• ورود
  • عضویت
  • تابعیت فرزندان مادر ایرانی
  • حلقه مطالعات مهاجرت
  • اقتصاد مهاجرت
  • تحصیل مهاجران
  • مهاجران در ایران
  • مهاجران در جهان
  • واژگان مهاجرت
  • درباره ما

تحصیل مهاجران پشت درهای بسته مدارس دولتی

اردیبهشت ۱۳۹۴، از سوی رهبر انقلاب تاکید شد که «همه کودکان افغانستانی، چه آنها که دارای شرایط قانونی حضور در ایران هستند و چه آنها که مدارک قانونی حضور در ایران را ندارد باید در مدارس دولتی ثبت‌نام شوند.» پیرو این حکم، وزارت آموزش و پرورش پیگیری ثبت‌نام دانش‌آموزان مهاجر را در اولویت قرار داد و تاکید کرده که کودکان بازمانده از تحصیل به این وزارتخانه معرفی شوند. با وجود همه این اقدامات، هنوز بسیاری از دانش‌آموزان مهاجر با موانع زیادی برای ورود به مدارس دولتی روبرو هستند.
ویدئو زیر را خبرگزاری ایسنا با همکاری انجمن دیاران در باب این موضوع ساخته است:

افتتاح آموزشگاه شهدای دانایی؛ وزیر آموزش و پرورش در کنار دانش‌آموزان افغانستانی

وزیر آموزش و پرورش، سید محمد بطحایی، با افتتاح آموزشگاه شهدای دانایی، به یاد «شهدای دانایی» حادثه تروریستی ۲۴ مرداد سال جاری در غرب شهر کابل بر آموزشگاه مهدی موعود، در کنار دانش‌آموزان افغانستانی نشست و با آن‌ها به گفتگو پرداخت.

در این مراسم، سیدحسین نقوی حسینی، نماینده ورامین و پیشوا در مجلس شورای اسلامی ایران نیز حضور داشت.
آموزشگاه شهدای دانایی به کمک خیرین محلی، خیرین مدرسه‌ساز در جمهوری اسلامی ایران و هم‌چنین کمیسریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، با هزینه یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان ساخته شده و در آن، دانش‌آموزان افغانستانی و ایرانی، از سه‌شنبه ۲۳ مهرماه ۱۳۹۷ در کنار هم مشغول به آموزش  شدند. مدرسه شهدای دانایی دارای جدیدترین امکانات آموزشی بوده و هم‌چنین ضد زلزله است.

دبستان شهدای دانایی

کمیسریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان

دبستان شهدای دانایی

آموزشگاه شهدای دانایی

وزیر آموزش و پرورش در دبستان شهدای دانایی

آموزشگاه شهدای دانایی

افتتاحیه آموزشگاه شهدای دانایی

آموزشگاه شهدای دانایی

وزیر آموزش و پرورش در کنار دانش آموزان افغانستانی

*این خبر پیشتر در اینجا منتشر شده است.

 

«دردسرهای عظیم» کودکان مهاجر برای تحصیل

«دردسرهای عظیم» کودکان مهاجر برای تحصیل

قمر تکاوران

 

سه سال پیش بعد از فرمان مقام معظم رهبری که «هیچ بچه‌ای از تحصیل بازنماند»، مشکلات کودکان مهاجر برای تحصیل خیلی کم شد و تعداد بازماندگان از تحصیل به‌شدت کاهش یافت؛ کودکان مهاجر قانونی برای ثبت‌نام در مدارس دولتی مشکلی نداشتند و مهاجران فاقد مدرک باید برای ثبت‌نام برگه حمایت از تحصیل دریافت می‌کردند، به این صورت که همه اعضای خانواده را سرشماری می‌کردند و به همه بچه‌های خانواده که در سن مدرسه بودند، برگه حمایت از تحصیل داده می‌شد. اما امسال به‌دلیل قوانین جدید برای دادن برگه حمایت از تحصیل، برای آنان مشکلاتی به‌وجود آمد و تعداد بیش‌تری از کودکان از تحصیل بازماندند.

درواقع امسال مهم‌ترین دلیل بازماندگی از تحصیل کودکان مهاجر، قوانین جدید بود که مانع گرفتن برگه حمایت از تحصیل می‌شد. دلایل دیگری هم وجود داشت ولی طبق گزارشهای فعالان مدنی، بیش‌تر کودکان به این دلیل از تحصیل بازماندند و تعداد کودکانی که به دلایل دیگری از تحصیل بازماندند خیلی کم‌تر بوده است.

برای اطلاع از جزئیات وضعیت کودکان بازمانده از تحصیل، با چند نفر از فعالان اجتماعی در شهرهای مختلف صحبت کردم. طاهره خاوری که در محمودآباد مدرسه خودگردان دارد در مورد وضعیت تهران توضیح داد. مریم آشور که در شیراز پیگیر وضعیت این دانش‌آموزان بوده و سال‌های پیش به آنان تدریس کرده از وضعیت دانش‌آموزان شیرازی گفت. ملیحه احمدی، فعال اجتماعی در اصفهان که پیگیر حل مشکل این دانش‌آموزان بوده و تلاش کرده آنان را در مدارس ثبت‌نام کند و به آنان آموزش بدهد، مشکلاتی که در شهر اصفهان با آن مواجه شده بودند را بازگو کرد و معصومه نظری که در مشهد مدرسه خودگردان دارد نیز توضیحاتی در باب کودکان مشهدی داد.

دانش‌آموزان مهاجر فاقد مدرک باید برای ثبت‌نام در مدرسه، برگه حمایت از تحصیل دریافت کنند و امسال آنان چندین مانع برای دریافت این برگه داشتند:

 

اثبات حضور حداقل دو سال در ایران با ارائه مدرک باطل شده

در “توضیح کمیته آموزش نهاد رهبری در خصوص مصوبات مربوط به ثبت‌نام دانش‌آموزان افغانستانی” که در ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ از طریق اداره کل امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور منتشر شد، آمده است که مهاجرین حتی اگر کمتر از یک سال در ایران حضور دارند، اما در طرح سرشماری ۶ ماه پیش شرکت کرده‌اند و یا بتوانند یک سال حضور خود را با مدرکی اثبات کنند، می‌توانند در مدرسه ثبت‌نام کنند، اما در عمل چیزی که اتفاق افتاده و از فعالان اجتماعی می‌شنویم چیز دیگری است و حضور حداقل دو سال شرط گرفتن برگه حمایت از تحصیل بوده است.

 

طاهره خاوری، فعال اجتماعی تهران در مورد موانع ثبت‌نام کودکان افغانستان می‌گوید: قانون موجود در سال گذشته، امسال تغییر کرده است. به این صورت کسانی که مدارک شناسایی ندارند و می‌خواهند برای بچه، برگه حمایت از تحصیلی بگیرند باید یک مدرک باطل شده‌ای داشته باشند تا ثابت کنند از دو سال قبل ایران بودند. مثلاً کارت باطل شده یا پاسپورت تمدید نشده ارائه دهند. ولی خیلی از خانواده‌ها، ازجمله خانواده‌هایی که به ما مراجعه کردند، هیچ‌کدام از این‌ها را نداشتند.

به گفته خاوری این خانواده‌ها یا دو سال قبل، اصلاً ایران نبودند یا شوهرشان بوده، بچه‌ها نبودند و یا شوهرشان رفته بچه‌ها را آورده، یک سری از خانواده‌ها هم بودند که چهار-پنج سال است در ایران هستند ولی نه از طرح خبری داشتند، نه بچه‌ها به سن مدرسه رسیده بود که بروند برگه حمایت از تحصیل بگیرند. یک‌سری‌ها که اصلاً نمی‌دانستند سرشماری انجام شده و از چنین مواردی اصلاً خبر نداشتند.

مریم آشور، فعال اجتماعی که در شیراز مشغول فعالیت است نیز در این مورد اظهار می‌کند: ما خانواده‌هایی می‌شناسیم که خیلی بیشتر از دو سال است اینجا زندگی می‌کنند ولی هیچ مدرکی ندارند و سمن‌ها و کسانی که آن‌ها را می‌شناسند هم هیچ اعتباری ندارند. حتی از خدمات مددکاری هم استفاده نکرده‌اند. البته می‌شود حتی استشهاد محلی برای آنها جمع کرد ولی عملاً این اتفاق‌ها نمی‌افتد.

 

جابه‌جایی دفتر کفالت‌ها

گروهی که سال قبل برگه حمایت از تحصیلی را دریافت کرده بودند، امسال باید آن را تمدید می‌کردند و برای تمدید هم باید به همان دفتر کفالت سال قبل مراجعه کنند، یکی از مشکلاتی که این کودکان با آن مواجه بودند این بود که دفتر کفالت‌ها جابه‌جا شده بودند و پیدا کردن آدرس آنان ممکن نبود.

طاهره خاوری در مورد این مشکل هم می‌گوید: خانواده‌ها نامه را باید فقط به همان دفتر کفالت سال قبل ببرند و تمدید کنند، اما این دفتر کفالت‌ها جابه‌جا می‌شوند و آدرس دقیقی نمی‌دهند… یک مورد را که من خودم داشتم پیگیری می‌کردم، مادرش می‌گفت: من کل دفتر کفالت‌هایی که در شهرری بوده را گشتم، می‌گفت حداقل بگویید آن دفتر کفالت الان کجا رفته، اما به او جواب می‌دادند که نمی‌دانیم. من با این مادر رفتم وزارت کشور، استانداری که در شهرزیبا بود. آنجا هم گفتند ما فقط اینجا جوابگوی کسانی هستیم که پاسپورت و کارت شناسایی دارند، آن‌هایی که مدارک ندارند اصلاً به ما هیچ ربطی ندارد.

 

شلوغ بودن دفاتر کفالت‌

امسال، شلوغ بودن دفاتر کفالت، مشکل دیگری بود که باعث شد این دفاتر، کار این دانش‌آموزان را انجام ندهند.

به گفته خاوری، این مشکل سال‌های قبل وجود نداشت. یکی از دلایلی که دفتر کفالت باز بود ولی کار انجام نمی‌داد، این بوده که سه طرح هم‌زمان با هم شروع شده بود؛ یکی تمدید کارت‌های آمایش، دیگری تمدید پاسپورت‌های طرح خانواری و سوم دادن برگه‌های حمایت از تحصیل و تمدیدشان هم بود. یعنی دفتر کفالت هم‌زمان، هر سه کار را با هم انجام می‌داد، بعضی از آن‌ها که شلوغ بودند، می‌گفتند کار کارتی‌ها و پاسپورتی‌ها را انجام می‌دهیم ولی آن‌هایی که برگه حمایت از تحصیلی داشتند چون سرشان شلوغ بود، می‌گفتند بروید جای دیگر. در صورتی که وظیفه خودشان بود و باید خودشان انجام می‌دادند.

 

دفتر کفالت‌ها سلیقه‌ای عمل کردند

سلیقه‌ای عمل کردن دفاتر کفالت در دادن برگه حمایت از تحصیلی به بچه‌ها، مسئله دیگری است که موجب بازماندگی از تحصیل می‌شود. بعضی جاها برگه حمایت از تحصیل را داده‌اند، اما بعضی دیگر خیلی در این باره سخت‌گیری کرده‌اند.

مریم آشور در مورد سلیقه‌ای انجام شدن کارها در دفاتر کفالت نیز می‌گوید: من این را شنیدم که دفاتر کفالتی بودند که نامه یک سمن را قبول کردند، برای اینکه بدون کارنامه تمدید کنند و جاهایی هم بودند که به هیچ‌وجه قبول نکردند. انگار به شخص هم ربط پیدا می‌کند و قانون آنقدر مشخص نیست.

 

بچه‌هایی با شرایط خاص

در این میان شرایط کودکانی با شرایط خاص، مشکل را برای بچه‌های اتباع خارجی دوچندان می‌کند که دانش‌آموزان کم‌شنوا یا دارای دیرآموزی و درس ضعیف را شامل می‌شود.

آشور در مورد این مشکلات می‌گوید: یک کودک کم‌شنوا یا تقریباً ناشنوا نمی‌تواند در مدارس دولتی درس بخواند، ما به‌تازگی با چنین موردی نیز روبه‌رو شده‌ایم. وضعیت این افراد نیاز به پیگیری دارد. باید وضعیت این دانش‌آموز مشخص شود و با توجه به شرایطش به مدارس مناسب برود. اما چون تاکنون اقدام نکرده باوجود اینکه یازده سالش هم هست و کارنامه‌ای هم نداشت، امسال برگه‌اش تمدید نشد.

 

مدرسه نرفتن فرزندان بزرگ‌تر خانواده

این فعال اجتماعی می‌گوید: در خانواده‌ای که فرزندان بزرگ‌تر آن به مدرسه نرفته‌اند، فرزندان کوچک‌تر نیز نمی‌توانند به مدرسه بروند، چرا که دیگر برای کل آن خانواده برگه حمایت از تحصیلی صادر نمی‌کنند و باعث بازماندگی از تحصیل همه آنان می شوند.

«من خانواده‌های دیگری را می‌شناسم که مثلاً خواهرهای بزرگ‌تری که زیر هجده سال هستند، نتوانستند به مدرسه بروند و برگه‌های‌شان را هم نتوانستند تمدید کنند. حالا خواهر کوچک‌تری که داشتند و امسال به سن قانونی رسیده که به مدرسه برود چون برگه حمایت کل آن خانواده تمدید نمی‌شده است، به این بچه هم برگه ندادند.»

 

الزام حضور پدر برای گرفتن برگه حمایت از تحصیلی

آشور ادامه می‌دهد: حضور پدر برای گرفتن برگه حمایت از تحصیلی فرزندان مهاجران نیز الزامی است. اما در بسیاری موارد، پدر معتاد است و بارها شده هر چه پیگیری کردیم پدر حاضر نشده برای گرفتن برگه مراجعه کند و همین باعث محرومیت آنها از تحصیل می‌شود

 

عدم تطابق شهر کارت آمایش با شهری که در آن زندگی می‌کنند

مشکل دیگری که سبب بروز مشکلات برای تحصیل فرزندان مهاجرین می‌شود به عدم تطابق شهر کارت آمایش با شهری که در آن زندگی می‌کنند برمی‌گردد.

وی درباره این مشکل این‌گونه توضیح می‌دهد: یک بخش از بچه‌های بازمانده از تحصیل، بچه‌هایی هستند که کارت آمایش دارند ولی کارت آمایش شهرهای دیگر را دارند. این در مواقعی است که خانواده از روی بی‌مسئولیت یا نبود کار و یا وجود اقوام و آشنایان در شهری زندگی می‌کنند که با شهر کارت آمایشان متفاوت است. برخی از این خانواده هشت فرزند در سن مدرسه دارند. اما به‌دلیل عدم تطابق شهر کارت آمایش با شهری که در آن زندگی می‌کنند، این‌ها نمی‌توانند در مدارس ثبت‌نام شوند.

 

بازماندگی از تحصیل به خاطر تعصب خانواده

این فعال اجتماعی ادامه می‌دهد: خانواده‌هایی نیز هستند که به خاطر تعصب اجازه خروج بچه از خانه و حضور در مدرسه را نمی‌دهند و به این دلیل بچه بازمانده از تحصیل می‌شود. سال گذشته برای اینکه می‌خواستیم بچه‌ها را در مدارس دولتی ثبت‌نام کنیم، خانه به خانه می‌چرخیدیم و صحبت می‌کردیم. در این بین، ما با خانواده‌ای برخورد کردیم که یک دختر هشت‌ساله داشت و مدارکشان هم قانونی بود، یعنی همه چیز مشخص بود ولی برادر خانواده، که خیلی هم جوان بود، می‌گفت: من اصلاً غیرتم اجازه نمی‌دهد که خواهرم از خانه بیرون بیاید، حتی نمی‌گذاشت ما که همه خانم بودیم او را ببینیم.

 

بی‌اطلاعی خانواده

اما در این میان هستند بچه‌هایی در میان مهاجران که والدین آنها حتی خبر ندارند که امسال فرزندشان باید به مدرسه برود.

معصومه نظری، فعال اجتماعی که در مشهد مشغول فعالیت است در  توضیح چنین شرایطی می‌گوید: موارد بسیاری داشتیم که مادرانی در تابستان تصمیم گرفتند بچه را پیش‌دبستانی ببرند و تازه فهمیدند که بچه باید مدرسه بروند، حالا این شاید از بی‌سوادی مادر بوده، اما در بسیاری از مواقع که بچه به دنیا آمده است، سال تولدش در جایی ثبت نشده است که سن و سال دقیق او مشخص باشد.

تمام موارد گفته شده در زمانی است که هنوز بچه‌ها برگه حمایت از تحصیل را نگرفتند. در این میان دلایل بسیاری وجود دارد که حتی پس از دریافت برگه حمایت نیز مانع از تحصیل بچه‌ها می‌شود.

 

کمک به مدرسه مانع ورود کودکان به مدرسه

اگرچه شهریه مدارس حذف شده است، اما طبق تجربه‌ها و مشاهدات فعالان اجتماعی این حوزه، فقط عنوان از شهریه به کمک به مدرسه تغییر کرده است. کمک به مدرسه هم مانند شهریه اجباری است و تا خانواده‌ها آن را پرداخت نکنند، فرزند آن‌ها را در مدرسه ثبت‌نام نمی‌کنند. مدارس منصف آن را قسط ‌بندی می‌کنند، اما مشاهدات نشان داده است که تعداد این مدارس خیلی کم است و اغلب مدارس همه پول را روز اول می‌خواهند. لذا تعدادی از خانواده‌ها این پول را ندارند و تعدادی نیز نمی‌خواهند پرداخت کنند و با اینکه موفق شده‌اند برگه حمایت از تحصیل را دریافت کنند، فرزندان خود را در مدارس دولتی ثبت‌نام نمی‌کنند.

آشور شرایط را این‌گونه توضیح می‌دهد: خانواده‌هایی را هم داریم که برگه‌ها را دارند، شرایطش را دارند ولی چون مدارس پول می‌گیرند اجازه تحصیل به فرزندانشان نمی‌دهند. برخی مواقع خانواده از عهده مخارج برنمی‌آید. در بعضی مواقع نیز می‌گوید اصلاً برای چه باید برای تحصیل پول بدهیم. سال گذشته در شیراز برای مدارس، ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان شهریه می‌گرفتند. امسال من نمی‌دانم تهران به چه صورت است اما اینجا بین ۳۰۰ تا ۳۵۰ هزار تومان بوده است؛ یعنی ۳۵۰ تومان برای کلاس اولی‌ها و ۳۰۰ برای بقیه پایه‌های ابتدایی. ما همین امسال هم به‌خاطر این مبلغ خانواده‌هایی را داریم که بچه‌های‌شان را ثبت‌نام نمی‌کنند و نکردند.

وی ادامه می‌دهد: شاید ما بگوییم ۲۰۰ یا ۳۵۰ هزار تومان که چیزی نیست ولی مسئله این است که در برخی مواقع تعداد بچه‌های یک خانواده زیاد است و از عهده بار مالی آن برنمی‌آیند. البته خیلی اوقات حاضر به قسط ‌بندی هم هستند، اما مدارس قبول نمی‌کنند و شرط ثبت‌نام واریز یک‌جای کل مبلغ است.

 

تکمیل ظرفیت مدارس

به گفته طاهره خاوری، فعال اجتماعی که در شهر تهران مشغول فعالیت است تکمیل ظرفیت مدارس نیز بهانه دیگری برای جلوگیری از تحصیل بچه‌های مهاجر است.

«وقتی نوبت به ثبت‌نام بچه‌های مهاجر می‌رسد، ظرفیت مدارس تکمیل شده است. مثلاً یک خانواده که دو دختر کلاس اولی داشتند، تقریباً دو هفته تمام، همه مدارس اطرافشان را گشتند حتی به روستاهای اطراف و یک شهرک که کمی با محلی زندگی‌شان فاصله داشت نیز راضی شدند، اما جوابشان این بود که کلاس اول، دوم و سوم ما پر شده است و نمی‌توانیم دانش‌آموز جدید بگیریم»

وی ادامه می‌دهد: یکی از مهم‌ترین دلایلی که سال گذشته بچه‌ها نمی‌توانستند ثبت‌نام شوند این بود که مدارس اعلام تکمیل ظرفیت می‌کردند. البته ما تا آبان ماه توانستیم حدود ۴۷ نفر از بچه‌ها را از طریق اداره کل آموزش و پرورش ثبت‌نام کنیم. یکی از دلایل تکمیل ظرفیت  نامتناسب بودن امکانات آموزشی با جمعیت در مناطق حاشیه‌ای است.

خاوری توضیح می‌دهد که مدارسی هم بودند که تکمیل ظرفیت را بهانه‌ای قرار می‌دهند که از پذیرش دانش‌آموزان مهاجر سر باز زنند. برخلاف اینکه در توضیح مصوبات مربوط به دانش‌آموزان افغانستانی آورده شده که «کسی نمی‌تواند خارج از ضوابط اعلامی برای ثبت‌نام دانش‌آموزان مجاز یا غیرمجاز در یک منطقه‌ای ممانعت به عمل بیاورد» اما در عمل می‌بینیم که برخوردها خلاف این است.

 

بودجه مدارس شامل مهاجرین نمی‌شود

نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که حتی اگر مدارس، مهاجران را ثبت‌نام کنند، بودجه شامل اغلب آن‌ها نمی‌شود. بودجه مدرسه شامل مهاجران فاقد مدرک و خیلی از پاسپورتی‌ها هم نمی‌شود چون پاسپورتی‌ها هم خودشان مدرکی ندارند و اسمشان در پاسپورت پدر نوشته شده است. همین دلیل مهمی است که خیلی از مدارس هم تمایلی برای ثبت‌نام مهاجرین نداشته باشند و بازماندگی از تحصیل را تشدید کند.

این مشکلی است که معصومه نظری، فعال اجتماعی در مورد آن این‌گونه توضیح می‌دهد: هر هزینه‌ای را بخواهند بدهند، بچه‌های مهاجر را شامل نمی‌شود. نه‌تنها آنهایی که بدون مدرک هستند و نه آنهایی که اسمشان در پاسپورت پدرشان آمده است سهمی از بودجه مدارس ندارند.

وی ادامه می‌دهد: من حدود ۷۰ بچه را تحت حمایت داشتم، ۱۲ بچه ایرانی بود که مشکلی نداشتند، ۱۲ بچه هم مهاجر بودند که مشکلی برای تحصیل نداشتند. اما در مورد بقیه بچه‌ها، نتوانستم برای‌شان بودجه‌ای بگیرم. خیلی اذیت شدم، ۳ ماه من درگیر آن بودم و به بهزیستی رفت و آمد می‌کردم و در آخر نیز نتیجه‌ای نگرفتم.

 

*این نوشته پیشتر در  ایرنا منتشر شده است.

امید و دیگر هیچ!

ماجرای نویسنده جوان محله دروی که یک ناشر انگلیسی اولین کتابش را چاپ کرده است

محمد کاملان
 
اولین‌بار او را به ما این‌طور معرفی کردند که: «یک پسر جوان در خیابان رسالت هست که کتابی به زبان انگلیسی نوشته و ناشری خارجی هم چاپش کرده است».

تا زمانی که خودش با کتابش آمد و جلویمان برای مصاحبه نشست، باور نمی‌کردیم که چنین اتفاقی افتاده باشد؛ چون با واقعیت در تناقض بود. در دوره‌ای که ناشران ایرانی، بهترین کتاب‌های بهترین نویسنده‌های جوان و حتی با‌تجربه را با اکراه و هزار منت چاپ می‌کنند، این سؤال در ذهنمان مدام می‌چرخید که چطور یک ناشر خارجی حاضر شده اولین کتاب یک نویسنده گمنام را که پیش از این هیچ سابقه‌ای در نوشتن نداشته، چاپ کند؟ اما مهدی توسلی نشانمان داد که اگر به خودت باور داشته باشی و امیدت را از دست ندهی، همه کار می‌توانی بکنی؛ موضوعی که ترجیع‌بند همه حرف‌های او بود.

 

آقای توسلی! از آنجا‌ که متولد ایران هستی، احتمالا خانواده‌ات خیلی سال قبل و زمان حمله شوروی به ایران مهاجرت کرده‌اند. درست است؟

بله؛ زمانی‌که شوروی به افغانستان حمله کرد، خانواده‌های زیادی، به‌ویژه ازبین مجاهدان مجبور به کوچ شدند. طبیعتا به‌خاطر اشتراکاتی که بین ایران و افغانستان بود، از زبان گرفته تا دین و مذهب و رسم و رسوم، مقصد اول برای زندگی اینجا بود. خانواده ما هم از این قاعده مستثنا نبود. پدرم که روحانی بودند، به‌همراه بقیه خاندانمان آمدند ایران. عمو و پسرعموهایم به‌دلیل شرایط کاری خوبی که اصفهان داشت، رفتند آنجا، پدر من هم آمد مشهد. ایشان سال‌۱۳۶۹ فوت کردند. چندین سال در قرقی زندگی می‌کردیم و بعد هم آمدیم به رسالت و دروی.

 

خدا رحمتشان کند. شغلشان چه بود؟

در افغانستان برنج‌فروشی داشتند، اما کنارش درس دین هم خوانده و روحانی بودند. وقتی که آمدند مشهد، مکانی برای راه‌اندازی کسب‌و‌کاری که در افغانستان داشتند، فراهم نشد و رفتند زیرنظر حوزه علمیه.

 

تو مثل همه بچه‌های مهاجری که در ایران به دنیا آمدند، شناسنامه ایرانی نداشتی. آن سال‌هایی هم که باید مدرسه می‌رفتی، دوره‌ای بود که کمی برای ورود شما به مدرسه سخت می‌گرفتند. صابون این سخت‌گیری‌ها به تنت نخورد؟

راستش را بخواهید هر سال درگیر یک‌سری مشکلات بودیم. باید می‌رفتیم اداره اتباع، حضورمان در ایران را تمدید می‌کردیم. بعد نیاز بود انواع و اقسام گواهی‌نامه‌ها را بگیریم که اجازه ثبت‌نام ما را در مدارس بدهند. خلاصه هر‌طور بود و با هر سختی‌ای که می‌شد در مدرسه نام‌نویسی می‌کردیم. تا اینکه در سال دوم دبیرستان مجبور شدم یک‌سال قید درس و تحصیل را بزنم، در شرایطی که رشته ریاضی و فیزیک می‌خواندم و سال دوم دبیرستان معدلم ۶۴/۱۹ بود.

 

چرا؟

به‌خاطر یک قانون. آن‌سال نمی‌دانم از کجا و چطور، قانونی تصویب شد که براساس آن، ما که مهاجر محسوب می‌شدیم، برای ثبت‌نام در پایه بالاتر باید مبلغی را پرداخت می‌کردیم؛ پولی که پرداختش برای خیلی‌ها از‌جمله من سنگین بود و اصلا نمی‌توانستم از عهده‌اش بربیایم.

 

یعنی تو کار می‌کردی که حداقل خرج درس و مدرسه خودت را بدهی تا فشاری روی خانواده از‌این‌نظر نباشد؟

بله؛ من از اول راهنمایی سر کار می‌رفتم‌. برادرهای من همگی در کار رفو و تعمیر فرش‌های دست‌باف بودند و من هم به‌تبع آن‌ها وارد این حرفه شدم. بازارش هم آن زمان خوب بود. البته کار‌کردن من ۲دلیل داشت؛ هم خرج تحصیلم را درمی‌آوردم و هم اینکه تاحدودی کمک خرج خانواده بودم. تا سال آخر دبیرستان من، اوضاع فرش دست‌باف خوب بود، اما همین‌که بازارش به هم ریخت و کار‌و‌کسبش از رونق افتاد، رفتم سراغ کار بنّایی و آرماتوربندی. تا همین الان که مقابل شما نشسته‌ام.

122792.jpg

گفتی که معدلت خوب بود و به قول معروف، شاگرد زرنگ و بچه درس‌خوان بودی. بعد از آن یک‌سال وقفه‌ای که افتاد، دوباره با همان انگیزه و شوق رفتی سر کلاس یا نه؟

اول بگذارید جریان بچه درس‌خوان‌بودنم را روشن کنم، بعد بروم سراغ چیزهای دیگر. حقیقتش اگر به خودم بود شاید این‌قدر درس‌خوان نمی‌شدم. البته منکر این مسئله نمی‌شوم که شاید هوشم خوب باشد؛ ولی من اگر درس نمی‌خواندم، تنبیه می‌شدم؛ برای همین نمراتم همیشه خوب بود. اما از انگیزه پرسیدید. زمانی‌که بعد‌از یک‌سال دوباره برگشتم به مدرسه، دیگر آن مهدی چند سال قبل نبودم. همه انگیزه و شوق من کشته شده بود، تا این اندازه که در یک‌سال همه درس‌هایی که قبلا خوانده بودم، کاملا فراموش کرده بودم؛ چون مغزم را کاملا در‌اختیار کار گذاشته بودم و ذره‌ای امید نداشتم که بتوانم دوباره رنگ مدرسه را ببینم. با‌این‌حال معدلم شد ۱۸ و خورده‌ای. اصلا دوست نداشتم سال سوم را بخوانم. با اصرار و اجبار خانواده حاضر شدم دوباره بروم مدرسه. آن سال هم دیپلمم را گرفتم و بعد قید درس و مدرسه را زدم؛ من که خوره فیزیک بودم و آرزو داشتم بروم دانشگاه و فیزیکدان بشوم. شاید باور نکنید اما با یکی دیگر از بچه‌ها می‌رفتیم کتاب‌های فیزیک دانشگاه مثل هالیدی را از کتابخانه می‌گرفتیم و با هم می‌خواندیم و سر مسائلش ساعت‌ها بحث و گفت‌وگو می‌کردیم. دوستانم رفتند پیش‌دانشگاهی و بعد از آن وارد دانشگاه شدند. من هم رفتم کلاس زبان و وارد مسیر جدید و دیگری شدم. یعنی آن یک‌سال وقفه مسیر زندگی‌ام را به‌کلی تغییر داد.

 

رفتی سر اصل مطلب. پای زبان انگلیسی چطور به زندگی‌ات باز شد؟ چون گفتی می‌خواستی فقط دیپلمت را بگیری و بعد بچسبی به کار.

زمانی‌که من درس می‌خواندم، خواهرم کلاس زبان می‌رفت. خانه‌مان خیلی کوچک بود و سرجمع ۲ اتاق بیشتر نداشت. وقتی فایل‌های صوتی زبانش را گوش می‌داد تا تکلیف‌هایش را انجام بدهد، من مشتاقانه گوشم را تیز می‌کردم که ببینم صدای چیست و همیشه برایم جذاب بود که بدانم آن آقا و خانم دارند چه چیزی به هم می‌گویند. خلاصه سال دوم و سوم دبیرستان به‌طرز عجیبی به زبان انگلیسی علاقه‌مند شدم. تنفر دوره راهنمایی به علاقه تبدیل شد، تا آن اندازه که سال سوم دبیرستان فقط یک نفر در مدرسه زبان نمره۲۰ گرفت که من بودم. همه چیزهایی را هم که یاد گرفته بودم، بدون کلاس و معلم بودم. خودخوان جلو رفتم. یادم است در آن یک‌سالی که مدرسه نرفته بودم، یکی از هم‌کلاسی‌هایم، از کتاب‌های گام‌به‌گام به من داد که از قضا زبان سوم را هم داخلش داشت. وقتی نگاه می‌کردم، با خودم می‌گفتم این درس چه‌ راحت و قشنگ است، ولی معلم‌ها آن را به بدترین و سخت‌ترین شکل ممکن به ما آموزش می‌دادند.

 

پس دوستانت رفتند پیش‌دانشگاهی که کنکور بدهند و بروند دانشگاه و تو مسیر کار و کلاس زبان را انتخاب کردی؟

دقیقا؛ هرکسی به من می‌رسید، می‌گفت مهدی می‌خواهی چه کنی. می‌گفتم می‌روم سر کار و کلاس زبان. اما آن‌ها می‌خواستند بروند وارد دانشگاه بشوند. من کاری را که می‌خواستم انجام دادم. سال تحصیلی که شروع شد، یک کانون زبان خوب در مشهد پیدا کردم و رفتم آنجا برای ثبت‌نام.

 

هدفت از ادامه‌دادن زبان چه بود؟ می‌خواستی آن بی‌انگیزگی و بی‌علاقگی به درس را جبران کنی یا مسیر جدیدی برای زندگی‌ات ترسیم کرده بودی؟

آن مقطع که نتوانستم بروم مدرسه، خیلی اذیتم کرد. اصلی‌ترین هدفم از زبان‌خواندن این بود که بورسیه بشوم و از ایران بروم. آن زمان خیلی راحت می‌توانستم بروم استرالیا و قصد داشتم همین کار را بکنم. این تصویر را برای خودم ساخته بودم که می‌روم فلان کشور یا فیزیک می‌خوانم که علاقه اصلی‌ام بود، یا اینکه همین زبان را به‌صورت آکادمیک ادامه می‌دهم، اما نشد!

 

جور‌نشدن بورسیه و نرفتنت از ایران، کم‌کاری خودت بود یا ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست‌به‌دست هم دادند که تو در ایران بمانی و سر از استرالیا در‌نیاوری؟

واقعا نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. شاید قسمت این بود که من بورسیه نشوم. چون من رزومه برای خودم جمع کردم، دنبال مدرک زبان هم بودم؛ ولی انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست‌به‌دست هم دادند که این اتفاق نیفتد.

 

مهدی! چطور شد که اصلا وارد حوزه نویسندگی شدی و جرئت پیدا کردی که متن بنویسی، آن هم به زبانی غیر از زبان مادری‌ات؟

همان ترم‌های اولیه کلاس زبان که خیلی‌ها هنوز درست نمی‌توانند صحبت کنند، من شروع کردم به نوشتن. هم خودم فهمیده بودم که در این مسئله استعداد دارم و هم معلم‌ها. می‌گفتم به من از این کتاب‌های داستان کوتاه بدهید که بخوانم و خلاصه‌اش را بیاورم. کتاب را می‌خواندم و آنچه را فهمیده بودم روی کاغذ پیاده می‌کردم. این اولین چیزهایی بود که من می‌نوشتم. با کلی غلط و اشکالات احتمالی گرامری و… . اما دستم را راه می‌انداخت و علاقه‌ام را به زبان به‌ویژه نوشتن تقویت می‌کرد.

 

پس تو در مقطعی بدون اینکه در ذهنت تصوری از نویسنده‌شدن داشته باشی، کتاب‌هایی را خلاصه می‌کردی که باعث شد کم‌کم علاقه‌‌ات به زبان‌انگلیسی بیشتر شود. چه وقت تصمیم گرفتی تراوش‌های ذهنی خودت را روی کاغذ بیاوری؟

به من گفته بودند که اگر می‌خواهی در زبان پیشرفت کنی، باید در آن غرق شوی و حتی وقتی می‌خواهی فکر کنی باید به این زبان باشد. این جریان در‌کنار آن خلاصه‌نوشتن‌ها دست‌به‌دست هم داد که ذهن من باز شود و بفهمم که من حداقل این استعداد را دارم که به یک زبان دیگر که فرسنگ‌ها با زبان مادری‌ام تفاوت و فاصله دارد، بنویسم. اگر اشتباه نکنم سال۱۳۸۸ بود که بالاخره ترس را کنار گذاشتم و یکی از موضوعاتی را که در ذهنم بود، به‌عنوان یک داستان خیلی کوتاه روی کاغذ پیاده کردم. خوب یادم است وقتی اولین نوشته‌هایم را به استادم نشان دادم که نظرش را بگوید، زیر یکی از آن برگه‌ها نوشت که این فوق‌العاده و حیرت‌آور است.

 

موضوع این داستان‌های کوتاه چه بود؟

داستان‌های تخیلی می‌نوشتم. ذهنم بیشتر به این سمت و سو می‌رفت و هنوز می‌رود. مثلا اولین داستانی که من نوشتم اسمش این بود: جک دست‌بزرگ! قصه پسری بود که دست‌های بزرگی داشت و همه مسخره‌اش می‌کردند. وقتی این داستان را به خانم حسینی، از معلم‌های کلاس زبان، دادم که بخواند، هم تعجب کرده و هم ذوق زده شده بود. هنوز آن داستان‌ها را دارم و رویشان کار می‌کنم و اگر ایده‌ای درباره‌شان به ذهنم برسد، سریع پیاده می‌کنم.

122794.jpg

پس امکان داشت اگر کسی تشویقت نمی‌کرد، کلا بی‌خیال این قضیه می‌شدی؟

شاید. اگر بگویم این تشویق‌ها بی‌اثر بود، دروغ گفته‌ام. صحبت‌ها، راهنمایی‌ها و تحسین‌های استاد‌ها، من را در راهی که شروع کرده بودم، مصمم کرد.

 

و تو بالاخره تصمیم گرفتی دست از نوشتن داستا‌ن‌های کوتاه یکی‌دو‌صفحه‌ای برداری و بروی سر وقت نوشتن یک کتاب بزرگ‌تر و شاید رمان؟

من از سال۱۳۹۰ بنابه ‌دلایلی دیگر زبان را ادامه ندادم و کلاس نرفتم، ولی کماکان می‌نوشتم و مطالعه می‌کردم؛ چون نوشتن به‌ جزء لاینفک زندگی من تبدیل شده بود و نمی‌توانستم آن را کنار بگذارم. ایده روز وابستگی سال۱۳۸۹ به ذهنم رسید. این هم مثل بقیه چیزهایی که می‌نوشتم، یک داستان کوتاه بود، با این تفاوت که جا داشت به کتاب و کار بزرگ‌تری تبدیل شود. البته قصه‌های دیگری هم داشتم و دارم، اما آن‌ها ظرفیتشان شاید به۵۰۰-۴۰۰‌صفحه برسد و برای کار اول خیلی سنگین است.

 

کمی درباره موضوع کتاب «روز وابستگی» توضیح بده.

ببینید؛ «روز وابستگی» داستانی است از سیاست‌های آمریکا، دسیسه و فساد که در آینده‌ای نزدیک اتفاق می‌افتد. من در این داستان بررسی کرده‌ام که چگونه جنگ‌های مداوم و ناآرامی‌های مدنی در خاورمیانه و سیاست خارجی ایالات متحده در این منطقه بر سیاست داخلی بزرگ‌ترین ابرقدرت جهان اثر می‌گذارد. رئیس‌جمهور دموکرات، ویلیام اف. جانسون و رقیب جمهوری‌خواه او، جان هیلمن، دشمنان قسم‌خورده سیاسی هستند. این خصومت شخصی، ریشه در سال‌ها پیش از دوران سیاسی آن‌ها دارد. هر ۲شخصیت مصمم هستند که رقیب خود را نابود کنند.

 

اصلا چرا به زبان فارسی این کتاب را ننوشتی و چرا کشور آمریکا را انتخاب کردی؟

زبان فارسی نمی‌توانست پیامی را که مدنظرم بود، منتقل کند. من می‌خواستم آن چهره بد جنگ و ناآرامی را به همه دنیا نشان بدهم و باید از یک زبان بین‌المللی که روی آن تسلط داشتم، استفاده می‌کردم و فضای داستانم را می‌بردم داخل کشوری که باز همه دنیا آن را خوب می‌شناسند و می‌دانند کجاست و سیاست‌هایش چیست. در‌واقع منطق حکم می‌کرد که این راه را انتخاب کنم.

 

نوشتن چنین داستانی نیاز به کلی تحقیق و مطالعه دارد؛ به‌ویژه درباره آن کشوری که می‌خواهی وارد جزئیات سیاسی و تاریخی‌اش بشوی؟

درست است. شاید باور نکنید اما من ۵‌سال از عمرم را صرف تحقیق درباره تاریخ و سیاست آمریکا کردم. من الان تاریخ این کشور را کاملا از حفظم. بعدازظهر که از سر کار می‌آمدم، بعد‌از چند دقیقه‌ای استراحت می‌رفتم سر وقت کتاب‌خواندن و جست‌وجو برای پیدا‌کردن منابع جدید. اصلا متوجه گذر زمان نمی‌شدم. چون واقعا نمی‌شد بدون مطالعه جلو رفت. من حتی درباره کوچک‌ترین مسائل و جزئی‌ترین اتفاقات داستانم، تحقیق می‌کردم که اشتباه نکنم؛ مثلا در جایی از داستان، تصادفی اتفاق می‌افتد که یکی از راننده‌ها اهل ایالتی دیگر است. من کلی در قوانینشان گشتم تا پیدا کنم با این آدم چه برخوردی می‌شود.

122793.jpg

بالاخره بعد‌از ۵سال کار، نوشتن کتابت را تمام کردی و تصمیم گرفتی که چاپش کنی. ناشرهای داخلی حاضر نشدند آن را چاپ کنند که رفتی سراغ خارجی‌ها؟

شاید یک دلیلش این باشد که ناشران ایرانی با من برخورد خوبی نکردند. مسخره‌ام می‌کردند. می‌گفتند پسرجان! کتاب‌های فارسی را کسی نمی‌خواند، بعد تو می‌خواهی انگلیسی بنویسی! رفتم سراغ خارجی‌ها که با آن‌ها به هدفی که داشتم، راحت‌تر می‌توانستم برسم. مثل آدمی بودم وسط بیابان که نمی‌داند از کدام راه باید برود. آشنا و دوستی در خارج از کشور نداشتم که کتاب من را بگیرد و ببرد به یک ناشر نشان بدهد. خودم در اینترنت دنبال ناشرهای معتبر می‌گشتم و ایمیل می‌زدم. نزدیک یک ‌سال، کار من همین بود، تا اینکه یک ناشر انگلیسی به من جواب داد و حاضر شد کارم را چاپ کند، ولی جالب است بدانید که مهم‌ترین موضوع برای من این بود که انتشاراتی‌های خارجی جوابم را بدهند. خلاصه در پوست خود نمی‌گنجیدم. نمونه کار را برایشان فرستادم و قراردادی بینمان رد‌و‌بدل شد و تقریبا یک‌سال بعد، کتاب از زیر چاپ درآمد. این را هم بدانید که من همه این مسیر را یک‌نفره جلو رفتم. هیچ مشاوری نداشتم که راه و چاه را نشانم بدهد.

 

اتفاقاتی که داشت پشت سر هم می‌افتاد، برایت باور‌کردنی بود یا نه؟ خوشحالت کرده بود که تلاش‌هایت به ثمر نشسته است؟

بی‌حد‌و‌حصر خوشحال بودم. دلم می‌خواست بپرم بالا و داد و فریاد راه بیندازم، اما این کارها را نمی‌کردم. نمی‌دانم شاید گاهی حس می‌کردم که این اتفاق بعید است رخ بدهد. اصلا از کجا معلوم آن ناشر راست گفته باشد. من مشهدم، آن‌ها لندن هستند و با هم کلی فاصله داریم. یک‌وقت به من دروغ نگفته باشند. اما توکل می‌کردم به خدا.

 

کسی باور می‌کرد که مهدی توسلی نویسنده شده است؟

نه، خیلی‌ها باور نمی‌کردند. آخر تناسبی بین شغل من و نویسندگی نیست. می‌گویند کارگری کجا و نویسنده شدن کجا؟ همه با این دید نگاه می‌کنند.

 

و اردیبهشت امسال کتابت چاپ شد؟

بله و چقدر برای من لذت‌بخش بود. تقریبا یکی‌دو هفته بعد ناشرم کتاب را در یعنی روز وابستگی در سایت آمازون برای خرید عرضه کرد. این دیگر خان آخر تبلیغات برای من بود که در یکی از سایت‌های معتبر خریدوفروش دنیا کتابم موجود است و همه می‌توانند آن را بخرند. این فوق‌العاده بود. یکی از دوستانم می‌گفت مهدی! اگر تو می‌خواستی درسایت‌های اینترنتی کتابت را تبلیغ کنی، باید سی چهل میلیون تومان پول خرج می‌کردی، اما حالا مجانی در آمازون دارند برایت تبلیغ می‌کنند؛البته چند سایت معتبر خارجی دیگر هم کتاب من را دارند. قیمتش هم ۶پوند است. در سایت goodreads هم موجود است.

 

بعضی‌ها وقتی کتابشان را یک انتشاراتی درجه۳ و ۴ ایرانی چاپ می‌کند، کلی دادارودودور راه می‌اندازند و جلسات مختلف نقد و بررسی می‌گذارند و خودشان را به قول معروف، پرزنت می‌کنند اما از تو و کتابت خبر خاصی نیست؛ نه رونمایی‌ای گرفتی و نه برنامه‌ای دیگر. درحالی که چاپ کتاب تو افتخار کمی نیست؟

راستش را بخواهید، همان موقعی که کتاب رفت زیر چاپ، ناشر انگلیسی یک فایل برای من فرستاد و گفت که به این روش‌ها تبلیغ کن اما غیر از یک موردش بقیه در ایران، شدنی نبود. زمانی هم که کتاب چاپ شد، ما فقط توانستیم در شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک و توییتر و اینستاگرام تبلیغات کنیم که خیلی کم است؛ این‌قدر که حتی جامعه مهاجر افغانستانی در ایران هم خبر ندارد من چه کار کردم چه برسد به ایرانی‌ها. من دلم می‌خواهد برای کتابم رونمایی بگیرم، اما یک مجموعه فرهنگی باید مرا حمایت کند که بتوانم این کار را انجام بدهم. من دوست دارم کتابم را برای تبلیغ هدیه بدهم، اما ناشر فقط تعدادی را که در قرارداد بوده، به‌صورت رایگان به من داده است و اگر بخواهم مجدد تهیه کنم، باید مبلغی را به ناشر بدهم که از توان من خارج است. بالاخره بُعد مالی این جریان برای من مهم است و اگر کتابم در همین ایران به فروش برود، زندگی مرا تا حد زیادی تغییر می‌دهد و با خیال راحت‌تر می‌توانم به کارهای بعدی‌ام فکر کنم؛ برای همین است که می‌گویم نیاز به حمایت دارم.

 

*این گفتگو پیش‌تر در شهرآرا آنلاین منتشر شده است.

*برای اطلاعات بیش‌تر در مورد مهدی آفریده می‌تواند به سایت شخصی او مراجعه کنید.

کودکان نامریی شنیده نمی‌شوند

به مناسبت هفته ملی کودک

امین شول‌سیرجانی

 وقتی از کودکان ایرانی سخن می‌گوییم، از جامعه‌ای بزرگ با ویژگی‌ها، نیازها و چالش‌های متفاوت سخن می‌گوییم. از جنوب تا شمال ایران جامعه کودکان حقوق نادیده گرفته شده‌ای دارند که باید دستگاه‌های مسوول و نهادهای مدنی بیش از پیش برای تحقق آنها کوشش کنند. اما مهم‌ترین و فوری‌ترین حقوق و مسائل اجتماعی مرتبط با حوزه کودکی در ایران کدامند؟ طبیعتا هر کدام از پژوهشگران و فعالان حوزه کودکی در ایران برای این سوال پاسخ‌های متفاوتی دارند. از نظر سیامک زند‌رضوی، عضو هیات‌مدیره انجمن جامعه‌شناسی ایران، «بی‌هویتی» تعداد زیادی از کودکان. کودکان بی‌شناسنامه‌ای که از نظر این جامعه‌شناس دست‌کم چهار حق دیگرشان هم نادیده گرفته شده است. زندرضوی در گفت‌وگو با «اعتماد» همچنین به مساله «کودک همسری» اشاره می‌کند و عقیده دارد نقص قانونی باعث شده بسیاری از کودکان به اجبار تن به ازدواج دهند و این ازدواج‌ها پیامدهای فردی و اجتماعی ناگواری در پی داشته است. زندرضوی که سال‌ها در حوزه کودکان کار کرده است در این گفت‌وگو به صراحت از دستگاه‌های مسوول می‌خواهد که در سیاست‌های موجود تجدید‌نظر کنند و در گام اول طرحی برای سرشماری کودکان بدون هویت تهیه کنند و قوانین مربوط به ازدواج را به نفع کودکان اصلاح کنند.

اگر بخواهید براساس تجربه سال‌ها فعالیت در حوزه کودکان بگویید، به نظر شما مهم‌ترین مشکل عمومی جامعه کودکان ایرانی که از نظر دستگاه‌های مسوول نادیده گرفته شده یا به اندازه کافی به آن توجه نشده، چیست؟

وقتی از کودک ایرانی حرف می‌زنیم تصور من یک جغرافیایی سیاسی است که کودکان در آن چارچوب زندگی می‌کنند. از این منظر یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که تعداد زیادی از کودکان با آن مواجهند، مساله هویت است. این کودکان فاقد شناسنامه و کارت‌های هویتی هستند یعنی در حقیقت وجود ندارند. ما باید این کودکان را به رسمیت بشناسیم و ساز و کاری تعریف کنیم که به سرعت شناسایی شوند و مشخصات هویتی‌شان ثبت شود تا از این وضعیت رهایی پیدا کنند. ازدواج‌هایی که به خصوص در یک دهه اخیر میان زنان ایرانی و مردان افغانستانی (یا کشورهای دیگر) انجام شده موجب شده فرزندان این زوج‌ها در صف اول بی‌هویتی قرار بگیرند.

در استان‌هایی مثل سیستان‌وبلوچستان و کرمان هم کودکانی بدون مدارک هویتی زندگی می‌کنند که اتفاقا پدر و مادر ایرانی دارند. به نظر می‌رسد این مشکل فراگیرتر از مساله خانواده‌هایی است که مرد خانواده غیر‌ایرانی است؟

از این کودکان فاقد مدارک هویتی همه جا هست. حتی پدر و مادرانی وجود دارند که به دلیل اعتیاد شناسنامه فرزندان‌شان را می‌فروشند. مساله اصلی این است که ما برای موضوع ساز و کار نداریم. آنجایی که این کودکان باید وارد مهدکودک و پیش‌دبستانی شوند فقدان این ساز و کار خودش را نشان می‌دهد. چون ما برای این وضعیت سیستم دیدبانی نداریم، این کودکان «نامرئی» می‌مانند و این «نامرئی» بودن تا بزرگسالی‌شان هم ادامه می‌یابد که می‌تواند به فاجعه منجر شود.

چه فاجعه‌ای؟ صادر نشدن مدارک هویتی برای این کودکان مولد چه پیامدهای اجتماعی خواهد بود؟

چهار حق از این کودکان سلب می‌شود. حق بقا، حق امنیت، حق رشد و حق مشارکت. اولینش حق بقا است. مثلا قاچاقچی‌ها می‌توانند از این کودکان به راحتی سوءاستفاده کنند. وقتی کودکی دچار گرفتاری ‌شود مثلا ربوده شود و اعضای بدنش خرید و فروش شود، پیگیری موضوع دشوار می‌شود. از طرف دیگر حق رشد این کودکان نادیده گرفته می‌شود. این بچه‌ها نمی‌توانند مدرسه بروند یعنی از رشد طبیعی برخوردار نمی‌شوند. خیلی وقت‌ها حق مشارکت این کودکان در زندگی اجتماعی هم سلب می‌شود. انسان به عنوان موجودی اجتماعی وقتی در فضاهای عمومی نباشد در حاشیه می‌ماند و احتمالا رو به تبهکاری می‌آورد.

به نظر می‌رسد هر اقدامی برای مداخله در این مساله نیازمند اطلاع از آمار دقیق این کودکان است. سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس پارسال از وجود یک میلیون و ۱۰۰ هزار کودک در کشور خبر داده بود. چقدر این آمار قابل استناد است. آیا پژوهش مستقلی در این باره صورت گرفته که بتوانید به نتایج آن اشاره کنید؟

سرشماری‌های عمومی در کشور از این نقص اساسی رنج می‌برند که کودکانِ «در شرایط دشوار» را سرشماری نمی‌کنند. کودکانِ «در شرایط دشوار» حدود ۱۷ گروهند که یکی از مهم‌ترین گروه‌های‌شان کودکان فاقد مدارک هویتی‌ هستند. باید ساز و کار پژوهشی آماری برایش تعریف شود که تک‌تک این کودکان شناسایی شوند. وقتی چنین سرشماری دقیقی انجام نمی‌شود مساله کودکان فاقد مدارک هویتی همچنان به قوت خودش باقی می‌ماند. این کودکان باید برمبنای «تمام شماری» در سراسر کشور سرشماری شوند و نه به شیوه نمونه‌گیری. باید طرحی در کشور تعریف شود که در سطح محلات و در تمام شهرها به صورت همزمان «تمام شماری» انجام شود. اما اراده‌ای برای این کار وجود ندارد.

به نظر شما چرا چنین اراده‌ای وجود ندارد؟

به این دلیل که صدای این کودکان در دستگاه قانون‌گذاری و دستگاه اجرایی ما شنیده نمی‌شود. فقط موقعی که سیستم‌های ما دچار گرفتاری می‌شوند این کودکان دیده می‌شوند. مثلا وقتی یکی از این کودکان به قتل برسد پلیس و دستگاه قضایی ما به دلیل فعال بودن، می‌توانند این فرد را پیدا کنند. هر گروه ذی‌نفعی که صدایش شنیده نشود هیچ کجا به حساب نمی‌آید که فعلا به نظر من ضعیف‌ترین این گروه‌ها، همین دسته از کودکان هستند.

مجلس و برخی دستگاه‌های اجرایی هم در این باره بارها اظهارنظر کرده‌اند اما روند حل مساله سرعت نگرفته است. چه موانعی باعث شده مساله‌ای با این درجه از اهمیت همچنان معطل بماند؟

اولین مانع، وجود یک نگاه امنیتی است. استدلال برخی مقام‌های انتظامی این است که می‌گویند سه نسل قبل از این بچه‌ها مثلا از افغانستان آمده‌اند و اگر به اینها کارت هویتی بدهیم دیگران هم از مناطق دیگر می‌آیند و طلبکار می‌شوند و مدارک هویتی می‌خواهند. به نظر من این استدلال قانع‌کننده نیست زیرا این نکته را فراموش می‌کنند که کودکان قربانی تصمیم بزرگسالان شده‌اند. در این شرایط صدای این بچه‌ها به هیچ ‌کجا نمی‌رسد و خودشان هم توان تصمیم‌گیری یا تاثیر بر تصمیم‌گیران را ندارند. از طرفی ما در ایران با فقدان قانون دقیق و محکمی که حق هویت را به رسمیت بشناسد، روبه‌رو هستیم. البته به جز پیمان‌نامه حقوق کودک که این موضوع به خوبی در آن پیش‌بینی شده است. خب، وقتی پایه قانونی محکمی وجود ندارد، برایش ساز و کار هم تعریف نشده است. نیرو و انرژی و دیدبان هم تعریف نشده است. اگر یک کودک از مدرسه باز بماند یا هویت نداشته باشد هیچ سیستم دیده‌بانی و نظارتی احوال ایشان را نمی‌پرسد.

در این شرایط شما راه‌حل را در تصویب قانون حمایت از کودکان یا چیزی شبیه به آن می‌دانید؟

نه. قانونی که الان وجود دارد پیمان‌نامه حقوق کودک است و می‌توانیم برای آن ساز و کار تعریف کنیم. اولین گام اجرای این ساز و کارها هم این است که بدانیم چه تعداد کودک فاقد مدارک هویتی داریم. باید بدانیم این کودکان کجا و در چه شرایطی زندگی می‌کنند. اگر از ظرفیت پیمان‌نامه استفاده کنیم، می‌توانیم شرایط نظارت و دیدبانی را فراهم کنیم. البته ما در کنار کودکان فاقد مدارک هویت، با چالش کودک همسران هم مواجهیم که به نظر من آن هم از درجه اهمیت بالایی برخوردار است و هر دوی این موارد باید در اولویت‌های تصمیم‌گیری و دیدبانی قرار گیرند.

در مورد کودک همسرها البته اختلاف‌نظرها زیاد است و حتی برخی با پیگیری تعدادی از نمایندگان مجلس برای افزایش سن ازدواج به صراحت مخالفت می‌کنند. چرا این موضوع از نظر شما به عنوان جامعه‌شناس این‌قدر اهمیت دارد؟

به این دلیل روشن که در بسیاری موارد در ظاهر ازدواج رخ می‌دهد اما عملا پدرانی وجود دارند که عملا دختران‌شان را می‌فروشند. از نظر قانونی سن ازدواج الان روی ۱۳ سال نشانه‌گذاری شده است این در حالی است که توجه نمی‌شود در دنیای امروز رشد عقلی و عاطفی یک انسان شرایط دیگری دارد و از کودکی که هنوز خودش کودکی نکرده نمی‌توان انتظار تشکیل خانواده داشت. با تولد فرزند این کودک همسرها مشکلات افزایش می‌یابد. نسبت طلاق هم در این گروه‌ها کم نیست. باید سن ازدواج را اصلاح کنیم. باید با اصلاح قانون از پدرانی که به بهانه صغیر بودن و ناتوانی در تصمیم‌گیری، دختران‌شان را مجبور به ازدواج می‌کنند؛ سلب صلاحیت کنیم. متاسفانه با افزایش مشکلات اقتصادی برخی خانواده‌های فقیر تمایل به این کار افزایش پیدا می‌کند.

برای این موضوع نمونه‌ای هم دارید؟

بله. یک نمونه شناخته شده‌اش به دو، سه سال بعد از زلزله بم و دوره ریاست‌جمهوری آقای احمدی‌نژاد بازمی‌گردد. آن موقع دولت اعلام کرد به خانواده‌هایی که یک ازدواج جدید در آنها صورت بگیرد وام مسکن دوم را هم پرداخت می‌کند. به این کار می‌گویند مهندسی اجتماعی. آن موقع برای اینکه تعداد ازدواج‌ها بالا برود این تصمیم گرفته شد؛ به این قیمت که بعضا کودکانی که به امانت نزد خویشاوندان‌شان زندگی می‌کردند وام دوم را گرفتند و کودکان ازدواج کردند. البته ممکن است گفته شود این ازدواج‌ها صوری بوده و صرفا برای دریافت وام اتفاق افتاده است. اما بسیاری‌شان هم صوری نبود.

پیامدهای این ازدواج‌های اجباری چیست؟

در این شرایط حق کودکان برای کودکی کردن و بزرگ شدن و رسیدن به رشد عاطفی و عقلی را عملا معلق کرده‌ایم. ساده‌ترینش این است که این کودک همسرها چون از نظر جسمی رشد کافی نداشته‌اند طبیعتا آسیب جسمی می‌بینند و بچه‌ای را هم که به دنیا می‌آورند، ناقص است. این را دوستان پزشک می‌گویند. از طرف دیگر روانشناسان می‌گویند چون بچه‌ها رشد عاطفی کافی ندارند آمادگی برای مادر شدن‌شان پایین است. حتی اگر از نظر جسمی هم توانا باشند، توانایی ندارند فرزندشان را سرپرستی کنند، زیرا هنوز کودکی خودشان هم ناتمام مانده است. از نظر اجتماعی هم طلاق‌هایی که برای کودک مادرها اتفاق می‌افتد نسبت بالایی دارد. یک معنای طلاق‌ها این است که خطاهای خیلی زیادی در رفتار درون خانوادگی آنها وجود داشته که اساسا توانایی و مهارت مدیریت آن را نداشته‌اند. این تصور که پدر مالک فرزندش است باید برای همیشه کنار رود. برای این کار لازم است هم از ظرفیت پیمان‌نامه حقوق کودک استفاده کنیم و هم قوانین‌مان را اصلاح کنیم.

*این نوشته پیش‌تر در روزنامه اعتماد منتشر شده است.

*عکس از صفحه اینستاگرام everydaygolshahr برداشته شده است.

محدودیتی برای ادامه تحصیل مهاجران در هیچ رشته‌ای وجود ندارد

مدیرکل امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور گفت: تلاش کردیم ورود قانونی به ایران را ساده کنیم و به همین منظور با دولت افعانستان در حال مذاکره و رایزنی هستیم.

احمد محمدی فر، با بیان اینکه بر اساس برآوردهای انجام شده حدود ۳ میلیون اتباع مجاز و غیر مجاز در کشور حضور دارند، اظهار کرد: از این ۳ میلیون نفر، بیش از ۱.۵ میلیون نفر مجاز و مابقی نیز غیرمجاز هستند که در راستای فرمان مقام معظم رهبری فرزندان این اتباع غیرمجاز را در مدارس ثبت‌نام کردیم  و این امر موجب شد تا خانواده‌های آنان از تعقیب قضایی و یا اخراج مصون شوند.

وی ادامه داد: حدود ۸۰۰ هزار نفر از جمعیت اتباع غیر مجاز که در گذشته مدرک قانونی داشته و یا به نوعی نیاز به حمایت دارند، سرشماری شده‌اند و ما نیز در این راستا تلاش کردیم ورود قانونی به ایران را ساده کنیم تا نیاز به ورود غیرقانونی نباشد به همین منظور با دولت افغانستان در حال مذاکره و رایزنی هستیم تا این مشکل نیز برطرف شود.

 محدودیتی برای ادامه تحصیل مهاجران در هیچ رشته‌ای وجود ندارد.

حمایت از دانشجویان ممتاز و نخبه پناهنده و مهاجر

مدیرکل امور اتباع و مهاجرین خارجی وزارت کشور درپایان صحبت‌هایش با اشاره به اینکه حدود ۱۷ هزار دانشجو و بیش از ۲۵ هزار فارغ التحصیل دانشگاهی از جمعیت پناهندگان کشورهایی مانند افغانستان و عراق و … داریم، گفت: هیچ محدودیتی برای ادامه تحصیل پناهندگان و مهاجران در هیچ رشته ای وجود ندارد و تلاش داریم دانشجویان ممتاز و نخبه را تحت حمایت‌های ویژه قرار دهیم.

وی گفت: همچنین وزارت علوم ۵۰۰ بورسیه را در اختیار دولت افغانستان قرار داده است که دانشجویان این کشور  بتوانند از تحصیلات عالیه در این زمینه برخوردار شوند و از سال گذشته ممنوعیت مناطق برای تحصیل که در سال‌های گذشته وجود داشت را حذف کردیم و امروزه در همه جای کشور امکان تحصیل برای این افراد وجود دارد.   

 

*این خبر پیشتر در ایسنا منتشر شده است.

*عکس از صفحه اینستاگرام everydaygolshahr برداشته شده است.

فواید هزینه‌کرد برای تحصیل مهاجران افغانستانی بیشتر از مضرات آن است

مجید کیان‌پور در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری خانه ملت با اشاره به اینکه باید با توجه به تاکیدات مقام معظم رهبری امکان تحصیل کودکان و نوجوانان مهاجر افغانستانی را در ایران فراهم کرد، گفت: از دیرباز ایران پناه و پناهگاه بسیاری از مردم کشورهای اطراف بوده مخصوصا افرادی که در شرایط نامساعد زندگی به سر می‌برند به همین دلیل و دلایل متعدد دیگری همچون حفظ یکپارچگی و امنیت منطقه، نشر و بسط سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران و انجام وظیفه انسانی و مسلمانی خود باید به وضعیت بهداشتی و تحصیلی کودکان و نوجوانان مهاجر به ویژه افغانستانی رسیدگی کرد.

کوتاهی وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و امور خارجه در گرفتن سهم تحصیل مهاجران از سازمان‌های بین‌المللی پذیرفته نیست

نماینده مردم درود و ازنا در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه کوتاهی وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و امور خارجه در گرفتن سهم تحصیل مهاجران از سازمان‌های بین‌المللی پذیرفته نیست، اضافه کرد: این وزارتخانه‌ها باید در شرایط نامناسب اقتصادی کنونی خود تیمی ویژه برای دریافت سهم ایران از سازمان‌های بین‌المللی در رابطه با هزینه‌کرد تحصیل کودکان و نوجوانان مهاجر اختصاص دهد.

فواید هزینه‌کرد برای تحصیل مهاجران افغانستانی بیشتر از مضرات آن است

وی با تاکید بر اینکه فواید هزینه‌کرد برای تحصیل مهاجران افغانستانی بیشتر از مضرات آن است، افزود: مسائل مالی دانش‌آموزان پناهنده و هزینه‌های که بر دوش آموزش و پرورش می‌گذارند بالا است، لذا مسئولان مرتبط در این وزارتخانه و امورخارجه باید برای کسب اعتبارات لازم از سازمان‌های همچون یونسکو تلاش کنند.

کیان‌پور اضافه کرد: توجه به تاثیرات فرهنگی افاغنه بر دانش‌آموزان ایرانی در برخی از مناطق کشور از اهمیت فراوانی برخوردار است که باید برای آن فکری کرد.

آموزش و پرورش باید برای دانش‌آموزان مهاجر برنامه فرهنگی داشته باشد تا بتوان آن‌ها را جذب فرهنگ ایرانی و اسلامی کرد چراکه این مهم علاوه بر افزایش امنیتی ایران، امنیت منطقه را به دنبال دارد.
آموزش و پرورش باید برای دانش‌آموزان مهاجر برنامه فرهنگی داشته باشد

عضو کمیسیون عمران مجلس با بیان اینکه آموزش و پرورش باید برای دانش‌آموزان مهاجر برنامه فرهنگی داشته باشد تا بتوان آن‌ها را جذب فرهنگ ایرانی و اسلامی کرد چراکه این مهم علاوه بر افزایش امنیتی ایران، امنیت منطقه را به دنبال دارد، اظهار کرد: به علت مشکلات مالی و روی آوردن این کودکان به کار در بازار و بسیاری دلایل دیگر، شاهد تنزل علمی، اخلاقی و فرهنگی این دانش‌آموزان در مدارس هستیم لذا آموزش و پرورش نباید از مسائل تربیتی این دانش‌آموزان غافل شود.

 

 

٭این نوشته پیشتر در کانال گروه دانشجویی همدل منتشر شده است.

٭عکس از سایت کودکان آفتاب برداشته شده است.

حسام الدین آشنا به انصراف دانشجویان افغانستانی واکنش نشان داد

حمید انوری

چند روز پیش برگه‌ی انصراف از تحصیل یکی از دانشجویان پزشکی منتشر شد. همین امر موجب شد تا دوباره موضوع شهریه‌های دانشجویان افغانستانی که در ایران زندگی می‌کنند، مطرح شود. برخی از این دانشجویان که بصورت دلار شهریه‌ی خود را پرداخت می‌کردند، با افزایش تقریبا سه برابری نرخ ارز و بدلیل نداشتن این میزان ترک تحصیل کردند. این ماجرا واکنش «محمدرضا زائری» از روحانیان مشهور و «حسام‌الدین آشنا» مشاور رییس جمهوری را به همراه داشت.

ماجرا از آنجا شروع شد که یکی از دانشجویان افغانستانی که در رشته‌ی پزشکی تحصیل می‌کند از انصراف خود بدلیل افزایش نرخ ارز خبر داد. او تصویر این برگه را در صفحه‌ی اینستاگرام خود منتشر کرد و درباره‌ی این تصمیم نوشت: «اینجانب در زمان ثبت‌نام شهریه ۲۷۰۰ دلاری را با قیمت ۳۸۰۰ تومان پرداخت کردم و با افزایش ۳ برابری ارز قادر به پرداخت شهریه نمی‌باشم و با کمال تاسف از این رشته انصراف می‌دهم‌.»

موج انصراف از تحصیل دانشجویان افغانستانی

از سوی دیگر حجت الاسلام و المسلمین «محمدرضا زائرى»، یکی از روحانیان مشهور در صفحات خود در فضای مجازی در این مورد نوشت: «دیروز توی خیابان انقلاب دو جوان دانشجو از همسایگان افغانستانی جلویم را گرفتند و پرسیدند آیا از موج انصراف از تحصیل دانشجویان افغانستانی خبر دارید؟ گفتم خیر.

بعد توضیح دادند که چون آنها را دانشجوی خارجی حساب می‌کنند و از آنها دلار می‌گیرند، با این وضعیت نرخ ارز یکی یکی دارند انصراف می‌دهند. دانشجویی که باید مثلا کار ساختمانی بکند و به سختی هزینه‌ی دانشگاهش را بدهد اکنون باید بیشتر از همه نگران بالا رفتن روزانه‌ی نرخ دلار باشد.

در چنین شرایطی آیا واقعا از نظر مالی برای دانشجوی افغانستانی ترجیح ندارد که در یکی دیگر از کشورهای همسایه دانشجوی خارجی باشد؟

ما که سالها به اندازه‌ی توان خود – گر چه گاه با کوتاهی‌ها و کم توجهی‌ها- به اصناف و گروه‌های مختلف افغانستانی خدمت‌هایی تقدیم کرده‌ایم، اکنون چرا از امیدهای آینده اینگونه غافلیم؟

آیا متوجه نیستیم که بی‌توجهی به نخبگان افغانستانی برای خود ما چه نتایج و پیامدهایی خواهد داشت؟

آیا مسوولان به این موضوع خطیر می‌اندیشند، وقتی به موضوعات مهم‌تر فکر نمی‌کنند؟»

واکنش مشاور رییس جمهور

روز گذشته «حسام الدین آشنا»، مشاور رییس‌جمهور نسبت به نوشته‌ی زائری در توییتر؛ واکنش نشان داد و نوشت: «امروز تقاضای آنان را به صورت رسمی به معاون محترم وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی منعکس کردم.»

مشاور رییس‌جمهور دراین باره گفت: یکی، دو روز پیش نامه‌ای از طرف تعدادی از دانشجویان افغانستانی که در رشته‌های پزشکی و پیراپزشکی تحصیل می‌کنند دریافت کردیم. برای انعکاس درخواست‌شان مبنی بر اینکه نرخ مناسبی برای شهریه‌‌ی آن‎ها تصویب بشود، با معاون آموزشی وزارت بهداشت صحبت و مکاتبه‌ کردیم.

او افزود: امیدوار هستیم دولت و به ویژه وزارت بهداشت و علوم تدبیری در نظر بگیرند تا دانشجویانی که در ایران تحصیل می‌کنند و برای پرداخت شهریه منابع دلاری ندارند به گونه‌ای با آن‌ها تعامل شود تا بتوانند تحصیل کنند. چون برای دیپلماسی علمی و عمومی کشور خوب است.

آشنا در پاسخ به این پرسش که «دانشجویان افغانستانی قبلا هم مکاتباتی انجام داد‌ه‌اند، اما در عمل نتیجه‌ای نگرفته‌اند. آیا با توجه به این نامه؛‌ امکان این هست که گشایشی اتفاق بیفتد؟»، گفت: به‌هرحال دانشگاه‌های علوم‌پزشکی هزینه‌های خودشان را دارند و روی درآمدهای ارزی که بدست می‌آورند، محاسباتی کردند؛ در نتیجه گفت‌وگوها باید پیگیری شود تا به یک مبلغ متناسبی برسد.

«محمدباقر لاریجانی»، معاون آموزشی وزیر بهداشت در این‌باره گفت: روز گذشته با آقای آشنا صحبت کردیم، اما نامه‌ی ایشان هنوز به معاونت آموزشی نرسیده است؛ احتمالا آن را برای وزیر بهداشت ارسال کرده‌اند.

او در ادامه از ارائه‌ی جزییات بیشتر درباره‌ی محتوای گفت‌و‌گوهای انجام شده خودداری کرد.

سابقه‌ی انصراف

موضوع انصراف از تحصیل دانشجویان افغانستانی داستان تازه‌ای نیست. سال ۹۲ بود که ۱۰۰ نفر از آن‌ها که در دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) تحصیل می‌کردند به دلیل افزایش و تبدیل نرخ ارز از مرجع به نرخ مبادله‌ای که رشد دو برابری شهریه را در پی داشت، از این دانشگاه انصراف دادند.

در آن سال این دانشجویان تلاش زیادی کردند تا حداقل این افزایش شامل ورودی‌های قدیمی نشود؛ از صحبت با مسئولان دانشگاه گرفته تا نامه به رهبری و رییس جمهوری، اما به نتیجه‌ای نرسیدند. دستگاه‌های مربوطه هم بدلیل آنچه هیات امنایی بودن دانشگاه عنوان شد به این ماجرا ورود پیدا نکردند.

اکنون آن دانشجویان کجا هستند؟

برخی از این افراد در دانشگاه‌های دیگر به تحصیل خود ادامه دادند، اما تعداد زیادی از آن‌ها به اروپا رفتند. «هاشم حسینی»، یکی از این دانشجویان است. او دانشجوی کارشناسی مکانیک دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره) بود؛ یکی، دو سال بعد از اینکه از تحصیل انصراف داد به صورت قاچاقی به اتریش رفت، دلیل اصلی این سفر، نداشتن امید برای تحصیل در ایران بود. او حالا ساکن و شهروند این کشور است.

همچنین دانشجویان افغانستانی که در دانشگاه‌های علوم‌پزشکی تحصیل می‌کنند از سه طریق وارد می‌شوند: ۱٫ کنکور ۲٫ بورسیه ۳٫ سهمیه آزاد

بیشتر دانشجویان مهاجر افغانستانی که در ایران هستند کنکوری یا سهمیه آزاد (بدون کنکور) هستند، اما نکته‌ی قابل تاملی که وجود دارد این است که تفاوت زیادی بین این دو وجود ندارد. در طی سال‌های گذشته دانشجویانی بوده‌اند که علی‌رغم کسب رتبه‌های برتر و سه رقمی بدلیل نداشتن بضاعت مالی که رقم آن‌ها قبل از افزایش نرخ ارز به ترمی تا ۱۰ میلیون تومان هم می‌رسید از تحصیل انصراف دادند، اما این‌بار کسانی هم که بصورت آزاد در حال تحصیل هستند هم در حال ترک تحصیل هستند.

سابقه‌ی خبر

مرداد ماه سال ۹۴، «سیدحسن قاضی زاده هاشمی»، وزیر بهداشت، درباره‌ی ابطال بخشنامه‌ی شهریه‌های چند ده میلیونی دانشجویان غیرایرانی که در اینجا متولد شده و از طریق کنکور وارد دانشگاه شده‌اند، به خبرگزاری تسنیم گفته بود: «بنده از اینجا (تسنیم) بروم پیگیری می‌کنم که اگر کسی (افغانستانی) دقیقاً در ایران متولد و اینجا کنکور هم قبول شده است، دیگر به نوعی ایرانی محسوب می‌شود و حتماً پیگیری می‌کنم».

این در حالی است که با وجود گذشت بیش از سه سال از قول وزیر بهداشت نه تنها هیچ‌گونه تغییری در وضعیت شهریه‌ی این دانشجویان اتفاق نیفتاده است، بلکه وضعیت تحصیلی آن‌ها به مراتب سخت‌تر شده است.

 

*این نوشته پیشتر در انصاف نیوز منتشر شده است.

 

بنویسیم مدرکِ مجاز، بخوانیم مدرسه ممنوع

سنگ اندازی اداره کل اتباع خارجی پیش پای حق تحصیل کودکان مهاجر

ایمان روستایی‌زاده

 

شیوه‌نامه ثبت‌نام دانش‌آموزان اتباع خارجی برای سال تحصیلی ۹۷-۹۸ که دو هفته قبل ابلاغ شد، واکنش‌های متفاوتی در پی داشته است؛ درحالی‌که برخی رسانه‌ها برداشت خوش‌بینانه‌ای را مبنی بر سهل‌گیرانه‌بودن این شرایط که «ثبت‌نام قطعی در مدارس منوط به تأیید گواهی سلامت و مشخص‌شدن پایه تحصیلی است» طرح کرده بودند، مشاهدات میدانی کنشگران نهادهای مردم‌نهاد فعال در حوزه آموزش کودکان از تحصیل بازمانده، گویای آن است که در لوای بندهای متعدد ابلاغیه جدید اداره کل امور اتباع و مهاجران خارج وزارت کشور موانع قانونی بسیاری برای تحصیل وجود دارد تا عملا برخلاف سال گذشته بسیاری از کودکان افغانستانی نتوانند در مدارس ثبت‌نام کنند. 
در چند سال گذشته ثبت‌نام کودکان مهاجر در مدارس تنها مستلزم ارائه هویت در حد نام، نام خانوادگی و نام پدر بود که اثبات این نسبت فرزندی در صورت نبودن مدارک هویتی، با استشهاد محلی هم امکان‌پذیر می‌شد. اما نتیجه این ابلاغیه جدید همان‌گونه که خبرگزاری افغان‌ایرکا اعلام کرده، آن است که مشمولان طرح فقط خانواده‌های اتباع افغانستانی «دارای برگ حمایت تحصیلی از سال گذشته»  یا «دارای مدارک نامعتبر صادره از ایران» هستند. 
اگرچه دامنه این مدارک نامعتبر در ظاهر گسترده است (نظیر کارنامه صادره از محل تحصیل در سال تحصیلی گذشته، مدارک ثبت‌نام در طرح سرشماری اتباع افغانستانی غیرقانونی سال گذشته، گذرنامه دارای روادید باطله فرد مشمول، برگ‌های ویژه حمایت تحصیلی فاقد اعتبار مربوط به سنوات گذشته، کارت آمایش فاقد اعتبار و گواهی معلولیت سازمان بهزیستی برای اتباع خارجی دارای معلولیت‌های هفتگانه)، اما در عمل نه‌تنها گرهی از افراد فاقد مدارک معتبر نمی‌گشاید که در واقع، غالب آنها را از تحصیل فرزندانشان بازداشته است، چراکه بیشتر آنان حتی همین مدارک را هم ندارند. 
برای مثال، کارت آمایش فاقد اعتبار مبنی بر دو سال سکونت در ایران، امری نیست که به‌سادگی برای خانواده‌ها به دست‌ آید؛ کارت آمایش به‌سختی برای مهاجران جدید صادر می‌شود، طرح سرشماری اتباع افغانستانی غیرقانونی که سال گذشته انجام شد، به‌هیچ‌وجه فراگیر نبود و در عرض دو هفته به شکلی شتاب‌زده و بی‌برنامه انجام شد، درحالی‌که نه خانواده‌های مهاجر از ضرورت‌ها و نتایج عملی آن اطلاع داشتند و نه خود مسئولانِ امر جدیتی نشان دادند. همچنین بسیاری از خانواده‌ها که بعد از پایان آن طرح وارد ایران شده‌اند (از جمله خانواده‌هایی که تلاش‌شان برای مهاجرت دوباره از طریق ترکیه ناکام مانده و به ایران و افغانستان دیپورت شده بودند)  فاقد حداقلِ مدارک‌ هستند. 
از سوی دیگر، بسیاری از خانواده‌ها که در شهرهای دیگر مانند مشهد و اصفهان برگه سرشماری گرفته و به جاهای دیگر نقل مکان کرده‌اند، اکنون با این اجبار مواجهند که فقط در شهر مبدأ می‌توانند دانش‌آموزان خود را ثبت‌نام کنند. در مقابل، بسیاری از خانواده‌ها برای دریافت کارت آبی (برگه حمایت تحصیلی) در دو سال گذشته مجبور به حضور در شهرهای دیگر شدند؛ برای مثال، از سال اول این طرح خانواده‌هایی در قرچک را به قم یا اسلامشهر می‌فرستادند و در مقابل خانواده‌های ساکن شهریار را ملزم به حضور در شهریار کردند که اکنون مانع از ثبت‌نام فرزندان آنها در محل سکونت‌شان است. 
به‌این‌ترتیب، از ۹ تا بند اعلام‌شده در شیوه‌نامه مدارک معتبر برای ثبت‌نام اتباع خارجی در مدارس وزارت آموزش‌و‌پرورش (شامل: ۱. گذرنامه که دارای پروانه اقامت باشد (دارای کد ۱۶رقمی فراگیر)؛ ۲. کارت هویت ویژه اتباع خارجی (صادره از اداره کل امور اتباع خارجی وزارت کشور)؛ ۳. دارندگان کارت‌های آمایش ۱۱، ۱۲ یا ۱۳؛ ۴. دارندگان برگ تردد بین‌شهری (معادل کارت آمایش)؛ ۵. دفترچه پناهندگی معتبر صادره از ناجا (دارای کد ۱۶رقمی فراگیر)؛ ۶. گذرنامه مشمولان طرح خانواری با هر میزان اعتبار؛ ۷. دفترچه اقامت معتبر صادره از ناجا؛ 
۸. کارت ویژه حمایت تحصیلی برای اتباع خارجی (معرفی‌نامه حمایت تحصیلی)؛ 
۹. دارندگان کارت اقامت ویژه (صادره از اداره کل امور اتباع خارجی کشور) هشت مورد ربطی به ثبت‌نام اتباع غیرمجاز نداشت و فقط بند کارت حمایت تحصیلی به آنان مربوط می‌شد که آن هم  تبصره‌هایی دارد که عملا ثبت‌نام را غیرممکن کرده بود. از سوی دیگر، آن‌گونه که خبرگزاری افغان‌ایرکا گزارش داد، با توجه به عدم  آمادگی دفاتر کفالت (نبود هماهنگی بین ادارات و سامانه و نبود برگه‌های ثبت‌نام و…)، تاریخ دقیق شروع و پایان طرح مشخص نبود. 
در نتیجه این موانع جدید قانونی، قاطبه کودکان فاقد مدارک اقامتی از ثبت‌نام مدارس در سال تحصیلی ۹۷-۹۸ بازماندند تا با وجود تبلیغات گسترده درباره تلاش فراگیر برای فراهم‌‌کردن تحصیل همه کودکان در ایران، حق تحصیل مهاجران به گروگان نهادهای مسئول در امور اتباع خارجی تبدیل شود و فرمان حکومتی «هیچ کودکی از تحصیل بازنماند» به صورت چراغ خاموش بایکوت و بایگانی شود. 

 

 

*این نوشته پیش‌تر در روزنامه شرق منتشر شده است.

*عکس از سایت کودکان آفتاب برداشته شده است.

  • دسته بندی مطالب سایت

  • آرشیو زمانی مطالب سایت

کلیه حقوق محفوظ و متعلق به انجمن دیاران است.