گزارش نشست تجربه زیسته مهاجرت غیرقانونی

قمر تکاوران

نشست تجربه زیسته مهاجرت غیرقانونی دومین نشست از سلسله نشست‌های تجربه زیسته مهاجران در ایران است که انجمن دیاران آن را با همکاری کافه ایونت روز چهارشنبه 23 مرداد 1398 برگزار کرد. در ابتدای این نشست پیمان حقیقت طلب در مورد انواع مهاجرت غیرقانونی و آمارهای آن در ایران و جهان صحبت کرد. در ادامه نشست دکتر حسین میرزایی در مورد تجربه خود از مهاجرت غیرقانونی گفت و سپس دیگر حاضران جلسه تجربیات خودشان را بازگو کردند.

مهاجر غیرقانونی کیست؟

پیمان حقیقت طلب در مورد مهاجرت غیرقانونی گفت: مهاجرت غیرقانونی پدیده‌ای هست که هم موافقان و هم مخالفان دوآتشه دارد. موافقان می‌گویند مهاجر بدون مدرک ولی مخالفان می‌گویند مهاجر غیرقانونی. غیرقانونی چند تعریف دارد؛ یکی اینکه ورود یک مهاجر به یک کشور غیرقانونی باشد و از طریق آن نقطه‌های قانونی که کشور مقصد تعیین کرده نباشد. نوع دیگر مهاجر غیرقانونی این است که ورودش قانونی باشد ولی حضورش غیرقانونی باشد مثلا ویزا یک ماهه باشد و بعد از یک ماه حضور مهاجر در آن کشور غیرقانونی می‌شود. دسته سوم از مهاجران غیرقانونی افرادی است که ورود و حضورشان قانونی بوده است اما مدارکی که دارند نامرتبط با نوع حضورشان هست. مثلا ورودشان به ایران قانونی بوده، ویزا هم درست بوده ولی گواهی کاری که بهشان داده‌اند، آن گواهی کاری نیست که در آن مشغول هستند. عملا با این تعاریف خیلی از مهاجران حاضر در ایران غیرقانونی می‌شوند چون ما الان دسته‌بندی مشاغل مجاز برای مهاجران داریم و این دسته‌بندی خیلی محدود است و خیلی از مهاجران مشغول به کارهایی هستند که طبق قوانین ایران غیرقانونی می‌شود. ما الان شاعر و فرهنگی داریم که در کارت کارش شغلی که زده‌اند چوپان است. چرا؟ چون باید طبق جدول مشاغل مجاز باشد. دسته چهارمی از مهاجران غیرقانونی هم داریم که خروج غیرقانونی دارند.

مهاجران غیرقانونی مساله‌ای فراگیر در دنیا

حقیقت‌طلب ادامه داد: این مهاجران غیرقانونی و حضورشان در دنیا مساله‌ای هست که همه‌گیر است. مهاجرت یک مساله جهانی است و کشورهای مختلف با مهاجران غیرقانونی مواجه‌اند. سلطان مهاجران غیرقانونی هند است چون کشوری هست که زیاد بر شهروندانش کنترل ندارد. دهها میلیون مهاجر غیرقانونی در هند زندگی می‌کنند که فقط 20 میلیون نفرشان بنگلادشی هستند. مالزی هم 800 هزار نفر مهاجر غیرقانونی دارد. این‌ها همه برآورد است و هیچ آمار دقیقی در این باره وجود ندارد. مکزیک هم فرستنده و هم گیرنده مهاجر غیرقانونی است. حدود 120 هزار نفر مهاجر غیرقانونی از کشورهای دیگر آمریکای مرکزی در مکزیک هستند. حدود 11 میلیون نفر مهاجر غیرقانونی و بدون مدرک در آمریکا هستند. از این 11 میلیون نفر، 5 و نیم میلیون نفرشان کودک‌اند که 4 و نیم میلیون نفرشان متولد آمریکا هستند و طبق قانون خاک آمریکا می‌توانند تبعه آمریکا باشند اما باز غیرقانونی هستند.

گردش مهاجران غیرقانونی در ایران

پیمان حقیق‌طلب در ادامه در مورد مهاجران غیرقانونی در ایران بیان کرد: در مورد مهاجران غیرقانونی در ایران، بر اساس تعارفی که گفتیم حتی اگر بخواهند قانونی باشند هم غیرقانونی می‌شوند و در سال‌های اخیر دست‌آویز خیلی حرف‌ها شده‌اند. یکی از بحث‌هایی که خیلی در مجلس ایران تکرار می‌شود این است که مهاجران شغل‌های ایرانی‌ها را می‌دزدند و آمارهای بزرگی اعلام می‌کنند، در سال‌های گذشته از 3 و نیم میلیون نفر تا 5 میلیون نفر هم گفته‌اند که ما 5 میلیون نفر مهاجر غیرقانونی در ایران داریم که این‌ها شغل‌های ایرانی‌ها را دزدیده‌اند. این‌ها هیچ بنیان و مدرکی هم ندارد و فقط می‌خواهند مشکلات اشتغال در ایران را به مهاجران حاضر در ایران ربط بدهند. طبق آمارها 1 میلیون و 654 هزار نفر مهاجر به صورت رسمی در ایران زندگی می‌کنند یا کارت آمایش دارند یا گذرنامه یا گذرنامه خانوار یا سایر اشکال هویتی که نیروی انتظامی تعریف کرده است. سازمان جهانی مهاجرت برآوردی دارد که در ایران 2 میلیون و 700 هزار نفر مهاجر زندگی می‌کند. اختلافی که بین این‌ها وجود دارد را می‌گویند مهاجر بدون مدرک یا مهاجر غیرقانونی. هیچ داده‌ای در مورد ورود مهاجران غیرقانونی در ایران نیست ولی در مورد خروج مهاجران غیرقانونی و بدون مدرک از ایران، داده‌هایی وجود دارد. سازمان جهانی مهاجرت آمار مهاجران دیپورت‌شده را ثبت می‌کند که چند نفر دیپورت می‌شوند و بر اساس چه وضعیتی؟ آیا نیروی انتظامی گرفته یا خودشان داوطلبانه رفته‌اند. سال 2012 ، 529 هزار نفر از مرزهای ایران به صورت داوطلبانه یا دیپورت به افغانستان رفته‌اند. 2013، 438 هزار نفر. 2014، 504 هزار نفر. 2015 هم 544 هزار نفر. 2016، 444 هزار نفر. 2017، 460 هزار نفر و 2018 که رکورددار بود 757 هزار نفر. متوسط که بگیرم حدود 527 هزار نفر مهاجر بدون مدرک داریم که هر سال از مرزهای ایران خارج می‌شوند و دوباره می‌آیند. گردش مهاجر بدون مدرک در ایران داریم که عموما کارگر فصلی به حساب می‌آیند. این روند بین آمریکا و مکزیک هم خیلی رایج است و مکزیکی‌های می‌روند و می‌آیند. اقتصاددانان اثرات این‌ها را بر اقتصاد آمریکا بررسی کردند؛ برای مثال پیلوویس در سال 2008 بررسی کرده که اثرات مهاجران بدون مدرک بر اقتصاد آمریکا مثبت است یا منفی؟ در مجموع اثر مثبتی بر GDP آمریکا داشتند. چند نفر دیگر هم این تحقیق را تکرار کردند و آن‌ها هم تایید کرند که مهاجران غیرقانونی عملا بر اقتصاد یک کشور تاثیر مثبت دارند. تفاوتی که بین آمریکا و بقیه کشورها وجود دارد این است که آمریکا روندی دارد که هر چند سال یک‌بار مهاجران غیرقانونی خودش را قانونی می‌کند و معمولا هم در دولت‌های دموکرات اتفاق می‌افتد. این باعث افزایش انگیزه مهاجران غیرقانونی در آن کشور می‌شود.

شغل افغانی‌کِشی

ما در خراسان و سیستان و بلوچستان شغلی داریم به اسم افغانی‌کِشی که گردش مالی خیلی بزرگی دارد. سیامک زندرضوی تحقیقی انجام داده بود در مورد افغانی‌کِشی و برآوردشان این بود که گردش مالی این کار 600 میلیارد تومان در سال هست. محاسباتش به این صورت است که گفته ما حداقل سالی 400 هزارنفر داریم. اگر کلا 200 تا ماشین کار کند، این مبلغ می‌شود که قطعا خیلی بیش‌تر است. استان سیستان و بلوچستان طوری است که این قبحی که الان این شغل برای ما دارد، آنجا اصلا به این صورت نیست و یک شغل است. اگر زیاد برخورد نمی‌شود، به نظر من یکی از دلایلش همین است. بحث اشتغال آنجا جدی است و به همین خاطر آن را کمی باز می‌گذارند چون گردش مالیش هم قابل توجه است. یک شبکه قاچاقی هم داریم از ایران به اروپا که اینکه گردش مالی چقدر است، تحقیق می‌خواهد.

مهاجران افغانستانی چطور خودشان را به اروپا می‌رسانند

حسین میرزایی گفت: یک فصل از پایان‌نامه دکتری من این بود که مهاجرین افغانستانی چطور خودشان را به اروپا می‌رسانند و در اروپا زندگی می‌کنند. یک افغانستانی را می‌شناختم که از آلمان به فرانسه آمده بود و داستانش را برای من تعریف کرد و این برای من جذاب شد و تصمیم گرفتم به هرات بروم و غیرقانونی بیایم. آن زمان سال 2011 ناامنی در منطقه موج می‌زد و ایران داشت تهدید می‌شد. استادم به من گفت نرو چون در اروپا امنیت جانی دانشجو در کار چقدر تامین می‌شود، برای‌شان خیلی مهم است. اما من وقتی رسیدم تهران، تماس‌هایم را گرفتم و به مشهد رفتم. خانواده‌ای بود که می‌خواست قاچاقی از مرز رد شود، من گفتم اگر می‌شود من را به این‌ها وصل کنید که من بتوانم با این‌ها بروم. با این‌ها قاچاقی به هرات رفتم. رفتیم از مرزهایی پایین‌تر رفتیم. قسمت از ایران به افغانستان رفتن خیلی ساده‌تر بود. این هم جالب بود اما جذاب‌تر آن بود که من باید از افغانستان به ایران می‌آمدم چون آمدن از آن‌طرف سخت‌تر است. آنجا که رسیدم هم چندتا ارتباط گرفته بودم، پیش آن‌ها رفتم، در یک روستایی بود. پرسیدم کسی که می‌خواهد به ایران برود کیست و یک خانواده بود که پدرشان را در جنگ از دست داده بودند و می‌خواستند به ایران بیایند. من با این‌ها به سمت ایران حرکت کردم و از هرات تا مشهد نزدیک به ده روز طول کشید. ده روزی که هیچ پیش‌بینی نداری و نمی‌دانی که چه اتفاقی می‌افتد. جایی بین مرز ایران و افغانستان که از بین کوه‌ها باید رد می‌شدیم، پیکانی آمد که ما را تا بخشی از مسیر ببرد، 9 نفر در آن پیکان سوار شدیم. راننده به من گفت تو کی هستی؟ من نمی‌توانستم بگویم من ایرانی هستم. گفتم من ایران بدنیا آمده‌ام و آمدم افغانستان. هی به من شک داشت و گیر می‌داد. در مسیر باید از یک دره رد می‌شدیم. یک‌دفعه شروع کردند به تیراندازی. چون در فضای بسته دره بود، صدای آن به قدری رعب‌آور بود که من فکر می‌کردم با تانک دارند می‌زنند. یکی از جاهایی بود که من گفتم امکان‌ ندارد از اینجا در بروی. پیکان خیلی زود زمین‌گیر شد. وقتی پایین آمدند، فهمیدیم که یک گروه دیگر قاچاق‌بر هستند که با آن تیمی که آنجا کار می‌کرد، مشکل داشتند و با ماها کاری نداشتند. راننده را پیاده کردند و به قصد کشت او را زدند و گفتند حق نداری با فلانی کار کنی و چرا از مسیر ما آمدی. آنجا من متوجه شدم که چه دامنه وحشتناکی در مورد همین چیزی که به آن قاچاق‌بر می‌گویند هست. هر کس حوزه خود و مسیرهای خودش را دارد. اینطور نیست که من امروز ماشینم را بردارم و عده‌ای را از افغانستان به ایران بیاورم. به این سادگی نیست. اتفاق دومی که برای من افتاد این بود که در مرز ایران، ما دونفر جدا شدیم برای کاری برویم و مرزبان‌ها در پادگانی در ایران ما را گرفتند. من فکر می‌کردم هنوز در افغانستان هستیم اما مرز را رد کرده بودیم. من یک تجربه 15 روزه زندگی در کانتینر را دارم. ماه رمضان بود. من نگفتم ایرانی هستم چون می‌خواستم بدانم یک مهاجر افغانستانی که گیر می‌افتد چه بلای سرش می‌آید. 15 روز در جایی بودیم کاملا بسته یعنی هیچ نوری نمی‌آمد. هوا رفت و آمد نداشت. در روز یک‌ساعت صبح، یک ساعت بعد از ظهر ما را بیرون می‌آوردند. من هیچ وقت نفهمیدم چرا ما را نگه داشته بودند. من بهشان گفتم من روزه می‌گیرم. گفتند: خب بگیر. من می‌خواستم تحریک‌شان بکنم که افغانستانی هم مسلمان است و ممکن است روزه هم بگیرد. این تجربه 15 روزه من خیلی سخت بود که من کم آورده بودم و می‌گفتم: بس است، پژوهش هم اندازه‌ای دارد، خیلی در نقشت فرو نرو. همان موقع ما را بیرون آوردند و پرونده‌ای درست کردند و رها شدیم. آن تجربه 15 روز از جاهایی بود که من شروع کردم به فکر کردن. آنجا خیلی فرصت کردم به خودم فکر کنم و به مفهوم انسان که یک انسان به ماهو انسان کیست و چه اتفاقی برایش می‌افتد. چرا من ایرانی یک زندگی دیگر دارم و یک فرانسوی زندگی دیگر و افغانستانی یک زندگی دیگر. ما که در موجودیت‌مان تفاوتی نیست.

خلاصه اینکه من توانستم به ورامین بیایم. اتفاق بعد این بود که من می‌خواستم از ایران به ترکیه بروم و باز غیرقانونی. باز آدم‌ها را پیدا کردم و به مرز رفتم و توانستم از آنجا رد شوم. اتفاق بد بد بد در ترکیه می‌افتد. باز ایران قابل تحمل بود. شاید به این خاطر بود که من ایرانی‌ام و لحظه آخر می‌توانستم بگویم من ایرانی‌ام. در عین قساوتی که مامورین مرز افغانستان و ایران داشتند، من انسانیتی در آن‌ها می‌دیدم. من هیچ وقت فکر نکردم این ممکن است سر من را ببرد. حتی در آن 15 روز من از جانم نمی‌ترسیدم. می‌گفتم بالاخره باید گزارش بدهند و ما را آزاد کنند. ولی ترکیه خیلی وحشتناک بود، همینطور از ترکیه رفتن به قبرس و از قبرس به سمت ایتالیا و از ایتالیا به فرانسه و از فرانسه به انگلیس. به خصوص در مرز ترکیه اتفاق دیگری می‌افتاد. به من می‌گفتند با فلانی نرو چون تجربه قاچاق اعضای بدن هم دارند. این اتفاقات در مرز ایران افغانستان نمی‌افتد ولی آن طرف کاملا هدایت شده این اتفاق می‌افتد. یا باندهای فحشا برای بچه کوچک و زن. ریسک اینکه در دام این باندها بیفتید بالاتر بود. به من گفتند با گروه‌های مرد مجرد برو. برعکس اینکه ما فکر می‌کنیم خانواده ممکن است امن‌تر باشد، می‌گفتند اینطور نیست و خانواده می‌تواند بسیار ناامن باشد. بچه‌ها وارد شبکه‌های پدوفیلی می‌شوند. این طرف مساله جان خیلی نیست اما از سمت ترکیه این اتفاقات هست و برای همین می‌گویم آنجا ترسناک است و مرز ایران راحت‌تر است. معمولا افغانستانی‌ها این مسیر را می‌روند. من این مسیر را حدود چهار ماه و نیم رفتم. چهار ماه و نیم طول کشید که من از روستاهای اطراف هرات به ایرن بیایم و بعد ترکیه و تا لندن. اما آن چیزی که وحشتناک بود این بود که افغانستانی چهار ماهه این راه را نمی‌رود. گاهی این راه را 15 ساله می‌رود.

من در بندر کاله در شمال فرانسه با یک افغانستانی صحبت می‌کردم که به من گفت من الان چهارده سال و نیم است که از کابل بیرون آمدم و قصدم این است که به انگلیس بروم. با هم ایمیل رد و بدل کردیم. من فرانسه بودم، ایمیلی از او برایم آمد. خیلی خوشحال شدم. گفتم تلفنت را بده که من بهت زنگ بزنم. تلفنی که داد، دیدم تلفن افغانستان است. تعجب کردم، گفتم قاعدتا باید انگلیس باشد. بهش زنگ زدم و باهاش صحبت کردم. این 15 سال طول کشیده بود که خودش را به انگلیس برساند. پروسه اینطور است که طرف با دست خالی از افغانستان حرکت می‌کند و به ایران می‌آید. پولی که قرار است به قاچاق‌بر بدهد را فامیل‌هایش به او می‌دهند. در اینجا کار می‌کند و بخشی را به افغانستان برای خانواده‌اش می‌فرستد و بعد خودش را به مرز می‌رساند، پولی که جمع کرده را به یک قاچاق‌بر دیگر می‌دهد که او را به ترکیه ببرد. آنجا پولش صفر می‌شود. دوباره باید آنجا کار کند، ممکن است دو سال، سه سال آنجا بماند. یعنی پروسه اینطور است تا خودش را به فرانسه و بعد انگلیس برساند. این دوست ما به محض اینکه رسیده بود به خاک انگلستان. یه هواپیما گرفته بودند و گفته بودند می‌خواهیم شما را به شهر دیگری ببریم و در کمپ اقامت دهیم تا کارهای‌تان را برای اقامت انگلستان انجام دهیم. این‌ها تجربه هواپیما را هم نداشتند که مسیر چقدر است. حدود 6، 7 ساعت در هواپیما بودند. آمدند پایین. کجا؟ کابل. شما خیلی متوجه نمی‌شوید. باید 15 روز را بیایید تا متوجه شوید، 15 سال یعنی چی؟ و او با چه مشقتی خودش را به آنجا رسانده بود. و چرا؟ فقط برای اینکه زندگی بخور و نمیرش بگذرد. یک وقت من ایرانی دارم به فرانسه می‌رویم. این خیلی فرق دارد با افغانستانی که اولین چیزی که باعث شده از افغانستان بیرون بیاید جانش بوده و می‌خواسته یک زندگی حداقلی داشته باشد. این ظرف 7 ساعت تمام این 15 سالش باد می‌شود و به هوا می‌رود. من یک هفته شب‌ها خوابم نمی‌برد. من این مسیر را رفتم و می‌دانم چه دشواری‌هایی دارد. چقدر جانت در خطر است. ساده‌ترین مرز، مرز ایران و افغانستان است به خاطر گستردگی مرز و اینکه نظارت بر آن کامل نیست. شما به سادگی رد می‌شوید. این ساده‌اش برای من چیز وحشتناکی بود. به اروپا که می‌رسید، داستان عوض می‌شود، شما رسما به یک‌سری قاچاق‌چی طرف هستید. اینجا من این‌ها را قاچاق‌چی نمیدیدم، هم ایرانی و هم افغانستانی‌ها. داشتند یک زندگی روزمره می‌کردند اما آن طرف واقعا سر اینکه تو را دارد می‌برد، کجا پیاده‌ات می‌کند بحث هست. چون آنجا بحث قاچاق اعضای بدن هم هست. کسی که از افغانستان ساکش را برمی‌دارد و این مسیر را می‌رود، در واقع قید جانش را زده است.

من دوستی در دفتر سازمان ملل داشتم که جریان را برایش تعریف کردم و گفتم این اتفاق افتاده من با این قرابتی دارم و دوست دارم برایش کاری کرد. خوشبختانه من توانستم در فرانسه برایش یک بورس بگیرم و توانست خیلی قانونی پاسپورت بگیرد و با هواپیما به فرانسه بیاید. یک مدرک قلابی دیپلم هم داشت. من توانستم برایش یک مدرک معادل بگیرم. فوق لیسانسش را من بهش کمک کردم و توانست خودش زبان بخواند و الان در لندن دانشجوی دکتریست. این یک مورد است و این اتفاق برای هر کسی نمی‌افتد که به خوشی تمام شود.

https://diaran.ir/wp-content/uploads/2019/08/IMG-20190811-WA0010-576×1024.jpg

https://diaran.ir/wp-content/uploads/2019/08/photo_2019-08-14_22-35-57-2.jpg

https://diaran.ir/wp-content/uploads/2019/08/photo_2019-08-14_22-36-14-2.jpg

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *