“نخ قرمز به جای لبهایش” روایتگر زن منفعل افغانستانی

اولین جلسه از حلقه ادبیات افغانستان را انجمن دیاران با همکاری کانون ادبی دانشکده علوم دانشگاه تهران برگزار کرد. در این جلسه ،که در محل دفتر انجمنهای علمی دانشکده علوم برگزار شد، کتاب “نخ قرمز به جای لبهایش” نوشته زهرا نوری با حضور نویسنده، خوانده شد و مورد بحث قرار گرفت.
زهرا نوری نویسنده جوان افغانستانی ساکن ایران که در کاشان متولد و بزرگ شده است در این مجموعه داستان کوتاه خود سعی در بازتاب مسائل و مشکلات زنان افغانستانی داشته است. نوری فارغالتحصیل رشته مدیریت بازرگانی است.
او در مورد تحصیلاتش گفت: من اصلا دوست نداشتم ادبیات را به صورت دانشگاهی بخوانم. مثلا حافظ را باز کنم و برای امتحان بخوانم. در دبیرستان از سر جبر رشتهام ادبیات بود اما در دانشگاه انتخاب دیگری کردم و میخواستم چیزی سوای از ادبیات بخوانم که این به صورت یک هنر بماند نه به صورت آموزشی. نه اینکه آموزش دیده باشم و بعد بخواهم چیزی بنویسم. من هیچ وقت اصول داستاننویسی را آموزش ندیدم اما برای نقد، کارم را به کسانی میدادم. سال اول دانشگاهم در خانه ادبیات ورود پیدا کردم، آنجا با اساتید افغانستانی آشنا شدم، هر چه سطح داستاننویسیام بالاتر میرفت با اساتید بیشتری آشنا میشدم مثل ابوطالب خسروی، استاد غفازادگان، آقای حسینی راد.
تصویری از زن منفعل افغانستانی
زهرا نوری در مورد “نخ قرمز به جای لبهایش” گفت: هدف من از نوشتن در مورد زنان افغانستانی این بود که مظلومیتشان را نشان دهم و زن منفعل افغانستانی را تصویر کنم. اکثر داستانهایم واقعی هستند و از اطرافیانم شنیدهام که همچین ظلمی بهش شده است، همچین موقعیتی را داشته است و من خواستم آن را همانطور دستنخورده در داستان بیاورم تا واقعیتر جلوه کند. من برای علاقهام به ادبیات و زنان شروع به داستاننویسی کردم و بعدش هم هدفم نوشتن برای عامه مردم بود اما به طور خاص هم خودم را در یک ظرف خاص مخاطب قرار ندادم.
او در مورد کتابش اینطور ادامه داد: این کتاب ابتدای راه است و من خواستم اول در مورد مسائل زنان در افغانستان و واکنشهایشان صحبت کنم و پس از آن در مورد زنان مهاجر افغانستانی و مشکلاتشان صحبت کنم. من خواستم گام به گام جلو بروم و بیشتر تجربه کنم دوری از زبان و سرزمین مادری را و ببینم آیا میتوانم در مورد مهاجرت بهتر بنویسم یا نه؟!
زهرا نوری گفت: داستان “اشکهای کسی را در شب ندیده بودی” ،دومین داستان کتاب، نصف اولش حذف شد و شما وقتی بخوانید متوجه میشوید که انگار داستان نصفه است.
“نخ قرمز به جای لبهایش” را به کمک خاطرات دیگران نوشتهام
نوری در مورد تصویرسازی داستانهایش گفت: من تا به حال افغانستان نرفتهام و به کمک خاطرات دیگران کتاب را نوشتهام اما دوستانی که افغانستان را دیدهاند، گفتهاند که خیلی خوب توانستهای تصویر کنی. دوستانی که افغانستان بودند برایم عکس میفرستادند و این خیلی بهم کمک کرد که تصویرسازی بکنم. زبان نوشتن را هم قبلا بیشتر کتابهای نویسندگان داخل افغانستان را میخواندم ولی تصویرسازیام بر اساس آن کتابها نبود.
چه اشکالی دارد که در داستان از دو زبان استفاده کنیم
در این جلسه و جلسات دیگر انتقاداتی هم به کتاب وارد شده از این دست که زبان داستان یکدست نیست.
نویسنده در مورد این انتقاد گفت: من زمان نوشتن داستان خیلی به زبان مقید نبودم و سعی میکردم همانطور که در خانه صحبت میکنیم و یا بین دوستانمان، همانجور بنویسم ولی خیلی از دوستان اشکال گرفتند که زبان یکدست نیست. چه اشکالی دارد که در داستان از دو زبان استفاده کنیم. شاید یک رویکرد یا جهت یا جهش جدیدی را بخواهد نشان بدهد.
جریان ادبیات افغانستان در ایران هنوز شکل نگرفته است
در حال حاضر حلقههای هفتگی خوانش ادبیات افغانستان در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، خانه ادبیات افغانستان و شهرهای دیگر برگزار میشود. یکی از چالشهای این جلسه این بود که آیا ادبیات افغانستان توانسته است به یک جریان تبدیل شود؟ زهرا نوری در این باره بر این باور بود که: اکثر نویسندههای افغانستان به صورت فردی فعالیت میکنند و جریانی که باید هنوز شکل نگرفته است. از داخل این حلقهها ما نویسنده یا شاعر درست و حسابی اصلا بیرون نکشیدیم. فقط در حد همون جلسات هفتگی و ماهانه است. ارتباطی هم اگر هست فقط بین بچههای داخل همان شهر است. من هم جز هیچ حلقه ادبی نیستم. قبل از اینکه کتابم چاپ بشود هم خیلی کم بیرون میآمدم. از وقتی کتاب چاپ شده و جایی دعوت میشوم میروم.
از طرف جامعه و شوهر به زنان افغانستانی ظلم میشود
در این جلسه با توجه به مضمون ظلم به زنان افغانستانی، بحثی پیرامون ظلم به زنان در جامعه افغانستان صورت گرفت که به چه صورت است؟ زهرا نوری در این باره گفت: بیشتر ظلم از طرف جامعه و شوهر است. ولی شخصیتها هنوز خودشان را نمیشناسند یا با آن چیزی که در درونشان یا ظاهرشان هست، هنوز کنار نیامدهاند. وقتی کسی نتواند خودش را درست و حسابی تعریف بکند، مسلما با دنیای بیرونش هم دچار مشکل میشود.
او ادامه داد: استاد غفارزادگان وقتی مجموعه را خواند گفت کتاب و مشکلاتش میتواند فراجغرافیایی باشد یعنی اینکه مشکلاتی که یک زن افغانستانی در افغانستان دارد، یک زن ایرانی هم میتواند در اینجا داشته باشد یا یک زن مهاجر در داخل ایران میتواند داشته باشد. فقط شدتش میتواند متفاوت باشد یا نوعش فرق داشته باشد.
زهرا نوری بیان کرد: من زمانی که میخواستم در مورد زنان بنویسم دیدم داستاننویسان خیلی کم به این موضوع میپردازند یا اگر هم مینویسند، خیلی اندک هست. به خاطر همین گفتم من این کار را بکنم ببینم تا چه اندازه میتوانم پیش بروم. همین الان هم در مورد زنان خیلی خوب نمینویسند. چه در ایران و چه در افغانستان. اما امیدوارم که بازخوردی داشته باشد. کتاب هنوز به افغانستان نرسیده، متاسفانه هر چقدر هم تلاش کردم انگار کتاب نمیخواهد به افغانستان برود. انتشاراتیها قبول نمیکنند، فکر میکنند کتاب در حدی نیست که ما بخواهیم روی آن سرمایهگذاری بکنیم.
موضوع کتاب بعدیام مهاجرت است
زهرا نوری نویسنده کتاب “نخ قرمز به جای لبهایش” گفت: اثر بعدی را با موضوع مهاجرت شروع کردهام و در حال نوشتن آن هستم. در مورد مهاجرین افغانستانی در داخل ایران است. دغدغه هویت در کتاب بعدیام پررنگ است. در این داستان جدیدم برخلاف کتاب نخ قرمز به جای لبهایش سعی کنم که داستان را جوری پیش ببرم که زن فعال داشته باشد.
مهاجرت خودش میتواند یک امکان باشد، من اگر افغانستان بودم شاید هیچ وقت نویسنده نمیشدم یا کسی که اینجا درس خوانده و دکتری گرفته شاید هیچ وقت در افغانستان نمیتوانست درس بخواند. خود مهاجرت میتواند یک فرصت و یک امکان باشد برای هر کسی که بخواهد استفاده کند.
زهرا نوری در مورد تفاوت شخصیتی نسل اول و دوم مهاجران اینطور گفت: تفاوتی بین ما و نسل قبل وجود دارد به خاطر اینکه شخصیت آنها در افغانستان شکل گرفته است و فرق دارند با مایی که اینجا بزرگ شدیم، فرهنگ اینجا را قبول کردیم، قطعا میتواند دیدمان نسبت به هر چیزی فرق داشته باشد. پدر من 15 سالش بوده و مادرم 5، 6 ماهه بوده که به ایران مهاجرت کردهاند. بین نسلهای مختلف خود ایرانیها هم تفاوت هست، قطعا این در مهاجرت هم ملموس است. دیدگاهی که پدر و مادرم نسبت به جهان پیرامونشان دارند خیلی با من فرق میکند. نسل دوم و سوم این جرات و جسارت را در خودشان دیدهاند که یک قدم جلوتر از خودشان را ببینند یا یک قدم بردارند و خارج از دنیای خودشان را ببینند اما نسل اول آن ترسی را که از افغانستان با خودشان آوردهاند، هنوز دارند، آن هویتی که باید اینجا برای خودشان دست و پا کنند را هنوز بهش دست پیدا نکردهاند. نسل دوم و سوم ما هم تقریبا همینجوری هست ولی دیدگاهمان نسبت به نسل اول خیلی بهتر شده است.
مهاجران نسل اول به افغانستانی بودن خود افتخار میکنند
نوری همچنین در مورد تفاوت نگاه نسل اول و دوم مهاجران اینطور ادامه داد: نگاه نسل اولیها نسبت به افغانستان خیلی تعصبآمیزتر است تا ماها. من گاهی اوقات میگویم میخواهم افغانستان را ببینم و گاهی اوقات از اینکه افغانستانی هستم احساس خجالت و شرم میکنم. اما نسلها اول این شرم را ندارد و شاید به آن افتخار هم بکنند. شاید این به خاطر دیدگاهی هست کشور ایران یا کشورهای دیگر به مهاجرین افغانستانی دارند. آن طعنه و کنایههایی که بهمان میزنند. اینکه افغانستانی بودن جرم است و خیلی بد است. صد در صد نمیتوانم بگویم نسبت به قبل خیلی خوب و بهتر شده است یا نه. کسانی هم که الان از افغانستان به ایران مهاجرت میکنند بیشتر دیدگاههایشان شبیه نسل قبل است چون شخصیتشان آنطرف شکل گرفته است.
ادبیات افغانستان خیلی از سختیها مینویسد
در ادامه بحثهای این جلسه مطرح شد که علارغم ادبیات مهاجرت ایران که ایران را خیلی دکوراتیو تصویر میکنند، تصویری خیلی نوستالژیک و رمانتیک ارائه میدهد اما ادبیات افغانستان خیلی از سختیها مینویسند، خیلی رئالتر هست. یادشان هست که مردم در کشورشان هنوز دارند عذاب میکشند.
زهرا نوری هم در اینباره گفت: به خاطر تصویر رسانهها ما نتوانستیم آن المانهایی میخواستم را نشان بدهیم، بیشتر تصویر جنگ بوده است. یکی از عواملش هم همین ناامنی است که در افغانستان هست. ماها که اینجا هستیم تلاش کردهایم سمبلی را برای خودمان قرار بدهیم و آن را در داستانهایمان را بیاوریم.