روایتی از کتک خوردن دانشجوی افغانستانی در ایران

روایتی از کتک خوردن دانشجوی افغانستانی از پلیس در ایران و توبیخ مأمور پلیس. خاطره یک دانشجوی افغانستانی از برخورد فیزیکی پلیس:

ساعت هفت و نیم صبح برای شرکت در امتحان پایان ترم از خانه خارج شدم، چندتا سوال مهمو که دیشب وقت نشده بود بخوانم تو راه با خودم مرور کردم و جمع بندی اصلی را گذاشتم وقتی که سوار تاکسی شدم. هنوز پیاده روی رو نصف نکرده بودم که یه ماشین پژو که بلوار را جهت خلاف هم می آمد ترمز کرد و راننده اش که یک فرد تیره پوست و لاغر و کمی هم کچلی داشت گفت: بیا اینجا ببینم.

فکر کردم که میخواد آدرس بپرسد وقتی جلوی در خودرو رسیدم، گفت: کارتتو نشون بده ببینم، منم که واقعا فکر کردم پلیس نباشه و کلاهبرداره، گفتم: میشه اول کارت شناسایی خودتو ببینم؟ همینو که گفتم، پیاده شد و گفت: افغانی از من کارت می خوای؟ بدون اینکه کوچک ترین مهلتی بده صورت ما را با سیلی‌های پی در پی نوازشی داد و گفت: سوار شو. گفتم: جناب سروان شما با لباس شخصی بودین متوجه نشدم که پلیس هستین. اونی که کنار راننده نشسته بود، گفت: وقتی بفرستمت افغانستان متوجه میشی که پرو بازی در نیاری. وقتی سوار شدم دیدم دو تا همشهری دیگه هم عقب نشستن.

خلاصه با کلی توهین و حرف های رکیک به سمت کلانتری حرکت کردیم و تهدیدات همچنان ادامه داشت، از یه طرف هم به امتحان چیزی نمونده بود. کارت دانشجویی و کارت ورود به جلسه رو نشون دادم و گفتم: پاسپورت دارم اما همراهم نیست، این کارت دانشجوییه و من الان امتحان دارم، اگه دیر برسم باید یک ترم دیگه کلاس برم تا پاس کنم این درسو. پلیسی که که کنار راننده نشسته بود و کمی هم اضافه وزن داشت، گفت: تو غلط میکنی درس میخونی، افغانی حق درس خوندن نداره. راننده گفت: تو درس خوندی که اینجوری برای من پر رو بازی درمیاری و کارت می خوای.

خلاصه رسیدیم به کلانتری وقتی داخل شدیم دیدم چند نفر از همشهری ها رو تو حیاط به حالت نشسته به صف کرده اند. منم که فقط نیم ساعت مونده به امتحان رفتم پیش یکیشون که روی صندلی با لباس شخصی نشسته بود و معلوم که رئیس کلانتریه، گفتم: آقای رئیس من امتحان دارم باید ساعت هشت و نیم دانشگاه باشم، این هم کارت دانشجویی. گفت زنگ بزن پاسپورتتو بیارن.

اونی که از اول بهش برخورده بودم، همچنان از اینکه ازش کارت خواسته بودم شاکی بود و یکی در میان یه سیلی نثار جانمان می‌کرد. ساعت شد هشت و پانزده دقیقه تا پاسپورتمو آوردن ،پاسپورتو گرفت و گفت: بعد از امتحان بیا بگیر، باید ازش کپی بگیریم. اومدم بیرون سریع یه آژانس گرفتم تا به امتحان برسم. یه ده دقیقه‌ای دیر رسیدم. اما رسیدم. در تمام طول امتحان به اتفاقاتی که افتاد فکر کردم. خلاصه برگه امتحانو بدون اینکه چیز زیادی نوشته باشم، تحویل دادم و اومدم بیرون. می خواستم همه چیزو فراموش کنم و بیام پاسپورتمو تحویل بگیرم اما نمیتونستم خودمو راضی کنم که انگار اتفاقی نیفتاده.

کتک خوردن دانشجوی افغانستانی در ایران از مأمور کلانتری و ادامه ماجرا

با خودم گفتم برم پیش رئیس دانشگاه لااقل یه اعتراضی کنم که از این به بعد اینجوری نشه یا حداقل دکتر “ص” بدونه که دانشجوی مهاجر با چه مشکلاتی روبه رو هست. رفتم طبقه چهارم ساختمان اداری. وارد محوطه دفتر ریاست شدم. به منشی رئیس که یه آقای جوان قد بلند بود، گفتم: آقای دکتر هستن؟ گفت: آره. گفتم: میخوام چند دقیقه ای باهاشون صحبت کنم. گفت: کارتون چیه؟ منم نگفتم به چه منظوری اومدم.

گفت: چند لحظه بشین، همونجا نشستم و رفتم توی فکر که چی بگم و چی نگم؟ بعد از چند دقیقه انتظار منشی از اتاق رئیس اومد بیرون و گفت بفرمایید، رفتم داخل و بعد از یه سلام و احوال پرسی تقریبا گرم، نشستم و موضوع رو برای دکتر تعریف کردم.

کارت دانشجویی خودمو در آوردم، گفتم: آقای دکتر این کارت دانشگاه رو نشون دادم به مامور، میگم دانشجو هستم. کسی که این کارتو داره حتما مدارک معتبر اقامتی هم داره. رئیس هم که همچنان حرف های منو تائید می‌کرد، گوشی تلفن را برداشت و به دو سه جا زنگ زد.

سر آخر هم گفت: برو پیش آقای “ا” مدیر حراست دانشگاه. گفتم: آقای دکتر من فقط خواستم که شما از مشکلات ما باخبر باشید و اگر امکانش هست هماهنگی هایی با کلانتری های منطقه داشته باشید تا این مشکلات پیش نیاد. گفت من به آقای “ا” زنگ زدم برو پیش ایشون. از دفتر رئیس اومدم بیرون و در همون طبقه چهارم رفتم به دفتر رئیس حراست دانشگاه. موضوع رو تعریف کردم و بعد از چند دقیقه صحبت برگه ای سفید به من داد که اتفاقات رو بنویسم،

منم حدود یه صفحه ای نوشتم و امضا کردم. بعدش آقای “ا” زنگ زد به مسئول بازرسی ستاد فرماندهی گیلاوند که از قضا اسم ایشون هم آقای “ا” بود موضوع رو مطرح کرد و گفت که برم ستاد و آقای “ا” که مسئول بازرسی ستاد بود رو ببینم.

اومدم ستاد و رفتم طبقه دوم پیش آقای “ا”. چند دقیقه ای منتظر ماندم تا سرش خلوت شود. بعد زنگ زد ماشین و مسئول دوربین های مداربسته حاضر شدند. من و آقای “ا” و آقای “ق” و مسئول دوربین های کلانتری با ماشین ستاد به سمت آبسرد حرکت کردیم. رسیدیم کلانتری آبسرد، دیدیم همه اومدن پایین تا به مسئول بازرسی ستاد خوشامد بگن. ماموران و رئیس کلانتری که منو هنوز یادشون بود، گفت: بیا پاسپورتت آماده است، بردار ببر.

آقای “ق” گفت این آقا شاکیه باید دوربین ها رو چک کنیم. مسئول بازرسی که با من اومده بود، یه دوری تو حیاط کلانتری زد و یه بازدید میدانی انجام داد. مامورای کلانتری که از دیدن ما شوکه شده بودن با دستپاچگی جواب مسئول بازرس رو میدادن. خلاصه رفتیم طبقه بالا و نشستیم و چای و آوردن و شیرینی، رئيس کلانتری که معلوم بود حسابی ترسیده، به من گفت: اومدی دنبال پاسپورتت؟ که آقای “ا” گفت این آقا شاکیه و با ما اومده. رئیس گفت: من شما را اذیت کردم؟

گفتم شما نه اما مامورتان جلوی ارباب رجوع با من برخورد فیزیکی داشته. شانس ما ماموری که مد نظر من بود، رفته بود تا افراد غیرمجاز را به اردوگاه ببرد. مامور دوربین های مداربسته، فیلم ضبط شده صبح حدود ساعت ۸ رو آورد و در چند صحنه معلوم شد که برخورد فیزیکی صورت می گیرد. فکر کنم ماموره تازه اومده بود اون کلانتری چون هیچ ماموری کسی رو جلوی دوربین کتک نمیزنه.

رئیس کلانتری خیلی تلاش می‌کرد بازرس حواسش از فیلم پرت بشه اما آقای “ق” همه فیلم رو کامل نشون داد. بعد از پخش فیلم رئیس کلانتری گفت: حالا مامور یه اشتباهی کرده شما ببخش و چند دقیقه صحبت کردیم. گفتم من فقط کارت شناسایی از ایشان خواستم، این مامور هم وظیفه داره کارت رو نشون بده اما به جای کارت نشون دادن توهین و فحاشی کرده. گفت: حالا عصبانی بوده شما ببخش. گفتم: من که شکایتی ندارم اما امیدوارم تکرار نشود. بعد مسئول بازرسی گزارش را نوشت، گفت: شکایت داری یا نه گفتم نه شکایتی ندارم. گفت: تو چه شکایت کنی، چه نکنی، اون مامور را مجازات و توبیخ می‌کنم. بعدش گزارش رو امضا کردم و اومدم بیرون.

با اتفاق امروز خیلی چیزها برایم روشن شد؛ اینکه چقدر این‌گونه اتفاقات برای همشهریان ما می‌افتد و مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرند اما هرگز دَم نمی‌زنند بااینکه حق با آن‌هاست. اینکه قشر مهاجر در نزد نیروی انتظامی چقدر خوار و ذلیل محسوب می‌شود که حتی حاضر نیستند کارت شناسایی خود را نشان دهند و تازه به خود حق می‌دهند، با آن‌ها هر برخوردی بکنند.

*این نوشته را پیش‌تر گروه دانشجویی همدل منتشر کرده است.

*منبع عکس صفحه اینستاگرام everydaygolshahr است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *