سه مهاجر افغانستانی خانم خبرنگار ایرانی را نجات دادند

سیدجمال الدین سجادی

در روزهای اخیر ماجرای یک خانم خبرنگار ایرانی که ممکن است مورد تجاوز یا اختطاف قرار می گرفت و توسط سه جوان مهاجر افغانستانی نجات یافت در شبکه های اجتماعی بازتابهای گسترده ای داشته است.

هر چند این موضوع می تواند برای رسانه ها جذاب و در نوع خود کم نظیر باشد اما متاسفانه بازتاب چندانی در رسانه های ایران نداشته است.

و اما داستان خانم مهسا شمس(کلایی) خبرنگار ایرانی ساکن تهران را از زبان خودش بشنوید:

برای رسیدن به خانه مجبور هستم عرض خیابان را از پل هوایی عبور کنم. یا باید پل هوایی بالاتری رو انتخاب کنم و یک مسیر سرازیری ولی کمی طولانی تر را تا خانه بیایم. یا باید پل هوایی پایینی رو انتخاب کنم و مسیر کوتاه‌تر ولی سربالایی رو تا خانه بیایم. همیشه پل هوایی بالایی رو انتخاب میکنم، چون هم باصفا تر هست و وقتی روی پل می‌ایستم میتونم تا میدان رو ببینم و بعضا از نظم ماشین هایی که در ترافیک پشت سرهم ایستاده‌اند بهره‌مند بشم. هم اینکه کلی مغازه در مسیر قرار دارد و حواست به آنها پرت می‌شود و از راه خسته نمی‌شوی.

آن شب کذایی کمی ناراحت بودم، خسته هم بودم، تصمیم گرفتم پل هوایی پایینی پیاده شوم، هندزفری داخل گوشم بود و فارغ از دنیا بودم، در حال و هوای خودم بودم که احساس کردم یک دست بند کیفم را گرفت! برگشتم دیدم یک آقا، دو برابر هیکل من، با چشمانی ریز دقیقا روبرویم ایستاده و بند کیفم را گرفته! یک لحظه قلبمو مغزمو زبونمو پاهایم فلج شدند. برخلاف اینکه همیشه فکر می‌کردم در اینجور شرایط عکس العمل صحیحی دارم مات و مبهوت طرف را نگاه میکردم. هیچ قدرتی نداشتم (خیلی خنده دار هست که حتی توان جیغ زدن یا فرار کردن را هم نداشتم).
.
مرد با صدای کلفتی گفت: «بیا بریم» دستم لرزید و ساک دستی که وسایلم داخلش بود به زمین افتاد. کم کم گریه‌ام گرفته بود؛ در همین حال سه پسر افغانستانی که خلاف مسیر من در حال نزدیک شدن به ما بودند گویا متوجه جریان شدند و به دفاع از من در برابر آن مرد ایستادند. مرد اول یه نگاهی به آنها کرد و بعد با اینکه از نظر هیکل قوی تر از هر سه نفر بود پا به فرار گذاشت.
یکی از پسرها تا قسمی از مسیر پشت سرش دوید تا مطمئن بشه که او رفته است. من که دیگر از شوک درآمده بودم نشستم گوشه خیابون و گریه کردن. دو پسر افغانستانی وسایلم را جمع کردند و با احترام گفتند: «نترسید دیگر، رفته است، بلند شوید». پاشدم و گفتم: «نمیدونم به چه زبانی ازتون تشکر کنم، اگه شما نبودین…» حرفم را قطع کردند و گفتند: «خانم شما ناموس مایید، بروید زودتر بروید». ساک دستی ام را گرفتم و اشک هایم را پاک کردم و به سمت خانه شروع به حرکت کردم.
.
خیلی از افغانستانی‌ها پیام دادند. برای انتشار این مطلب تشکر کردن، ضمن خجالت از بابت برخی رفتارهای غلط هم‌وطنانم با آنها در جوابشان گفتم: «من تنها حقیقت را گفتم» .
وقت آن نرسیده تا دیدمان را نسبت به اطرافیانمان عوض کنیم؟

سوال پایانی نوشته خانم شمس سوالی است که باید از تمامی اهالی رسانه جمهوری ایران پرسید که چرا در طول چهل سال مهاجرت افغانستانی ها به ایران همواره در اکثر رسانه ها چهره ای نه چندان موجه از مهاجرین ساختند و افغانستانی را مترادف با جانی، بزهکار و بیسواد و کارگر نشان دادند.
وقت آن رسیده و شاید دیر هم شده باشد که اصحاب رسانه دست به قلم ببرند و تصویر شفافی از مهاجرین مقیم ایران نشان دهند و بعنوان چشم و گوش ملت، صدای مهاجرینی که در ایران متولد شده اند اما شناسنامه ندارند و از حقوق انسانی خود محرومند را به گوش همه برسانند.

*این نوشته پیشتر در شفقنا منتشر شده است.

به اشتراک بگذارید

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *