احمد محمدی فر، با بیان اینکه بر اساس برآوردهای انجام شده حدود ۳ میلیون اتباع مجاز و غیر مجاز در کشور حضور دارند، اظهار کرد: از این ۳ میلیون نفر، بیش از ۱.۵ میلیون نفر مجاز و مابقی نیز غیرمجاز هستند که در راستای فرمان مقام معظم رهبری فرزندان این اتباع غیرمجاز را در مدارس ثبتنام کردیم و این امر موجب شد تا خانوادههای آنان از تعقیب قضایی و یا اخراج مصون شوند.
وی ادامه داد: حدود ۸۰۰ هزار نفر از جمعیت اتباع غیر مجاز که در گذشته مدرک قانونی داشته و یا به نوعی نیاز به حمایت دارند، سرشماری شدهاند و ما نیز در این راستا تلاش کردیم ورود قانونی به ایران را ساده کنیم تا نیاز به ورود غیرقانونی نباشد به همین منظور با دولت افغانستان در حال مذاکره و رایزنی هستیم تا این مشکل نیز برطرف شود.
محدودیتی برای ادامه تحصیل مهاجران در هیچ رشتهای وجود ندارد.
حمایت از دانشجویان ممتاز و نخبه پناهنده و مهاجر
مدیرکل امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور درپایان صحبتهایش با اشاره به اینکه حدود ۱۷ هزار دانشجو و بیش از ۲۵ هزار فارغ التحصیل دانشگاهی از جمعیت پناهندگان کشورهایی مانند افغانستان و عراق و … داریم، گفت: هیچ محدودیتی برای ادامه تحصیل پناهندگان و مهاجران در هیچ رشته ای وجود ندارد و تلاش داریم دانشجویان ممتاز و نخبه را تحت حمایتهای ویژه قرار دهیم.
وی گفت: همچنین وزارت علوم ۵۰۰ بورسیه را در اختیار دولت افغانستان قرار داده است که دانشجویان این کشور بتوانند از تحصیلات عالیه در این زمینه برخوردار شوند و از سال گذشته ممنوعیت مناطق برای تحصیل که در سالهای گذشته وجود داشت را حذف کردیم و امروزه در همه جای کشور امکان تحصیل برای این افراد وجود دارد.
*این خبر پیشتر در ایسنا منتشر شده است.
*عکس از صفحه اینستاگرام everydaygolshahr برداشته شده است.
مقامها در وزارت علوم از توافق با هیأت امنای دانشگاهها برای دریافت هزینه شهریه دانشجویان افغانستانی، بر اساس ریال، واحد پول ایران خبر دادهاند.
حسین سالار آملی، قائم مقام وزیر علوم ایران در امور بینالملل با اشاره به مشکل ایجاد شده برای افغانستانیهای ساکن در ایران برای پرداخت شهریه دلاری، به خبرگزاری فارس گفته است: با مذاکرات صورت گرفته با هیأت امنای دانشگاهها قرار شد هزینه شهریه آنها ریالی دریافت شود.
این درحالی است که نجیب الله خواجه عمری، وزیر تحصیلات عالی کشور افغانستان در سفر به ایران و دیدار با وزیر علوم این کشور، مشکل شهریه دانشجویان افغانستانی را مطرح کرده و خواستار تبدیل دریافت شهریه از ارز خارجی(دلار) به ریال، واحد پول ایران شده بود.
حسین سالار آملی، قائم مقام وزیر علوم ایران در امور بینالملل در گفتوگو با فارس، در پاسخ به سؤالی درباره کاهش ثبتنام دانشجویان خارجی در دانشگاههای ایران به دلیل افزایش هزینههای شهریه دلاری گفته است: دانشجوی خارجی که از بیرون به ایران میآید، قطعا با خود دلار و یورو به کشور میآورد و با توجه به اینکه زندگی ایران در شرایط فعلی برای خارجیها ارزانتر از قبل است، قطعا راحتتر بوده و از آن استفاده خواهند کرد.
وی افزود: مشکل ایجاد شده صرفا برای گروهی از افغانستانیهای ساکن در ایران است که در گذشتههای دور در کشورمان زندگی میکردند، اما پاسپورت ایرانی هم ندارند. این افراد از طریق کنکور وارد دانشگاهها شدهاند که پیش از این باید هزینه دلاری میپرداختند.
قائم مقام وزیر علوم ایران در امور بینالملل تصریح کرد: برای رفع مشکل این گروه، با هیأت امنای دانشگاههای ایران مذاکراتی صورت گرفته تا به جای دریافت هزینه و شهریه دلاری، شهریه آنها ریالی دریافت شود.
سالار آملی خاطرنشان کرد: اگر هزینه ارز در ایران بالا برود، زندگی دانشجویان خارجی بهتر خواهد بود، اما اینکه گفته میشود تعداد دانشجویان خارجی حاضر در دانشگاههای ایران کمتر شده را تکذیب میکنم.
پیش از این، بهرام صلواتی، عضو هیأت علمی موسسه مطالعات جمعیتی وزارت علوم ایران، از انصراف حدود ۹۰ دانشجوی افغانستانی از تحصیل در ایران به علت افزایش ۵ برابر شهریه دانشگاهها در پی بالا رفتن قیمت ارز خبر داده است.
٭این نوشته پیشتر در اینجا منتشر شده است.
ماجرای انصراف از تحصیل دانشجویان افغانستانی در ایران چیست؟
نوسانات اخیر ارز در ایران باعث شده بسیاری از دانشجویان افغانستانی در ایران دچار مشکل شوند و این موضوع تا حدی پیش رفته است که بسیاری از دانشجویان تصمیم به انصراف از دانشگاه گرفتهاند. خانم زهره. س. از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی تهران است که بهدلیل بالا رفتن قیمت دلار از ادامه تحصیل انصراف داده است. در چند ماه گذشته قیمت ارز در ایران بهشدت بالا رفته و در حالحاضر به بیش از ۵/۲ برابر رسیده است، این وضعیت روی تمام اقشار تأثیر گذاشته و دانشجویانی که شهریهشان با دلار حساب میشده نیز تحت فشار قرار گرفتهاند.
امروزه که محصلان و دانشجویان افغانستانی میتوانند در هر دانشگاهی در جهان تحصیل کنند، کشورهایی را برای تحصیل برمیگزینند که به حقوق انسانی و بشری انسانها احترام میگذارند. اما در ایران بسیاری از دانشگاهها از این دانشجویان در این شرایط شهریه را به نرخ ارز آزاد طلب میکنند که باعث شده تعداد زیادی از دانشجویان خارجی مجبور به انصراف از تحصیل شوند.
یکی از دانشجویان افغانستانی که نخواست نامش فاش شود و ترجیح داد که مشکلاتش را با نام مستعار مریم برای ما تعریف کند، میگوید: من دانشجوی رشته پزشکی هستم که بهدلیل تأثیر نوسانات ارزیروی شهریه چند روز پیش ناچار به انصراف شدم. شهریهها هر ترم ۲۷۰۰ دلار است و هنگام ثبتنام در دانشگاه دلار حدود ۳۸۰۰ تومان بود. خانواده من برنامهریزیهایی را انجام داده بودند تا بتوانند هر ماه مبلغی را کنار گذاشته تا برای پرداخت شهریه من به مشکلی برنخوریم، اما با نوسانات اخیر بازار ارز؛ تمام برنامهریزیها و تصوراتمان به یکباره به هم خورد و پرداخت این میزان شهریه برای ما قابل پرداخت نبود.

مریم میگوید: ما منتظر بودیم که دانشگاه برای ما تصمیمگیری کرده و راه حلی را جلوی پای ما بگذارد؛ اما هنگامی که با امور بینالملل دانشگاه، تماس گرفتم و مشکلم را مطرح کردم، گفتند اگر توانایی پرداخت شهریه را ندارید انصراف دهید و من هم به ناچار انصراف دادم.
ما الان بیش از ۱۳۰ دانشجوی افغانستانی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی مشغول به تحصیل هستیم که تقریباً ۵۰درصد دانشجویان خارجی دانشگاههای شهید بهشتی را تشکیل میدهیم. من ترم دوم رشته پزشکی بودم و مهر ماه پیشرو میبایست ترم سوم را آغاز میکردم، اما حالا همه آرزوهای من در هالهای از ابهام است.
درآمد تمام خانوادهها در ایران به ریال است، ولی شهریهای که از ما گرفته میشود به دلار است. زیرا ما برای آنها دانشجوی خارجی و بینالملل محسوب میشویم. غافل از اینکه من و خانوادهام سالها در همین کشور زندگی و کار میکنیم.
شهریهمان یک شبه سهبرابر شد
این دانشجوی افغانستانی میگوید: ما قبلاً ۲۷۰۰ دلار را که پرداخت میکردیم که حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیون تومان میشد، اما حالا پرداخت این مبلغ بیش از ۳۰ میلیون تومان میشود که خانواده من توان پرداخت آن را نداشتند و حتی دلاری هم در بازار نیست که بخواهیم آن را خریداری کنیم.
برخی از دانشگاهها که زیر نظر وزارت علوم هستند مانند دانشگاه خوارزمی و دانشگاه تربیت مدرس برای دانشجویان خارجی خود روند پرداخت شهریه را تغییر دادند. در این دانشگاهها شهریه را به نرخ ارز دولتی و آن هم معادل آن را به ریال میگیرند، اما در دانشگاه علوم و پزشکی چنین برنامهای برای ما نداشتند و پرداختها به صورت دلار آزاد دریافت میکنند که این روند بیش از نیمه از دانشجویان خارجی را مجبور به انصراف کرده است.
شغل پدرم خیاطی است
مریم ادامه داد: من آخرین فرزند خانواده هستم و شغل پدر من خیاطی است. پرداخت چنین شهریهای برای خانواده ما بسیار سنگین است و ما هنگام ثبتنام به میزان شهریه و میزان درآمد خانواده نگاه کردیم که در آخر تصمیم به ورود به این دانشگاه را گرفتیم، اما هرگز تصور این نوسانات ارزی را نمیکردیم.
من با هزاران امید وارد این رشته شدم که پزشکی بخوانم، اما ظرف مدت یک ماه تمام آرزوهای ما از بین رفت. الان تمام خانوادهام گیج و سردرگم هستند و خودم نیز در آستانه افسردگی قرار گرفتهام. فقط منتظریم تا شاید دانشگاه راهحلی را پیش پای ما بگذارد.
خانواده هر ماه ۲میلیون تومان از درآمدشان را برای هزینه دانشگاه من کنار میگذاشتند، اما حالا باید ماهانه بیش از ۶ میلیون تومان پسانداز کنیم که این از توان خانواده من و بسیاری دیگر از همکلاسهایم خارج است. اغلب خانوادههای افغانستانی در ایران کارگری میکنند و درآمد چندانی ندارند. پدر من نیز خیاط است و مادرم هم خانهدار، طبیعی است که از پس چنین هزینههای گزافی بر نیاییم.
این دانشجوی افغانستانی ادامه میدهد: ما هنوز امیدواریم که دانشگاه برای ما چارهای بیندیشد و مانند سایر دانشگاهها با نرخ ارز دولتی از ما شهریه بگیرد. الان بسیاری از دانشجویان افغانستانی در ترمهای مختلف اقدام به انصراف از تحصیل کردهاند.
مریم در آخر میگوید: من مدتی پیش برگه انصرافم را در صفحه شخصی اینستاگرامم منتشر کردم و یکی از دوستان من این عکس را برداشته و در اختیار یکی از خبرگزاریها قرار داده و متاسفانه نام من را نپوشانده بودند و منجر به ایجاد یکسری از سوءتفاهمها و اتهامها به من شد. میگویند چرا از میان تمام دانشجویان فقط نام تو منتشر شده است، در صورتی که من بهدنبال هیچگونه منفعت شخصی نبودهام و این مشکل برای همکلاسان و هموطنانم در دانشگاه وجود داشته است. برخی به من میگویند که به دنبال جذب اسپانسر هستی، اما من اگر به فکر منفعت شخصی خود بودم هرگز از دانشگاه انصراف نمیدادم.
بسیاری از دانشجویان افغانستانی در ایران به دنیا آمده و بزرگ شدهاند، اما با این حال همچنان احساس میکنند مورد تبعیض قرار میگیرند. یک دانشجوی افغانستانی در مصاحبه با یک خبرگزاری داخلی گفته است: «یک سری دانشجوی افغان که واقعاً نخبهاند، معدلشان در کارشناسی ارشد ۲۰-۱۹ بوده، حالا با تبدیل شهریهها مجبور شدهاند تحصیل را رها کنند. بچههای دانشگاه قزوین یک کارگاه کفاشی دارند شبها کفاشی میکنند تا پول شهریه را دربیاورند و، چون الان شهریهشان بالا رفته است، مجبورند بیشتر کار کنند، از شب تا صبح کار میکنند که تحصیلشان افت پیدا کرده است.»
*این نوشته پیشتر در روزنامه صبح نو منتشر شده است.
پرسش از دانش آموختگان افغانستانی مقیم ایران در جشن فارغ التحصیلی در دانشگاه فردوسی مشهد: آیا زندگی آدم ها با ورود به دانشگاه تغییر میکند؟ شما اگر بر می گشتید به چهار سال قبل چه کار می کردید؟
ساعت هفت و نیم صبح برای شرکت در امتحان پایان ترم از خانه خارج شدم، چندتا سوال مهمو که دیشب وقت نشده بود بخوانم تو راه با خودم مرور کردم و جمع بندی اصلی را گذاشتم وقتی که سوار تاکسی شدم. هنوز پیاده روی رو نصف نکرده بودم که یه ماشین پژو که بلوار را جهت خلاف هم می آمد ترمز کرد و راننده اش که یک فرد تیره پوست و لاغر و کمی هم کچلی داشت گفت: بیا اینجا ببینم. فکر کردم که میخواد آدرس بپرسد وقتی جلوی در خودرو رسیدم، گفت: کارتتو نشون بده ببینم، منم که واقعا فکر کردم پلیس نباشه و کلاهبرداره، گفتم: میشه اول کارت شناسایی خودتو ببینم؟ همینو که گفتم، پیاده شد و گفت: افغانی از من کارت می خوای؟ بدون اینکه کوچک ترین مهلتی بده صورت ما را با سیلیهای پی در پی نوازشی داد و گفت: سوار شو. گفتم: جناب سروان شما با لباس شخصی بودین متوجه نشدم که پلیس هستین. اونی که کنار راننده نشسته بود، گفت: وقتی بفرستمت افغانستان متوجه میشی که پرو بازی در نیاری. وقتی سوار شدم دیدم دو تا همشهری دیگه هم عقب نشستن. خلاصه با کلی توهین و حرف های رکیک به سمت کلانتری حرکت کردیم و تهدیدات همچنان ادامه داشت، از یه طرف هم به امتحان چیزی نمونده بود. کارت دانشجویی و کارت ورود به جلسه رو نشون دادم و گفتم: پاسپورت دارم اما همراهم نیست، این کارت دانشجوییه و من الان امتحان دارم، اگه دیر برسم باید یک ترم دیگه کلاس برم تا پاس کنم این درسو. پلیسی که که کنار راننده نشسته بود و کمی هم اضافه وزن داشت، گفت: تو غلط میکنی درس میخونی، افغانی حق درس خوندن نداره. راننده گفت: تو درس خوندی که اینجوری برای من پر رو بازی درمیاری و کارت می خوای.
خلاصه رسیدیم به کلانتری وقتی داخل شدیم دیدم چند نفر از همشهری ها رو تو حیاط به حالت نشسته به صف کرده اند. منم که فقط نیم ساعت مونده به امتحان رفتم پیش یکیشون که روی صندلی با لباس شخصی نشسته بود و معلوم که رئیس کلانتریه، گفتم: آقای رئیس من امتحان دارم باید ساعت هشت و نیم دانشگاه باشم، این هم کارت دانشجویی. گفت زنگ بزن پاسپورتتو بیارن. اونی که از اول بهش برخورده بودم، همچنان از اینکه ازش کارت خواسته بودم شاکی بود و یکی در میان یه سیلی نثار جانمان میکرد. ساعت شد هشت و پانزده دقیقه تا پاسپورتمو آوردن ،پاسپورتو گرفت و گفت: بعد از امتحان بیا بگیر، باید ازش کپی بگیریم. اومدم بیرون سریع یه آژانس گرفتم تا به امتحان برسم یه ده دقیقه ای دیر رسیدم اما رسیدم در تمام طول امتحان به اتفاقاتی که افتاده بود فکر کردم. خلاصه برگه امتحانو بدون اینکه چیز زیادی نوشته باشم، تحویل دادم و اومدم بیرون. می خواستم همه چیزو فراموش کنم و بیام پاسپورتمو تحویل بگیرم اما نمیتونستم خودمو راضی کنم که انگار اتفاقی نیفتاده.
با خودم گفتم برم پیش رئیس دانشگاه لااقل یه اعتراضی کنم که از این به بعد اینجوری نشه یا حداقل دکتر “ص” بدونه که دانشجوی مهاجر با چه مشکلاتی روبه رو هست. رفتم طبقه چهارم ساختمان اداری. وارد محوطه دفتر ریاست شدم. به منشی رئیس که یه آقای جوان قد بلند بود، گفتم: آقای دکتر هستن؟ گفت: آره. گفتم: میخوام چند دقیقه ای باهاشون صحبت کنم. گفت: کارتون چیه؟ منم نگفتم به چه منظوری اومدم. گفت: چند لحظه بشین، همونجا نشستم و رفتم توی فکر که چی بگم و چی نگم؟ بعد از چند دقیقه انتظار منشی از اتاق رئیس اومد بیرون و گفت بفرمایید، رفتم داخل و بعد از یه سلام و احوال پرسی تقریبا گرم، نشستم و موضوع رو برای دکتر تعریف کردم. کارت دانشجویی خودمو در آوردم، گفتم: آقای دکتر این کارت دانشگاه رو نشون دادم به مامور، میگم دانشجو هستم. کسی که این کارتو داره حتما مدارک معتبر اقامتی هم داره. رئیس هم که همچنان حرف های منو تائید میکرد، گوشی تلفن را برداشت و به دو سه جا زنگ زد. سر آخر هم گفت: برو پیش آقای “ا” مدیر حراست دانشگاه. گفتم: آقای دکتر من فقط خواستم که شما از مشکلات ما باخبر باشید و اگر امکانش هست هماهنگی هایی با کلانتری های منطقه داشته باشید تا این مشکلات پیش نیاد. گفت من به آقای “ا” زنگ زدم برو پیش ایشون. از دفتر رئیس اومدم بیرون و در همون طبقه چهارم رفتم به دفتر رئیس حراست دانشگاه. موضوع رو تعریف کردم و بعد از چند دقیقه صحبت برگه ای سفید به من داد که اتفاقات رو بنویسم، منم حدود یه صفحه ای نوشتم و امضا کردم. بعدش آقای “ا” زنگ زد به مسئول بازرسی ستاد فرماندهی گیلاوند که از قضا اسم ایشون هم آقای “ا” بود موضوع رو مطرح کرد و گفت که برم ستاد و آقای “ا” که مسئول بازرسی ستاد بود رو ببینم.
اومدم ستاد و رفتم طبقه دوم پیش آقای “ا”. چند دقیقه ای منتظر ماندم تا سرش خلوت شود. بعد زنگ زد ماشین و مسئول دوربین های مداربسته حاضر شدند. من و آقای “ا” و آقای “ق” و مسئول دوربین های کلانتری با ماشین ستاد به سمت آبسرد حرکت کردیم. رسیدیم کلانتری آبسرد، دیدیم همه اومدن پایین تا به مسئول بازرسی ستاد خوشامد بگن. ماموران و رئیس کلانتری که منو هنوز یادشون بود، گفت: بیا پاسپورتت آماده است، بردار ببر. آقای “ق” گفت این آقا شاکیه باید دوربین ها رو چک کنیم. مسئول بازرسی که با من اومده بود، یه دوری تو حیاط کلانتری زد و یه بازدید میدانی انجام داد. مامورای کلانتری که از دیدن ما شوکه شده بودن با دستپاچگی جواب مسئول بازرس رو میدادن. خلاصه رفتیم طبقه بالا و نشستیم و چای و آوردن و شیرینی، رئیس کلانتری که معلوم بود حسابی ترسیده، به من گفت: اومدی دنبال پاسپورتت؟ که آقای “ا” گفت این آقا شاکیه و با ما اومده. رئیس گفت: من شما را اذیت کردم؟ گفتم شما نه اما مامورتان جلوی ارباب رجوع با من برخورد فیزیکی داشته. شانس ما ماموری که مد نظر من بود، رفته بود تا افراد غیرمجاز را به اردوگاه ببرد. مامور دوربین های مداربسته، فیلم ضبط شده صبح حدود ساعت ۸ رو آورد و در چند صحنه معلوم شد که برخورد فیزیکی صورت می گیرد. فکر کنم ماموره تازه اومده بود اون کلانتری چون هیچ ماموری کسی رو جلوی دوربین کتک نمیزنه. رئیس کلانتری خیلی تلاش میکرد بازرس حواسش از فیلم پرت بشه اما آقای “ق” همه فیلم رو کامل نشون داد. بعد از پخش فیلم رئیس کلانتری گفت: حالا مامور یه اشتباهی کرده شما ببخش و چند دقیقه صحبت کردیم. گفتم من فقط کارت شناسایی از ایشان خواستم، این مامور هم وظیفه داره کارت رو نشون بده اما به جای کارت نشون دادن توهین و فحاشی کرده. گفت: حالا عصبانی بوده شما ببخش. گفتم: من که شکایتی ندارم اما امیدوارم تکرار نشود. بعد مسئول بازرسی گزارش را نوشت، گفت: شکایت داری یا نه گفتم نه شکایتی ندارم. گفت: تو چه شکایت کنی، چه نکنی، اون مامور را مجازات و توبیخ میکنم. بعدش گزارش رو امضا کردم و اومدم بیرون.
با اتفاق امروز خیلی چیزها برایم روشن شد؛ اینکه چقدر اینگونه اتفاقات برای همشهریان ما میافتد و مورد ظلم و ستم قرار میگیرند اما هرگز دَم نمیزنند بااینکه حق با آنهاست. اینکه قشر مهاجر در نزد نیروی انتظامی چقدر خوار و ذلیل محسوب میشود که حتی حاضر نیستند کارت شناسایی خود را نشان دهند و تازه به خود حق میدهند، با آنها هر برخوردی بکنند.
*این نوشته را پیشتر گروه دانشجویی همدل منتشر کرده است.
*عکس از صفحه اینستاگرام everydaygolshahr برداشته شده است.
دانشجویان خارجی در همه جای دنیا تعریف کلاسه شده و مشخصی دارد اما بخش زیادی از دانشجویان خارجی مشغول به تحصیل در ایران، خود را خارجی نمی دانند. آنها نزدیک اند هر چند که دور پنداشته می شوند…
اوایل خردادماه بود که حسین کریمی و زهرا منصوری پرسشنامهای را برای یک تحقیق علمی طراحی کردند. آنها دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودند. دیاران نیز با انتشار این پرسشنامه در کانال تلگرام سعی کرد مشارکت بزرگتری را برای آنان فراهم کند. نتیجه ی کار پژوهشی آنها در مورد تغییرات زبانی دانشجویان افغانستانی مشغول به تحصیل در ایران بدین قرار است:
طبق نمونه گیریهای تحقیق بیش از ۹۵ درصد از دانشجویان مشغول به تحصیل در ایران بیش از بیست سال است که در ایران به سر میبرند و تقریباً ۷۰ درصد از این افراد در ایران به دنیا آمدهاند و بیش از ۹۰ درصد از افرادی که لهجهای نداشتند مایل به یادگیری لهجههای محلی (کابلی معیار، هزارگی، هراتی و …) خود هستند.



اکثر آنها با لهجهی دری کابلی بهعنوان فارسی معیار افغانستان آشنایی ندارند. کشور و ملت افغانستان هیچگونه تلاش و برنامهریزی برای حفظ زبان مادری این تعداد مهاجر که در کشورهای مختلف ازجمله ایران زندگی میکنند انجام نداده است؛ و ۶۵ درصد از آنها اذعان کردهاند که رسانههای اجتماعی ایران نیز (ازجمله تلویزیون و رادیو) بر روی استفاده آنها از لهجههای محلیشان (هزارگی، کابلی معیار، مزاری و …) تأثیر منفی داشته است.

نیمی از افراد، استفاده و بهکارگیری از هنرمندان و بازیگران افغانستانی را “بسیار بد” تشخیص دادهاند. با اینحال ۷۲ درصد از افراد ذکر کردهاند که در صورت امکان مایل و مشتاق به تماشای شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای افغانستانیها در ایران هستند.

بهطورکلی مهاجرین افغانستانی که در کشور ایران زندگی میکنند به دلیل محرومیت از حقوق شهروندی که وجود دارد (عدم ثبتنام در مدارس ایران، شهریههای سنگین حتی با قبولی در دانشگاههای دولتی، ممنوعیت مسافرت در بسیاری از استانها، عدم تعلق گرفتن گواهینامه رانندگی و ….) با یک نوع تبعیض مواجه شدهاند که باعث شده است از جامعه طرد شوند و یک نوع عقبنشینی و گوشهگیری در آنها شکل بگیرد و این درحالی است که بیش از نیمی از افراد گفتهاند که تکلم با زبان فارسی معیار ایران برایشان “موقعیت اجتماعی بهتری” در بر دارد.

بیشترین بخش مکالمات آنها با زبان فارسی معیار ایران انجام میشود و در محیطهای رسمی و اداری مثل دانشگاه و ادارهجات با زبان فارسی معیار ایران تکلم میکنند. نزدیک به ۳۶ درصد پاسخ افراد به این سؤال که آیا تکلم به زبان فارسی معیار ایران باعث “خودی” تلقی شدن شما میشود بله بوده است و انگیزه نیمی از آنها از تکلم با زبان فارسی معیار ایران تسهیل در مکالمات بوده است.
همهی آنها یادگیری و فراگیری لهجههای محلی افغانستان برای دانشجویانی که قصد بازگشت و اشتغال در افغانستان را دارند، بسیار مهم و ضروری میدانند.
«بیآشیانه گشتم خانه به خانه گشتم/ بیتو همیشه با غم شانه به شانه گشتم/ » درست در همان روزهایی که تلویزیون ایران این آهنگ یا به تعبیر بهتر این مرثیه را در رثای افغانستان غمدیده از پیچ و تاب بحرانها که طالبان بر سر مردم این کشور آورده بود، پخش میکرد، کمی آن سوتر از مرزهای جغرافیایی افغانستان و در حاشیه شهرها و روستاهای ایران، مهاجران بدون اینکه بدانند یا بخواهند در سکوتی غریبانه بستر حرکتی را فراهم کردند که نزدیک دو دهه بعد شکوفایی آن در جامعه ایران هویدا شد. آنان با درد و رنج محرومیت که بخش جداییناپذیر مهاجرت است، ساختند و در کنار آن تلاش کردند نسلی را تربیت کنند که فردای افغانستان را بسازد. این امکانپذیر نبود جز با تحصیل علم و دانش. شاید همین مساله باعث شد مهاجران در ایران به فکر تشکیل «مدارس خودگردان» بیفتند. مدارسی که شهریههای آن روند ثابتی نداشت و هر ساله با بخشنامههای جدید، عدهای از مهاجران را ناچار به بازگشت به مدارس ارزانتر خودگردان میکرد. نسل جدید مهاجران که عمدتا در سالهای کودکی به ایران آمده بودند تنها به سواد خواندن و نوشتن اکتفا نکردند. آنها در کنار کار، درس خواندند و توانستند همپای ایرانیان رشد کنند و به کنکور برسند. همت جوانان افغانستانی مهاجر نهتنها آنان را از سد کنکور عبور داد که رتبههای باورنکردنی کنکور سراسری را نیز نصیبشان کرد. آنان همانگونه که در سکوت غریبانه شروع به خواندن و نوشتن کردند، در همان سکوت هم در دانشگاه تحصیل کردند اما به یکباره این سکوت شکست.
ماجرا از کسب رتبه یک کارشناسیارشد در رشته زمینشناسی یکی از مهاجران افغانستانی شروع شد؛ دانشجویی که به خاطر هزینههای سنگین دانشگاه، از ادامه تحصیل انصراف داد. انتشار خبر کسب رتبه نخست کارشناسیارشد یک دانشجوی مهاجر افغانستانی، سرآغاز تحول در نوع نگاه ایرانیان به مهاجران افغانستانی بود. برای شناخت بیشتر مهاجران افغانستانی و به ویژه دانشجویان مهاجر با دو نفر از دانشجویان افغانستانی گفتوگو کردهایم. نام خانوادگی هر دو نفر این دانشجویان عطایی است و هر دو در دانشگاه تهران درس خواندهاند و رشته تحصیلی هر دو نیز علوم سیاسی بوده است.
رضا عطایی، دانشجوی مقطع کارشناسی رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران و ساکن شهرستان پیشوا است. حسین عطایی نیز فارغالتحصیل مقطع کارشناسی رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران و رتبه چهار کنکور کارشناسیارشد امسال است که در حال حاضر در اصفهان زندگی میکند. آنچه در ادامه میخوانید، شرحی از مشکلات و مصائبی است که مهاجران افغانستانی تحمل کرده و توانستهاند جایگاه خود را در جامعه ایران تثبیت کنند.
**** خلاصه گفتوگو: حسین عطایی
* در موقع انتخاب رشته، به دلیل اینکه معدلم خیلی خوب بود خانواده اصرار داشت علوم تجربی بخوانم.
* کنکور شرکت کردم و رتبهام ۳۰۰ شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته و در آزمون ارشد موفق به کسب رتبه تک رقمی شدم.
* الان وضع طوری شده که به نظرم به مدارس خودگردان از طرف دولت مجوز میدهند و باید رسمی فعالیت کنند. اما آن موقع که افغانستان جنگ بود و موجی از مهاجرت به سمت ایران آغاز شد، هر کس برای خودش خانهای میگرفت و مدرسه میزد بدون اینکه دولت نظارت داشته باشد. خلاصه گفتوگو: رضا عطایی * شاید به جرات بتوان گفت موضوع اشتغال دانشجویان و دانشآموختگان مهاجر اصلیترین مشکل آنهاست. * الان این موضوع به یک معضل و بحران تبدیل شده است. از یک طرف در جمهوری اسلامی که چنین موضوعی یعنی اشتغال اصلا منتفی و تعطیل است و از طرفی هم شرایط و زمینههای برگشت به افغانستان مهیا و آماده نیست. این مساله حتی منجر به افت تحصیلی و ترک تحصیل در دانشآموزان مهاجر هم شده است، من بسیاری از دانشآموزان مهاجر را در شهرستان پیشوا و ورامین میشناسم که بر اثر همین موضوع ترک تحصیل کردهاند و از درس و ادامه تحصیل ملول و زده شدهاند. آنهایی هم که مثل من دارند این مسیر را ادامه میدهند توکلشان به خداست.
* چند وقتی است که در ایران کمکم نگاهها به مهاجران افغانستانی در حال تغییر است. چه شد که به ایران آمدید و به فکر تحصیل در دانشگاه افتادید؟
حسین: من در افغانستان به دنیا آمدم. اول و دوم ابتدایی را در افغانستان خواندم. به علت جنگی که طالبان به راهانداخت و وارد شهر شدند، مجبور به مهاجرت شدیم. به دلیل اینکه مرز هرات در اختیار طالبان بود، ناچار به پاکستان رفتیم و بعد به ایران آمدیم و در اصفهان ساکن شدیم. اوایل به مدارس خودگردان میرفتیم. در آن زمان خیلی محدودیت درباره مدارک هویتی و مدرسه داشتیم. سوم ابتدایی وارد مدرسه دولتی ایران شدم. در زمان (دولت هفتم) طرحی ابلاغ شد مبنیبر اینکه دانشآموزان افغانستانی باید سالانه ۱۰۰ هزار تومان پرداخت کنند. من هم به دلیل اینکه توانایی پرداخت چنین رقمی را نداشتم، از مدرسه ایرانی خارج شدم و سال چهارم را در مدارس خودگردان خواندم. سال پنجم ابتدایی این طرح برداشته شد و مجددا وارد مدارس ایرانی شدم و تا دانشگاه هم در مدارس ایرانی تحصیل کردم. در موقع انتخاب رشته، به دلیل اینکه معدلم خیلی خوب بود خانواده اصرار داشت علوم تجربی بخوانم. من خودم با اینکه انسانی را دوست داشتم، ولی در رشته ریاضی ثبتنام کردم. سه هفتهای گذشت و دیدم نمیتوانم به مباحث توجه کنم. به خانواده گفتم که علاقهای به این رشته ندارم. بعد آنها قبول کردند رشته انسانی بخوانم. دوم دبیرستان را در مدرسه امام خمینی (ره) اصفهان خواندم. در آن سال شاگرد ممتاز شدم و به اداره آموزش و پرورش رفتم و متوجه شدم در حوزه علوم انسانی مدارسی به نام مدارس فرهنگ هست. سوم دبیرستان را در دبیرستان فرهنگ خواندم. پایههای علمی من در این مدرسه قوی شد. کنکور شرکت کردم و رتبهام ۳۰۰ شد و در رشته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته و در آزمون ارشد موفق به کسب رتبه تک رقمی شدم.
رضا: من هم متولد افغانستان هستم. کوچک بودم که جنگهای داخلی در افغانستان باعث مهاجرتمان شد. الان تقریبا سالهاست که همراه خانوادهام در یکی از روستاهای شهرستان پیشوا سکونت داریم. سال ۸۱ اول ابتدایی بودم و تا سوم ابتدایی را در مدرسه دولتی گذراندم. سال چهارم ابتدایی بودم که نمیدانم به چه علتی دیگر مدارس دولتی دانشآموز مهاجر و اتباع را نگرفتند و مجبور شدم سال چهارم را در مدرسه خودگردان بخوانم. اما از سال پنجم ابتدایی تا پایان دوره پیشدانشگاهی را در مدارس دولتی جمهوری اسلامی خواندم. در کنکور سراسری توانستم در رشته علوم سیاسی در دانشگاه تهران قبول شوم و هماکنون هم مشغول به تحصیل هستم.
درباره مدارس خودگردان و سازوکارشان توضیح دهید.
حسین: الان وضع طوری شده که به نظرم به مدارس خودگردان از طرف دولت مجوز میدهند و باید رسمی فعالیت کنند. اما آن موقع که افغانستان جنگ بود و موجی از مهاجرت به سمت ایران آغاز شد، هر کس برای خودش خانهای میگرفت و مدرسه میزد بدون اینکه دولت نظارت داشته باشد. رضا: در این مدارس یک نفر که سوادش چند سال بالاتر از دانشآموزان بود، تدریس میکرد.
حسین: نحوه تاسیس مدارس به گونهای بود که کسی که کمی سواد داشت، چند دانشآموز را جمع میکرد و مدرسه راه میانداخت. مثلا معلم خود من در کلاس چهارم، پشت کنکور تجربی بود. اما هدف آن مدارس این نبود که بچهها به دانشگاه هدایت شوند. فقط هدف آموختن الف و ب بود. شهریه معلمان را هم دانشآموزان میدادند. ما در این مسیر هیچ حمایتی نداشتیم.
رضا: مدارس خودگردان واقعا هیچ حامی مالی؛ چه در داخل افغانستان و چه در ایران نداشتند.
ورود شما به ایران قانونی یا غیرقانونی بود؟ این موضوع برای تحصیلتان مشکلی ایجاد نمیکرد؟
حسین: زمان ما ورود شیعیان از مرز هرات به ایران، تقریبا محال بود. به همین خاطر به پاکستان رفتیم و غیرقانونی وارد ایران شدیم. بعد که وارد ایران شدیم کارت آمایش و… گرفتیم.
وقتی یک دانشجوی مهاجر افغانستانی در یکی از دانشگاههای ایران پذیرفته میشود، چه مسیری را برای تحصیل باید طی کند؟
حسین: به گمانم قانون جمهوری اسلامی ایران به مهاجران اجازه تحصیل تنها با اخذ پاسپورت تحصیلی میدهد. اکثر مهاجرانی که در ایران حضور دارند، دارای کارت هستند. پس از قبولی در آزمون، این کارت باید به پاسپورت تبدیل شود تا یک افغانستانی بتواند در دانشگاهی در ایران تحصیل کند. زمانی که در دانشگاه تهران قبول شدم، باید دانشگاه نامهای برای پیگیری روند اخذ پاسپورت میداد. پس از طی شدن یک پروسه طولانی، کارت مهاجرت باطل میشود و به جای آن برگ سبزی که برای تردد موقت است، به مهاجران میدهند. این برگ سبز، اعتباری سه ماهه داشت و من هر سه ماه یکبار باید دانشگاه را رها میکردم و به اصفهان میرفتم و کارت ترددم را تمدید میکردم. البته این تمدید هم هزینه مجزایی هم داشت. ممکن هم بود به خاطر مشکلات سفر ارائه آن چند روزی به تاخیر میافتاد و اعتبار تاریخ برگ تردد به پایان میرسید. در چنین زمانی، احتمال داشت پلیس ما را بگیرد و برایمان مشکل درست شود.
رضا: به دلیل اینکه جمهوری اسلامی ویزای تحصیلی را به افغانستان میفرستد، ما باید به افغانستان برویم.
چرا باید برای تبدیل کارت به پاسپورت به استانداری مراجعه کنید؟
حسین: دلیلش را نمیدانم ولی باید مراجعه کنیم تا بخشی از روند اقامت را طی کنیم. در تهران استانداری با دانشجویانی که تقاضای ویزای تحصیلی دارند مصاحبه هم میکند و حتی گاهی فردی را که در دانشگاه قبول شده است و هیچ مشکلی نداشته را رد کردهاند و اجازه اخذ ویزا به او ندادهاند. من یکی از بچهها را دیدم که میگفت اخراجیام! گفتم مگر چه کار کردی؟ گفت به خاطر مصاحبه استانداری رد شدم.
رضا: در این مصاحبه هم چیزهایی میپرسند که مغز آدم سوت میکشد و هیچ ارتباطی با دانشجو و فرآیند اخذ ویزای تحصیلی ندارد. بچههایی که در مصاحبه رد شده و از دانشگاه اخراج شدهاند، بچههای خوبی بودهاند. میگفتند یک ساعت و نیم از ما سوالات طولانی میپرسیدند. ما قبلا مدرک اقامتی داشتیم؛ خب اگر میخواستند سوال بپرسند همان موقع میپرسیدند نه بعد از قبولی در دانشگاه. اینکه فردی رد یا تایید شود هم به نظر مصاحبهکننده بستگی دارد. حرف ما این است که این سوالات چه دردی را دوا میکند؟ حسین: تمام سختیهای تحصیل و رقابت در کنکور یک طرف و این سوالات هم یک طرف. البته در اصفهان این سوالات را از من نپرسیدند. تنها یک آقای خوشاخلاق پرسید میخواهی کجا بروی؟ گفتم برای ویزای تحصیلی گفتند استانداری بیایم. او هم تایید کرد و کار تمام شد.
از کسانی که رد شدهاند دلیل رد شدنشان را نپرسیدهاید؟
حسین: آنها خودشان هم نمیدانند علت رد شدنشان چیست.
رضا: حالا انشاءا… مهر ویزا هم بخورد. هر سال باید تمدید شود؛ این مشکل است.
حسین: این محدودیتهای زمانی دانشجو را از درس و واحد پاس کردن میاندازد. اگر ما بخواهیم یک اقامت بزنیم، یک ماه قبل از آن تاریخ باید اقدام کنیم اگر هم با تاخیر اقدام کنیم، جریمه میشویم. ما میگوییم حداقل این محدودیتها را برای دانشجویان بردارند تا بتوانیم در طول تحصیل این کارها را انجام دهیم. رضا: بحث هزینههای جانبی به کنار، معطلی وسط کار خیلی سخت است. شما امروز مثلا به ادارهای مراجعه میکنید، جواب شما را دو هفته دیگر میدهند. بدون طی کردن مراحل هم که نمیتوان کاری کرد.
یعنی نمیشود ویزا را چهار ساله بزنند؟
رضا: این خیلی زمانبر است و یک فرآیند طولانی است که باید هفت خوان را طی کنیم. این کارت آمایش۱۱ که من دارم تمدید میشود و مدتدار است و این خود یک مشکل دیگر است. زمان و مدت این کارتهای اقامتی بسیار کم و کوتاه مدت است و این مشکلی است که گریبانگیر ماست و شامل همه مهاجران میشود.
حسین: موقعی که پاسپورت نداشتم از این کارت استفاده میکردم. برنامهریزی من یکساله بود؛ چون معلوم نیست که تمدید شود یا نه.
چرا اخراج شوید؟
رضا: چون ممکن است که دیگر تمدید نکنند. این دیگر دست سیاستهای دولت و کشور است که آیا مدرک اقامتی مهاجران را تمدید کنند یا خیر.
این وضعیت تنها برای افغانستانیهاست یا برای دانشجویان هندی، عراقی و… هم صادق است؟
رضا: این وضعیت تنها برای مهاجران به دلیل اینکه در ایران اقامت دارند و درس خواندهاند، صادق است.
اگر در افغانستان تحصیل میکردید و برای دانشگاه به ایران میآمدید، اینقدر اذیت نمیشدید؟
رضا: اگر به صورت آزاد در دانشگاه ایران درس میخواندیم یا بورس میشدیم، اینقدر دردسر نداشتیم.
حسین: اگر برای دانشگاه به ایران میآمدیم، همان اول پاسپورت میگرفتیم اما این شرایط فعلی خیلی عجیب و غریب است. ضمن اینکه کارمند مسئول هم ممکن است که یک روز حوصله داشته باشند یک روز نه و این خودش دردسر میشود.
نسبت به سایر دانشجویان خارجی وضع شما سختتر است یا نه؟
حسین: وضعیت ما خیلی سختتر است. در اینجا حتی باید بین افغانستانیها هم مرزبندی کنیم. دولت ایران هر ساله نزدیک به ۵۰۰ بورسیه به افغانستان میدهد. این بورسها به دولت افغانستان داده میشود. این بورسها در داخل افغانستان بین احزاب تقسیم میشود. باید گفت بسیاری از کسانی که برای بورس وارد ایران میشوند، صلاحیتهای لازم علمی را ندارند و با لهجه فارسی ایرانی آشنایی ندارند. اما مهاجران در شرایط سختتری هستند. ما کنکور را باید بگذرانیم. این کنکور مثل مسابقه دو است که در آن ایرانی و افغانستانی هستند. در این مسابقه افغانستانیهای مهاجر ۱۰ کیلومتر عقبترند.
چرا؟
حسین: شرایط مهاجرت؛ مهاجرت خودش محدودیت میآورد. محدودیتهای اقتصادی، امکانات و فشارروانی. من در اصفهان و تهران دیدهام که مهاجران در مدارسی که سالانه در کنکور موفق عمل میکنند، حضور ندارند. البته شانس آوردهام که از افغانیهای انگشتشماری باشم که در مدارس فرهنگ درس خواندهام. گویا مدرسه فرهنگ آن سال تازه تاسیس شده بود و دانشآموز هم کم داشتهاند و معدل من نیز خوب بود. گفتند یک هفته فرصت بدهید تا به اداره آموزش بگوییم؛ اگر قبول کردند، ثبت نام کنید. رضا: من اطلاع دارم که ورود دانشآموزان مهاجر در مدارس نمونه دولتی ممنوع است. حسین: اکثر مهاجران باید در مدارسی درس بخوانند که در حاشیه هستند. طبعا اکثر دانشآموزان در پیام نور و دانشگاه آزاد قبول میشوند. اینها باید رقابت کنند با بچههایی که در مدارس استعدادهای درخشان با امکانات عالی هستند و راهنماییهای ویژه دارند.
شما در تحصیل محدودیتی برای انتخاب رشته دارید؟
رضا: در دفترچه کنکور آمده که مهاجران حق تحصیل در برخی استانها را ندارند. به تبع آن، حق تحصیل در رشتههای دانشگاههای آن استان را هم ندارند. حسین: در برخی رشتهها مثل هوا فضا و هستهای محدودیت داریم و حق تحصیل در آن را نداریم. برخی رشتهها هم هزینههای بسیار گزافی دارند. مثلا رشته پزشکی به قدری هزینههای سنگینی دارد، که کمتر افغانستانیای میتواند در آن رشته تحصیل کند.
در کنار تمام سختیهای قبولی در دانشگاه، شاید تامین هزینههای تحصیل در ایران برای مهاجران آسان نباشد. هزینههای تحصیل چقدر است؟
حسین: در وزارت علوم به آقای علیزاده گفتم اگر ایران آن ۵۰۰ بورسی که به دولت افغانستان میدهد سالانه ۱۰تای آن را به مهاجران اختصاص میداد، خیلی بهتر بود. ایشان گفت ما بورسها را به کسانی میدهیم که فردا روز در توسعه افغانستان نقش داشته باشند. من گفتم شما بررسی کنید راس حکومت افغانستان را. ببینید که اکثر مسئولان افغانستانی، پیشینه مهاجران دارند و از متن مهاجرت رفتهاند در دولت. گفتم یک مهاجر از کودکی در ایران بزرگ میشود و زیستبوم و شخصیتش در اینجا شکل میگیرد و خیلی راحتتر میتواند رشد کند. ما گفتیم اگر مکانیسمی ایجاد شود که وزارت علوم ایران قراردادی با دولت افغانستان ببندد که اینها را به دولت معرفی کند، مشکل حل میشود. حیف است این بورسیهها داده شود و اکثرا بعد از دو ترم مشروطی اخراج شوند. رضا: این بورسیهها ۵۰۰ تا است. ما ۴۰۰ هزار دانشآموز داریم. این ۵۰۰ تا کفاف آنها را نمیدهد. اگر مشکلات در دانشآموزان رفع شود، بیش از این رشد میکنند.
چطور این هزینهها را تامین میکنید؟
رضا: منبع تامین این هزینهها خانواده است و کار کردن خود بچهها. من خودم تا یک ماه مانده به کنکور سراسری در زمین کشاورزی کار میکردم. چند وقت پیش به یکی از دوستانم که کارشناسیارشد مهندسی معدن دانشگاه تهران میخواند و کارشناسیاش را هم در دانشگاه تهران خوانده و پذیرش کنکوری هم است، تماس گرفتم و حال و احوالش را پرسیدم، گفتم کجایی؟ گفت جایی بنایی کار میکنم تا هزینهها را تامین کنم. گفتم عیب ندارد، جای ما هم شکر خدا بد نیست، در زمینهای کشاورزی مشغولیم (خنده). مسلما ما اشتغال اینجوری هم باید داشته باشیم. حسین: این به ضعف اقتصادی مهاجران در ایران برمیگردد.
فارغالتحصیلان افغانستانی بعد از تحصیل با توجه به اینکه در ایران اجازه اشتغال ندارند، چه میکنند؟
حسین: شرایط افغانستان و ساختارهایش در حال حاضر به گونهای است که مدرک تحصیلی چندان اهمیت ندارد. اینکه در دولت آشنا داشته باشی یا نه، اصلیترین ملاک برای اشتغال است. الان شما علوم سیاسی در دانشگاه مهمی مثل تهران خواندهاید. شما حالا چه میخواهید بکنید؟ حسین: من در بحران بلاتکلیفی خود ماندهام. یا باید کسی را پیدا کنم در دولت افغانستان و از طریق آن شغلی پیدا کنم یا به اروپا بروم. رضا: شاید به جرات بتوان گفت موضوع اشتغال دانشجویان و دانشآموختگان مهاجر اصلیترین مشکل آنهاست. الان این موضوع به یک معضل و بحران تبدیل شده است. از یک طرف در جمهوری اسلامی که چنین موضوعی یعنی اشتغال اصلا منتفی و تعطیل است و از طرفی هم شرایط و زمینههای برگشت به افغانستان مهیا و آماده نیست. این مساله حتی منجر به افت تحصیلی و ترک تحصیل در دانشآموزان مهاجر هم شده است، من بسیاری از دانشآموزان مهاجر را در شهرستان پیشوا و ورامین میشناسم که بر اثر همین موضوع ترک تحصیل کردهاند و از درس و ادامه تحصیل ملول و زده شدهاند. آنهایی هم که مثل من دارند این مسیر را ادامه میدهند توکلشان به خداست و امیدشان به آینده.
شما به چه امیدی درس میخوانید؟
امید دارید که روزی بستر مناسبی در افغانستان شکل بگیرد و بتوانید به کشورتان خدمت کنید؟ حسین: الان توجیه من این است که اگر درس نخوانم دچار باطل میشوم. اینکه به خاطر مشکلات تحصیل درس نخوانم که دردی را دوا نمیکند و در نقطه صفر میمانم. به نظر من حسین باسواد بهتر است تا حسین بیسواد. اگر هم در دولت افغانستان کاری پیدا نکنم، حداقل در زندگی شخصی و اجتماعیام موفق هستم. من بر این اساس درس میخوانم. حالا اگر توانستم که به افغانستان میروم و اگر نشد هم مدرکی از دانشگاه تهران دارم و میتوانم از دانشگاههای خارج پذیرش بگیرم.
منبع: فرهیختگان آنلاین
سه تن از دانشجویان مهاجر افغانستانی مقیم ایران امسال در کنکور کارشناسی ارشد جمهوری اسلامی ایران رتبه نخست را کسب کردند.
به گزارش خبرگزاری شفقنا افغانستان، خانم زینب حسینی رتبه یک رشته زمین شناسی از دانشگاه خوارزمی تهران، مرتضی شفاهی رتبه یک کنکور کارشناسی ارشد در رشته روابط بین الملل از دانشگاه حکیم سبزواری و عزیزالله موحدی رتبه یک کنکور کارشناسی ارشد در رشته تاریخ از دانشگاه فردوسی مشهد سه دانشجوی نخبه افغانستانی هستند که رتبه یک را به خود اختصاص دادند.
مرتضی شفاهی در گفتگوی اختصاصی با شفقنا افغانستان اظهار داشت : من از شش ماه قبل کنکور مطالعاتم را آغاز کردم، اوایل سخت بود و شاید روزانه دو سه ساعت مطالعه می کردم، اما به مرور راحت تر شد و ماههای آخر من روزانه ۱۵ ساعت مطالعه می کردم.
وی افزود : دانشگاه حکیم سبزواری یکی از دانشگاههایی است که هر سال در کنکور ارشد رتبه می آورد و من هم از همان اوایل هدفم اول شدن بود.
شفاهی با بیان اینکه من در سالهای تحصیل همیشه در حال کار کردن در کنار تحصیل بودم، خاطرنشان کرد : در تمام سالهای تحصیل بعنوان فروشنده در مکانهای مختلف مشغول کار بودم و خرج و مخارج تحصیل را سعی می کردم خودم بپردازم، بسیاری از دانشجویان مهاجر با همین وضعیت روبرو هستند و اکثرا در کنار تحصیل دانشگاهی کاری هم انجام می دهند.
وی در پاسخ به اینکه آیا قصد رفتن از ایران به کشورهای اروپایی را داری یا نه، اظهار داشت : برادر و خواهرم که هر دو تحصیل کرده هم بودند، به کشورهای مختلف مهاجرت کردند و زمینه مهاجرت من هم بود، اما من بیشتر به سمت افغانستان تمایل داشتم تا رفتن به اروپا و آمریکا!

وی تصریح کرد : من احساس می کنم فرصتهای بیشتری در افغانستان برای من وجود دارد و می توانم آنجا خدمت بیشتری به جامعه و مردم خودم داشته باشم. نمی خواهم زیاد آرمانی صحبت کنم اما من افغانستان را برای ادامه زندگی ترجیح می دهم.
این دانشجوی نخبه عنوان کرد : من رشته روابط بین الملل را با یک هدف انتخاب کردم، از همان دوره کارشناسی دنبال این بودم که در این رشته ادامه تحصیل بدهم تا در آینده بتوانم برای کشورم خدمت کنم.
وی گفت : می خواهم دو سال ارشد را بخوانم و بعد از آن برای تدریس به افغانستان بروم، به تدریس در دانشگاه خیلی علاقه دارم و می توانم بگویم یکی از چیزهایی که همیشه به آن فکر کرده ام همین تدریس در دانشگاه بعنوان استاد بوده است.
مرتضی شفاهی ادامه داد : بعد از تدریس می خواهم دکتری را بگیرم و بعد از آن علاقه مند هستم که وارد وزارت خارجه کشورم شوم و فعالیت خدماتی خودم را آغاز کنم.
این دانشجوی نخبه تصریح کرد : این صلاحیت را در خودم می بینم که اگر راه باز باشد و مشکلات وجود نداشته باشد و مسایل قومی را کنار بگذاریم، بتوانم وارد وزارت خارجه افغانستان شوم.
وی یادآور شد : بعنوان یک فارغ التحصیل علوم سیاسی وضعیت خوبی را در وزارت خارجه کشورمان می بینیم، هر کس تخصص داشته توانسته در این وزارت برای خودش جا باز کند، بسیاری از دوستان را می شناسم که بر اساس شایستگی خودشان در این وزارت فعالیت می کنند، من هم از همین خاطر علاقمند هستم که در این وزارت خدمت کنم.
وی افزود : کشور ما در روابط خارجه رشد خوبی داشته و خدا را شکر روابط حسنه ای با کشورهای دنیا داریم؛ افغانستان توانسته در طول سالهای اخیر روابط خوبی با سایر دولتهای و ملتها داشته باشد.
مشکلات فراروی دانشجویان مهاجر
مرتضی شفاهی در بخش دیگر سخنانش گفت : دوره کارشناسی را در شهر سبزوار تحصیل کردم، سبزوار یک شهر کوچک نزدیک مشهد بود و مهاجرین زیادی در آن وجود نداشت و بالطبع مشکل زیادی برای ما وجود نداشت. فقط در زمینه گرفتن پاسپورت تحصیلی و رفتن به افغانستان برخی بن بستها وجود داشت ولی در مجموع با تمام تلخیها و شیرینیها دوره کارشناسی دوره بدی نبود.
این دانشجوی نخبه گفت : بسیاری از دانشجویان از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند، آنها هم کار می کنند و هم درس می خوانند، باید توجه داشت که این دانشجویان خیلی وقتها بخاطر همین مسایل مالی قید درس را می زنند.
رتبه یک کنکور کارشناسی ارشد ایران اظهار داشت : من بعنوان کسی که در تمام دوران تحصیل خود هم درس خوانده و هم کار کرده می توانم درک کنم که دانشجویان مهاجر با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند. پرداخت شهریه، کار در حین تحصیل، گرفتن پاسپورت تحصیلی و رفتن به افغانستان تنها بخشی از مشکلات دانشجویان است.
وی افزود : جا دارد از خانواده خودم، پدر و مادر و برادر و خواهرم تشکر کنم که در طول این سالها و مخصوصا این سال آخر خیلی کمک کردند تا به اینجا برسم، در این سال آخر نتوانستم سر کار بروم و پدرم حمایت زیادی کرد و امروز شاهد کسب رتبه یک بودم.
این دانشجوی نخبه گفت : ما هفت خواهر و برادریم که شش نفر از لیسانس به بالا تحصیل کرده ایم و همه اینها بخاطر داشتن پدری است که علم را دوست دارد و ما را حمایت کرده است.

عزیزالله موحدی دیگر دانشجوی رشته تاریخ ایران اسلامی دانشگاه فردوسی که رتبه یک رشته تاریخ را در کنکور کارشناسی ارشد کسب کرده است به خبرنگار شفقنا گفت : وقت زیادی برای کنکور نگذاشتم اما مطالعات پراکنده زیادی در حوزه تاریخ ایران اسلامی داشتم.
وی خطاب به دانشجویان مهاجر گفت : مشکلاتی در زمینه تحصیل دانشجویان وجود دارد، اگر از پس این مشکلات برایند و در برابر این مشکلات تسلیم نشوند روزهای خوبی در انتظارشان است، تنها توصیه من به دانشجویان همین است.

رضا حسینی، رتبه ۴ برنامه ریزی منطقه ای و آمایش سرزمین از دانشگاه پیام نور مشهد به خبرنگار ما گفت : نزدیک به دو ماه برای کنکور ارشد وقت گذاشتم و در این دوماه تمام وقت روی مطالعه کتب مربوط به کنکور وقت گذاشتم.
وی در خصوص مشکلات دانشجویان مهاجر اظهار داشت : اولین مشکل فراروی دانشجویان عدم اشتغال به کار پس از دوران تحصیل است، دانشجوی افغانستانی بعد از تحصیل نمی داند چه کار باید بکند، چون استخدام نمی شود.
این دانشجوی نخبه عنوان کرد : نداشتن پشتیبان مالی برای ادامه تحصیل کار را برای بسیاری از دانشجویان دشوار می کند، بسیاری از دانشجویان افغانستانی مهاجر بدلیل مشکلات مالی عطای درس خواندن را به لقایش می بخشند.
وی تصریح کرد : طرح بورسیه رتبه های دورقمی کنکور ارشد نور امیدی در دل دانشجویان مهاجر تابانده و امسال شاهد این هستیم که بیش از صد دانشجوی مهاجر در رشته های مختلف رتبه های تک رقمی و دورقمی آورده اند و می توانند بورسیه دریافت کنند و در ایران درس بخوانند.

شایان ذکر است خانم زینب حسینی از دانشگاه خوارزمی تهران نیز رتبه یک کنکور ارشد در رشته زمین شناسی را به خود اختصاص داده اند که متاسفانه تا زمان انتشار این مطلب راه تماسی با ایشان یافت نشد، انشالله بزودی در یک مصاحبه اختصاصی پای حرفهای ایشان هم می نشینیم.
منبع: سایت شفقنا
«تو ایرانی حرف زدنم نقصی نیست اما تو «دری» حرف زدنم ممکن است نقصی باشد.» چند تصویر محو از جنگ تنها تصویری بود که تا یک ماه پیش از وطن در خاطرش بود. اما آوازه نام و اختراعاتش امسال به کابل رسید و برای نخستین بار بعد از ۲۶ سال کشورش را دید. وقتی جنگ خانواده او را از کشور راند، سه ساله بود. پدرش کارمندی در اداره آمار در افغانستان را رها کرد و شد پیمانکار ساختمانی در تهران و مادر تحصیلکرده هم تمام وقتش را گذاشت برای تربیت فرزندانی که دوتایشان مهندس، دوتای دیگر دکتر شدند و دیگری هم دانشجوی ممتاز است. فروزان اما بین این پنج فرزند از همه بیشتر میدرخشد. دختری که در ایران بارها طعم تبعیض و سختی را چشیده است اما همچنان پای آن ایستاده. دختر جوان، باانگیزه فراوان و باهوشی که ایران برایش کم از وطن ندارد با این حال امروز مصممتر از همیشه است که با جدیت مسیر علم را اینجا بپیماید به امید روزی که فرزندان افغانستان به کشور بازگردند و کابل را بسازند. «فروزان فقیری» در این گفتوگوی صمیمانه بیتعارف از زندگیاش گفته مثل نمودارهای سینوسی پر از فراز و نشیب است و البته نقاط عطف.
شاگرد اول مدرسه به خاطر مشکلاتی که اینجا سر راه تحصیلش پیش آمد از مالزی برای تحصیل در دانشگاه پذیرش گرفت اما فکر کرد با رفتن این را پذیرفته است که مشکلات بر او غلبه کرده و او را از میدان به در کردهاند. پس ماند و با آنها دست و پنجه نرم کرد. «ما که ایران آمدیم مشکلات در تحصیل و روابط اجتماعی بود، سرسختی من در برابر مشکلات به همین مسأله ربط دارد. به نظرم آدم باید هضم کند که کجا و در چه شرایطی است. من به این فکر میکردم که بچههای ایرانی زیادی در شهرها و مناطقی هستند که مشکلات خیلی بیشتری از من را تجربه میکنند. آدم اگر منطقی فکر کند میبیند نباید همه مشکلات را گردن دیگران بیندازد. درست است که من طعم مشکلات را چشیدم اما در عوض آن، بسیار کسانی بودند که خلأها را برایم پر میکنند و حتماً این مشکلات حل شده و حمایتهایی انجام شده که من الان اینجا نشستهام. من دو طرح پژوهشی در دانشگاه کار کردهام و برای طرحها بودجه گرفتهام، در حالی که طرح پژوهشی و چنین امکانات و اختیاراتی برای استادان دانشگاه هم براحتی مهیا نمیشود چه برسد به من که دانشجو بودم و این به خاطر حمایتهایی است که از من شد»
بعد از آن وقفه تحصیلی و ناامیدی فروزان فیزیک حالت جامد را در مرکز تحقیقات فیزیوپلاسمای دانشگاه علوم تحقیقات شروع کرد و دکتر قرآن نویس که با ۷۰ سال سن، بیشترین فعالیت را در مرکز داشت شد شخصیت الهام بخش زندگی فروزان. «به خودم گفتم یا فیزیک را شروع نمیکنی یا باید بهترین باشی و اگر میخواهی بهترین باشی، باید عاشق فیزیک شوی، وقتی فیزیک را شناختم، واقعاً عاشقش شدم. آنقدر شیرین بود که دیگر حاضر نبودم با هیچ چیز عوضش کنم، چون سخت بود و وقتی کار سخت را خوب انجام دهی برایت شیرین است و لذت میبری» به کمالگراییاش از روز اول بها داد. روزی ۱۸ ساعت درس میخواند و کار میکرد و با اختلاف نفر اول بود. «اینطور بود که من ۲۰ میگرفتم نمره بعد از من ۱۴ بود.» اما نه از این جنس درسخوانها که فقط نمره بالا بیاورند و از کار و عمل رشتهشان سررشتهای نداشته باشند. «هیچ وقت رغبت به انجام کار صرفاً تحقیقاتی که نتایجش در قفسه بماند و خاک بخورد و بیفایده باشد، ندارم. حتی اگر برایش نوبل بگیرم.»

سنجش آلودگی هوا، گام اول در حل مشکل و خطرات ناشی از آن
برای فروزان مهم بود روی پژوهشی وقت بگذارد که نتیجه ملموسش به درد بخورد. مثل مسأله آلودگی هوا و محیط که همه درگیر آن هستند. به گفته فروزان آلودگی سنجهای سازمان هوا شناسی، کنترل کیفیت هوا و محیطزیست از نظر تعداد محدود است و هرکدام در نقطه خاصی از شهر مستقر. برای حل این مسأله او دستگاه آلودگی سنج قابل حمل به اندازه یک جعبه دستمال کاغذی ساخت و برای راحتی کار، اپلیکیشن آن را هم برای تلفنهای همراه نوشت که علاوه بر در دسترس قرار دادن اطلاعات دستگاه از هر جایی امکان کنترل و تغییر تنظیمات دستگاه را دارد و حتی امکان کنترل هوشمند سایر وسایل الکتریکی محیط مثل چراغها، تهویه هوا و…را با فناوری اینترنت اشیا مهیا میکند. فروزان چهار سال و نیم برای طراحی و تولید این آلودگی سنج وقت گذاشت و صفر تا صد کار را به تنهایی پیش برد. «دستگاه یک قسمت سنسور دارد که مربوط به فیزیک است. یک قسمت الکترونیک که چند ماه دانش طراحیاش را یادگرفتم و در ساختش آنقدر لحیم کاری کردم تمام دستهایم سوخته بود. شش ماه هم برای برنامهنویسی اپلیکیشن زمان گذاشتم.»
اهمیت اختراع فروزان زمانی مشخص میشود که بدانید الان دارند با همکاری شهرداری تهران این دستگاه را برای تونل توحید آماده میکنند «در این تونل اگر برای فنها اتفاقی بیفتد و دیر متوجه شوند، شاهد فاجعهای انسانی خواهیم بود چرا که در این تونل هیچ راه در رویی برای هوا وجود ندارد. یا مثلاً اگر در حادثه پلاسکو این سنسور وجود داشت و نشت گاز را هشدار میداد میشد حادثه را کنترل کرد» دستگاه فروزان قابلیت استفاده بیمارستانی، کارگاهی و صنعتی و… را دارد، چون قدرت سنسور را میتوان بر حسب غلظت گاز و آلایندههای متفاوت تغییر داد. از طرفی سنسورهایش بر اساس آب و هوای خاورمیانه کار میکند و امکان تعویض دارد. او برای تولید سنسورها شرکت دانش بنیانی را هم به ثبت رسانده است.
شیشههایی که رنگ عوض میکنند
اختراع دیگر فروزان که تز ارشدش بود و سه سال برای آن وقت گذاشت از اولی هم جالبتر است و باز کاربردی. شیشههای الکتروکرومیک مدتها ذهن فروزان را درگیر کرده بود، شیشههایی که با یک دکمه کدر و کرومیک میشوند و با یک دکمه به حالت شفافشان برمیگردند. روز اول کلاسهای کارشناسی ارشد به پشتوانه چند ماه مطالعه یک ارائه کامل از ایدهاش داد و گفت میخواهد روی چه چیزی کار کند. حالا با تحقیقات او ایران صاحب دانش تولید این شیشههاست آن هم با یک پنجم قیمت واردات. پیش از شروع کار با صنعتگران شیشه ملاقات کرده تا این دانش را بشناسند و بدانند میشود صنعتی جدید در ایران در این زمینه راه انداخت. «با به کار بردن این شیشهها در خودروها ذخیره انرژی انجام میشود، در زیبایی ساختمانهای شیشه نما تأثیر دارد، در پارتیشنهای محیطهای داخلی اداری و خانگی با یک دکمه اتاق حالت خصوصی پیدا میکند و برعکس.»

زکات علم را باید داد
فروزان که شاگرد اول کارشناسی ارشد بوده و رئیس دانشگاه آزاد از اختراعاتش پردهبرداری کرده، در دانشکده آزمایشگاه و اتاق کار خودش را دارد. آزمایشگاهی که در بخش میکروالکترونیک برای پژوهشهای او ایجاد شد، او که به تدریس در دانشکده هم مشغول است، وقت زیادی را هم صرف دانشجویان میکند. یک آرشیو کامل از کتابها و جزوههای درسی خریده و در اتاقش آماده دارد و با تسلطی که به سیلابسهای درسی دارد مشاوره تحصیلی میدهد. «زکات علم را باید داد. تو نیکی میکن و در دجلهانداز که ایزد در بیابانت دهد باز را بارها تجربه کردهام. در اتاقم به روی همه باز است. خیلیها میخواهند انصراف بدهند یا بروند. به اینها باید امید داد چون نمیدانند چه میخواهند بیرمق هستند چون مشاوری ندارند.»
اگر از ایران بروم دستگاهم بیمادر میماند!
اوکه بهتازگی از تز ارشدش دفاع کرده برای دکترا از دانشگاه تهران پیشنهاد بورسیه دارد و برای گرفتن پذیرش از آلمان و امریکا هم اقدام کرده. «هنوز تصمیم نهایی را نگرفتهام اما اگر از ایران بروم دستگاههایم بدون پدر و مادر میمانند!» او حتی برای ادامه تحصیل در ارشد نیز بورسیه کامل از دانشگاه اتریش گرفته بود اما چون دو طرح پژوهشی باز در ایران داشت، نرفت.» به نظرم هر جایی که آدم کار میکند و درس میخواند پتانسیلی برای خودش به وجود میآورد. اگر این دستاوردها برایش با ارزش نباشند به آن لگد میزند و میرود اما اگر برایش مهم باشد، میماند و آنها را رشد میدهد. من با همه مشکلات فعلاً این را انتخاب کردم.» او به افغانستان هم دعوت شده تا استاد دانشگاه کابل، بزرگترین دانشگاه افغانستان و پژوهشگر آکادمی علوم افغانستان که بیش از نیم قرن سابقه دارد، باشد.
زنان افغان لیاقت بیشتر از این را دارند
فروزان برنامههایی هم برای زنان در بازگشت به افغانستان دارد. گرچه در ایران به خاطر جنسیتش هیچ وقت با مانعی روبهرو نبوده و تبعیضی را ندیده اما این تفاوت در سفرش به افغانستان خیلی به چشمش آمد. اینکه به زنان در افغانستان همچنان نگاه از بالا به پایین وجود دارد و گاهی حتی امکانات اولیه زندگی را ندارند و به آنها به چشم یک کالا نگاه میشود. «وقتی آقایان یک خانم را میبینند خیلی هیجان زده میشوند یا میپرسند مگر زنان هم میتوانند؟ یا کسانی که میگفتند آخرش که چه؟ باید بروی خانه داری. گرچه در دانشگاه حضور خانمها خوب بود. خانمهای فعال مدنی و… در افغانستان هستند اما نسبتشان به کل خیلی کم است و زنان افغانستان خیلی جای کار دارند. در جوامع جهان سوم، اعتماد به نفس خانمها خیلی کم است. در ایران این تناقض که من درس بخوانم یا ازدواج کنم در مورد زنان کمتر شده اما در افغانستان هنوز این نگاه وجود دارد. البته من همین الان هم در «ان جی او»هایی برای کودکان و بانوان افغان فعالیتهایی دارم.» فروزان همانطور که گفتوگویش را با تعریف از خانواده صمیمیاش شروع کرد در پایان گفتوگو هم از آنها یاد میکند، میگوید بعد از خدا هر چه دارد از خانوادهاش است و ممنون و مدیون پدر و مادر و خواهر و برادرهایی است که همیشه حمایتش کردند تا او با فراغ خاطر به پژوهشهایش برسد.
ایران برایم کم از وطن ندارد
«هشت انتحاری و دو زلزله را پشت سر گذاشتم و زنده به ایران برگشتم!» فروزان ماه گذشته یک سفر به افغانستان داشت که آن را نقطه عطف زندگیاش میداند. سفری که در آن چند همایش در دانشگاه و مراکز علمی کابل برگزار و با وزیر آموزش افغانستان دیدار کرد و باعث شد بیشتر بین افغانها شناخته شود. «قبلاً یک سفر خیلی کوتاه به کابل داشتم اما این سفر اصلیام به کابل بود. قبل از رفتن دیدگاهم این بود که بروم هیچ کس حرفم را نمیفهمد یا تحویلم نمیگیرند. اما وقتی استقبال را در دانشگاه دیدم و از طرف وزیر دعوتم کردند و دیدم چقدر آدمها تشنه علم هستند و امکانات اولیه یعنی حتی کتاب ندارند، علاقهام به افغانستان صدبرابر شد. میدانم بعد از بازهای کوتاه که بخواهم کارهای پژوهشی ایران را تمام کنم یا دکترا بخوانم نهایتاً برمیگردم افغانستان.
من هیچ وقت در ایران کمبودی نداشتم در یک سطح خوب زندگی کردهام، روی ایران تعصب دارم و وقتی سرود ملی ایران را میخوانند بهم حس غرور دست میدهد و این یعنی برایم کم از وطن ندارد. دوست دارم ۱۰ برابر آن دانشی را که به من داده است به آن برگردانم. اما اگر به دلم باشد صددرصد میروم کابل زندگی میکنم که یک گوشه کار را بگیرم و کشورم را بسازم. در حال حاضر به نظرم اگر بتوانیم از اینجا رابطه علمی دو سر سودی را با افغانستان برقرار کنیم بهتر است. گرچه میدانم در سطح کلان و بالا این تعامل وجود دارد اما در سطوح پایین و عملیتر لازم است این ارتباط برقرار شود. من آدم سیاسی نیستم و صرفاً مسأله علم و مردم را در نظر میگیرم و سعی میکنم کاری را انجام دهم که به نظرم به نفع مردم است. افغانستان ساخته میشود فقط فرزندانش باید به دل کشوربرگردند؛ اگر من فقط به فکر خودم باشم و دیگری و دیگری به نظرم کشور دیگر معنا و مفهوم پیدا نمیکند چون بزرگترین سرمایه کشور مردمش هستند.»
نوشته محدثه طالبی/ برداشت از روزنامه ایران مورخ ۶ خرداد ۱۳۹۷
نشست تخصصی «آسیب شناسی مهاجرت و بازگشت ایرانیان مستعد و تحصیلکرده» با حضور دکتر سورنا ستاری، مسئولین و جمعی از کارشناسان در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد.
در این نشست دکرت سورنا ستاری معاون علمی ریاست جمهوری به پدیده ی چرخش نخبگان و رواج مهاجرت های بین المللی نخبگان بین کشورهای جهان اشاره کرد و گفت: «در دنیا چرخش دانشجویان دو برابر شده است؛ ولی ما در این چرخه حضور نداریم. در دنیا چرخش دانشجویان دو برابر شده است؛ ولی ما در این چرخه حضور نداریم.»
در حاشیه ی این نشست با همکاری دیاران نمایشگاه تخصصی کتاب مهاجرت و مهاجران برگزار شد. عمده ی کتاب های ارائه شده در این نمایشگاه از فهرست کتاب های مهاجرتی دیاران برگزیده شده بودند.