امواج مهاجرت از باتلاق ابرقدرت ها

بسیاری از تحلیلگران لقبی مشهور به افغانستان نسبت داده اند: «باتلاق ابرقدرت ها». زمانی انگلستان و شوروی با شکست مواجه شدند و حالا آمریکا که از دست وپازدن بیهوده خسته شده، می خواهد از فرورفتن بیشتر در باتلاق فرار کند. هم زمان با همین خروج روزی نیست که خبری از ضمیمه شدن منطقه ای جدید به فتوحات افراطیون طالبان در افغانستان نشنویم. طالبان قدرتمندتر از همیشه بازگشته است تا در جشن خروج غیرمسئولانه نیروهای ائتلاف و آمریکا، خاک افغانستان را درو کند. سرعت پیشروی طالبان آن قدر زیاد است که در فاصله بخش های خبری در یک روز می توانید خبری جدید در این مورد بشنوید.

اما این پیشروی های جدید که تقریبا از دو ماه پیش آغاز شد و در چند هفته اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است، می تواند بیشتر از همیشه در تاریخ معاصر افغانستان و البته منطقه، در ابعاد مختلف بحران زا باشد. دلیل این مسئله به هم زمانی و تقاطع بحران های امروز افغانستان باز می گردد. طالبان گرچه در گذشته هم بحران آفریده است، اما این بار باید تغییرات اقلیمی همچون خشکسالی های بی سابقه را هم در نظر داشت. هم زمانی این بحران‌ها نتایجی آشکار به دنبال دارد: ضعیف ترشدن و استیصال دولت مرکزی، تغییرات دموگرافیک افغانستان، آوارگی های داخلی و بین المللی و موج های گسترده مهاجرتی. بنابراین می توان انتظار داشت که نتیجه این شرایط، افغانستانی جدید باشد. افغانستانی بی نظم تر و بحران زده تر از همیشه.

در این میان، آنچه بیش از همه از دریچه نگاه ایرانیان اهمیت دارد تبعات مجاورت جغرافیایی افغانستان است و البته بزرگ ترین آنها همان موج مهاجرت است که در چند دهه اخیر شاهد آن بوده ایم. همان طور که ذکر شد، شاید همین تقاطع بحران‌ها، شدت موج‌ها را دوچندان کند. اما چرا باید نگران بود؟ نگرانی هر تحلیلگر ایرانی مهاجرت، بیش از آنکه صرفا خود پدیده موج های مهاجرتی باشد، به پاسخ های سیاستی نظام سیاسی بازمی گردد. این نگرانی البته بسیار هم منطقی و بجا است.

مروری تاریخی بر موضع جمهوری اسلامی ایران در قبال مهاجران، نشان می‌دهد که نظام سیاست گذاری، وحدتی در پاسخ به ورود جمعیت‌های انبوه مهاجران نداشته است؛ چه سیاست گذاری در کنترل مرزها و چه در مرحله پذیرش یا ادغام. در چند دهه گذشته سیاست ها به صورت آونگی بین دو سر طیف پذیرش و طرد در نوسان بوده و نتیجه آن نیز در درجه اول بلاتکلیفی در قبال مسئله مهاجران بوده است. واقعیت این است که بی تفاوتی به مسائل چیزی از سختی آن نمی کاهد و به ما ثابت شده است که از قضا بر میزان حادبودن آن نیز می افزاید. مسئله مهاجران ورودی به کشور دشوارتر از همیشه سر جای خود باقی مانده است و موضع نظام سیاسی هم همانی است که قبلا بوده.

از سویی نگاهی به تجربیات سایر کشورها نشان دهنده یک تحول پارادایمی در ارتباط با درک ظرفیت های مهاجران است. اگر تا پیش از این نگاه عمومی به مهاجران نگاهی تهدیدمحور بود، امروز براساس واقعیت ها و تجربه ها می توان نشان داد که مهاجران نه تنها تهدیدی برای اقتصاد و جوامع ملی نیستند، بلکه برعکس فرصتی برای بهبود وضعیت اقتصاد ملی، تبادلات علمی و تجاری، فائق آمدن بر کمبودهای بازار کار و غلبه بر بحران های دموگرافیک هستند. نتیجه این تغییر پارادایمی که غالبا در دو یا سه دهه اخیر، به خصوص در نظامات سیاستی کشورهای توسعه یافته رخ داده، تدوین سیاست های مهاجرتی و بسته های قانونی خاص این پدیده بوده است.

به دلیل همین تحول است که امروزه بعضی از کشورها نه تنها سیاست هایی سخت گیرانه در قبال مهاجران در پیش نمی‌گیرند، بلکه با در دستور کار قراردادن سیاست‌های باز مهاجرتی تلاش می‌کنند تا بیشترین بهره را از ظرفیت مهاجران ببرند. تلاش کشورهای توسعه یافته برای شکار بهترین متخصصان و استعدادها از طریق قوانین جذاب و تسهیلگر ورود این دسته از مهاجران یک روی سکه این تحول و جبران کمبودهای دموگرافیک به واسطه پذیرش جمعیت های مهاجر از کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته روی دیگر این واقعیت است. فهم و درنظرداشتن این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که این تحول در درجه اول، نه منتج از پذیرش استانداردهای حقوقی بشردوستانه و نه از سر نوع دستی، بلکه براساس نگاهی فایده انگارانه و کارکردگرایانه به مهاجران برای غلبه و مشکلات و بحران های داخلی کشورها رخ داده است؛ تا جایی که بعضی از کشورها هدف خود را بدل شدن به یک «کشور مهاجرتی» دانسته اند.

با درنظرداشتن این مسائل، نگاهی به سیاست های جمهوری اسلامی ایران در قبال مهاجران نشان می‌دهد که کشور ما نتوانسته به نحو مطلوب از ظرفیت مهاجران استفاده کند و نظام سیاسی تنها با به کارگیری مهاجران در مشاغل سخت کارگری قانع شده است. فقدان سیاست های منسجم و اراده سیاسی باعث شده است که کشور ما نخبگان و کارآفرینان مهاجر را به کشورهای همسایه به خصوص ترکیه و البته اروپا براند. علاوه بر این، ظرفیت مهاجران داخل کشور نیز بدون استفاده مانده است. به هرحال لازمه هر تحولی در نظام سیاستی لاجرم نگاه به گذشته و درس گرفتن از آن است.

جمهوری اسلامی در طول ۴۰ سال گذشته شاهد چهار موج مهاجرت ازسوی کشور همسایه افغانستان بوده است. نخستین موج در سال ۱۳۵۸ و در پی کودتای کمونیستی در افغانستان در سال ۱۳۵۷ و پس از لشکرکشی شوروی رخ داد و در نتیجه آن و با توجه به جو ارزشی و انقلابی حاکم، جمهوری اسلامی سیاست های درهای باز را در پیش گرفت و جمعیت دو میلیونی مهاجران را در شهرها و روستاها پذیرا شد. دومین موج پس از خروج شوروی از افغانستان و آغاز جنگ و درگیری های داخلی از سال ۱۳۶۸ رخ داد و در نتیجه آن و پس از آغازشدن ورود افغانستانی ها، بخشی از تازه واردها اخراج و برخی دیگر ماندگار شدند. در دهه ۱۳۷۰ و با فاصله گرفتن از جو انقلابی و تحولات گسترده سیاسی و اقتصادی در ایران، حاکمیت سیاست بازگشت را در پیش گرفت.

با این حال طبق آمار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در سال ۱۳۷۱ جمعیت مهاجران افغانستانی ثبت شده در ایران به سه میلیون و ۲۰۰ هزار نفر رسید. با تداوم ناامنی و درگیری های داخلی و در ادامه به قدرت رسیدن گروه افراطیون طالبان، سومین موج مهاجرتی نیز از سال ۱۳۷۳ شکل گرفت. در سومین موج نیز مواضع جمهوری اسلامی ایران تحول قابل توجهی نداشت و ممنوع شدن مناطق ممنوعه برای سکنی گزیدن افغانستانی ها شاید مهم ترین تصمیم بود. البته همان طورکه اشاره شد از اوایل همین دهه دولت در کشور تلاشی را برای اخراج و بازگشت افغانستانی ها آغاز کرد که نتیجه آن چیزی جز شکست سیاستی نبود. آخرین موج نیز در سال ۱۳۸۰ و با حمله آمریکا به افغانستان رخ داد. مرور وضعیت مهاجران افغانستانی در ایران نشان می دهد که در نتیجه این سیاست ها افغانستانی ها در ایران بیش از آنکه مهاجر به معنای مرسوم باشند، پناهندگانی مادام العمر محسوب می شوند؛ وضعیتی برزخ گونه که نه منافع ملی ایران را تامین می کند و نه به نفع مهاجران است.

نگاهی به سیاست های کشور در قبال مهاجران از موج دوم یک واقعیت را آشکار می کند و آن چیزی نیست جز تلاشی نافرجام برای مقابله با ورود. این نحوه نگاه نیز به نوبه خود از ذهنیتی نشئت می گیرد که حاضر به پذیرش این واقعیت نیست که صرفا با برخوردهای سخت و بدون استفاده از تجربه های جهانی و درس گرفتن از گذشته نمی توان انتظار موفقیت در سیاست ها را داشت. باید پذیرفت که امروز حوزه ای از دانش در زمینه مهاجرت به وجود آمده که نمی توان بدون درنظرگرفتن آن دست به سیاست گذاری زد.

بنابراین با توجه به تحولات مذکور و ناکامی های گذشته، امروز بیشتر از همیشه ضرورت و فوریت برای سیاست هایی ویژه جهت مواجهه با موج پیش روی مهاجرتی احساس می شود. گرچه رخ دادن موج پیش رو قطعی نیست، اما بسیار محتمل به نظر می رسد. امروز مطالعات مهاجرت و به طور خاص سیاست گذاری مهاجرت تجربه های سیاستی و ابزارهای مفیدی را در اختیار سیاست گذار قرار داده است و اکنون قطعا وقت آن رسیده است که برای نخستین بار شاهد تدوین سیاست هایی ویژه و علمی در قبال مهاجران کشور همسایه باشیم.

این مطلب پیش از این در روزنامه شرق چاپ شده است.

 
 
به اشتراک بگذارید

یک نظر

  1. سلام در این مطلب چیزی دیدم که باورش برای من سخت بود وقتی کشوری مانند آلمان یا انگلیس برای پناهنده هایی با تعداد پنجاه تا شصت هزار نفر عزاداری می کنند و انگلیس برای ورود غیرقانونی دو هزار و هشتصد نفر پناهنده تمام قوانین مهاجرتیش رو تغییر می ده این آقایون می گن در حالی که ایران تمام مردمش به زیر خط فقر کشیده شدند میزبان پناهنده های افغانی بیشتری باشه البته دلیلش هم کاملا مشخص و واضح می کنم شرق و امثالهم اصلاح طلب هستند و طرفداری اروپا و اروپا درگیر بحران مشکل بحران پناهندگی افغانها پس بهترین کار سربار کردن پناهنده ها به ملت مظلوم ایران هستش و این شست و شوی مغزی شده ها مثل همیشه حاظر و آماده برای فروش وطن واقعا باعث شرمساری هستش

دیدگاه ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *