالک خانه شود. اما به شروطها… شرط اول این است که در کشور مقابل (به‌عنوان‌مثال فرانسه)‌ هم ایرانیان حق مالکیت خانه داشته باشند. شرط دوم این است که به خاطر کار، یا تحصیل در حوزه و دانشگاه و یا داشتن همسری ایرانی در ایران اقامت داشته باشد.

او همه‌ی شرط‌ها را برای مالکیت خانه در ایران داشت. از آن طرف هم کسی بود که آثار و اندیشه‌های امام خمینی را به زبان فرانسه ترجمه کرده بود و وفاداری او به آرمان‌های انقلاب اسلامی اثبات شده بود. وفاداری‌ای که جزء شروط مالکیت نیست. ولی می‌توانست تقویت‌کننده باشد. اما سیستم‌های ثبت احوال و مالکیت در ایران به‌گونه‌ای طراحی‌شده‌اند که به‌جز کد ملی هیچ روش دیگری را برای ثبت و انتقال مالکیت نمی‌پذیرند. آقای بونو پاسپورت فرانسوی داشت و به همین خاطر سیستم‌های ثبت احوال در ایران نمی‌توانند مالکیت او را به صورت رسمی ثبت کنند.

در مورد امور بانکی به نظرش وضعیت طی 25 سال حضورش در ایران خیلی بهتر شده بود. اوایل در دهه‌ی 70 وقتی به‌عنوان یک خارجی می‌خواست در بانک‌های ایران حساب باز کند بانکی‌ها می‌ترسیدند. انگار که جن دیده باشند از او دوری می‌کردند. اما حالا او می‌تواند به‌راحتی در بانک‌های ایران حساب باز کند. برای حساب‌های دسته‌چک مشکلاتی هست. معرف می‌خواهند. برای برخی خدمات مثل موبایل بانک هم برخی بانک‌ها در قبال مهاجران کوتاهی می‌کنند. اما برخی بانک‌ها بدون مشکل خدمات ارائه می‌کنند.

ریشه‌های فکری ایرانیان در قبال مهاجران

به نظر آقای بونو ترس و نگاه امنیتی ایرانیان به مهاجران را باید در ریشه‌های فکری ایرانیان جست‌وجو کرد. نه در نهادهای بعد از انقلاب اسلامی ایران. مثال هم یکی از حکایت‌های سعدی را آورد. گفت وقتی این حکایت را خواندم متوجه شدم که فکر ترس تجسس در ایرانیان ریشه‌ای بس طولانی دارد. حکایت دو درویش بود، یکی لاغر و یکی چاق که دستگیرشان کرده بودند. چرا؟ چون می‌ترسیدند که این دو در تجسس باشند و بیم تجسس داشتند… در حالی که آن دو درویشانی بینوا بودند.

آقای یحیی بونو مدرک دکترا از دانشگاه سوربن داشت. در عالم عرفان و فلسفه سال‌ها بود که به تحقیق می‌پرداخت و شاید همین دریای عرفان و علم و دانش بود که کوته‌فکری‌ها را از او دور کرده بود. همسرش به این بعضی رفتارها اشاره کرد. مثلاً این که در محل کار به همکاران ایرانی وام می‌دادند. اما به او چون خارجی بود وامی تعلق نمی‌گرفت…

می‌گفت که در ایران امکان عضو هیئت علمی شدن برای بنده فراهم نیست. البته در فرانسه هم خارجی‌ها نمی‌توانند عضو هیئت علمی دانشگاه بشوند. در ایران در جامعة‌المصطفی برای خارجی امکان استخدام به‌عنوان هیئت علمی وجود دارد. برای این کار درخواست دادم. گفتند که باید مدرک شما در وزارت امور خارجه تائید شود. به وزارت امور خارجه رفتم. گفتند که این کار برای ما تعریف‌شده نیست. ما برای دانشجویان ایرانی که در دانشگاه‌های خارجی تحصیل‌ کرده‌اند مدرک را تائید می‌کنیم. شما خودتان خارجی هستید و در دانشگاهی خارجی تحصیل‌ کرده‌اید و ما نمی‌توانیم مدرک شما را تائید کنیم. خنده‌دار بود. اعتبار مدرکی چون دکترای دانشگاه سوربن فرانسه در ایران تائید نشده بود و آقای بونو نتوانسته هیئت علمی جامعة‌المصطفی بشود…

حوزه‌های علمیه‌ی ایران و ارتباط با جریان‌های جهان

 پارادوکس ارزش‌های اخلاقی جامعه‌ی اسلامی ایران در نظریه و عمل را چگونه تبیین می‌کنید؟

این آخرین سؤالی بود که از آقای یحیی بونو پرسیدیم.

اول به این اشاره کرد که باید بگویید نظریه‌ها و عمل. بعد گفت اول که آمدم ایران فکر می‌کردم حوزه‌ی علمیه‌ی ایران افرادی مثل امام خمینی و بهشتی و مطهری داشته باشد. بعد دیدم که اصلاً این‌طور نیست. من خیلی خوش‌شانس بود که به پست آقای آشتیانی خوردم. ایشان بسیار دید باز و شخصیت فوق‌العاده‌ای داشت. بیچاره آقای لگن هاوزن که به گیر آقای مصباح یزدی افتاده. بیچاره را مسئول بخش انگلیسی کتاب‌های آقای مصباح کرده‌اند و بعد از چند سال هنوز نمی‌تواند تزش را به زبان فارسی بنویسد. این یعنی که بعد از چند سال نتوانسته چیزی یاد بگیرد.

اما روحانیت و حوزه‌ی علمیه در ایران به‌شدت بسته است. این نتیجه‌ی جدا ماندن از جریان‌های جهانی است. ایران از تعامل در جهان باز مانده و همین علت خیلی از مشکلات است. بخشی از این جداماندگی تحمیلی بود و بخشی هم به این خاطر بود که برای بعضی‌ها این جداماندگی منفعت داشت…

علمای اسلام افتخار می‌کنند که ما مثل مسیحی‌ها نیستیم. با علم مخالفت نمی‌کنیم. ولی در عمل چه می‌بینیم؟ بزرگ‌ترین انجمن نوبلیست‌ها در واتیکان است. کسانی که نوبل می‌برند به‌راحتی در این انجمن با کامل‌ترین امکانات به تحقیق می‌پردازند. اما در حوزه‌های علمیه چنین چیزی نیست. حوزه‌های علمیه تک علمی شده‌اند: فقه و اصول. فقط به تدریس فقه و اصول می‌پردازند. در مورد علوم روز هیچ حرفی برای گفتن ندارند. من شانس آوردم که آقای آشتیانی بود و توانستم در حوزه‌ی علمیه، کفریات (فلسفه و عرفان) بخوانم… ممکن است در بعضی رشته‌ها آن هم به دلیل اضطرار و تقاضای جامعه مثل رشته‌ی اقتصاد کسانی بروند و در حوزه به تحقیق و تفحص بپردازند، ولی در مورد علوم روز، خیر، حوزه هیچ حرفی برای گفتن ندارد. مثلاً همین فلسفه. نهایت حرف حوزوی‌ها از کانت است. کانت 100-150 سال است که مرده. بعد از آن هیچ اتفاقی نیفتاده یعنی؟ بسته بودن روحانیت و جدا ماندن از جریان‌های جهانی ضربه‌ی بزرگی زده است.

درگیر کارهای اداری

آقای یحیی بونو بازنشسته‌ی صداوسیما بود. به دلیل مهاجر بودن نمی‌توانست در این سازمان و وزارت نفت استخدام شود. به خاطر همین در سال‌هایی که همه‌ی کارمندان استخدامی ‌بودند،‌ او به صورت قراردادهای کوتاه‌مدت مشغول به کار بود و آن روزها درگیر یکپارچه کردن تمام سال‌هایی بود که مشغول به خدمت بوده است. بین تهران و مشهد در رفت‌وآمد بود تا سال‌های سنوات کاری او یکپارچه شوند و او بتواند به حقوق بازنشستگی برسد… سال‌هایی که گاه مورد محاسبه قرار گرفته‌اند و گاه قرار نگرفته بودند…

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *